ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در بازی تراوین و بازیهای استراتژیک مشابه به شما دهکدهای در یک مختصات جغرافیایی داده میشود و شما با توجه به منابعی که در این دهکده تولید میشود امکان توسعهی آن را دارید. میتوانید انبارها و بازارها را ارتقا بدهید و میتوانید سربازخانه و برج و بارو بسازید و سرباز پرورش بدهید و همچنین کارگاههایی دایر کنید که تولید منابع را بالا ببرید و... . در ابتدای بازی به شما فرصتی داده میشود تا نسبت به آمادهسازی زیرساختهای مورد نظرتان اقدام کنید. بعد از اتمام این فرصت، شما امکان حمله به نقاط دیگر را پیدا میکنید و دیگران هم به همچنین! معمولاً در مواجهههای نخستین با دیگران متوجه میشوید کجای دنیای این بازی قرار دارید و وضعیتتان چگونه است. گاهی اختلاف تواناییهای شما با دیگران به حدی است که شما امکان نفسکشیدن پیدا نمیکنید و باصطلاح، شما به farm تبدیل میشوید؛ یعنی دهکدهای که صرفاً منابع دهکدههای قویتر را فراهم میکند.
.........
اولین آشناییهای حاکمان ما با غربِ جدید در دوران صفویه رخ داد، یعنی زمانی که غرب آبستن تغییرات شگرفی بود. ما به خواب خود ادامه دادیم و نزدیک به دو قرن را به جنگ داخلی گذراندیم. پس از آن، دنیا باصطلاح کوچکتر از آن شده بود که ما بتوانیم در گوشهای از آن نان و ماستمان را بخوریم و به چُرت بعد از ناهارمان مشغول شویم. به عبارت دیگر اگر بخواهیم از مقدمه این مطلب بهره ببریم به زمانی رسیدیم که خواهناخواه با واقعیت بیرون از دنیای خودمان روبرو شدیم. واقعیتی که در ابتدا ما را به حیرت انداخت و پس از آن به افسوس... و ما در آینه «دیگران»، خودمان و حال و روز خودمان را دیدیم. از آن زمان تاکنون متفکران مختلفی در مورد ریشههای عقبماندگی ما به غور و بررسی پرداختند.
این کتاب تاریخچهای تحلیلی از تلاشهایی است که در این رابطه انجام شده است. مؤلف این تلاشها را در پنج مقطع دستهبندی و در هر دوره به نظریات تعدادی از شاخصترین فعالان و اندیشمندان آن دوره پرداخته است:
1) اولین مواجهه توسط سفرنامهنویسانی که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم گذرشان به دنیای نو افتاد گزارش شده است. این دوره را میتوان با «توصیف» و بخصوص با «حیرت» نشانهگذاری کرد.
2) دوره دوم پس از جنگهای ایران و روس آغاز شد و شامل اقدامات اصلاحگرانی چون عباسمیرزا و امیرکبیر و میرزاحسینخان سپهسالار میشود. این دوره را میتوان با کلماتی چون «نوسازی» و «اصلاح از بالا» توصیف کرد.
3) دوره سوم شامل واکنش روشنفکران دوره مشروطه به این مسئله و تلاش آنها جهت کشف علت عقبماندگی و یافتن راهحل برونرفت از آن است. به نسبت دو دوره قبلی این دوره یک گام به جلو در عرصه تحلیل شرایط است.
4) دوره چهارم شامل روشنفکران پس از مشروطه تا انقلاب 57 است؛ دورانی که بیشتر در واکنش نسبت به افراطهای دوره قبلی در امر غربگرایی، به غربستیزی و بومیگرایی متمایل شد.
5) تحلیلگران دوره پنجم (پس از انقلاب تا زمان حاضر) بزعم نویسنده با توجه به شناخت عمیقتری که از موضوع پیدا کردند تحلیلهای عمیقتری ارائه کردهاند. در این دوره بیشتر به نقش عوامل داخلی پرداخته میشود.
این کتاب میتواند دریچه مناسبی به مسئله عقبماندگی باشد چرا که مطالعه فرایند شکلگیری یک مسئله در طول تاریخ به درک مبانی آن در زمان حال کمک میکند.
..............
