ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چند روز قبل در هنگام رانندگی داشتم به رادیو ورزش گوش میکردم. مجری برنامه از مخاطبان میخواست که تماس بگیرند و از جالبترین اتفاقات جام جهانی فوتبال حرف بزنند. یکی از هموطنان طی تماسی اعلام کرد که سروصدای هواداران تیم ملی در کنار هتل تیم ملی پرتغال یکی از جالبترین حواشی جام جهانی بود... تصویر و تصور مثبتی که این هموطن از این اتفاق روایت کرد بقدری شور بود که مجری را به واکنش واداشت که این اتفاق امری منفی بود. مجریان معمولاً از کنار اینگونه اظهار نظرها میگذرند و یا در نهایت بهگونهای عنوان میکنند که گویا عدهی معدودی دچار چنین خطایی شدهاند و خلاصه که انشاءالله که گربه است!
باید اعتراف کرد که گربه نیست! وقتی وصول به نتیجه تحت هر شرایطی مطلوب باشد، و به انحاء مختلف همین را به خورد مخاطب میدهیم دیگر جای گلایه نیست. به عنوان مثال کافیست که در یکی از بازیهای تیمملی والیبال در لیگ جهانی یا مسابقهای مهم در سالن مجموعه آزادی حاضر شوید؛ صدای بوقها سرسامآور است و واقعاً امکان لذت بردن از بازی و همچنین تشویق بازیکنان را سلب میکند اما چرا کسی مانع آن نمیشود یا در مذمت آن سخن نمیگوید!؟ چون این سروصدا موجب میشود تمرکز تیم حریف به هم بریزد!! آن هموطنانی که شب در کنار هتل تیم پرتغال سروصدا راه انداخته بودند نیز همین نیت را داشتند!
البته این را هم نباید از نظر دور داشت که با پخش این فیلم، میلیونها نفر ما را میبینند و مگرنه اینکه فیلم افراد سرشناس را میلیونها نفر میبینند!؟ پس شاد و پیروزمندانه ادامه بدهیم! این داستان چخوف هم بیارتباط به پایان این مطلب کوتاه نیست:
خوشحالی – آنتوان چخوف – ترجمه سروژ استپانیان
فایل داستان صوتی را از اینجا دانلود کنید.
******
پ ن 1: دو کتاب بعدی لولیتا (ناباکف) و آنسوی حریم فرشتگان (فورستر) خواهد بود.
پ ن 2: قبلاٌ هم در مورد بوقهای مشمئزکننده اینجا نوشته بودم.
سلام میله
من بخاطر روحیاتم که دوست دارم از بقیه فاصله داشته باشم تابحال در هیچ ورزشگاهی برای مسابقه یا کنسرت نبوده ام بنابراین هیچ تصوری ندارم این سر و صدا چطوره و می تونه خوب باشه یا بد باشه. فقط می تونم بگم برداشت عمومی اینوری ها از اون حضور شبانه زیر پنجره اتاق رونالدو اصلا منفی نبود. خیلی هم با نمک و باحال توصیف شد و جزیی از حواشی عادی یک مناسبت مهم مثل جان جهانی. خیلی هم با نمک اونو خواندن یک سرناد - آهنگ عاشقانه - زیر پنجره ستاره تیم حریف وصف کردند.
بعنوان یک ناظر بی طرف از اینهمه تفاوت دیدگاه ها شگفت زده میشم. یه کمی زیادی جدی نیستیم و همه چیز رو جدی نمی گیریم؟!
سلام شیرین گرامی
توی جامجهانی 2010 آفریقای جنوبی این بوقهای خفن به جهان معرفی شد... برای برخی اوایل جالب بود اما خیلی زود صدای اکثر کارشناسان را درآورد... ما که آنجا نبودیم اما پای تلویزیون هم میبایست صدای تلویزیون رو کم میکردیم!...
همیشه کشورهای مختلف از مسابقاتی در این سطح استفاده میکنند و چیزهای جدید در زمینههای مختلف از دیگران یاد میگیرند... مثل یک نمایشگاه جهانی ردهبالا میماند (در واقع شاید بتوان گفت از بزرگترین نمایشگاههای جهانی است)... و خوشبختانه یا بدبختانه ما هم از این مسابقات درس گرفتیم و این بوقها پایش به کشور ما باز شد!! ما از قدیمالایام بهترین درسگیرندگان جهان بودیم
..................
