جناب آقای رئیس جمهور
روزهای پرتلاطمی بر شما و البته ما گذشت. گاهی با خودم فکر میکردم وقتی بر من اینگونه میگذرد بر شما چگونه میگذرد! و از آن بالاتر در صورت انتخاب نشدن و حتی انتخاب شدن چگونه خواهد گذشت!! از حنجرهی شما و صدایی که از آن در روزهای آخر تبلیغات و هنگام سخنرانیها بیرون میآمد مشخص بود که بر شما همانگونه میگذرد که بر ما میگذرد. واقعیت این است که در روزهای میانی هفتهی گذشته حاضر بودم سه چهار روز از عمرم را رایگان بدهم و سر از روز شنبه سیام اردیبهشت دربیاورم. شما هم که سنی را گذراندهاید میدانید که گذشتن از سه چهار روز برای کسانی که در نیمهی دوم بازیِ عمر خود توپ میزنند کمی تا قسمتی عجیب و سخت است. به هر حال این روزها گذشت و امروز جا دارد که انتخاب مجدد شما را تبریک عرض کنم و اظهار امیدواری کنم که در این دوره و این نیمهی دوم ریاستجمهوری بهگونهای عمل کنید که حداقل در چهارسال بعد، من و همتایانم کمتر آویزان دوست و فامیل و آشنایان و بالاخص مخاطبان وبلاگمان شویم! طبعاً انتظار ندارم که یکشبه ره صدساله را برویم... به نظرم همین کافی خواهد بود که طوری عمل کنید و عمل کنیم که با اشارتی به دولت شما حجت بر مخاطب تمام شود تا برای تداوم این راه اقدام کنند و در واقع این دوره میراثی باشد که آیندگان با افتخار از آن یاد کنند.
به نظرم رسید با توجه به تجربیاتی که در هنگام بحث با دوستان و آشنایان و برای ترغیب آنان به رای دادن و رای دادن به شما، به دست آوردهام پیشنهاداتی را ارائه کنم... شاید به کار آید.
الف) پوپولیسم همیشه بوده و خواهد بود و مشاهداتی که از برخی کشورهای توسعهیافته داریم نشان میدهد که این خطر همهجا حس میشود. البته گاهی همین خطر موجب میشود طیف بیشتری از مردم از رخوت و انفعال خارج شوند و وارد کارزار انتخاباتی شوند و به بحث با دیگران بپردازند. چیزی که در این میانه کمبودش واقعاً به چشم میآید فکر کردن و تفکر است. ما عموماً در این زمینه ضعف داریم. اگر میخواهید کار بلندمدت و یادگاریِ اساسی بگذارید باید این نقیصه را در آموزش و پرورش اصلاح کنید. میدانم که در سالهای گذشته کارهای خوبی انجام شده است و درسی به نام "تفکر و پژوهش" به مفاد درسی اضافه شده است منتها این درس و بهخصوص معلمینِ آن باید غنی و غنیتر شوند. این نباشد که دانشآموزان موضوع مورد نظر را در گوگل جستجو کنند و پرینت بگیرند و...
ب) اقتصاد را دریابید! نه از آنجهت که همگان میگویند بلکه از این جهت که ما در این زمینه واقعاً بیسوادیم! هرکس عکس مار را به ما نشان بدهد فیلمان یاد هندوستان میکند و آن دوستانی که وارد کارزار شدهاند باید حسابی با ما صحبت کنند تا فکر فیلمان را از آن بلاد دوردست بازگردانند. چه باید کرد!؟ باز هم به نظر میرسد این نقیصه را در آموزش و پرورش باید اصلاح نمود. ما تقریباً با همان میزان اطلاعات اقتصادی که وارد مدرسه شدیم، از آن خارج شدیم! در دانشگاه هم به همین ترتیب...
ج) بیکاری را دریابید! نه از آنجهت که همگان میگویند چراکه شما و پیشینیان شما در وقت بیپولی و پولداری در این زمینه کوشش کردهاید اما از این چاه آب چندانی بیرون نیامده است. طبعاً در این دوره دورنماهایی از گسترش گردشگری به چشم میخورد و امیدوارم در این مسیر و در مسیر توسعه صنعت توفیق یابید. بدبختانه همه برای رفع بیکاری چشمشان به دولت است، من هم چشمم همانجاست! منتها بیشتر به فعالیت وزارتخانههای آموزش و پرورش و آموزش عالی است. آنجاست که باید "خلاقیت" و "کارآفرینی" به جوانان آموزش داده شود و از کارآفرینان قدیم و جدید این سرزمین به عنوان الگو یاد شود تا بلکه در درازمدت نگاه ما به دولت در همه زمینهها خیره نباشد.
