میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دون کیشوت‌های ایرانی - بیژن عبدالکریمی

1) آلونسو کیشانو فردی مهربان و اهل مطالعه است که توجه چندانی به کسب ثروت و مقام ندارد. او به قصه‌ها و حکایات مربوط به شوالیه‌ها بسیار علاقمند است و این شبفتگی به مرور او را به جایی می‌رساند که خود را برگزیده و مکلف و مامور به فداکاری و عمل در راه آرمان‌های شوالیه‌گری احساس کند. هدف او البته نجات همه عالمیان است. او بالاخره بعد از مدتی غور و تدبر در امور خروج می‌کند و به «دون کیشوت» ملقب شده و در فضایی وهم‌آلود مبارزاتش را آغاز می‌کند. اما به نظر می‌رسد جهان واقعی تغییر کرده است و با آنچه در کتابها و داستان‌ها و توهمات او نقش بسته است تفاوت دارد.

2) نویسنده با انتخاب این عنوان به روایتی داستانی از تحولات نیمه قرن سیزدهم هجری (مصادف با نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی) در ایران پرداخته است. نهضت بابیه. در سلسله پست‌های «مقاومت شکننده» خوشبختانه به قرن نوزدهم در ایران رسیده بودیم و دیدیم که بدبختانه چه شرایط اسفناکی در این سرزمین حکمفرما بود. بعد از افول و سقوط صفویه و ورود به دوران طولانی جنگ‌های داخلی و دست به دست شدن‌ها چنان از تحولات دنیا عقب افتادیم و بل بی‌اطلاع بودیم که وقتی در اوایل این قرن نماینده دولت فرانسه برای بعضی رجال مهم دولت فتحعلی‌شاه از انقلاب فرانسه و اصول جمهوریت و حقوق بشر صحبت می‌کند آنها به درجه‌ای شگفت‌زده می‌شدند که گویی داستانهای هزارویکشب می‌شنیده‌اند!

3) در این دوران ایالات و ولایات از سوی حکومت مرکزی اجاره داده می‌شد و حکام مذکور می‌بایست علاوه بر مبلغ اجاره، مواجب ابواب‌جمعی و سود خودشان و هزینه‌هایی که برای کسب این مقام به دم‌ودستگاه دولتی پرداخته‌اند را مجموعاً از حلقوم رعایای مناطق تحت‌امر بیرون می‌کشیدند! آنها طبعاً در این راه از هیچ (تأکید می‌کنم از هیچ) اقدامی فروگذار نمی‌کردند... از شکنجه و بگیر و ببند گرفته تا بزن و بکش!... امرای فوق‌الاشاره تلاش می‌کردند در این راستا از یکدیگر گوی سبقت را بگیرند و خلاصه چیزی که اصلاً وجهی نداشت آبادانی و توسعه مناطق تحت‌امر و حال‌وروز رعایا بود.

4) یاد نقلی از ظل‌السلطان افتادم در اواخر همین قرن، که به خونریزی و سفاکی شهره بود... بدین مضمون: ما که بزرگترین فرزند ناصرالدین‌شاه هستیم هنوز به اندازه معتمدالدوله آدم نکشته‌ایم! چنین حکامی در ولایات قدرت را به دست داشتند.

5) رعیت به واقع هیچ پناهگاهی نداشت؛ در مقابل عمال حکومتی و ابواب‌جمعی و چماقداران آنها که «هیچ» پناهگاهی نداشت. مطلقاً. در تعامل با یکدیگر هم اگر به مشکلی برمی‌خوردند سیستم رفع اختلافات و باصطلاح محکمه‌ها چنان فشل و آغشته به فساد بودند که آرزوی رعایا این بود که کارشان به آنجاها نکشد! چه آرزوی آشنایی!! لذا چندان نیاز نیست در این فقره طول و تفصیل بدهم تا مخاطبی که هیچ اطلاع تاریخی از این دوره ندارد عمق فاجعه را تصور کند. العاقل یکفیه الاشاره. کافیست به صدرنشین خواسته‌های مردم در ابتدای جنبش مشروطه (در اواخر همین قرن) نگاهی بیاندازیم: تأسیس عدالتخانه.

6) با توجه به موارد بالا خودمان را برای لحظاتی به جای رعایای آن زمان بگذاریم: مگر می‌تواند ظلم ظالمان از این حد فزون‌تر گردد!؟ مگر بدتر از این هم داریم!؟ پس از این جاگذاری به یاد بیاوریم که این رعایا قرن‌ها شنیده‌اند که وقتی ظلم به غایت خود رسید منجی عالم بشریت خواهد آمد. این ترکیب باضافه مواردی دیگر (که در کتاب دون‌کیشوت‌های ایرانی آمده است) طبعاً شرایط را آبستن هر اتفاقی می‌کند.