مشخصات کتاب من: مؤلف علی اکبر، نشر فرزانروز، چاپ دوم 1396، تیراژ 600 نسخه، 285 صفحه
پ ن 1: کتاب بعدی گورستان پراگ اثر اومبرتو اکو و پس از آن قصر شیشهای اثر جینت والز خواهد بود.
چقد سنگین بود توضیحات خوندم کمر شکست
سلام
قسمت مربوط به بازی را میفرمایید؟
میله جان
بسیار ممنون از معرفی این کتاب.
برای من که با موضوع مطرح شده در پست شما شبانه روز در حال سر و کله زدن هستم، خواندن چنین کتابی باید کمک حال بزرگی باشه.
کاش یکی بهم کادو بدهی میله! می ترسم تا برسم خودم بخرم اش تموم شده باشه.
امضا کامشین پررو!
اخیرا به یک مقاله خیلی جالب در این زمینه برخورده ام که به زبان شیرین فارسی است و بسیار زیبا و شیوا نوشته شده. یادم بیانداز براتون بفرستم اش.
سلام بر کامشین![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
به نظرم بسیار کمکحال خواهد بود. اولین منفعت آن طبقهبندی موضوع در ذهن مخاطب است.
وقتی روند تغییرات گفتمانی را میخوانیم با توجه به شناختی که از جامعه خودمان داریم میتوانیم حدس بزنیم با توجه به رویکرد واکنشی ما الان داریم به کدام سمت غش میکنیم!
حیرت و آه و افسوس----غربگرایی---- غربستیزی و سنتگرایی---- حیرت و آه و افسوس---- (....)
هم تمام نخواهد شد و هم هدیه خواهید گرفت
یادتان باشد بفرستید
سلام رفیق عزیز
دکتر سریع القلم و خوش کلام هم تو این موضوع دستی بر آتش دارند
سلام دوست من
در این کتاب در هر مقطع با چکیده نظرات مهمترین افرادی که در این زمینه کار کردهاند آشنا میشوید. مثلاً در مقطع پنجم به آثار کسانی چون علمداری، طباطبایی، سروش و زیباکلام اشاره شده است.
"تمرین مُدارا" محمد مختاری هم که شامل بیست مقاله در مورد فرهنگ و عقب ماندگی و وضعیت جامعه ی فعلی و اینکه چرا مردم بی خیال مسائل میشن و اون حالت پرسشگری از بین رفته خیلی خوبه.
سلام
ممنون از یادآوری ... نام و یاد ایشان را هم در این ایام و در این مکان مجازی گرامی بداریم...
در این مورد هر چه بخوانیم خوب است. راهحل همین است: خواندن. یعنی پله اول این است.
معنی اسم کتاب را نفهمیدم. چرا مثلا علل عقب ماندگی از دیدگاه روشنفکران نیست؟
سلام
علتش این است که من خیلی هولهولکی و مختصر و نامفید نوشتهام.
نویسنده با تقسیمبندی که انجام داده است به نوعی نشان داده است که در هر دوره چه گفتمانی در میان روشنفکران غالب بوده است و به همین دلیل این نام را برگزیده است و مزیت کتاب هم در همین طبقهبندی است و البته تحلیلی که در هر فصل ارائه کرده است.
اگر اکتفا میکرد به بیان و لیست کردن عللی که هر کدام از فعالین این زمینه ارائه کردهاند آنوقت عنوانش میشد آنی که شما اشاره کردید.
ممنون که این قضیه را پرسیدید.
این که در هر دوره چه گفتمانی غالب بوده برمی گرده به طیف شغلی و حرفه ای روشنفکران همان دوره مثلا روشنفکران مشروطه و قبل از آن چون از طیف سیاستمداران بودند نگاهشان به عقب ماندگی درچهارچوب عقب ماندگی سیاسی بوده و به همین دلیل تنظیم یه ساختار دموکراتیک و حکومت قانون رو راه نجات می دونستند.
ولی این دوره جامعه شناسان و روانشناسان سکان روشنفکری روبه دست گرفتند و طبیعتا نگاهشون به داخله.
اما به نظرم این لزوما به معنای گفتمان عمیق نیست.