و اما حضور شبانه زیر پنجره اتاق دیگران و زدن آهنگ و اینا در فرهنگ آنطرفیها و بالاخص جایی که شما هستید وجود دارد... به دلیل زمینه عاشقانه واقعاً بعید نیست عموم مردم از آن برداشت مثبتی داشته باشند اما اگر متوجه شوند که حاضرین در آنجا در مصاحبه عنوان کنند که هدفشان بیخواب کردن بازیکنان حریف است تا فردا مقابل ما تمرکزشان کم شود شاید نظرشان برگردد! چند دقیقه به عنوان فان و طنز این کار را انجام دادن یک چیز است و انجام مداوم آن برای چنین مقاصد غیرورزشی و غیراخلاقی یک چیز دیگر... از دوستانتان بپرسید در این زمینه تا بهتر بتوانیم در این مورد نظر بدهیم. ممنون
ببخشید : جام جهانی
جالب بود که سه بار دیدم تا متوجه جان جهانی شدم ... اصلاً به چشم نمیآمد
خوشحالی را هم گوش دادم. این بوروکراسی شوروی سابق هم خوب دستمایه نویسندگان نکته سنج روسی بوده است. خیلی تصویر خفت باری ست از خوشحالی. الان منظور نوشته را خوب گرفتم.
از این دستمایه خیلی از نویسندگان روس استفاده بهینه بردند (چخوف و گوگول بیشتر از دیگران)... ممنون بابت جمله آخر
یکی از بازی ها که خاطرم نیست اونقد بعدش بوق زدند که نتونستم بخوابم.
موقع رانندگی صوتی گوش میکنی آیا؟
سلام
اگر جنس خوب باشد حتماً موقع رانندگی مصرف میکنم
میله جان سلام
نشستم در حین سر و کله زدن با خزئبلاتی که به اسم رساله نوشته ام داستان خوشحالی که توسط شما خوانده و ضبط شده بود، را گوش کردم.
مرحبا میله جان. خیلی حرفه ای کار کرده بودی. شما پرچم داشتی چی می شد؟
سلام کامشین گرامی
اول اینکه شکسته نفسی نفرمایید.
الان ابزارهای دم دستمان خیلی حرفهای شدهاند وگرنه من همان میلهای هستم که بودم
ممنون از لطفتان
میله جان کار تو خوب است اما در مورد متن و ترجمه اش دو سئوال برایم پیش آمده: اول این که مگر حیوانات اهلی روزنامه می خوانند که روزنامه نخوان ها به حیوانات وحشی تشبیه شده اند؟ و بعد " باور نکردنی" درست است یا "غیر قابل باور" است؟
سلام بر مداد گرامی
البته که شما لطف دارید. اما در مورد اول طبعاً منطق گوینده این سخن صحیح نیست ولی با توجه به اینکه این سخن از زبان دیمیتری کولداروف بیان میشود و ما با خواندن داستان در واقع با نحوه تفکر او آشنا میشویم میتوان مهر تأیید به کار نویسنده زد. این منطق با گوینده سخن کاملاً انطباق دارد.
مورد دوم را باید متخصصین امر بگویند... من هر دو را دیدهام.
سلام
صدای قشنگی داری میله
بیشتر عکس العمل رونالدو رو دوست داشتم تا سرو صدا کردن ایرانی ها
به هرحال انقدر ملت مفلوکی هستیم که برای به دست آوردن " خوشحالی" نگران تصویر منفی احتمالی آن نیستیم
سلام
اینها تعدادی ملتنما بودند
اگر مفلوک را بر اساس لغتنامه دهخدا به معنای گرفتار در فقر و پریشانی بدانیم و همچنین ثبتنام در سیستم یارانه برای اخذ آن درمرحله دوم (اوایل دولت فعلی در سال 93) را نشانه آن بدانیم میتوان نتیجه گرفت که 93٪ مردم ایران گرفتار این قضیه هستند!
در واقع از فرصت استفاده کردم تا این را گوشزد کنم هیچ تصویری از ما بدین پایه منفی و سیاه نبود که این آمار 93 درصدی آن را نشان داد.
واقعا ملت پر حاشیه و عجیبی هستیم از سرو صدا کردن تا نوشتن کامنت برای بازیگران و داوران در اینستا و....
سلام
آدم دوست دارد کماکان به معجزه اعتقاد و باور داشته باشد
واقعاً معضل اساسی رو به رو شدن با مسائل روزمره است.
طنز و تیزبینی چخوف ستودنی است. بسیاری از داستان های کوتاهش به اندازۀ نمایشنامه هایش قوی اند و بد نیست هرازگاهی به سراغشان برویم.