د) کار جمعی و تحزب را هم دریابید! اگر شما در گوگل یا پروندههای وزارت کشور جستجو کنید خواهید دید که هرچه اسمِ آبرومند و قابل توجه که میتوان بر روی یک حزب گذاشت، پیش از این استفاده شده است! طبیعتاً انتخابات شب امتحان احزاب باید باشد نه ما!! اگر شما خیری از این احزابِ الکی دیدید ما هم دیدیم. بخصوص در انتخابات شوراها جای خالیِ این رکن اصلی دموکراسی مشاهده شد. در این زمینه هم اگر میخواهید توفیق یابید ضمن انجام برنامههایِ خودتان، به فکر آموزش کار جمعی در آموزش و پرورش باشید.
ه) تاریخ را دریابید! مردم ما با تاریخ تقریباً بیگانهاند و گاهی مایه تعجب است که با تاریخی که در آن زیستهاند نیز بیگانهاند! بهعنوان مثال برخی از هموطنانی که تن به انتخاب ندادند (یا به سختی تن دادند!) ذکر میکردند که در این چهار دهه همیشه یک لولویی گذاشتهاند تا ما از ترس برویم پای صندوق... اما اگر به کل 12 دوره انتخابات ریاستجمهوری نگاه کنیم نمیتوانیم اصلاً چنین حکمی بدهیم اما خیلی از مردم میدهند؛ پیر و جوان. چرا اینگونه است؟ یکی از دلایلش این است که ما در کتابهای درسی تاریخمان فقط "حکم دادن" را یاد گرفتهایم. درس تاریخ باید بهگونهای ارائه شود که دانشآموز به دنبال کتابهای تاریخی بدود نه اینکه ما با کتاب تاریخ به دنبال آنها بدویم! حتماً توجه دارید رای گرفتن از کسانی که با تاریخشان بیگانهاند چهقدر سخت است!
و) ادبیات را دریابید! رای گرفتن از کسانی که اهل ادبیات و داستان بودند راحتتر از دیگران بود. شاید آنها زندگیهای دیگر را در قالب داستان تجربه کرده بودند و قدر زندگی را بهتر میدانستند، شاید آنها بهتر و راحتتر میتوانستند وضعیتهای متفاوت را تصور کنند. گاهی رمان بخوانید و به دیگران هم توصیه بکنید. توصیه شما و دیگران (علیالخصوص آنهایی که تَکرار میکنند) با توصیههای امثال من، تومنی یک دلار توفیر دارد. اگر میخواهید چهار سال بعد ما کمتر بترسیم در این زمینه هم کاری بکنید. و طبعاً اینجا هم پای آموزش و پرورش به میان خواهد آمد. به نظر میرسد غیر از مباحث حقوقی معلمین نیاز است در این زمینهها غنیسازی انجام شود. این غنیسازی از آن غنیسازیهاست که چرخَش سالیان سال خواهد چرخید و چرخهای دیگر را نیز به چرخش درخواهد آورد.
مطلب طولانی شد و البته بدانید گاهی برای یک رای خیلی از این طولانیتر حرف زدیم! باقیِ گفتنیها پیرامون مواردی نظیر تقویت اخلاق، تقویت سرمایه اجتماعی، تقلیل توطئهاندیشی و... را بر عهدهی دیگر تبریکگویان میگذارم!
علی برکت الله
میلهی بدون پرچم
سلام بر میله عزیز.
آقا ما که رای ندادیم . منتها نفهمیدم چرا میگید رای گرفتن از کسانی که اهل ادبیات و داستان بودند راحتتر از دیگران بود.
سلام بر شما
قبل از شروع موارد الف و ب و ... عرض کردم که این موارد مبتنی بر تجربهای بود که در این روزها داشتم. غیر از چیزی که در متن گفتم شاید یک دلیلش این بود که به واسطه علایق مشترک، اعتماد متقابلی بین من و افرادی که با آنها طرف صحبت بودم وجود داشت.
شما هم آن زمان رخ نشان ندادید
سلام
ضمن تبریک به شما. اجازه بدهید به جای نوشتن، متنی که امشب خواندم را اینجا به اشتراک بگذارم.
نوشته از آقای محسن الوان ساز است.