چه بسا الان ما به گفتمان برون مرزی نیاز بیشتری داشته باشیم بجای این که همه ی کاسه کوزه ها رو به سر فرهنگ بکوبیم
سلام دوست عزیز
توصیه میکنم این کتاب را حتماً بخوانید.
آن دورۀ چهارمش برای من جالب شد ... از مواضع روشنفکران ایدئولوژیک دارد به قضیه نگاه می کند یا به طور کلی؟ چون در زمینۀ فرهنگی که اصلاً چنین نیست و هنر و ادبیات، حسابی تحت تأثیر مکاتب غربی است، با ته مایه ای از بومی گرایی.
سلام
در این دوره (پس از پیروزی مشروطه تا انقلاب57) ابتدا به آرای طالبوف و سیدجمالالدین اسدآبادی و پس از آن به آرای فخرالدین شادمان، احسان نراقی، جلال آلاحمد و علی شریعتی پرداخته است.
موضوع بحث فراموش نشود... بحث پیرامون عقبماندگی و علل و دلایل و راهکارهای آن است. در این دوره یکی از عوامل تاثیرگذار در عقب ماندن ما در نگاه روشنفکران، «غرب» و دخالتهایی که در اینجا داشته است میباشد. در سطح جامعه که هنوز کار کار انگلیسهاست!
نظرت چیه یکی از کتاب های چارلز دیکنز رو هم تو لیست قرار بدی![](http://www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
سلام
وضعیت من در مقابل این پیشنهاد شبیه آن حکایت است که فردی گرسنه به دوستش گفت نانی یافت نمیشود که بخورم و آن دوست فرمود پیاز بخور اشتهایت باز شود
گورستان پراگ را به پایان رساندهام (تقریباً دو هفته قبل) و هنوز فرصت نوشتن در مورد آن را پیدا نکردهام! تازه الان وسط قصر شیشهای هستم و همچنین هفته قبل از کتابخانه کتابی را که مدتها دنبالش میگشتم و پیدایش نمیکردم را امانت گرفتهام و هنوز فرصت خواندنش را نیافتهام: «ما» اثر زامیاتین.
ولی ایشالا به روی چشم... در انتخابات لحاظ خواهد شد.
ممنون بابت معرفی این کتاب. در لیست بخوانم ها اضافه شد :)
کتاب در جستجوی جامعه بلند مدت، گفتگو با کاتوزیان رو فکر میکنم بشناسی یا خونده باشی. مصاحبه ای است با کاتوزیان درباره ی مقاله ی ایشان : جامعه ی بلندمدت... فکر میکنم بهترین تحلیلی که درباره ی چراییِ عقب ماندگی جامعه ی ما عنوان شده همین تحلیل باشه.
قطعا یک دلیل یا حتا دو دلیل نمیشه برای بررسی تاریخی یک کشور ذکر کرد. مجموع اینها اما میتونه کمک بزرگی باشه
موفق باشی دوست عزیز
سلام دوست عزیز
بله با نظریات ایشان در مورد کوتاه مدت بودن جامه ما آشنا هستم و آن کتاب مورد نظر شما را هم (در جستجوی جامعه بلندمدت) کنار تختم گذاشتهام
قطعاً همین طور است. خواندن و خواندن و خواندن.
ممنون
درود
شاید بشه گفت از ۲۰ سال پیش به اینطرف خوره بازیهای استراتژیک شدم. اوایل با افلاینها روی pc و بعدا با آنلاینها در موبایل.
این سبک بازیها جدای از فضای رقابت برای قدرتمند شدن با نیم نگاهی به بیرون از صفحه مانیتور، مدلهایی شکیل یافته و قانونمند برای مدیریت و رهبری یک جامعه تحت اختیار خود است. در بازی همواره ۳ سوال اساسی پیش رو داری
۱. اینکه بدانی چرا زمان و مدیریت منابع مهم است؟ پاسخ ساده است چون از دست دادن زمان و ضعف در مدیریت یعنی عقب افتادن از بقیه رقبا...