این داستان هم جالب بود؛ خیلی وقت بود اینجا داستان صوتی ندیده بودم
در مورذ رفتارهای اجتماعی ایرانی ها که دیگر چیزی نمی شود گفت، اما قطعاً جای بررسی دارد. اصلاً همین شاخ و برگ دادن به تیم متوسط ایران و آن را در جایگاه تیم برتر بالا بردن هم جای بررسی دارد که قطعاً رسانه ها هم به آن دامن می زنند. گروه مرگی که هیچکدام از تیم هایش تا یک هشتم هم بالا نیامدند نمی دانم چه جور گروه مرگی است! بعد هم این تحلیل های اعصاب خردکن شان از تیمی که از پس ساده ترین پاسکاری ها بر نمی آمد و بزرگ کردن مربی مستبدی که حال و هوای داغان جامعۀ ما را به خوبی فهمیده، دردی را درمان نخواهد کرد. کاش اینقدر جوگیر نبودیم و ضعف ها را هم می دیدیم!
وای الان دعوا راه می افتد
سلام
آهان آفرین ...داشت یادم میرفت آن جملهای را که در عکس انتخاب کرده بودم
....
سعی میکنم اگر داستان خوبی دیدم که هم کوتاه بود و هم مناسب برای صوتی کردن این کار را بکنم.
....
و اما فوتبال
این بحث به جایی نخواهد رسید اما همین امر هم نشان میدهد چقدر صفر و یکی هستیم... موافقان فقط نقاط قوت را میبینند و مخالفان فقط نقاط ضعف و در این میان رسانهها و فضای مجازی هم جوی به وجود آوردهاند که کاملاً دوقطبی شده است. البته برخی از طرفین ماجرا هم کاملاً دوست داشتند که فضا دوقطبی شود!
در فضای دوقطبی تحلیل و نقد منطقی امکانپذیر نیست و فقط مدح و نفی جریان پیدا میکند. و چنان موضوع و برخی افراد مقدس میشوند که بیا و ببین! آن وقت ما انتظار داریم که در چنین فضایی برخی موضوعات و مفاهیم مذهبی مقدس نشود!!!!؟
سلام
آقا چه خبر شده . گرمای هوا رو مغز این بلاگ اسکای هم تاثیر گذاشته ؟ بابا قلب ما ضعیفه این چه کاراییه میکنن
.من که یک ساله دارم وبلاگ می نویسم حالا حال دوستانی که سالها می نوشتن و با نابودی آرشیوشون کلا دیگه از نوشتن نا امید شدن رو درک میکنم . امیدوارم این قطع و وصل شدنا ختم به خیر بشه .
بر میگردم درباره مطلب نظرمو میگم فعلا تحت تاثیر این زلزله بی سابقه بودم.
فقط به خانم سحر بگم دلیل این اظهار نظراتت نشناختن تیم های مقابل ما و نشناختن تیم ملی گذشته ما بوده و بس .بعدا سر فرصت حسابتو میرسم سرکار.
سلام
نمیدونم چه خبر شده بود... فقط یکی دو روز رفتیم هوا و برگشتیم سر جامون... البته در این مدتی که ارتباط قطع بود به این مسائل فکر نکردم اما الان که گفتی دیدم واقعاً میتواند وحشتناک باشد
..............................
من وارد دعوا نمیشم اما میتوانید در همین کامنتدونی با هم بحث کنید
سر فرصت
سلام خواهشن یه خواهشی دارم و میدونم میگید چون سریالشو دیدی دیگه سراغش نرفتید و اونم جنایاتو مکافاته جاش واقعا خالبه
سلام
یادش به خیر... آن سریال را نتوانستم به صورت کامل ببینم (خیلی سال قبل بود... مگر اینکه جدیداً جایی ورژن جدیدش را ساخته یا پخش کرده باشند یا همان قدیمی را پخش مجدد کرده باشند) اما کتاب را خیلی سال قبل خواندم.
میتوانم بگویم چشم توی برنامه قرار میدهم اما تجربه این چند سال نشان داده است که ممکن است نتوانم به این حرف جامه عمل بپوشانم. باید فکری به حال کتابهایی که قبلاً خواندهام بکنم... دوباره مروری کرد و مطلبی نوشت و... این را میشود انجام داد
و یا حتی می شود به این خواهش این دوست ما صد سال تنهایی - شیاطین - جنگ و صلح و همچنین در جستجوی زمان از دست رفته وچند مورد دیگر را هم اضافه کرد.
سلام
و حتی خیلی آثار دیگر
با همین فرمان به جلو خواهم رفت... در کنار دوستان البته
این چه حرفیه مهرداد ... من چهل پنجاه سال است دارم فوتبال می بینم و این وصلۀ نشناختن تیم ملی و تیم های حریف و بقیۀ چیزها اصلا به من یکی نمی چسبد ... کارلوس کیروش دارد به پدیدۀ خطرناکی در فوتبال ما تبدیل می شود که متأسفانه به علت همین جوگیر شدن ابدی ازلی ما کسی به آن توجه نشان نمی دهد!!!
