میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مرگ راجر آکروید - آگاتا کریستی

پوآرو برای گذراندن ایام بازنشستگی به دهکده‌ای کوچک نقل مکان کرده است اما معما و مرگ همه جا هست! زنی خودکشی می‌کند و چندی بعد "راجر آکروید" مرد اشرافی و ثروتمندِ دهکده، در خانه‌اش به قتل می‌رسد. تمام عناصر لازمه برای خلق یک معما پیرامون یک قتل فراهم است... خانه‌ی مقتول آکنده از "مظنونین همیشگی" است: فرزندخوانده‌ای که ولخرج است و ظاهراً تا خرخره قرض دارد، خدمتکاران متعدد که برخی از آنها پیشینه‌ای مشکوک دارند، منشی‌ مخصوصِ خوش‌تیپِ فضول، فامیل‌های چتربازی که در یکی دو سال اخیر از شهری دور (معمولاً از آمریکا!) آمده‌اند و سرِ مقتول خراب شده‌اند و معمولاً چشمشان به ارث خیره مانده است، آشنایانی که معمولاً در ایام قتل در خانه مقتول حضور دارند و معمولاً هم توان انجام قتل دارند و هم انگیزه، و در انتهای این لیست غریبه‌های ناشناسی که ردِ پایشان همیشه جایی در همان نزدیکی است!

مَلات و مواد اولیه‌ی تشکیل دهنده این داستان همگی همان‌هایی است که در داستانهای جنایی پیش از آن به کار رفته است و در واقع نویسنده حرکت خارق‌العاده و محیرالعقولی در این ژانر نکرده است اما و هزار اما که علیرغم این قضیه، آگاتا کریستی پرفروش‌ترین داستان‌نویس دنیاست و میلیونها نفر در سراسر دنیا کارهای ایشان را می‌خوانند و لذت می‌برند. تنها کافیست با خودمان زمزمه کنیم که بیش از یک میلیارد نسخه از آثار او فقط به زبان انگلیسی چاپ شده است و همین مقدار هم به 103 زبان دیگر! هیچ بعید نیست که در آینده‌ی دور برخی نسخه‌های آثار او به عنوان بررسی برخی زبان‌های مرده‌ی دنیا مورد استناد زبان‌شناسان قرار بگیرد!!

مرگ راجر آکروید البته برغم استفاده از همان عناصر و مواد اولیه، خلاقیت‌های خاص خودش را دارد و شاید به همین دلیل از سوی برخی به عنوان برترین رمان جنایی قرن بیستم انتخاب شده است و یا در لیست صد رمان برجسته منتخب انجمن جنایی‌نویسان قرار گرفته است و البته در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند نیز حضور پیدا کرده است!

اما وقتی که از علاقه خودم به رمان‌های جنایی و اهمیت آن حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم؟! این بماند برای ادامه‌ی مطلب.

*********

مرگ راجر آکروید در سال 1926 به رشته تحریر درآمده است و جزء آثار اولیه نویسنده محسوب می‌شود. این کتاب سه بار به فارسی ترجمه و با پنج نام متفاوت منتشر شده است!

مشخصات کتاب من؛ ترجمه خسرو سمیعی، نشر قطره، چاپ اول 1372، 452صفحه (به همراه مقدمه‌ای طولانی در خصوص داستانهای پلیسی به قلم بوالو نارسژاک)
...........................

پ ن 1: نمره کتاب 3.9 از 5 است (در سایت گودریدز 4.2 از مجموع 77412 رای و در سایت آمازون 4.5)

پ ن 2: هنوزم مزه‌ی هیجان و ترس در هنگام خواندن "ده سیاه کوچولو" اثر آگاتا کریستی زیر زبانم هست. گمانم سی سال از آن زمان گذشته است. انتخاب من به عنوان بهترین کار این نویسنده آن کتاب است.

 

 

داستان‌های جنایی از نگاه من داستانهایی هستند که با محوریت جنایت و کشف معماهایی که پیرامون آن جنایت شکل گرفته، نوشته می‌شود. این یک تعریف شخصی و کلی است و می‌تواند به شاخه‌ها و گونه‌های مختلفی تقسیم شود.