***
دوستان بسیاری نظرم را درباره رای دادن جویا می شوند . درکل همیشه با انتخاب بین بد و بدتر مشکل دارم ، این انتخاب برایم دیکتاتوری را تداعی می کند و من انتظارات بیشتری از رأیم دارم برای من اما یک انگیزه برای انتخاب حسن روحانی وجود دارد حسنی که دیروز خودش جزء چماقداران بود و مدعی مجازات دانشجویان ( به فایل ضمیمه مراجعه کنید) امروز از آزادی سخن می گوید و این تغییر بزرگی است این که یکی برای رای آوردن از آزادی سخن بگوید به جای وعده های پوشالی و ایجاد تورم یارانه ای این که از صلح سخن بگوید به جای تهدید ملت ها ، این که مخالف گداپرورى و رای اتوبوسی است و برای رای جمع کردن از بزرگتر از خود و مقدسات آویزان نمی شود این که وعده ای نداده است برای من کافیست تا به او اعتماد کنم . اما مطالبات من همچنان باقیست:
1_ آزادی زنان ، اقلیت های مذهبی ، سندیکاها ، چاپ و نشر ، رسانه ها ، فضای مجازی ، آزادی بیان و پس از بیان
2_رسیدگی به فضای فرهنگی ، اقتصاد بخش فرهنگ و حمایت از هنرمندان ، نویسندگان و ناشران
3_فشار بر نهادهای موازی مثل صدا و سیما ، شهرداری ها و قوه قضاییه برای پیگیری مطالبات مردم
4_حمایت از آموزش قومیت ها به زبان خود بجای سرکوب ترک ها ، کردها ، عرب ها و ...
5_حمایت از زندانیان سیاسی و پیگیری مطالبات قانونی آنها
6_توجه به محیط زیست ریزگردها ، آلودگی هوای شهرها ، خشکی منابع آبی که ناشی از اشتباهات دولتی هستند.
7_توجه به مطالبات کارگران برچیدن قوانین ظالمانه از جمله استخدام قراردادی ( محصول تفکر آقای رفسنجانی یکی از پدران اصلاحات!) و برقراری نظام مناسب تأمین اجتماعی
8_ ایجاد اشتغال در بخش تولید و نه دلالی
جناب آقای روحانی می دانم که شما توانایی رسیدگی به این امور را ندارید اما به خاطر یک درصد تغییر کوچکی که حاصل کرده اید و به دلیل عدم وجود فرد شایسته تر از شما و برای به قدرت نرسیدن افراد تندرو به شما رای خواهم داد اما مطالبات ما همچنان برقرار است و مطمئن باشید اگر نتوانید به تعهدات خود عمل کنید مردم همان پاسخی را که در سال84 به اصلاحات دادند و التماس تمام روشنفکران این مملکت برای تغییر عقیده آنها جواب نداد ، به شما خواهند داد.
سلام
ممنونم... و اما این متنی که زحمت کشیدید جالب بود و حتماً هرگروهی و هر فردی مطالباتی دارد و برای طرح مطالباتش روشهای خاص خودش را دارد و احتمالاً برنامهای که آن مطالبات را یا بخشی از آن را بتواند نقد کند.
شفافیت و رکگویی هم امر پسندیدهایست اما قاعدتاً اندکی کارکردگرایانه هم به حرفی که میزنیم نگاه کنیم. ترجمه و تلخیص این مطلب چنین خواهد شد: آقای x من میدانم شما آدم عوضیای بودی ولی بههرحال امروز حرفهای خوبی میزنی و از طرفی توجه داشته باش چون آدم درستحسابیای نیست فعلاً شما بیا مسئولیت این کار را به عهده بگیر و بهتره بدونی انتظار دارم این کارها(لیست بالا) را انجام بدهی هرچند میدانم عمراً بتوانی این کارها را انجام بدهی چون مال این حرفها نیستی ولی مطمئن باش که اگه نتونی این کارها را انجام بدهی توی دهانت میزنیم و در نهایت مردم خودشان را در چاه خواهند انداخت!
خُب من جای آقای x باشم در میروم
.....
من همانطور که قبلاً هم گفتم با انتخاب بین بد و بدتر اصلاً مشکلی ندارم چون معتقدم انسانها همه دارای نواقصی هستند هیچ آدمِ قهرمانِ همهفنحریفِ دارایِ همهی خصایل نیکویی که مو لای هیچ درزش نرود وجود ندارد پس اینجا و آنجا ندارد در همهجا انتخاب بین گزینههایی است که هر کدام در زمینههای مختلف با ایدهآلها فاصلههای متفاوتی دارند و انتخابکنندگان گزینهای را انتخاب میکنند که منفعت بیشتری عاید آنها می کند یا رنج کمتری نصیب آنها میکند و این را برخی انتخاب بین بد و بدتر نامگذاری کردهاند... نامش هر چه باشد من با این نوع انتخاب مشکلی ندارم.
