ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
رومن گاری، نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان و دیپلمات فرانسوی، با نام اصلی رومن کاتسِو در 8 مه سال 1914 در شهر ویلنا واقع در لیتوانی و در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. رومن برای نخستین بار در ده سالگی پا به مدرسه گذاشت. پدرش در سال 1925 خانواده را رها کرد و پس از آن او با مادرش ابتدا در ویلنا و سپس در ورشوی لهستان زندگی کرد. در سال 1928 به همراه مادرش به شهر نیس در کشور فرانسه مهاجرت کرد. رومن در فرانسه به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت. در سال 1935 نشریه هفتگی گرینگور نخستین اثر«رومن» را در ده صفحه با عنوان «طوفان» و با نام «رومن کاسیو» چاپ کرد. پس از اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، او به انگلستان گریخت و با توجه به آموزشهای خلبانی که پیش از جنگ دیده بود به نیروهای آزاد فرانسه پیوست. نگارش نخستین رمانش «تربیت اروپایی» را در همان زمان آغاز کرد. این کتاب در سال 1945، در فرانسه جایزهی منتقدین را دریافت کرد. او همچنین به دلیل خدماتش در ارتش موفق به اخذ نشان لژیون دونور و صلیب آزادی شد. پس از جنگ، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف مشغول به کار شد.
در سال 1951 نام گاری را رسماً برای خود برگزید. سپس به عنوان دبیر هئیت نمایندگان فرانسه در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک به فعالیت پرداخت و بعدها رمان «مردی با کبوتر» را تحت تأثیر سرخوردگی از نقش سازمان ملل با نامی مستعار نوشت. در سال 1956 با رمان «ریشههای آسمان» برندهی جایزهی گُنکور شد. یک سال بعد «لیدی ال» را نوشت و در سال 1960 خاطرات نخستین دهههای زندگی خود را در کتاب «میعاد در سپیدهدم» به رشته تحریر درآورد. «خداحافظ گاری کوپر» از معروفترین رمانهای اوست که در سال 1965 منتشر شد.
جایزهی گنکور تنها یک بار به هر نویسنده تعلق میگیرد اما وی تنها نویسندهای است که دو بار موفق به اخذ این جایزه شده است. او جایزهی دوم را با رمان «زندگی در پیش رو» با نام مستعار امیل آژار در سال 1975 کسب کرد. بعدها در کتابی با عنوان «زندگی و مرگ امیل آژار» که پس از مرگش منتشر شد، این حقیقت را فاش کرد.
رومن گاری در ۲ دسامبر ۱۹۸۰ با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد. رومن گاری در زندگی پربار ادبی خود 21 رمان با نام اصلی، یک رمان با نام مستعار فوسکو سینیابالدی و چهار رمان با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد.
******
پ ن 1: مطلب بعدی در مورد رمان کوتاه «مردی با کبوتر» از این نویسنده است که در زمان حیاتش با نام مستعار فوسکو سینیبالدی منتشر شد و بعدها پس از مرگش با نام اصلی نویسنده تجدید چاپ گردید. پس از این کتاب به سراغ رمان «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» اثر ماشادو دِ آسیس خواهم رفت.
سلام
اولین اثری که از اقای گاری خوندم که البته مال موقعی بود که نویسنده ها رو به اسم نمی شناختم و یا از روی بیوگرافی شون رد میشدم و می رفتم سراغ آثار، داستان کوتاه ((کهنترین داستان جهان)) بود که خیلی ازش خوشم اومد و رفتم سراغ نویسنده اش که کی هست و خب مابقی ماجرا ...
هنوز هم واقعا درک نمی کنم چرا خودکشی؟ و اینکارا یعنی چی ...
سلام
هنوز داستان کوتاه از ایشان تجربه نکردهام... من با همان خداحافظ گاری کوپر که در ایران بسیار مشهور بودشروع کردم... یادش به خیر... نیمه اول داستان را خیلی دوست داشتم. رندی قلمش در آن صفحات در اوج بود.
اگر بخواهم به سبک خودش جواب سوال آخر را بدهم: خودکشی را فقط کسانی میتوانند درک کنند که خودکشی کرده باشند
رمان جالبی باید باشه. البته مسیری که قهرمان طی میکنه نه چندان. نتیجه ای که انتهای داستان میگیره.
راستی چرا ماها نمیتونیم خودکشی کنیم؟ شاید به این علت که جامعه ما رو دوست داره. یا لااقل تصور میکنیم برا جامعه فایده داریم!
سلام
دلایل این کار از بعد جامعهشناسی و روانشناسی قابل بررسی و احصاء است... ولی در مورد آن جمله آخرتان من که چنین حسی دارم
سلام
حکایت رومن گاری است و اصالت زندگیاش و لذتهایی که تقدیم خوانندگانش کرده. مردی با کبوتر را خیلی وقت پیش خواندهام برای مطلب جدید حالا دوباره سر خواهم زد.
کلمهی خانوادهای یهودی که به چشمم خورد تصویر یک لحظه به نظرم آمد. یادم هست اولین بار در یک فیلم سرگرمکننده این دیالوگ را شنیدم که ببین یهودیها چقدر آدم حسابی دارند بعد اسم برد فروید، اینشتین، مارکس، آرنت، دورکیم ... فهرست طولانی بود و دختری که نقشش را ربکا هال بازی میکرد این جوری میخواست یهودی بودن خودش را آهان آهان دار کند. فیلم بامزهای بود. اسمش به گمانم starter for 10
....
حالا بعد از یک سکوت ممتد که قابل واکاوی است البته!
سلام
در واقع با چیزهایی که ما داریم در این سالها میبینیم شاید هیچکدام از این نویسندگان فرهیخته یهودی به حساب نیایند... خودشان هم عمدتاً چنین رویکردهایی نداشتند... به هر حال... روزگار غریبی است.
مطلب جدید آماده شد و گذاشتم. راستش خیلی دلم برای خواندن وبلاگ دوستان تنگ شده است! چندماه است که همه چیز به هم ریخته است
رومن گاری در جمع نویسندگان محبوب من یکی از محبوب ترین هاست. هر کدام از داستان هایش تجربه ای خاص و متفاوت است و مجموع آنها نشانگر زندگی بسیار غنی و پر بار اوست.
واقعاً زندگی پربار و پرتجربهای داشته است... و این در داستانهایش نمود پیدا کرده است.