در دهه‌ی شصت خودمان (زمان نوجوانی ما) میدان انقلاب پر از دستفروشانی بود که بساط کتاب پهن می‌کردند و یکی از کالاهای پُرتقاضایی که ارائه می‌کردند کتابهای جیبی جنایی بود. البته الان هم که گاهی گذرم به آنجا می‌افتد تک و توکی از این بساط‌ها را می‌بینم که نشان می‌دهد ذائقه‌ی مشتریانشان چیست (داخل پرانتز واقعاً این سوال برایم ایجاد شد که آیا کتابهای این بساط‌ها به فروش هم می‌رسد یا داستان چیز دیگری است!). القصه... در آن دوران میکی اسپلین و جیمز هادلی چیز و قاضی‌سعید و امثالهم بروبیایی داشتند. این کتابها عمدتاً هدفشان ایجاد هیجان در خواننده بود. اعتراف می‌کنم برای من سرگرمی خوبی بودند و شاید بخشی از علاقه من به کتابخوانی از آن هیجان‌ها نشئت می‌گیرد.

اما آیا این ژانر فقط به کار سرگرمی می‌آید؟ قبل از پاسخ به این سوال به نظرم می‌رسد که باید بدون تعارف عرض کنم سرگرمی چیز بدی نیست! بله خیلی از این سرگرمی‌ها ممکن است در نظر برخی، سطحی به نظر بیایند و همچنین کاملاً با برخی از دوستان موافقم که پس از اتمام یکی از آثار فوق‌الذکر یا حتا همین اثر (و تمام آثار کریستی که البته کمی سطحش از مثال‌های دهه‌ی شصتی بالاتر است) پیام خاصی به گیرنده‌های خواننده ارسال نمی‌شود ولذا ذهن ما درگیر "معنا"ی خاصی نخواهد شد. بله همین‌طور است. یکی از محوری‌ترین آموزه‌هایی که مستقیم و غیرمستقیم در دهه‌ی شصت ذهن ما را بمباران می‌کرد همین قضیه پیام گرفتن و پیام دادن بود! یادش به‌خیر... تا میکروفون به دست کسی می‌افتاد خودش را ملزم می‌دید به دیگران پیام بدهد و دیگران هم همین انتظار را از او داشتند. به همین خاطر نداشتن پیام برای کتاب‌هایی که برشمردم ذنب لایغفر بود. شما شاید یادتان نیاید ولی جدول کلمات متقاطع روزنامه‌ها هم به همین دلیل مدتی مهجور و محذوف بود! با نقل قولی از سلین به اهمیت فاکتور سرگرمی اشاره‌ای می‌کنم و بعد برمی‌گردم به سوال اول پاراگراف... ایشان در رُمان شریف سفر به انتهای شب می‌فرماید: زندگی کلاسی است که مبصرش ملال است، تمام مدت آنجا ایستاده که تو را زیرنظر داشته باشد. باید وانمود کنی که سرت به کاری گرم است، به هر قیمتی که هست، به کاری به شدت موردعلاقه، وگرنه سر می‌رسد و مخت را یک لقمه چپش میکند.

ژانر جنایی و موضوع جنایت ظرفیت‌هایی بسیار فراتر از سرگرم کردن دارد. در دوران اولیه‌ی مطرح شدن گونه‌ی جنایی به عنوان یک ژانر، فرمول عمومی این آثار چنین بود: گره‌افکنی اولیه، تلاش و تحقیق پیرامون گره، و در انتها رونمایی از حقیقت به کمک کارآگاه یا شخصیت اصلی داستان. همانطور که از این فرمول برمی‌آید اساس این داستان سازوکارهای مرتبط با "گره" است. اما بعدها موضوعات دیگر هم به میان آمد و نویسندگان عمق روان انسان و جامعه را مد نظر قرار دادند و نشان دادند که این ژانر، ظرفیت‌هایی فراتر را داراست و می‌تواند طیف گسترده‌تری را مخاطب خود قرار دهد.

قبل از شروع این مطلب قصد نداشتم به اینجاها کشیده شوم اما لیست 100 رمان برتر جنایی و دیدن برخی آثار در میان آنها مرا به فکر انداخت. طبیعتاً دیدن ادگار آلن پو، کانن‌دویل، کریستی و پس از آنها دیدن داشیل همت، چندلر، گراهام گرین، جان لوکاره، جیمز کین در این لیست هرچند بدیهی است ولی طیف گسترده‌ای را به ما نشان می‌دهد اما این طیف وقتی گسترده‌تر می‌شود که در این لیست به اسامی نویسندگانی چون داستایوسکی، دیکنز، تامس هریس و اومبرتو اکو برمی‌خوریم. به یاد شبی در بهار 72 که تا صبح مشغول خواندن سکوت بره‌ها بودم افتادم و یاد همین پارسال وقتی "نام گل سرخ" را می‌خواندم. این اثر اکو همه‌ی فاکتورهایی را که بتوان آن را در رده "جنایی" قرار داد را دارد و درعین‌حال...