سلام
در این روزهای بحث (البته خداییش خیلی بحث نکردم) با دوستان "تحریمی"، بنده با پدیده ای مواجه شدم بس اعصاب خوردن کن! و آن پدیده، ادعای تاریخ دانی بود! ما یک سری قصه و افسانه و داستان داریم که مربوط به گذشته است و دوستانِ مدعی تاریخ دانی هم الحق و الانصاف تعداد قابل ملاحظه ای از این داستان ها را بلد بودند و به این ترتیب موجبات وصلت گودرز و شقایق را فراهم می کردند!
من با دانش اندک و عقل ناقصم می توانستم تشخیص بدهم که این داستان ها تاریخ نیست ولی ضعف عمیقی در خودم احساس کردم برای اثبات این موضوع! دلم می خواست یک تحلیل تر و تمیز و راهبردی در این باره بخوانم
تفاوت تاریخ و قصه ها
سلام
آن داستان کوتاه را همین چند پست قبل (کتابخانه بابل) معرفی کردهام... داستانی است با نام تلون اوکبر... آن رمان هم آونگ فوکو است که به زودی در موردش خواهم نوشت. البته این برای شروع است... ادامه راه را خودتان خواهید یافت
یک مشکل اساسی در ما هست که متاسفانه خیلی هم برای درمان آن تاخیر کردهایم و در بعضی موارد سرطانی شده است... خلاصه تا به فنا نرفتهایم باید به داد خودمان برسیم و آن هم بیماری خطرناک توطئه اندیشی یا توهم توطئه است. تاریخی که اکثریت مدعی دانستن آن هستند داستانهای وهمناکی است که در مورد اتفاقات گذشته سر هم شده است ... خیلی ریشهدار شده است.
برای اینکه تحلیل تروتمیزی در این زمینه به دست آورید اول باید بدانیم این داستانها و افسانهها چگونه شکل میگیرند. برای رسیدن به جواب بد نیست اول مختصری در مورد بیماری پارانویا تحقیق کنید و بعد یک داستان کوتاه از بورخس و یک رمان بلند از اومبرتو اکو بخوانید
هفتهی سختی بود. شب اعلام نتایج میخواستم خودم رو به نحوی بیهوش کنم و بعد از اعلام نتایج به هوش بیام. گویا بعضی از دوستان کارشون به قرص آرام بخش و خواب آور کشیده بود.
. دستهای هم میترسیدن بخوابن که نکنه رایشون...
به هر حال ختم به خیر شد. امیدوارم آقایون به قولشون پایبند باشند. مردم هم توقع معجزه نداشته باشند.
سلام
به قرص و اینا فکر نکردم... این هم راه خوبی بود.
ختم به خیر شد از این جهت که انگار یک وقت اضافهای داده شد که یکسری کارهای اساسی انجام بدهیم... بدهندِ خالی نه... بدهیم!
و من الله توفیق...
و علیه التکلان
سلام، مبارک باشه انتخاب آقای روحانی!
بعداز چند سال، من اینجا نظر دادم؛البته بعضی وقتها کوتاه می خوندمتون، روزهای بدی رو می گذروندم
سلام بر خواننده قدیمی
میبینید! با چه سرعتی به خوانندهای قدیمی تبدیل شدید!؟ روزهای بد هم به همین سرعت میگذرند اگر به فکر گذراندنشان باشیم و عمل کنیم...
امیدوارم همیشه روزهایتان گرم و روشن باشند.
ممنون. امیدوارم چرخش برای همهمون بچرخه
سلام
اصلا به دنبال گرفتن چنین جوابی از شما، چنان سوالی از سمت ما مطرح شد...متشکرم فراوان
سلام
... البته نه در این حد و حدودها
فقط یادآوری کنم که هر دو کتابی که اشاره کردم سختخوان هستند... مثل اصلاح یک عادت غلط! مثل اصلاح یک فرهنگ!!!
برای آونگ فوکو بخصوص چون بیش از 1100 صفحه است و اوایلش یکجوری است که من حدس میزنم امکان دارد خواننده همان اوایل قید کار را بزند و... ولی یادت باشد صبر تلخست ولیکن بر شیرین دارد. میوه شیرین آن کتاب هم به نظر من ارزشش را دارد. حالا در مطلب مربوط به آن کتاب حتماً توصیههایی خواهم کرد که چگونه پیچ و خم اولیه را بگذرانید.