هر مربی ایرانی اگر چنین عملکردی داشت تا الان دارش زده بودند!!!!
قابل توجه مهرداد
سلام.
برای اولین بار با جستجوی "گهواره گربه" به وبلاگ شما رسیدم. خواندم و بسی خوشحال شدم. پس از آن با عجله به صفحه اول آمدم تا نکند آخرین پستتان مثل همه وبلاگهای خوب دیگر مربوط باشد به دو سال پیش.
آخر کسی دیگر وبلاگ نمینویسد از بس که تلگرام راحت کرده. راحتی ای که از آن گریزی نیست. یعنی مطالب در تلگرام میماند و نه جستجو میشود، نه پرینت میشود. نه میشود ذخیره شان کرد در جای مطمئنی. علی الحساب خوشحالم که مینویسید و میخواهم خواهش کنم با خوشحالی ادامه دهید. خواندن وبلاگ شما مثل یافتن کور سوی امیدی است در میان ظلمات متون ایرانی.
حتی اگر سالی یک پست.
متشکرم.
سلام
یاد وونهگات گرامی باد خیر و برکت نویسندگان بزرگ اینجوری تا سالها بعد از مرگشان به دیگران میرسد...
ممنون ازکامنت انرژیبخش شما دوست عزیز
سلامی دوباره
میله جان از اینکه بستر بحث و گفتمان در باب فوتبال را برای ما باز گذاشتی بسیار متشکرم . اما من هم مثل خودت فکر میکنم صحبت در این باره به جای خوبی کشیده نخواهد شد.اما سعی ام رو می کنم. مخالفانی که میبینم همه حرف هایی مثل سحر عزیز می زنند.
مثلا آنها انتظار دارند بازیکنان و فدراسیونی که طبیعتا از فرهنگ بیمار ایرانیِ امروز رنج می برند همچون بازیکنان بلژیکی عمل و رفتار کنند.
همه هم از حمایت از تولید داخلی سخن می گویند.تولید داخلی که تجربه بازی و تحصیل و تجربه مربی گری در سطح بین المللی نداره چطور میتونه در اون سطح عمل کنه . داوطلب کنکور هم شاید یه بار بطور اتفاقی گزینه ها رو یکی در میون بزنه 1در هزار نتیجه بگیره.اما اینجا کنکور زیاد گرفته میشه و حتما دفعه بعدش گندش در خواهد آمد .
مخالفان ژاپن رو مثال میزنن.یا کره داغونی رو که بخاطر افتضاح بودن آلمان بازی رو برد.
اولا ما که ثابت کردیم فرت و فرت این دو تا تیم آسیایی رو میبریم.دوماً اصلاً بازم ما اجازه نداریم خودمون رو با اونا مقایسه کنیم،تا کی شعار بدیم که فلانی و بهمانیم . ما کجای دنیاییم و اونا کجا.بله یه زمانی آره ازشون در بیشتر جهات بهتر بودیم.خودمون رو که نمیتونیم گول بزنیم امروز نیستیم.
همه چی بر میگرده به پایه.پایه آقا پایه!. وقتی پایه نداریم و حتی برا 20 سال دیگه مون هم براش کاری براش نمیکنیم.دیگه انتظار بیشتر نباید باشه.
مثل مقایسه کتابخونی تو ایران و ژاپن و فرانسه یه مثال کتابیشه ،منی که از کودکی و نوجوانی کتابخوانی تو فضای زندگی کشورم اصلا رنگی نداشته چطور میتونم کتابخون بشم؟ شاید اتفاقی یا دلی. مثل خودم.
همچنان معتقدم که ما باید از بهترین مربی های جهان استفاده کنیم. اما با کمی اصلاح.باید در کنارش برخورد خودمون روحرفه ای کنیم ومربی مورد نظر رو مجاب کنیم کنار دستش مربی خوب ایرانی برامون بسازه .
و همیشه به نظرم بهترین مربی جهان برای تیمی چون ایران افرادی مثل گواردیولا و مورینیو نیستن بلکه افرادی از جنس کیروش هستن. اینم براش دلیل دارم . بر میگرده به "توانایی های ما"،"امکان های ما"،"توقع های ما".
حالا اگه دوستان اعتقاد دارن امیر قلعه نوعی بهتر هست دلیلاشون رو بیارن ما هم استفاده می کنیم.
سلام مهرداد
خواهش میکنم. امیدوارم اینجا اگر بحثی در این خصوص درمیگیرد در انتهایش نتایج بحث کمی فراتر از کامنتدونی سایت نود و ورزش3 و اینا باشد.
.......................