به نظر می‌رسد این ژانر ظرفیت‌های گسترده‌ای دارد و قبض و بسط آن کاملاً به نویسنده و خواننده برمی‌گردد!


نظرات 21 + ارسال نظر
علی رضا سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 09:22 ق.ظ http://socialbook.ir

خدا رحمتش کنه!

ممنون! ایشالا توی شادی‌هاتون جبران کنم!

ایوا داوران سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 05:32 ب.ظ

خیلی خوب بود. مخصوصا اون بخش پیام

سلام
ممنون هم‌تیمی

ماهور چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 02:43 ب.ظ

سلام
من عاشق اینجور کتابهااااااام شدید
البته مطلب شما رو سعی کردم نخونم تا کتاب رو اول بخونم ... یه چیزی دانلود کردم اسمش پنج بامداد پایان پیام ،همینه؟

سلام
نگران نباشید من اصلاً چیزی رو لو ندادم ولی با این‌حال کاملاً درک می‌کنم... اینجور کتابها می‌طلبد که در سکوت و بی‌خبری کامل خوانده شود.
یک ایرادی که در رابطه با این گونه کتابها به ذهنم می‌رسد این است که خواننده بعد از خواندن کتاب رغبتی برای خواندن مجدد ندارد چرا که با حل شدن معما خوانش دوباره دیگر لطفی ندارد. این ایراد درستی است. اما مگر ما چقدر فرصت داریم کتابهای خوب را دوباره بخوانیم!؟
..............
بله کتابی که دانلود کرده‌اید مطابق اعلام کتابخانه ملی همان مرگ راجر آکروید است.

م الف چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 03:17 ب.ظ http://2zandarman.blog.ir/

سلام
نمی دونم خوبه یا بد!(ازنظرشما،که پیداست علاقه زیادی به این ژانردارید، حتما بده : ) ). اما من فیلم جنایی رو بیشتر دوست دارم و می تونم تحمل کنم تا...، کتاب با موضوعات جنایی...

سلام
نمیشه مقایسه کرد... مثل فوتبال و والیبال می‌ماند، در هر دو رشته امکان دیدن بازی‌های شاهکار وجود دارد.
البته من تعصب خاصی روی این ژانر ندارم... یعنی تعصب داشتن در این موضوعات کمی پرت است!... در تحلیل نهایی از نظر من سه‌گونه رمان بیشتر وجود ندارد: رمان خوب، رمان بد و رمانی که بین این دو قرار می‌گیرد! در واقع این موضوع و ژانر نیست که کتابی را در رده خوب یا بد قرار می‌دهد...

مدادسیاه پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 05:59 ب.ظ

عجب فروشی! اصلاً تصورش را هم نمی کردم که یک نویسنده آن هم تنها در یک زبان بتواند چنین فروشی داشته باشد.
اخیراً مصاحبه ای با مندنی پور خواندم که در آن در باره ی پیام رسانی از طریق داستان گفته بود بسیاری از خواننده های ما آدم های فرهیخته و اهل پیام و پیام رسانی اند و این کار را بهتر از ما نویسنده ها بلدند. آنها داستان می خوانند که داستان بخوانند نه آن که پیام دریافت کنند.

با تعریفی که در باره ی داستان جنایی کرده ای به نظرت می شود گفت جنایت و مکافات یا نام گل سرخ داستان های جنایی اند؟

سلام
واقعاً خیره‌کننده است. گینس‌مندانه است!
با مندنی‌پور طبعاً موافق هستم... با اینکه به عنوان یک "پیام‌باز" ید طولایی دارم و بدین سادگی نمی‌توانم از دستش خلاص شوم
جنایت و مکافات را خیلی تعجب کردم... منتها اینکه انتظار داشته باشم آن انتخاب‌کنندگان با تعریف من دست به انتخاب بزنند البته صحیح نیست ولی نام گل سرخ با تعریف من هم قابلیت حضور در این لیست را دارد؛ هم جنایت دارد (تازه سریالی هم هست) هم معما دارد (که خیلی هم پیچیده است) هم کارآگاه دارد و هم... من هم ابتدا با دیدن این کتاب در فهرست جا خوردم ولی بعد که کمی فکر کردم دیدم واقعاً انتخاب بدی نبوده است. من بودم "مرگ در آند" یوسا را هم به لیست اضافه می‌کردم