7) ناغافل یاد رئیس‌جمهور سابق خودمان افتادم... وقتی از اواسط دوره دوم با برخی انتقادات از طرف حامیان خود مواجه شد و برچسب انحراف و جریان انحرافی را بر روی نزدیکان خود مشاهده کرد در یک مصاحبه خیلی رک و راست از خودش دفاع کرد که در فلان موضوع و بهمان قضیه چیزی از خودش درنیاورده است بلکه همان چیزهایی که سالها پای منابر شنیده است را تکرار و یا عمل می‌کند.

8) ما در دوران اوج تمدنی خودمان هم با نهضت‌ها و جریانات «باطن‌گرایانه» غریبه نبودیم لذا در دوران حضیض دم‌خور بودن با بواطن و جریانات تأویل‌گرا قابل درک است. یکی از راه‌حل‌های ساده برای حل مسائل و تحلیل وقایع این است که مسئله را ببریم در فضایی تجریدی که قابل دسترسی نیست و در موردش داستان‌سرایی کنیم لذا بازار علوم خفیه همواره داغ بوده و هست! یک نمونه ساده‌ی آن که امروزه بسیار قابل مشاهده است همین باورهای توهمی در باب توطئه و دستهای پشت پرده در همه امور است.

9) با اعداد بازی‌های جالبی می‌توان پیاده کرد اما تحلیل کائنات و... با عددبازی جالب نیست! مثلاً برخی چنان با اعتماد به نفس و بیان وقایعی که مو لای درز وقوعشان در گذشته نمی‌رود استدلال می‌کنند که هر ده سال یا هر بیست سال یک اتفاق ویژه در کشور رخ می‌دهد که گویا این عدد 10 یا 20 رمز و راز ویژه‌ای دارد و مقولات پیچیده‌ای نظیر تحولات اجتماعی تابع خواص این اعداد هستند!! وقتی از درک و تحلیل امور پیچیده ناتوان هستیم اعتراف به ندانستن سخت‌تر از پناه بردن به راه‌حل‌های اتصال‌کوتاه این‌چنینی است.

10) ما که الان در قرن بیست و یکم هستیم و انفجارها و انقلابات علمی و تکنولوژیک و... و... را پشت سر گذاشته‌ایم وضعمان این است پس چندان حرجی بر گذشتگان‌مان نیست!

11) معلمین ما همیشه توصیه می‌کردند که در امتحانات ابتدا سوال را خوب بخوانیم... می‌گفتند نصف جواب در سوال نهفته است... واقعاً بدون فهم مسئله چگونه می‌توان به حل آن پرداخت!؟ خوشبخت آن جامعه‌ای که در فهم و طرح سوال موفق‌اند. در نقطه مقابل جوامعی هستند که خواسته‌ها و سوالاتشان ارتباط منطقی با نیازها و مشکلاتشان ندارد؛ اینها در تاریکی به اعضای مختلف فیل دست می‌کشند و دُر می‌فشانند.

12) حل مسئله خودش یک مهارت است که طبعاً در حوزه اجتماع از عهده عقل یکی دو نفر که از قضا مهارتی ندارند برنمی‌آید. به تاریخ که مراجعه می‌کنیم مسئولینی را می‌بینیم که حل بحران را مترادف با حذف آدم‌های درگیر آن بحران می‌دیده‌اند. مثلاً جرم و جنایت با حذف زمینه‌های شکل‌گیری آن ممکن است نه حذف مجرم... در باقی مسائل هم همین است. منتها راه ساده‌تر همان حذف است! البته انصافاً در زمینه حذف از خودمان خلاقیت‌هایی بروز داده‌ایم: بستن به لوله توپ، شمع‌آجین کردن، شقه‌کردن و...

13) کاش آدم‌ها خواب نمی‌دیدند! این خواب دیدن چه‌ها که با ما نکرده است. وقتی در همین عصر، عنصر خواب دستمایه تصمیمات سرنوشت‌ساز می‌شود بر آدمیان دویست سال قبل چه خُرده‌ای می‌توان گرفت؟ در این که دنیای خواب دنیای عجیبی است شکی نیست اما ما زیادی به خواب‌هایمان تکیه می‌کنیم و شاید به همین خاطر بیداری‌مان هم عجیب و غریب می‌شود.

