ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چند روز قبل با مقداری سبزیخوردن وارد خانه شدم. یکی از پسرانم با هیجان درحالیکه تلاش میکرد جلوی خندهاش را بگیرد از من پرسید این سبزی را از کجا خریدهام و من هم خیلی ساده گفتم مطابق معمول از همین جلوی ایستگاه مترو... و او با همان حال و هوا تأکید کرد که از ایشان دیگر خرید ننمایم و در پاسخ به سوال من، علت را (در حالیکه از دهان و دماغ و چشم همزمان شلیک خندهاش رها شده بود) قضای حاجت سبزیفروش در منتهاالیه دیوار مترو اعلام کرد!
این گوشه از دیوار مترو، روبروی خانه ما قرار دارد و خواهناخواه با چنین منظرههایی زیاد مواجه میشویم؛ در حالیکه فاصله درِ اصلی مترو تا این گوشهی خاص کمی بیشتر از فاصله توالتهای عمومی مترو از در اصلی است! و ما همواره با این سوال مواجه هستیم که چرا رانندهها و دستفروشها (که قطعاً از وجود توالتها باخبر هستند) مسیر طولانیتر را طی میکنند و این امر خطیر را در جایی انجام میدهند که قاعدتاً آرامش کمتری دارد! البته تاکنون جوابی نیافتهایم.
چند وقت قبل پسرم با یک مورد خاص مواجه شده بود؛ دو نفر با فاصله کمی از هم مشغول تخلیه مثانه بودند و همزمان با هم صحبت میکردند. اگر در محل مزبور شنود کار میگذاشتیم احتمالاً گفتگوی ضبط شده میتوانست از این قرار باشد:
صدای خشخش استقرار پای مردی 44 ساله بر روی یک جای سفت... و همزمان: بد روزگاری شده! طرف اول صبح دههزاری به آدم میده... فکر میکنه ما خنگیم نمیفهمیم واسه پیچوندن کرایه پول درشت میده.
صدای باز شدن زیپِ مردی 47 ساله...: بابا چه انتظاری داری! همهچی نسبت به یکی دو ماه قبل 50درصد گرونتر شده کسی صداش درنمیاد اما تا کرایه رو دو برابر میکنیم زبونشون دراز میشه!!
صدای قورت دادن آب دهان مرد 44 ساله...(معمولاً بعد از قورت دادن مطلب مهمی بیان میشود): بابا حقمونه هرچی سرمون میاد!... (سکوت... صدای فشار دندانها بر روی یکدیگر نشان میدهد مبارزهای جانانه برای جلوگیری از طغیان شماره دو در مسیر پشتی در جریان است)
صدای کشیده شدن جسمی نرم بر روی جسمی سخت که نشان از اعتقادات یک مرد 47 ساله دارد...: فرهنگ آقا فرهنگ!... (محض احتیاط مستحب کلمه فرهنگ همزمان با آن صدای کشیده شدن جسم نرم و سخت برای بار سوم تکرار میشود)... بیفرهنگی بیداد میکند!
صدای بالا کشیده شدن شلوار مردی 44 ساله...: فرهنگ رو نابود کردن آقا، لعنت به باعث و بانیش!
صدای بسته شدن زیپ شلوار مردی 47 ساله...: راست می گی... تف به ذاتشون!
******
پ ن 1: من به دلیل کلیهی سنگسازی که دارم کاملاً درک میکنم که شرایط اضطراری یعنی چی! و میدانم با کمبود توالت عمومی در سطح شهرها مواجه هستیم اما با دیدن قضای حاجت در فاصله صد متریِ توالت عمومی چه باید گفت؟ حالا جلوی محل زندگی دیگران بماند!!
سلام رفیق آن بحث "فرهنگی" همزمان با شاشیدن به سر تا پای فرهنگ مرا نابود کرد واقعا!
کمبود توالت های "تمیز" عمومی همه جای دنیا بنظرم معضل بزرگی ست. مردسالار بودن دنیا حتی در این مورد هم توی ذوق آدم می زند چون تمیزی توالت برای خانم ها خیلی مهم تر است تا آقایون و حرف هم از وسواس و اینها نیست، منظورم به خطر ابتلا به عفونت و عواقب بعدی اش هست.
اینکه یک روزی، روز جهانی توالت نامیده شده بی علت نیست خلاصه.
سلام رفیق
پاینده باشی!
در مورد "تمیزی" و اهمیت آن طبعاً با شما موافقم.