سحر پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 09:43 ب.ظ

به نمایندگی از سندیکای جنایی دوستان از شما ممنونم که بعضی از مواضع ما در راستای علاقه به داستان های جنایی را روشن کردید

امید که حرکت های مشابه به شکل گیری بنگاه های خصوصی کارآگاهی بیانجامد، آن گاه شما را به عنوان مشاور ارشد استخدام خواهیم نمود

سلام
چنانچه بنگاه مذکور را تاسیس نمودید آدرس را بدهید تا صورتحساب مربوط به این پست و پست‌های دیگر را برای آن موسسه‌ی گرامی ارسال نمایم

ماهور جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 02:02 ق.ظ

سلام
خوندمش خیلی جالب و پر هیجان بود ... میگم که من اینجور ژانرهارو دوست دارم بسیار سرگرم کننده است برام . البته همه ی کتابهارو بخاطر سرگرم کنندگیشون هم هست که میخونم خلاصه چیز مهمیه این سرگرم شدن
شناسایی زبانهای مرده خیلی بامزه بود
ذنب لا یغفر!!!!!
بعد از این همه سال یه کتابی اونم جنایی این قدر جالب باشه خیلی حرفه ها....
کتاب بعدی چیه ؟کتابخانه ی بابل ؟

سلام
این که بعد از این همه سال هنوز جذابیت دارد فاکتور مهمی است...
(این مربوط به تعاریف است)
کتاب بعدی که در موردش می‌نویسم "متعهد" از الیزابت گیلبرت است. eat pray love را اگر خوانده باشید یا دیده باشید بدانید که این کتاب هم در همان مایه‌هاست... داستان نیست اما یکجور خودزندگینامه محسوب می‌شود و مربوط به مقطع پس از آن کتاب است و پیرامون بررسی‌هایی که گیلبرت انجام می‌دهد تا خودش را قانع کند با آن معشوق برزیلی‌اش ازدواج کند یا نه... عنوان فرعی کتاب "آشتی مشکوکانه با ازدواج" است.
اما کتابخانه بابل الان در دستم است. در موردش باید گفت که اصلاً به کار سرگرمی نمی آید

کیارش فروهر پاک شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 10:11 ب.ظ

سلام دوست عزیز. من از شما یک سوال داشتم. من یک نویسنده تازه کار هستم و تا الان 2 تا داستان کوتاه نوشتم. خواستم بدونم تو کدوم وبسایت یا وبلاگ می تونم بفرستم تا منتشر شه؟ اصلا براتون بفرستم تا اگه ازشون خوشتون اومد، این جا بزارینشون؟

سلام دوست گرامی
به گمانم بهترین مکان در فضای مجازی مجلات ادبی اینترنتی هستند. چنانچه در گوگل عبارت "مجله ادبی اینترنتی" را جستجو کنید چندین گزینه مناسب خواهید یافت. البته با عبارت‌های دیگر از این قبیل نیز می‌توانید جستجو کنید.
در این وبلاگ تاکنون چنین کاری انجام نداده‌ام و به گمانم ظرفیت آن فعلاً بدان حد نیست که به چنین کاری بیاید.
موفق باشی دوست عزیز

بندباز سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 12:07 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

آقا زندگی همه ی ما دهه شصتی ها رو با پیام هاشون رسوندند به ... ای خدا!... این ذنب لایغفر رو خودم دیگه فهمیدم گمونم تافل عربی مو دارم میگیرم. این موسسه ی شما کارش خیلی خیلی درسته. جا داره از همین تریبون پیام تشکرم رو بفرستم و دیگه اینکه: زندگی ما یه چیز خیلی بزرگی رو کم داره و اون هم سرگرمیه!
با تشکر از جناب سلین و بقیه.
و در نهایت از اونجایی که تجربه ی ژانر جنایی بنده بیشتر از طریق دیدن سریال های سانسور شده ی تلویزیون خودمون بوده که تهش از بس سانسور شدن، آدم نمی فهمه چی به چی بوده، فکر می کنم این ژانر خیلی گیج کننده ست و قاعدتا تا بحال سراغ کتابش نرفتم. شاهد این ماجرا هم کتابی ست از گراهام گرین به اسم مرد سوم. که یکی از دوستانم بهم داده و الان یک ساله نرفتم سمتش... نمیدونم اینم جنایی حساب میشه یا نه؟