چند نکتهای که به ذهن من میرسد اینهاست:
1- فرهنگِ بیمار ما را که نمیتوان انکار کرد. برمیگردم به مثالی که همیشه میزنم آب در ظروف مرتبط در یک ارتفاع همسان قرار میگیرد... و ما همه چیزمان به شکل باقی چیزهایمان درمیآید. این از این ... اما وقتی میخواهیم موضوعی را ارتقا بدهیم این تجربه را که یک تجربه بومی و جهانی است باید آویزه گوشمان کنیم که پاک و خوب بودن هدف کفایت نمیکند و باید ابزار و روش رسیدن به هدف هم پاک باشد.
2- همه از حمایت از تولید داخلی حرف میزنند اما من که در هیچ زمینهای به غیر از حرف چیزی ندیدهام
3- فرمودهاید «تولید داخلی که تجربه بازی و تحصیل و تجربه مربی گری در سطح بین المللی نداره چطور میتونه در اون سطح عمل کنه .» ... فوتبال آن هم در عرصه ملی (تورنمتهایی که تیمهای ملی در آن شرکت میکنند) پر است از مثالهای نقض برای این گفته شما. عوامل متعددی در موفقیت یک تیم فوتبال در عرصه ملی تأثیرگذار است که مربی بخشی از آن است. من خودم بهشخصه از تجربیات بینالمللی مربیان ژاپن و کره و چند تیم دیگر چیز زیادی نشنیدهام. الان دالیچ در فینال جام جهانی است و شما میتوانید صد مربی را ردیف بکنید که تجربیاتی به مراتب بالاتر از ایشان دارند. لذا برای تیمهای ملی در کنار دانش و تجربه مربیگری مسائل دیگری هم باید در نظر گرفته شود.
4- ما نمیتوانیم با خرج کردن پول در یک مؤلفه کاری کنیم که باقی مؤلفهها به چشم نیاید. باصطلاح باقی کاستیها را به زیر فرش جارو کنیم.
5- ما کجا ثابت کردیم فرت و فرت این دو تیم (ژاپن و کره) را شکست میدهیم. دومی را قبول دارم (از حیث نتیجه) اما اولی را مدتهاست که تنه به تنه نشدهایم. امیدوارم که قهرمانی آسیا را امسال به دست بیاوریم با این حساب
6- چهل سال و بلکه بیشتر داریم شعار پایه میدهیم هیچکس را پیدا نخواهی کرد که بگوید پایه مهم نیست. اما روی پایهها سرمایهگذاری کردن حوصله و وقت میخواهد و نمود هم ندارد! همین فدراسیون اگر بخواهد بیشتر توانش را روی این قسمت بگذارد و از تیم ملی بزرگسالان غافل شود پوستش را میکنیم! توان مالی و ... هم که محدود است... نتیجه همین میشود که میبینیم.
7- من هم معتقدم باید از بهترین مربیها استفاده کنیم. مربی مورد نظر که الان باعث شروع بحث شد به هیچ وجه آدمی نیست که یک مربی ایرانی را در کنارش قرار بدهیم تا برامون بسازه فکر نکنم مربیان دیگر هم در این زمینه آش دهنسوزی باشند و باصطلاح باز باشند و اهل آموزش دادن... مربی حال حاضر که جای خود دارد.
8- اما چیزی که توی این بند میخوام بگم کمی ممکن است خام باشد. وقتی بازیهای تیم خودمون رو میدیدم به این فکر افتادم. روش فوتبال بازی کردن تیم ملی شاید بازنماینده وضعیت روحی روانی آن ملت باشد... یا شایدحداقل بتوان گفت متأثر از روح و روانِ حالِ آن ملت است... از این زاویه زیر توپ زدنهای تیم و عدم توان آنها برای نگهداری توپ و پاسکاری در حد ساده و قابل قبول کمی توجیهپذیر میشود! بعید میدانم مربیای در حد کیروش به بازیکنانش چنین دستوراتی را داده باشد اما این بازیکنان ناخودآگاه در زمین بهگونهای عمل میکردند (در بیشتر اوقات) که گویا بازی فقط 10 ثانیه دیگر ادامه دارد و فقط فرصت برای زیر توپ زدن باقی مانده است یا همین سه چهار ثانیه را که بگذرانیم خدا بزرگ است و چو فردا شود فکر فردا کنیم!
فکر میکنم ما خیلی در بند نتیجه گرفتن رفتیم و اصل فوتبال را فراموش کردیم. این تقصیر مربی یا بازیکن نیست... تقصیر همه ماست. اگر هم منِ نوعی از نحوه بازی کردن رضایت ندارم نوک پیکان را سمت کسی نمیگیرم ... امیدوارم با همین روش این جام ملتهای آسیا را بگیریم تا بلکه ویرِ نتیجهگیری بخوابد و بتوانیم فوتبال لذتبخش بازی کنیم و بتوانیم از فوتبال لذت ببریم.