14) شاید برخی بگویند که به هرحال و به هر ترتیب این داستان به جایی ختم شد که برخی از مفاهیم مدرن و دستاوردهای دنیای نو قابل مشاهده است. تصور کنید در این ایام کرونایی آدمیان می‌خواستند با همان شیوه‌های طب سنتی واکسن کرونا را کشف کنند... با این ابزار (که در جایگاه خودش قابل احترام و دارای کارکرد است) به آن اهداف نمی‌توان رسید. و حالا فرض کنید بعد از کشف واکسن یک عطاری بخواهد واکسن شرکت مُدرنا یا فایزر را عرضه کند؛ آیا می‌توان عرضه واکسن توسط آن عطار را در لیست دستاوردهای طب سنتی گنجاند؟

15) کتاب دون‌کیشوت‌های ایرانی داستان شکل‌گیری نهضت بابیه و تطورات بعدی آن است. از نظر من چندان نمی‌توان آن را «رمان» به حساب آورد و بیشتر داستانی تاریخی یا ذکر تاریخ به صورت داستانی است اما عجالتاً هر اسمی روی آن بگذاریم باید اذعان کرد روایت روان و خوشخوانی است. علاوه بر این خواندن آن برای من رضایتبخش و مفید بود. ممکن است منابع مورد استفاده نویسنده مورد قبول این‌طرفی‌ها نباشد کما اینکه کتاب خیلی دیر مجوز گرفت و خیلی زود توقیف و جمع‌آوری شد.

16) تمام موارد فوق حاشیه و مقدمه‌ای بر متن کتاب بود. موضوع البته بسیار مناقشه‌برانگیز است و جا برای ذکر نکات قابل تأمل بسیاری دارد منتها «اینجا» ظرفیت آن را ندارد. این مطلب را در همین عدد 16 می‌توان به پایان برد منتها 16 مربع کامل است و ممکن است اذهان را به سمت «انسان کامل» و «مرشد کامل» و امثالهم ببرد و تبعاتی به همراه داشته باشد! اگر می‌خواستم در همان عدد 15 موضوع را درز بگیرم ممکن بود کسی به ذهنش برسد که برود سراغ کلماتی که حروف ابجدش 15 می‌شود و کلمات «جیب» و «هود» و «یاد» و «جحد» را ول کند و به کلمه «بابی» بچسبد! شما حتماً می‌دانید که آن اصطلاحات (کامل‌دارها را می‌گویم) و این تقارن‌ها چه سوءتفاهم‌ها و چه فجایعی را در طول تاریخ رقم زده است! جا دارد یادی از فضل‌الله نعیمی استرآبادی و عمادالدین نسیمی شروانی بکنم که کمتر در میان ما شناخته شده‌اند.

17) اگر شقه‌شقه‌ام کنید از عدد 17 آن‌ورتر نمی‌روم که کار بسیار بیخ پیدا می‌کند! پس در همین بند عنوان می‌کنم که هنگام خواندن برخی وقایع و فجایع در کتاب احساس شرم کردم. اما آیا باید ما شرمنده باشیم؟! الان مشغول خواندن رمان «دلبند» از تونی موریسون هستم و از اتفاق, وقایع آن داستان در زمانی مشابه  این کتاب رخ می‌دهد و نشان می‌دهد ظرفیت‌های بشر برای تولید فاجعه بسیار بالاست! اگر کسی هنوز بدان نحو نژادپرست باشد یا بدین نحو ... , در آن صورت بله جای شرمندگی بسیار دارد.

.........................................................

مشخصات کتاب: نویسنده بیژن عبدالکریمی, نشر نقد فرهنگ, چاپ اول 1397, تیراژ 1000 نسخه, 734 صفحه

.........................................................

پ ن 1: فکر می‌کردم آخرین مطلب مربوط به مقاومت شکننده را پارسال نوشته‌ام اما وقتی مراجعه کردم دیدم پنج سال گذشته است! باور کنید باورم نمی‌شد!!! 

پ ن 2: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «دلبند» از نویسنده تازه درگذشته نوبلیست, خانم تونی موریسون خواهد بود. قبلاً از آثار ایشان در مورد «جاز» نوشته‌ام. 

پ ن 3: نمره من به کتاب 4 از 5 است. ( این نمره با سازوکاری که برای نمره دهی به رمانها درنظر گرفته ام محاسبه نشده است. نمره به واسطه اهمیت کتاب از نظر تاریخی و ... محاسبه شده و کتاب را در رده رمانهای قابل توصیه قرار داده است)