سلام
ای خدا
تافل عربی رایگان
بله... می‌توان گراهام گرین را یکی از نویسندگان این ژانر قلمداد نمود. مرد سوم هم یکی از معروف‌ترین کارهای ایشان است که از روی آن فیلم مشهوری با همین نام ساخته شده است که اورسون ولز در آن بازی می‌کند و به همان سبکی که گفتید از تلویزیون پخش شده است

فرواک سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 01:13 ب.ظ

سلام
در راستای جنایی خوانی و خانم آگاتای این پست عرض کنم که انتشارت نگاه تا 27 ام اسفند با 41 درصد تخفیف کتاب های خودش رو اینترنتی می فروشه.
راستش تا بحال انقدر حس عقب ماندن از خوانده های شما بهم دست نداده بود که امروز دست داد. خداقوت.
و
پیشاپیش سال نو تان مبارک..

سلام
تا 27 اسفند خیلی وقت کم است و نه تنها من که به شدت درگیر مشغله سنگین کاری هستم این روزها بلکه بقیه هم عموماً این روزها نمی‌توانند از این تخفیف استفاده کنند
پیشاپیش سال نو شما هم مبارک
امیدوارم سال خوبی در پیش باشد

سمیرا دوشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 11:17 ق.ظ

خیلی وقته که لینک وبلاگتونو میبینم و نمیام سر بزنم، چون احساس شرمساری میکنم از اینکه فعلن نمیتونم کتاب بخونم فکر میکنم به این وبلاگ یه چیزی بدهکارم... ولی الان اومدم سال نو رو بهتون تبریک بگم و بگم که چقدر این وبلاگ رو دوست دارم.
با آرزوی موفقیت و سربلندی

سلام
احساس شرمساری را کنار بگذارید... همیشه شرایط آدمها مساعد نیست مثل خود من در یک ماه گذشته... اما مهم این است که بدانیم این شرایط خیلی زود تغییر می کند و ما باید آماده برگشتن به شرایط قبل باشیم و چنانچه آماده نباشیم متوجه تغییر نمی شویم و شانس چرخش را از دست می دهیم و شرایط بد طولانی تر می شود.
مممنون از اظهار محبت شما
برای شما و دیگر همراهان وبلاگ هم آرزوی سلامتی و شادی می کنم و سال نو را تبریک می گویم.

سمره دوشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام سال نومبارک
سالت پرازکتاب خواندن باشه

سلام
سال نو شما و همه همراهان مبارک
بابت تاخیر از همه عذرخواهی می کنم.
امیدوارم پرتلاش تر از قبل باشیم

. چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام. سال نو مبارک.

سلام
سال نو مبارک
سالی سرشار از سلامتی و شادی برای شما و همه دوستان آرزومندم.
دیدید امسال فرصت بهاریه نوشتن مثل سابق پیش نیومد

مصی چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 04:43 ب.ظ

سلام آقای حسین
سال نو مبارک
یکی دوتا از مطالب رو خوندم و خیلی لذت بردم
اول تشکر میکنم
دوم امیدوارم همچنان ادامه بدید
یه سوال..من دنبال مطلب شما راجع به "جای خالی سلوچ" گشتم و چیزی پیدا نکردم. چیزی نوشتید؟

سلام
سال نو بر شما هم مبارک.
ممنون از لطف شما... من هم امیدوارم این شانس و لیاقت و سعادت را داشته باشم که ادامه بدهم و بهتر هم ادامه بدهم و از پیشنهادات و انتقادات و دلگرمی های دوستان بهره مند شوم.
متاسفانه هنوز شانس خواندن این کتاب را پیدا نکرده ام.

. جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 09:53 ق.ظ

اتفاقا اومدم تو وبلاگ تون ببینم یه بهاریه ای یا سفرنامه ای یا یه خاطره ای چیزی برامون ندارید... کو اون روزا؟ من که همچنان نورنویس باقی موندم. دل تون آب.

حتماْ در اولین فرصت
واقعاْ دلم آب

دریا جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 04:09 ب.ظ http://jaiibarayeman.blogfa.com/

سال خوب و پر کتابی داشته باشی میله جان
اینبار هم سال حدید رو مثل سال گذشته با کتابی از اومبرتو اکو شروع کردم. اومدم دیدم شما هم از نام گل سرخ نام بردی. اصلا این کتاب نوشته نشده بلکه نازل شده مثل رحمت الهی

سلام بر شما
ممنون از آرزوی خوبتان
سال نکوی شما از بهارش پیداست
امیدوارم که همیشه سلامت و شاد باشید.