فوتبال زیبا باری کردن بازیکن با کیفیت می خواهد که ما نداریم کره وژاپن رو اگرگفتم فرت و فرت منظورم درهمین چند سال بود. بازیکن با کیفیت بازیکنی است که این سطح فشار رو تحمل کرده باشد.تحمل این فشار در لیگهای سطح پایین تجربه نمیشه .همین بازیکنان کره و ژاپن لژیونرهایی در برترین لیگهای جهان دارند . حالا بهترین بازیکنای ما در لیگ هلند و روسیه بازی می کنند.توانایی ما تا کجاست و انتظار ما تا کجا .اینم بحثیه .
این گروه وحشتناک رو هم شما در نظر داشته باش. شک نکنی مراکش نصف تیمای مرحله دوم رو راحت میبرد . فقط تو قرعه مثل ما بدشانس بود.شما همین مراکش رو با مصر و سنگال مقایسه کن یا با سوئد و دانمارک و سوییس و لهستان وپرو حتی کلمبیا. بدشانسی هم هست .دو تیم دیگر که بماند
فوتبال امروز نتیجه گرا شده از این گریزی نیست . برزیل امسال رو شما ببین .حداقل بهترین برزیل پنج سال اخیر از لحاظ زیبا بازی کردن بود.اما خوب، نتیجه نگرفت. فرانسه امروز خیلی هم زیبا بازی نمیکنه اما واقعا قدرتمنده و نتیجه میگیره.کرواسی هم جز بازی آرژانتین و بازی آخر بازی آنچنانی نکرد.
نظریه جالبی داشتی .واقعا هم بی تاثیر نیست .
فوتبال دنیا رو به دفاع رفته. تیم ما هم دفاع کرد.اما اینکه ما زیر توپ زدنامون نسبت به چهار سال پیش کمتر شده رو نباید انکار کرد. ما حمله و ضد حمله هامون بیشتر شده . و اینکه بازیکنا توانایی پاسکاری هماهنگ با یکدیگر رو ندارن فکر میکنم با این بازی های تدارکاتی که داشتن طبیعی باشه .
منتقدان حتی عربستان رو مثال میزنن که شجاع بود اونوقت مطمئن باشید اگر شجاعت اینی باشه که عربستان بازی کرد و ما بازی میکردیم اونوقت چه بلایی سر تیمی می آوردن که ۵ تا خورده خدا میدونه.
کره و ژاپن هم وقتی امثال گاس هیدینگ و مربی های درست و حسابی داشتن نتیجه هاشون بهتر از الان بود.مثل ۲۰۰۲ و بعدش.
بله حتما همینطوره که شما گفتی و بیشتر از مربی مسائل دیگه مهمه.اما یه سوال پیش میاد وقتی این پولی که صرف مربی خوب میشه در صورت نبودنش طبق سنوات گذشته میدونیم صرف پایه نمیشه هم پس چه فایده؟ بابا چرا فدراسیون ما نمیفهمه که تیمهای انگلیس ، بلژیک و فرانسه، همه تیم هایی بودن که چند سال پیش تیم پایه شون تو جهان درخشیده که الان شدن این . اینو من فهمیدم این علما چرا نفهمیدن رو نمیدونم
همه اش تقصیر برانکوئه
سلام مهرداد جان
ضمن عذرخواهی بابت تاخیر... حقیقتش یک نوبت جواب را تایپ کردم اما کمی قبل از ارسال آن برق رفت و کل نوشته پرید!! حالا اما در صفحه وُرد تایپ میکنم:
1- بازی زیبا ملزومات زیادی دارد که از قضا (به نظر من) بازیکن طراز اول رتبه اول را ندارد. قاعدتاً برای انجام مطلوب هر کاری چهار نوع سرمایه لازم است که فوتبال نیز از این امر مستثنی نیست: سرمایه فیزیکی (زمین و استادیوم مناسب و...) سرمایه انسانی (بازیکن با تکنیک و تاکتیکپذیر و مربی با دانش و مدیر کاربلد و...) سرمایه مالی (جهت تدارکات مناسب و...) و سرمایه اجتماعی (اعتماد متقابل بین اعضای مختلف تیم، اعتماد مجموعه به نهادهای بیرونی از جمله داوری، اعتماد متقابل بین هواداران و اعضای تیم و...). من سرمایه چهارم را اولویت اول میدانم؛ بخصوص در تورنمتهای ملی به کرات دیدهایم که تیمی که تیمتر و متحدتر بوده است بر تیمی که علیرغم داشتن بازیکنهای طراز اول گسیختهتر بوده است پیروز شده است.