۲. چگونه از منابع استفاده کنی؟ (منابع شامل الف. مواد مصرفی عموما با غذا و چوب شروع میشود و با بالا رفتن لول بازیکن بسته به نوع بازی سنگ و آهن و طلا و نفت... نیز آزاد میشود. ب. نیروی انسانی شامل کارگرها و سربازان محافظ که اگر با سایر منابع بالانس نباشند رضایتمندی جامعه و یا راندمان کلی شمایی که رهبر جامعه (لرد یا کینگ) هستی پایین می آید. ج. ساختمانها و تکنولوژی؛ ساختمانهای دفاعی به کمک سربازان محافظ می آیند اما مصونیت از حمله را بوجود نمی آورند. در برخی بازیها تکنولوژی در چند بعد وجود دارد و به تدریج پاور بازیکن که بالا می رود مخارج تکنولوژی و ساخت + مدت زمان دستیابی نیز افزایش می یابد. پس اگر بدون داشتن برنامه جهت خرج منابع _منجر به تولید جمعیت سربازان و تسلیحات محافظ + توسعه زیرساخت_ صرفا به فکر جمع آوری منابع بخش الف باشی لقمه چربی برای دشمنانی که دائما scout یا جاسوسی میکنن خواهی بود.)
۳. چه ابزاری را کجا و چه موقع بکار ببری تا ضربه اساسی نخوری یا ضربات کمتری بخوری؟ این آخری فقط تجربه (و در برخی بازیها پیروی از نقشه های چیدمان یا مراجعه به رهنمودهای گیمرها) میخواهد یعنی یا باید آنقدر شکست بخوری تا نقاط ضعفت را به کمترین میزان برسانی یا بدنبال دزدیدن منابع و تبادل تجارب باشی. البته یکی از تجارب خوب پیوستن به اتحادیه های بزرگ (دارای بازیکنان قدرتمند) و قرار گرفتن زیر چتر حمایت آنهاست. گاهی هم سیاست مخفی ماندن در گوشه های پنهان صفحه جهان یا جابجاییهای متوالی میتواند بازیکن را مصون از حملات کمتر کند.
پ.ن: بسط الگوهای بازی به جامعه واقعی نمیتواند ضامن بهبود گردد چراکه قوانین حاکم بر بازیها تقریبا شناخته شده و همچنین ارزیابی منابع بازی راحت تر و تقریبا سیستماتیک و قابل آنالیز است، اما در جامعه واقعی چنین بساطی را نمیتوان با شاکله ۱۰۰٪ پیاده کرد. اولا در جامعه واقعی رهبری به اختیار یک فرد نیست عموما حزب یا احزاب خط مشی کلی حاکمیت را تعیین می کنند البته بصورت جزئی (یا پاره ای اوقات به شکل توانمند) حرکات اقشار فرودست و افکار سطح پایین حزبی هم می توانند در عملکرد تیم راهبری اثرگذار باشند.
ثانیا اکثریت روشنفکران اذعان دارند راز قدرت گرفتن ما در سایه حمایت قدرت بالاتر است. انتخاب ارباب دست ما نیست اما اطاعت/سرپیچی از فرامین ارباب در حیطه اختیارات ماست. شانس بیاوریم در دوره جابجایی و تعویض صحنه بازی (که غالبا ۴۰ سال یکبار یا بیشتر رخ میدهد) ارباب لاکچری تر به پستمان بخورد. البته رقبا چه در لول ما یا چه در لول ارباب ما باشند صحنه را خالی نمی کنند تا ما بی دغدغه رشد همه جانبه کنیم و از عقب مانده خیزی جلوافتاده داشته باشیم. رقبا بطرق مختلف در سطوح و طبقات جامعه وارد شده و آثار دستکاری آنها مشهود است. حتی اگر خودشان هم مدتی به خواب بروند یا شاهد بازی باشند جهل، ناآگاهی و کم دانشی ما سبب پیدایش گروهکهای مخرب (داخلی یا خارجی) میگردد. نقش رقبا شارژ این جماعت خائن از طریق تزریق افکار ساختاریافته است.