جناب میله
این اتفاق گاهی برایم پیش می آید که با خواندن یک کتاب به شدت جذب آن و نویسنده آن میشوم ...
شاید این حالت در مورد محمدرضا کاتب اتفاق افتاد و باعث شد منهمه کتابهایش را بخوانم...
حس میکنم این اتفاق در مورد شما و فوکو اتفاق افتاده (بالاخره هر کس حریف هم وزن خودش رو نیاز داره)...
نه؟؟
سلام
هنوز چنین اتفاقی برای من رخ نداده است
این دومین کاری است که از اکو میخوانم. اساساً من حس میکنم در زمینه خواندن رمان (داخلی و خارجی) خیلی جای کار دارم... یعنی خیلی عقبم
سلام

ضمن تشکراز شما بابت ترجمه مفید و مختصر اثر
و همچنین احترام به نظرشما، درمورد، انتخاب بین، بد و بدتر.
گفتید:اگرشما جای آقای ایکس بودید فرار می کردید.: )
پیشنهاد می کنم، اگر سریال House of cards را ندیدید حتما ببینید.
سلام
یکی دو قسمت از آن سریال را دیدهام. احتمالاً منظورتان این است که قدرت جاذبههایی دارد که آدم نمیتواند فرار کند و ذرهذره آدم را تغییر میدهد و... که البته با این موارد کاملاً موافقم. ترجمهی من فقط به قضیه اخیر اشاره نداشت و به طور عام به نحوهی ارائه مطالبات نظر داشتم که جوری باید باشد که بتواند درصدی از مطالبات نقد شود نه اینکه هیچی به هیچی! لذا به نظر میرسد چند نکته به آن ترجمه باید اضافه کنم:
- توجه دارید که سیستم ما به گونهایست که ایشان نهایتاً یکی از اضلاع قدرت خواهند بود و اتفاقاً اکثر مطالبات مطرح شده در آن متن در ضلعهای دیگر قرار دارد. طبیعی است که ما انتظار داریم منتخب ما از تمام توان خودش و ظرفیتهای مقامش استفاده کند تا کار را به پیش ببرد. این انتظار به جایی است.
- حالا تصور کن ما فردی را انتخاب کردهایم و قرار است به میدانی بفرستیم که میدانیم چه خطراتی دارد و چه سختی هایی پیش روست بعد به طرف بگوییم ببین تو رو از روی ناچاری انتخاب کردیم و تو خودت برخی از لباسهای زیرت آلوده به مدفوع است! و عمراً بتوانی در این کارزار موفق بشوی چون اصلاً مال این حرفا نیستی!! و بدان و آگاه باش در انتهای کار ما لاشهی تو را هم از میدان جمع نمیکنیم! و هرچهقدر التماس هم کنند ما دفعه بعد خودمان را در دامان طرف مقابل خواهیم انداخت!! ... خُب حالا به نظرتان این منتخب در میدان با این تفاسیر چه خواهد کرد!؟
این قضیه مسبوق به سابقه هست و اصلاً هم طنز و خندهدار نیست... گریه دار است... شما اگر روزی دست داد و توانستید برخی از مجلات اول انقلاب را بخوانید متوجه میشوید چه میگویم. با توجه به فضای بعد از انقلاب نشریات متعددی منتشر میشد. این مجلات چند نکته مشترک داشتند که یکی از آنها حمله به دولت موقت بود. آنها همگی انتظار داشتند که همه مطالباتشان (که تناقض هم کم نداشتند!) نقد شود اما توجه نمیکردند با کوبیدن این گروه جامعه را به کدام سمت هُل میدهند و...
حرف در این زمینه زیاد است...
سلام میله جان
معلم بودن و حس کردن دو موقعیت متضاد در یک زمان ، عجیب و ناخوشایند است. اولین موقعیت همان محتوا و اهدافیست که شما هم به آن اشاره داشتید. اما موقعیت واقعی و کنونی چیزیست که مشاهده می شود.
کمترین چیزی که معلم ها درگیر آن هستند علوم انسانی است. و کمترین کاری که انجام می دهند پژوهش است.
ما معلم ها بیشتر دغدغه ی نمره گرفتن بچه ها در آزمون های استاندارد کنکوری را داریم. اتمسفر عجیب و فوق العاده ای برای حضور در مدارس نمونه دولتی و بهترین دانشگاه ها وجود دارد. تمام فرایند تدریس برای رسیدن به یک نتیجه است : نمره ی خوب در آزمون ! والدین علی رغم کاهش ارزش تحصیلات دانشگاهی همچنان برای آن سرمایه گذاری می کنند و از معلمان انتظار تکلیف فراوان ، سوالات سخت و بهترین نمرات برای بچه ها را دارند.