2- حالا میرسیم به بازیکن باکیفیت... برای داشتن بازیکنهای باکیفیتی که در لیگهای معتبر بازی کنند چه باید کرد؟ سادهترین راهی که به ذهن من میرسد درخشش بازیکنان در تورنمنتهایی است که بازیکنها در آن دیده میشوند (انتخابی جام جهانی، خود جام جهانی). حالا زود است که قضاوت کنیم اما تحلیل من این است که سیستم بازی ما چندان کمکی برای جذب بازیکنانمان به لیگهای معتبر نمیکند. بوده است دورههایی که با سختی به جام صعود کردهایم اما بازیکن ما دیده شده و ... قطعاً من هم با شما موافقم که حضور بازیکنان در لیگهای معتبر تأثیر بهسزایی در پیشرفت فوتبال ما دارد.
3- نوع و سیستم بازی ما فقط به مربی ما ارتباط ندارد بلکه مجموعهای از عوامل از جمله انتظارات مردم، هدفگذاری و شعارهای مسئولین نیز در این قضیه دخیل است. من اطمینان دارم که کیروش قطعاً از برخی زیرتوپ زدنها راضی نیست اما بدون تعارف وقتی همه مردم و مسئولین هدف خود را صعود از مرحله گروهی گذاشتهاند خودبهخود روی عقب بازی کردن تیم تاثیر میگذارد. این را در لیگ خودمان هم میبینیم؛ نتیجهگرایی موجب شده است آن طراوتی را که از یک بازی فوتبال انتظار داریم نبینیم یا کمتر ببینیم. من هدفگذاری صعود به مرحله بعد را یک اشتباه میدانم. همین موجب انتظارات نامعقول میشود.
4- برخلاف اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان و مسئولین و گزارشگران غیر از رویکرد نتیجهگرایی (اینکه مدام تکرار میشود که سی سال بعد کسی به نحوه بازی تیمها توجهی نمیکند و به آمارها فقط مراجعه میشود که کی برد و کی گل زد و... ) هستند کسانی که به فوتبال زیبا یا فوتبالی که بازیکن و تماشاگر از آن لذت میبرند اعتقاد دارند و برای آنها این آمارها بیشتر عدد و رقم هستند... پیشرفت در مسیر سیساله اتفاقاً با همین زیباییها و لذتها میسر است نه تمسک به عدد و رقم و نتیجه!
5- برزیل که واقعاً مرا ناامید میکند... نتیجه دور شدن از فلسفه فوتبالشان همین است! اتفاقاً بازیکن باکیفیت و درجه اول کم نداشتند اما زمین فوتبال محل فوتبال بازی کردن است و محل فیلم بازی کردن جای دیگری است! اتفاقاً فوتبال نتیجهگرا از این فیلم بازی کردنهای برخی بازیکنان دچار حالت تهوع نمیشود!! من اما میشوم.
6- یک نکته بسیار مهم را تا یادم نرفته است بگویم: تعجب میکنم چرا دوستان رسانهای ظرفیت تعریف کردن از بازیکنان تیم را در نظر نمیگیرند؟!!! تا حالا کم ضربه خوردیم از این قضیه؟!!! بازیکن حرفهای بعد از این مسابقات صاف میرود سر تمرین تیم باشگاهیاش اما بازیکن ما علیرغم داشتن قرارداد در استودیوهای صدا و سیما این طرف و آن طرف میرود!! ما در زمینه خراب کردن آدمها تخصص ویژهای داریم!!! از ورزشکار گرفته تا سیاستمدار تا خودمان!
7- فدراسیون ما هم میفهمد که باید روی پایهها سرمایهگذاری کند اما سرمایه محدود است و با همین اهداف و شعارهای نادرست است که نهایتاً مجبور میشود که همه زورش را جایی بگذارد که همین الان مخاطب را راضی نگه دارد! منفعت آنی! مثل همه مسئولین در همه عرصهها... مثل اکثریت مردم که فقط به منافع کوتاهمدتشان میاندیشند. مسئولینی که به اهداف بلندمدت پرداختند در کوتاهمدت خیری ندیدند... البته پس از گذشت یکی دو دهه از آنها به نیکی یاد شده و خواهد شد اما کجاست چنین آدم فداکاری!!!؟؟
آقا ما نمُردیم و برای یک بار هم با بدون پرچم هم عقیده شدیم! یک لایک برای تمام حرفهای بالا ... مهرداد دیگه بحث نکن، این اتفاق هر پنج سال یک بار می افتدها
سلام سحر عزیز
از این که یک بار با من همعقیده شدید خوش به حال ما شد
وقتی یک استقلالی با یک پرسپولیسی در زمینه فوتبال همعقیده میشود باید منتظر اتفاقات خوب و عجیب غریب بود فکر کنم امشب باران بیاید
سلام
درمورد بهرام بیضایی. فقط می توانم بگویم افسوس و صد افسوس که رفت و نیست و حیف که نتوانتسیم آنطورکه شایسته ست قدردان او باشیم.