سلام
ولی باز من کم نیاوردم
پیام را نمیخواند اما عنوان پیام رو که میدید؛ لذا روی عنوان پیام کار کردم و از درهای مختلف وارد شدم... از فوتبال گرفته تا سیاست... همزمان هم تاکتیکهایی پیاده میکردم که بتوانم از هر ده حمله او لااقل مقابل یکی از حملات با تمام قوا بایستم و ضربه قابل توجهی بهش بزنم... بالاخره به راهش آوردم و به یکی از پیامهام جواب داد: گفت شرمنده من در محدوده مختصات فلان تا فلان به کسی رحم نمیکنم
و همین جواب را جواب دادم و بالاخره مخش رو زدم و خلاصه به یک توافقی کشاندمش که مدتی حمله نکند تا من بتوانم مهاجر تربیت کنم و دهکده بعدی رو ببرم یک جای دور... همین کار را کردم... رفتم یه جای دور و با تجربهای که کسب کرده بودم خیلی خوب پیشرفت کردم و بعد یکی دو ماه حالا این من بودم که باید تصمیم میگرفتم به پیام همسایگانم توجه کنم یا نه! بازی حدود یک سال طول کشید و اواخر بازی اسم و رسمی به هم زده بودم... همین اسمی که در آدرس وبلاگ میبینی
البته این اسم یادگار بازی فوتبال در دوران دانشجویی بود اما توی تراوین از همون استفاده کردم و بعد که سرور تمام شد و آمدم سراغ وبلاگ نویسی از همین اسم که حالا یک صبغه امپریالیستی هم داشت استفاده کردم ![](//www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
شورای جنگ داشتم با دوستانم و برای تسخیر دهکدههای اطراف و اکناف طرح میریختیم
خیلی زمان میگرفت.
من همان تراوین را در یک سرور (همان اوایل... گمانم سرور 3 بود) وارد شدم و از آنجایی که جنبهی این چیزها را ندارم تا انتهایش رفتم! دهکده من بیخ گوش یک آدم حرفهای افتاده بود که از همون ابتدا شروع کرد له کردن من! و استعمار! من البته کوتاه نیامدم و جانسختی کردم و همزمان کارهای دیپلماتیک را به طور جدی انجام میدادم... پیام پشت پیام... هیچ جوابی هم نمیگرفتم... اما ادامه میدادم... تا اینکه یک بار پیام داد که من پیامها را نمیخوانم بیخود پیام نفرست
به طور کلی با این مزایا موافقم... خیلی مفیده... اما یک بدی که داشت تمام وقت مرا میگرفت و نمیتوانستم رها کنم... دهکدههای زیادی داشتم و علاوه بر خودم سه تا از دوستانم روی این اکانت وقت میگذاشتند... یادمه که ساعت میگذاشتم نیمههای شب بلند میشدم و به شصت هفتاد تا دهکده فارم حمله میکردم! الهی العفو
ولی به طور کلی راضی هستم که یک سال تمام اوقات فراغت و همچنین اوقات دیگر را صرف این بازی کردم...بخصوص این را به من فهماند که چقدر وقت خالی در زندگی خودم دارم!!! نشان داد شش هفت ساعت وقت خالی دارم... بی تعارف... این برای من مفید شد چون وقتی بعدش وبلاگ نویسی را شروع کردم با هدف کتاب خواندن و در مرحله بعد خوب خواندن دیگه بهانهای مثل نداشتن وقت و فرصت مطرح نبود چون تا یکی دو هفته قبلش بیتعارف هشت ساعت کامل وقت میگذاشتم روی تراوین!
این بود تجربه من برای بیرون آمدن از چرخه معیوب عقبماندگی!
نکته جامانده و تکمیل کامنت قبل:
خیلی از ماها بدنبال یافتن ریشه های عقب افتادگی هستیم و لاجرم مدت زمانی را به کاوش و تحقیق میگذارنیم که چرا ما از ۵۰۰ سال گذشته تاکنون در وضعیت اختلافی و افزایش شکاف با جهان غرب/شرق قرار گرفتیم. اینکه ریشه را بیابیم و دقیقا از همان موضع شروع به طرح و ساخت بهبود وضعیت بکنیم خوب است اما تاریخ به ما تذکر داده اگر زمان زیادی را در ریشه یابی بگذاریم و منابعمان در شاخه های انحرافی از جریان و هدف اصلی (= مثلا حفظ موجودیت اقلیتها، بها دادن به تفکرات نخبگان و توسعه فرهنگ جامعه) صرف شوند عقب افتادگیمان مضاعف میگردد.
قرار نیست همه ما وقت بگذاریم... یعنی در هیچ جامعهای اینگونه نیست که همه نیاز به وقت گذاشتن در تمام مسائل داشته باشند.