همایش های زیادی برای انتخاب معلم برتر ، پژوهش های برتر معلمین و روش های تدریس نوین انجام شده است اما موجب نشده است که یک عزم جدی در بدنه ی آموزش و پرورش کشور برای تغییر بوجود بیاید.
اتفاقات خوبی هم البته افتاده است. در همین مشهد، مدرسه ی طبیعت بوجود آمده است و رویکردها عوض شده است. گروه دیگری خارج از چارچوب مدرسه بوجود آمده که بچه ها را به مناطق طبیعی و دیدنی مشهد می برند و طبیعت کاوی می کنند.
وقتی باب پژوهش در طبیعت باز شد باب پژوهش در علوم انسانی هم باز می شود ، یعنی همان که قرار است در تفکر و پژوهش اتفاق یبفتد. به این ترتیب امیدواریم که همین روند اصلاح تدریجی امور اتفاق بیفتد. باید کماکان امید بست. در سیاست در آموزش و پرورش در اقتصاد ...
سلام بر معلم جوان
حالا این فیزیک است... تاریخ و معارف و علوم انسانی که جای خود دارد!
به نکات جالبی اشاره کردید. مطمئناً اصلاح نظام آموزشی بدون تغییر اذهان والدین دانشآمزان امکانپذیر نیست... تا وقتی طرز فکر و نوع نگاه و انتظارات ما تغییر نکند اصلاحات به کندی جلو خواهد رفت.
من وقتی کتابهای پسرانم را میبینم و با زمان خودمان مقایسه می کنم کاملاً درک میکنم اتفاقات خوبی رخ داده است اما در عمل هنوز در بر همان پاشنه میچرخد! یعنی ما کودکانی که کوهِ سوال و پرسش هستند به مدرسه میفرستیم و در انتها نوجوانانی بدون سوال و پرسش و انگیزه تحویل میگیریم.
به عنوان مثال در یک مسئله فیزیک کلی با پسرم سر و کله میزنم که این قضیه پیشینهاش چه بوده و از کجا به اینجا رسیدیم و حالا درست اینه که اینجوری به قضایا نگاه کنیم ولی سرآخر ایشان میگوید همونی که آقامون گفته
بعضی چیزها هم از دست معلم خارج است...
امیدوارم باب پژوهش هرچه بیشتر و بیشتر باز شود که اگر این باب باز شود بزرگترین اتفاق مثبتی است که از دوران مادها تاکنون در این سرزمین رخ داده است
آدم وقتی مثل من سنش بالا میرود از هر چیزی یاد چیزهای دیگر می افتد.
توصیه آخرت جمله ای از مارکز را یادم انداخت که گفته بود اگر سربازها به طور سازمانی در کوله پشتی شان یک جلد رمان داشته باشند، دنیا دنیای دیگری خواهد شد.
موافقم که رمان برای سیاستمدارها هم لازم است.
سلام
اینگونه بالا رفتن سنمان را آرزوست
چه چیز خوبی به یادتان آمد... الان دو تا کنجکاوی برایم پیش آمد. اول اینکه سیاستمداران کشور خودمان آیا رمان میخوانند؟ و چه رمانهایی خواندهاند و از این قبیل... و دوم اینکه اگر بخواهیم به آنها رمانی را توصیه کنیم چه رمان یا رمانهایی به آنها قابل توصیه است؟ این دومی هم موضوع مناسبی است که سر فرصت بابش را باز خواهم کرد.
سلام
نمی دونم آونگ فوکو در چه وضعیتی نسبت به کتابهای سختی است که خوندم، باید بخونم و نظر بدم
و اصلا فارغ از میوه، خودِ صبر هم شیرینه
سلام

صد صفحهی اول را هرطور شده باید بگذرانید! به مصداق صد سال اولش سخته
بعدش هزار صفحه است که گاهی شیرین هم میشود
حالا البته سن مداد گرامی آنقدر بالا نیست، اما حافظه شان ماشاءالله که خیلی بالاست!
من هم از اینجور حافظه ها دلم خواست!
اما بدون شک رمان برای سیاستمداران هم مثل بقیه لازم است و این که با توصیه ی ایشان چه تحولاتی رخ خواهد داد زیاد هم غیر قابل تصور نیست. من که یکراست یاد "گرازش یک آدم ربایی" می افتم. شما هم؟!!!!
ضمنا از این که مدیر وبلاگ را صحیح و سالم تحویل گرفتیم از خدای ادبیات سپاسگزاریم! از پاسخ هایشان به کامنت های اخیر معلوم بود چه بر ایشان گذشته!
آن خدای ادبیات هم قضیه دارد البته
سلام
اگر این کار با هدف ترویج کتابخوانی و با انتخاب درست کتاب همراه شود میتوان امیدهایی داشت.
بله به نکته ای که در نظر داشتم اشاره کردی... گزارش یک آدم ربایی یک نمونه بود... و دیدیم که چه استقبال عجیبی شد. حیف که ترجمه اش خوب نبود
من یاد آن برنامه خندوانه افتادم که مسابقهای در این زمینه برگزار کرد و بدبختانه رمانی که جزء گزینهها قرار گرفت در میان رمان های نوجوان هم جزو کارهای بسیار ضعیف بود و عملاً از آن هجوم وحشتناک به سوی این کتابها چیزی عاید کتابخوانی این مملکت نشد!!
..............
ظرف امروز یا فردا یا پسفردا به روال کتاب و کتابخوانی باز خواهم گشت!
عالی بود عالی
سلام
ممنون
سلام
اما مستندها یی دیده م و تا حدود زیادی، متوجه منظورتان شدم.
ضمن تشکراز وقتی که می گذارید.
کاملا با این توضیحاتی که دادید موافقم و منظورتان را درک می کنم.
***
بله منظورم از نام بردن، آن سریال دقیقا همین موضوعی بود که به آن اشاره کردید.
متاسفانه به منابعی که گفتید ( جراید قبل از انقلاب ) دسترسی ندارم. آخر آنقدرها هم که نشان می دهد پیرنیستم و سنم به آن سالها قد نمی دهد
بازهم سپاس
سلام
خواهش میکنم. ممنون از صبوری شما.
***
واللا من هم آنقدر باتجربه نیستم (به جای کلمه پیر از باتجربه استفاده کردم چون پیر را باید در جاهایی مثل پیرِ دِیر و پیرِ خرابات و امثالهم استفاده کرد!) بیست سال قبل به صورت کاملاً اتفاقی یکی از دوستانم دو کارتن از جرایدی که گفتم (همگی مربوط به ششماهه اول انقلاب) را برایم آورد که حدود یک سال پیش من بود و استفاده کردم و واقعاً جالب بود. تا حدودی توانستم خودم را در آن فضا قرار بدهم... تجربهی بسیار مفیدی بود.
غیر از مواردی که گفتم (کوبیدن دولت موقت، تقاضای تسریع در اعدام و انحلال و...) یکی از چیزهایی که زیاد در نشریات آن زمان به چشم میخورد "شعر"های آبکی بود! بخصوص شعر در مورد فلسطین و... چیزی هم که اصلاً نبود مقالات منطقی در باب اتفاقات گذشته و حال و آینده و اینجاست که آدم با میفهمد که پیشرفت و توسعه تصادفی نیست!
پیروزی دکتر روحانی رو تبریک میگم. منم کلی تلاش کردم برای اینکه برای ایشون رای جمع کنم. البته اینکارو به خاطر خودم و هموطنانم انجام دادم تا به سهم خود کمکی جهت دور کردن جنگ از سرزمینم کرده باشم.
با متنی که نوشتید موافقم و البته اینکه همگی باید در این چهار سال مطالبه گر و البته منصف باشیم و تلاش کنیم برای گسترش آگاهی ، نه اینکه صرفا همه کارها رو بذاریم دو هفته مونده به انتخابات...
سلام
دقیقاً منظور همین پاراگراف دوم است. امیدوارم که چنان فعالیتهایی داشته باشیم. در گسترهای کوچک. از خودمان شروع کنیم و بخوانیم و بخوانیم... و نهایتاً خانوادهی خودمان را هم در این زمینه ترغیب کنیم.
امیدوارم توفیق بیابیم
سلام
میله جان تاریخ که خوانده ای، حتمٱ یش از من.
این پارچه هایی که بر سرت می اندازند را جدی نگیر. بکش پایین برادر، اینا توطئه اس،قصد دارند میله بدون پرچم مارا پرچم دار کنند،
هنوز داغ ربنا نشنیدن و چند خوردی چرب و شیرین ها قبل افطار و یا گاهی سحر بر دلمان تازه است، نشود که چهار سال دیگر تتلیسم ها از ما میله ی خالی بدون پرچم را هم دریغ کنند. تاب این یکی را نداریم.