آن وقت هایی که کلاس قصه نویسی می رفتم. گروه های تئاتری هم بودند که نمایشنامه های ایشان و آقای رادی را تمرین می کردند. از همان سالها با نمایشنامه هایش آشنا شدم و بعد فیلم هایش. هنوز هم باشو غریبه کوچک خواستنی و غریب ست. و سگ کشی دیدنی ست.
درمورد داستان صوتی. دانلود شد. امیدوارم زودترفرصتش پیش بیاید تا گوش بدهم. داستان های کوتاهش را بیشتراز نمایشنامه هایش دوست دارم...سلیقه ست دیگر. کاریش نمی شود کرد.
ماشاالله کامنت ها بلند و طولانی هستند. هنوز وقت نکردم بخوانم . : )
سلام دوست من
جای افسوسش آنجاست که برخی نویسندگان و کارگردانان و امثالهم در فضای کشور خودشان یک اثرگذاری و یک راندمان بالاتری دارند تا در یک مکان آزاد اما غریبه... این حکم البته در مورد برخی دیگر از نویسندگان صادق نیست. این قسمتش اشک مرا درمیآورد.
...
امیدوارم این هفت دقیقه فرصت پیش بیاید
الان یک جواب کامنت دادم در حد از کت و کول افتادن همین دو تا پایینتر یا بالاتر...
سلام.
اظهارنظر قابل قبولی ست؛ و نوشته ی قابل ملاحظه ای.
در پی نویس یک، از کتب دردست معرفی تان گفتید؛
بنده مدت هاست که یک لنگه پا منتظر یافتن اثر لولیتای ناباکوف هستم؛ ممکن است که پیدایش کنم؟.
یک بار پی دی اف اش را خوانده و مزه اش زیر زبانم رفته است.
می دانید که چه می گویم؟!.
پاینده باشید.
سلام
به نظرم کتاب را میتوانید در کتابفروشیهای میدان انقلاب پیدا کنید... البته اگر تهران باشید.
خواندن پی.دی.اف برای من که بسیار سخت است منتها خیلی از دوستان به راحتی میخوانند و لذت میبرند
امیدوارم پیدا کنید.
سلامت باشید
می خواستم به شیرین یادآوری کنم که چخوف 13 سال پیش از انقلاب اکتبر و استقرار حکومت شوروی فوت کرده بود.
سلام
ممنون از یادآوری شما
بپرس اش ویرانه چرا میسازند؟!
آتش چرا می زنند؟!
سیاه چرا می پوشند؟! و این خدای که میگویند چرا چنین خشمگین است؟!
ازمرگ یزدگرد که بسیارزیباست
بله متاسفانه این موضوع درمورد خیلی هایی که مهاجرت می کنند ازجمله جتاب بیضایی صدق می کند. گوی غربت ذوق و قریحه آنها را می خشکاند...
درمورد تایم داستان اصلا نمی دانستم هفت دقیقه یی ست. : )
اگروقت و حوصله ش باشد کامنت نویسی و کامنت خوانی خیلی هم خوب است اتفاقا. خدا قوت
واقعاً عالی است...
انگار این خاک و آب و هوا (که بدبختانه همگی اینها رو به فنا دارند!) موادی به ریشهها میرسانند که در سرزمین دیگر نمیرسانند!
در حقیقت الان بیش از 7 دقیقه نفسم میگیرد
سلامت باشید
تازه درست و حسابی شنیدمش . این خوشحالی حکایت مردم امروز ما در فضای مجازیست .
از این کارها بازم انجام بده.این بخش از نوستالژیک ترین بخشهای وبلاگ برای من است و هنوز هم داستان صوتی مهمانی ناهار سامرست موام رو یادمه که از اینجا شنیدم .متشکرم
سلام
حتماً این کار را میکنم در اولین فرصت
سلام
انتخاب داستان و اجرای عالی بود و لذت بردیم (البته آقای چخوف با شما هم هستیم ) و ترغیب شدم برم سراغ داستان های چخوف که این همه مدت عقب انداخته بودم رو گیر بیارم و لا به لای سایر کتب ها بخونم
ممنون از زحماتتون
سلام
با چخوف در آن دنیا حساب خواهم کرد یک وقت دیدی اصلاً شفاعت من رو هم کرد
چخوف عالیست