ما زمان زیادی را صرف این امور نکردهایم چون هنوز هم اکثریت مردم خیال میکنند واقعاً از مردم کشورهای پیشرفته چیزی کم ندارند!! یکی دو تا اشکال کوچک و بزرگ و البته کیلوهای زیادی از تئوریهای توطئه...
آن مواردی که داخل پرانتز گذاشتید موارد اصلی است یا موارد انحرافی؟ اگر اینها شاخههای انحرافی هستند باید بگویم که اختلاف داریم
اول پاسخ به کامنت دومی:![](//www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
واقعا حرفی ندارم بگم. یعنی اگر اکثریت مردم تفکر پیشرفت دارن درصد مشارکت در انتخابات میاد زیر ۵۰٪ و آراء باطله میشه رقیب دوم رئیس جمهور!
ولی خوب با این حرکت فیژن fission مهسا خانم یا اون حرکت تحریم آمیز انتخابات ۱۴۰۰ همچنان خر ماییم و اونا خرسوار. در کلیت موضوع کیفیت زندگی همه رو به زواله و البته به احتمال خیلی ضعیف ادامه امسال شروع خیزشی نو به سمت بهبود باشه و به احتمال قوی انحطاط و فروپاشی و سقوط به جهنمی بدتر از گذشته. در هر صورت پشت سرمون تاریخی داریم که نه تنها تحلیلش نکردیم بلکه درس عبرت هم ازش نگرفتیم که این سرزمین ایران خانم نقشی رو در منطقه داره که هر چه بیشتر دور خودش حجاب بکشه بیشتر تحریک کننده میشه و هرچی خودش رو ول بده وسط جمع بیشتر مشت و مالش میدن. مثل گاوی که چاق میشه، شیر میده اما همچنان گاوه. بایست نقش ماده شیری رو پیدا کنه که هم دلبری کنه و هم شکار...
برا برونرفت از وضع فعلی و جاری نیازی نیست همگان بشینن فکر کنن...
و اما در مورد اختلاف عقیده در جریان اصلی و انحرافها عارضم خدمتتون موارد داخل پرانتز (یا هرکجایی از حوزه تحت اختیار پرانتز) صرفا ارائه مثال بود.
اگر احیانا از مثال ناراحتی بگم فرهیختگان غربزده (شایدم پرریختگان برقزده) جریان اصلی رو بگذارن حفظ نظام حتی به قیمت قتل عام
ولش کن تا بدینجاش دنبال هدفگذاری (افق ۱۴۰۵ با پلکانهایی کوچک و بزرگتر نبودم) و اساسا بدنبال یافتن اینکه فعلا کجا هستیم و به کجا باید برسیم نبودم. درحال حاضر تجارتمون مافیایی، اقتصادمون دولتی، رفقامون در جهان غیر قابل اعتماد و نظاممون هم سیاسی شده؛ به هر روشی که تحلیل بکنی به موانع متعددی برمیخوری که جز داغ کردن مغز یا مغزها عارضه خوشایند دیگری نداره.
سلام مجدد
اتفاقا معتقدم که اکثریت مردم تفکر توسعه ای ندارند و تصور می کنند چیزی کم ندارند از مردم بلاد پیشرفته و مشکل فقط در "دیگران" است... اگر ایکس برود و ایگرگ بیاید حل است.... "من " که همه چی تمام هستم اما دیگران همه غرق در اشتباه و خطا هستند.... به همین خاطر است که در یک جلسه ساختمان هم کمیت کار جمعی ما بدجور می لنگد. حالا همین رو بگیریم و بریم در عرصه های بزرگتر ... بی تعارف اوضاعمان خوب نیست.
اون پیش بینی احتمال قوی را متاسفانه محتمل تر می دانم چون آن یکی راه مستلزم به سر عقل آمدن خر سواران است که من در خوشبینانه ترین حال و احوال هم هیچ نشانه ای از آن نمی بینم و برعکس نشانه های نگران کننده هم می بینم.