حالا اما این نکته هم قابل ذکر است که ما اگرچه کمبود در خیلی از زمینهها داریم اما مشکلمان فراتر از این کمبودها است. این به نظرم خیلی اهمیت دارد. ببینید یک زمانی (حدوداً سی سال قبل) در راستای اینکه ما ایرانیها به ورزش نمیپردازیم و در نتیجه هزینههای پزشکیمان بالاست و... مسئولین به فکر چاره افتادند؛ راحتترین کاری که به ذهنشان رسید این بود که در مقایسه با ممالک توسعهیافته سرانه فضای ورزشی را ارتقا بدهند... یادمه سالیان سال هدفشان این بود که به سرانه یک متر برای هر نفر برسند... سرانه را در خیلی جاها به این عدد رساندند اما آیا سرانه ورزش تغییری کرد!؟ خیر نکرد! بله! مشکل کمبود سرانه فضای ورزشی نبود و چند دهه تلاش (منهای حیف و میلها وسوءمدیریتها) در واقع ریختن بذر در شورهزار بود. مشکل به نظر من این بود و هست که ما اهمیت ورزش کردن را درک نکردهایم، همانطور که اهمیت مطالعه را درک نکردهایم، همانطور که اهمیت محیط زیست را درک نکردهایم و... خلاصه اینکه اگر کمپین و پویش ساخت توالت عمومی راه بیفتد باز هم دور از ذهن نیست که یک آقایی در فاصله 50 متری توالت عمومی شلوارش را پایین بکشد و...
چون وبلاگ تا حدودی ادبیاتی است یادی بکنم از یکی از شخصیتهای آناکارنینا که در مورد شوراهای شهر و روستا (طبعاً در زمان روسیه تزاری) و فسادها و کاستیهای مترتب بر آن به مخاطبش قریب به مضمون چنین میگفت در ممالک توسعه یافته اروپا، مردم از همین شوراها آزادی و دموکراسی درآوردند اما ما روسها تر زدیم و... فیالواقع کمبود ظرفیتها و امکانات مشکل اصلی ما ایرانیان نیست ما نشان دادهایم در جاهایی که اندک ظرفیت و امکاناتی هم که داریم استفاده بهینه نمیکنیم.
عالی بود میله جان :)))
میزان رشد تمدن و فرهنگ و این چیزا رو باید با همین سنجه میشه فهمید. رفتارشناسیِ این رفتارِ انسان، خیلی چیزها رو میتونه روشن کنه :(
سلام دوست من

امیدوارم که شبیه غر زدن نشده باشد
ممنون از لطفتان
ما خود حدیث مفصل بخوانیم از این مجمل
آقا برو سبزیاتو بالا پشت بوم خونتون بکار خیالت راحت تره، به قول همون راننده های مورد اشاره در یادداشت شما این روزا به هیچ کسی نمیشه اعتماد کرد
سلام

بخوان برادر بخوان... البته شما میتوانید به خاطر مشغله به صورت صوتی آن را گوش کنید
سقف خانه به گونهای ساخته شده است که در شرایط عادی هم نم میدهد چه برسد به کاشت سبزی
درود بر شما--تصویر کاملی از چند انسان که در فرهنگ کشاورزی پرورش یافته اند را بدرستی نشان دادید---امادر ریز رفتارهای خودمان هم رگه هائی از فرهنگ کشاورزی نمایان است.آنرا چکنیم
سلام بر شما
حتماً در همه ما رسوبات خرده فرهنگ دهقانی وجود دارد و تبعات آن را میتوان در همه جا دید... بیگانه هراسی... جهان بینی محدود... عقاید ثابت و تغییرناپذیر... ماندن در نیازهای اولیه... بی اعتمادی و بداعتمادی... قساوت (بروز واکنشهای خشن)... خرافهسازی... استعداد برای انگل شدن... اعتقاد به خیر محدود .... اینها همه از مولفههای فرهنگ دهقانی هستند.
اما چه باید کرد!؟
مراقبه و کنترل خودمان... مطالعه .... فعالیت در جهت دفع این رسوبات از درون خودمان.
کار سختی است.
درود بر آبلوموف
به نظرم رفتارهایی اجتماعی این روزها رو گذشته یک سرش هم برمی گرده به رها شدگی امور از سمت سیستم حاکم.
جماعتی که یک عمر یاد گرفته اند یک نفر بهشان بگوید بکن! نکن! یک باره می بینند آن طرف بیخیال شده است، یا به نوعی دیگر حرفش حرف نیست! یک عده لج می کنند برعکس رفتار می کنند، یک عده هم خودشان را رها می کنند... دور از جان می رسیم به زیست حیوانی!
این زیست حیوانی را شاید یک عده که حیوان خانگی دارند بهتر درک کنند. خودم گربه داشتم و همه شان هر بار می رفتند آنجایی خودشان را خالی می کردند که گربه ی قبلی خالی کرده بود!
یک جور تقلید! عجیب نیست اگر پس فردا آن قسمت از نمای منزل شما بشود محل تخلیه ی عمومی!
این دم زدن از فرهنگ هم خودش یک قصه ی هزار و یک شب است!