از آنجا که باید حرف دو طرف منتقدین را همیشه شنید و تصمیم گرفت دو کانال تلگرامی از دو طرف رو دنبال کنم و بعد مدتی یاد جنگ خوارج افتادم و گیج و منگ از دلایل مستدل دوطرف، کلٱ بیخیالشان شدم و به دنیای بی تب و تاب قبل اردیبهشت بازگشتم.
و از بحث مفصل شما بگم که
از آنجا که آدم گرسنه به غذا فکر میکند نه به فلسفه طبیعتٱ من در حال حاضر بیکار به شغلی فکر میکنم که فعلٱ برای من وجود ندارد وگویی جن شده است و من بسم اله و یا حتی بالعکس.
چه کنم که فسفرلازم برای تفکر به دیگر مقوله ها نمیرسد....
با این احوال ماجرای عجیب دکتر جکیل و مسترهاید را دست گرفته ام.
متشکر
سلام
تاریخ را هنوز باید خیلی بخوانم... اما داخل پرانتز عرض کنم که عرض کاملاً مرتبطی با تاریخ است که این آونگ فوکو بدجوری به جانم نشسته است! منتها نمیگویم همین فردا برو دنبالش بلکه سر صبر ... حتماً در اوضاع مناسب مد نظر داشته باش.
کدام پارچهها!؟
شنیدن حرفهای طرفهای مختلف از کارهای خوب است ولی نه در کانالهای تلگرامی... بگذریم... برگرد به فضای سابق و دنبال کار... امیدوارم کار مناسب و زاضیکنندهای بیابی.
موفق باشی
سلام خدمت جناب میله
ولی هر چه که بود به خیر و خوشی گذشت و امیدوارم این چهار سال جوری باشه که به قول شما "با اشارتی به دولتشان حجت بر مخاطب تمام شود" . تعدادی از نظرات و جوابهایتان به نظراتتان را هم خواندم و فیض بردم . بسیار تشکر 
راستش من که با این 15 سال سن هم تو این دوره انتخابات اندکی به عمر خود افزودم
پی نوشت : من تو واقعیت اینجوری حرف نمیزنما :/
سلام حمیدرضاخان گل


وبلاگت که قابل دسترس نیست... اشتباهی در آدرس نوشتن رخ داده یا کلاً در دسترس نیست؟
خیلی وقت بود این طرف ها نیامده بودی.
بله بله اگر همسن و سالان شما در واقعیت اینگونه حرف بزنند که دیگه حله
دیروز توی مترو در ردیف پشت سرم تعدادی از آنها آنقدر سروصدا کردند که مجبور شدم کتاب را بیخیال شوم و با گوشی سرم را گرم کنم
امیدوارم در هر صورت رو به عقب برنگردیم.
سر بزن به ما
سلام
بعد از شب امتحان و صحبت هایی که قبل و بعدش شد، یک چیز ظریف و زیرپوستی ای انگار توی دلم زنده شد. امیدوارم که به مرور زمان شاهد ثمر دادنش باشم / باشیم.
ضمن اینکه هر کسی در آن بخش آموزش و پرورش می تواند شروع کننده باشد و به خودش یاد بدهد هر آنچه را که دوست می داشته و یادش نداده اند. بعد شاید بتواند آن را با بقیه به اشتراک بگذارد. اینطوری کمکی می کند به این نقص بزرگ در جامعه امروزی مان. متشکرم از فضای فکری خوب اینجا.
سلام
امید که باشد احتمال جوانه زدن بالا میرود... "حال" آدم را میسازد! این حداقل قضیه است... امیدوارم منتج به ساختن آیندهای بهتر نیز بشود.
در مورد آموزش هم اشارهی خوبی داشتی... هرکدام از ما در قیاس با کلیت جامعه یک اپسیلون هستیم (ذرهای کوچک) و شاید تاثیر قدمِ رو به جلویِ ما چیزی نزدیک به صفر باشد اما وقتی تعداد قابل توجهی از ما یک قدم مثبت در این زمینه بردارد برآیند خوبی را میتوان متصور بود.
فضای خوب فکری را همه مشارکتکنندگان با هم میسازند
ام... میهن بلاگ دات کام
آهان دیدم... مرسی
سلام
خوب بود، بهویژه بخش تاریخ و ادبیات.
نکتهی اساسی همون آموزش و پرورشه که معلوم هدفش چیه و چه غلطی میخواد بکنه.
سلام

یاد اون متنی که صبح برای من فرستادید افتادم! به جای اون متن، این متن را بفرستند و بگویند همین که این میگه