دوم به اولی![](//www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/111.png)
پاسخ به پ.ن محمدرها رو کلهم باد برد. گردش ایام همینه سرگرم مرور خاطرات بشی
تراوین رو بازی نکردم، حتی یکی از دوستان پیشنهاد داد اکانت هم ساختم اما خوشم نیومد و جذبم نکرد. بیشتر بازیهای پر زرق و برق مثل war and order یا rise of kingdoms رو پسندیدم و مدتی درگیرشون بودم. قدرت آنچنانی نشدم تو بازیها ولی خوب تو رنک پاور یا رنک رویدادهای روزانه یا هفتگی حرفی برای گفتن داشتم.
اابته دوست دارم بازیهای استراتژیکی که دیپلماسی هم سهم مهمی در پیشرفت داره رو امتحان کنم که با اوضاع فعلی نت در ایران جزو آرزوها خواهد موند
و اما تبریک میگم تو ادامه دادن بازی و غلبه بر شکستها روحیه سرسختانه ای داری. من که اگر در شرایط مشابه شما بودم عطای بازی و سرور رو به لقاش می بخشیدم.
شاید به همین دلیل روحیه شکست پذیری غالب کارهام رو به آخر نمیرسونم.
بگذریم برای اینکه بدونیم کی هستیم و چکار می کنیم با این مقدمه شروع کنم.
اگر رهبری نظامی در جامعه هستیم مبارزه چند رکن اصلی داره:
۱. دانستن قوانین حاکم بر نبرد و آشنایی با نقشه های اولیه جنگ (موقعیت، توپولوژی، فاصله و مرزها)
۲. بکار بردن فنون غلبه و تدبیر گریز از بدام افتادن
۳. مطالعه پیرامون نقاط ضعف و قوت توان خود و حریف (یا حریفان) + بکار بردن نقشه های ثانویه جنگ (تاکتیک، تکنیک و لجستیک)
۴. تمرین و ممارست در لشکر
۵. انضباط در عمل و وقت شناسی فرماندهان
۶. همکاری و اتحاد در صورت قرار گرفتن در تیم همپیمان
اگر رهبری تجاری یا اقتصادی هستیم پیشرفت چند رکن اصلی داره:
۱. شناخت منابع تولید ارز (جمعیت، بانک، بازار)
۲. نقش محصول (یا محصولات) در بازار داخل و خارج
۳. وضعیت نیاز و فراوانی در بازار خارج از مرز و دانستن اصول بازرگانی و تجارت
۴. شناخت اصول رقابت و نوگرایی
۵. بکار بستن فنون مذاکره با افراد خبره
۶. بکار گرفتن ابزار تکنولوژی و تخصص در این حوزه
برای رهبر مذهبی حقیقت نمیشود نسخه ای پیچید. جز اینکه جلوی اشاعه دروغ منجر به ایجاد فضای بی اعتمادی و قانون شکنی را در جامعه را بگیرد و بهترین عملگرایی خود را در کف و همزیست با جامعه دانستن است.
البته مهمتر از همه رهبر سیاسی است که میتواند از کلیه ابزارهای نظامی، اقتصادی، مذهبی و علوم دانشگاهی کمک گرفته و توان مدیریت سازمان و رشد فارغ از تبعیض در جامعه فرودست را داشته باشد.
این خاطرات بعضی مواقع تصادفی مرور نمیشود و در مرور آنها درسهایی نهفته است
بازیهای استراتژیک دنیایی دارند که دچارشدگان میدانند! دو تا از همکاران من تراوین بازی می کردند، صبح به صبح می آمدند در محل کار و با دهکده های ویران شده خود مواجه می شدند و به همدیگر راهکار میدادند و ما هم آنها را دست میانداختیم... یکی از آنها زیر پای من نشست که این بازی راست کار توست و فلان و بهمان... من ابتدا زیر بار نمی رفتم اما یهو دیدم مثل ژان والژان کت و کولم رو گذاشتم زیر گاری و دارم زور میزنم! بعدش هیچی دیگه... همونی که گفتم... مثل ژان صعود کردم و صعود کردم. تازه پدرم فوت کرده بود و دهکدهها رو با اسامی مرتبط با پدر نامگذاری میکردم: پدر، به نام پدر، به یاد پدر، زیر سایه پدر...
نکات بسیار خوبی رو تیتروار طرح کردید
به نظرم بازیهای استراتژیک رو باید برای مسئولین اجباری کرد! بلکه در بازی و از بازی درس بگیرند.