سلام بر شما و ایشان


بازم خوبه که ما طبقه چهارم هستیم
این نکتهایست که بیشتر مرا نگران آینده میکند نه حال!! یعنی هنوز به مرحله رهاشدگی نرسیدهایم در خیلی از عرصهها... مثلاً برخی حوزههای اقتصادی را ببین؛ ببین چه میکنند جماعت مسئول و غیرمسئول و متصل و غیرمتصل! واویلا خواهد بود!
استبدادزدگی ... گریهام گرفت... بیخیال...
و اما ساختمان ما
....
انگشت اشاره ما همیشه رو به دیگران است! دیگران باید اصلاح شوند. یکی هم خود من
میله جان
شرح و مشاهده دقیق شما از این پدیده فرهنگی خیلی جالب بود. بنده در مقام بسط دادن این ایده که چرا رانندگان تاکسی امر خطیر فوق الذکر را رو به دیوار انجام می دهند در جایی که دستشوئی عمومی در دو قدمی آن است، توضیح زیر را مرقوم می کنم.
احتمالا این شهروندان عزیز هنوز نتوانسته اند رکورد بلند ترین مسیر پرتابه ای و زمان تخلیه را که متعلق به دوران کودکی شان بوده، بشکنند. یعنی به احتمال قوی زورآزمایی در این رشته خیلی خاص ورزشی رقابت هنوز که هنوزه جریان داره.
کامشین جان

من یک چیزایی به ذهنم میرسد در مورد این کیس خاص خودم؛ مثلاً اینکه سبزیفروش و رانندگان مذکور هنگام انجام این امر خطیر میتوانند بساط خود و ماشین خود را ببینند! در واقع خیالشان از بابت مالشان تا حدودی راحتتر است! شاید اگر دغدغه مالشان را نداشتند (شاید و به تاکید شاید) ریلکس میرفتند کارشان را در دستشویی انجام میدادند. این البته دلیل موجهی به نظر نمیرسد چرا که همکارانشان هستند و میتوانند به آنها بسپرند و بروند توالت...اما اینجا مبحث اعتماد پایش باز میشود!! آنها احتمالاً به همکاران و همقطارهایشان اعتماد چندانی ندارند. سرمایه اجتماعی پایین است دیگر
همه این موارد بالا یک پسزمینه دارد که مهم است: آنها در این مسئله فقط خودشان را میبینند! یعنی در واقع دیگران و حقوقشان به هیچیشان هم نیست! واقعاً به هیچیشان نیست!! و این نکته مهمی است.
نشد من یک کامنت بدون غلط بنویسم. میله جان
کاش می شد بین زورآزمایی و رقابت حداقل یکی را انتخاب کرد. اینجوری آبرومون انقدر به خطر نمی افتاد.
اختیار دارید
کاش اونایی که هر دو را انتخاب میکنند بدانند دقیقاً چه کار میکنند و تبعات آن برای خودشان و دیگران چیست.
خدا نکشتت کلی خندیدم
یاد دوبله برنامه کودک شو افتادم
سلام
ایشالا
احتمالا اشکال از جای توالت است. باید آن را صد متر آن طرف تر می ساختند.
سلام
اشکال از جای خانه ماست
سلام...
رمان تسلی ناپذیر را نخوانده اید؟
قصد خریدن و خواندنش را دارم اما مطمئن نیستم از انتخابم
سلام
از ایشیگورو به گمانم فقط سه یا چهار کتاب خواندهام و تا جایی که میدانم در میان کارهای این نویسنده تسلیناپذیر از کارهای سخت است. اگر از این نویسنده اولین کتابی است که میخواهید بخوانید به نظر من انتخاب خوبی نیست. اما اگر چند کار از ایشان خوانده باشید و با سبک او دمخورید انتخاب خوبی است.
سلام ،مبارکه دکوراسیون اینجا عوض شده
یا اکثر امامزادههای وطن!!
من اصلاً در جریان تغییر دکوراسیون نیستم و خودم هم الان متوجه شدم
امیدوارم مقدمهی یک اتفاق بد نباشد. آمین.
سلام
درود!
نزدیک ترمینال معلم ها هم پیرمردی رو چندبار با همکارها دیدیم که فارغ از پیرامونش، پای دیوار رفع حاجت می کرد. جالب این که همیشه یه جای مشخص بود که بوی بدی هم گرفته بود و البته گیاه سبز شده بود!
سلام و درود
ایشان فکر محیط زیستی بلندمدت دارند (رویش گیاه و درخت!) ما فکرمان کوتاهمدت است (بوی بد و منظره نامطبوع)... میبینیم که ایشان متعالیتر میاندیشند
من حیران این تغییر قالب هستم. بعد از مدتهای مدید. یا من نیومدم و قدیمیه؟ یا چی؟
یه وقتی خونه ما در یک ساختمان عقب نشینی بود و هر روز صبح در رو که باز می کردیم ... وای ... خیلی بد بود.
سلام
خیلی خودجوش بوده است این تغییر قالب... ایشالا که گربه است!
واااای... خونه عقبنشینی کرده خوراک این جماعت آچار به دست است