دایناسور شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 10:38 ق.ظ

سلام
سال نو مبارک

سلام بر دایناسور
سال نو شما هم مبارک

مهشید چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 08:15 ب.ظ

به به، آگاتا کریستی.
میله جان من هر کتابخونه ای رفتم ده دوازده تا از کتاباشو داشتن ، اگه واقعا از کارهای این نویسنده خوشتون اومده، می تونید از کتابخونه مجل خودتون بگیرید. خودم که یکی از طرفدارهای کاراشونم.
توی نت هم لینک دانلودشون زیاااادن

سلام
اگر محل‌مان کتابخانه داشت خیلی عالی می‌شد... اگر یک بار دیگر خواستم خانه را عوض کنم این پارامتر کتابخانه را هم در نظر می‌گیرم.
تقریباً عمده‌ی کارهای آگاتا کریستی را در نوجوانی و جوانی خوانده‌ام

یاسمن جمعه 8 دی‌ماه سال 1396 ساعت 07:31 ق.ظ

البته خانم کریستی انصافا نویسنده خوبی هستند. تصور کنید حدود هفتاد کتاب نوشته و در هر کدوم از اونها حداقل ده شخصیت تازه معرفی کرده که همه خوب از کار در اومدن . علاوه بر شخصیت سازی باور پذیر صحنه سازی قابل لمسی هم دارند و تصویر کامل و نزدیکی از انگلستان و مردمش در اون زمان نشون میدن. حجم و کیفیت کارشون فوق العاده است و البته هوش شون برای ساخت معما هایی مثل همین کتاب و ده بچه زنگی و همه ی کتاب های دیگشون. به تمام اینها روانشناسی ای که ارائه می دن هم اضافه کنید. تاثیر شرایط و محیط بر انسان و اعمالش. و همین طور تشویق به ریزبینی و هوشمندی. این دلایل و هیجان کشف معما باعث شدن تا آگاتا کریستی به این جایگاه برسه و ما حتی دوباره خوندن کتاب هاش رو هم دوست داشته باشیم. موفق باشید.

سلام
حتماً همین طور است... مگر می توان نویسنده خوبی نبود و به چنین فروش گسترده ای در همه نقاط عالم دست یافت. کاملاً مسحور کننده است.
ده بچه زنگی یا ده سیاه کوچولو و یا هر اسم دیگری که در فارسی برای این کتاب انتخاب شده است, یکی از بهترین رمان های جنایی است که من خوانده ام. آن هیجان و آن جذابیت... واقعاً عالی بود.
الان مزه اش آمد زیر زبانم... یادم باشد برای بچه ها به عنوان جایزه این کتاب را بگیرم و خودم هم دوباره بخوانمش

آنابیس چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 12:08 ق.ظ

درود
اتفاقا من هم به این دلیل رفتم سراغ این کتاب که حوصله ی کتاب های به اصطلاح با معنا رو نداشتم!
من رمان جنایی زیاد نخوندم و بیشتر فیلم های این ژانر رو دیدم.ولی کتاب خوبی بود.پایان غافلگیرکننده ای داشت که البته خیلی ها معتقدند در قواعد این نوع داستان نویسی نمی گنجه.
به نظرم هدف بیشتر سرگرم شدن و همون هیجانیه که موقع خوندن این کتاب ها به آدم دست میده. و در نهایت هم لذت بردن از قدرت تخیل خود و تصور جهان نویسنده هنگام خواندن رمان.

سلام بر دوست کتابخوان من
دقیقاً هدف من هم همین است. لذت بردنِ صرف هم هدف والایی است اما بسیاری از ما ایرانیان انگار از لذت بردن شرمنده می‌شویم

سرور جمعه 10 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 07:55 ب.ظ

سلام وقت بخیر
میشه لطفا بفرمایید انگیزه دکتر از قتل راجر اکروید چی بود !؟

سلام دوست عزیز
حدود هفت سال گذشته است و نه‌تنها ریزه‌کاری‌ها بلکه درشت‌کاری‌های کتاب هم از خاطرم رفته است! با توجه به چیزهایی که در خاطرم مانده است نمی‌توانم پاسخ مناسبی بدهم. شاید ارتباطی بین خودکشی زنی که قبل از قتل راجر آکروید رخ داد با این قتل و انگیزه راوی وجود داشت... این را که گفتم یاد راوی بودن ایشان افتادم و این سوال به ذهنم رسید که انگیزه روایت برای دکتر چه بود!؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد