همین ابتدا متذکر میشوم که واژه همسر در تیتر صرفاً به "زن" اطلاق دارد. ما از آن وبلاگنویسها نیستیم که در روز زن پست فمینیستی بگذاریم و بعد برویم... ما از آن جماعتی هستیم که در آستانه روز مرد هم، هوای زنان و فامیلشان را داریم.
در پستهای قبل مربوط به مقاومت شکننده (آخرینش در اینجا) به سقوط اصفهان و صفویه توسط سپاهیان اندک محمود افغان رسیدیم و از مقدمات این سقوط و کلید خوردن پروژه سقوط در زمان اوج قدرت صفویه سخن به میان آمد. قبل از پرداختن به اتفاقات پس از آن، برای اینکه در فضای موضوع قرار بگیریم بد نیست این قسمت از گزارش سفیر عثمانی را قبل از قیام محمود بخوانیم:
"همه کشور قزلباش آبادان است و ویرانه آن بسیار کم است. اما چنین مینماید که انقراض دولتشان نزدیک است ]...[ گویی قحطالرجال است و از آنرو نظامشان آشفته و پریشان و دولتشان متزلزل است ]...[ سربازانی که از اینطرف جمع میکنند از آنطرف در حال گریختنند"
محمود و حسین
وقتی محاصره اصفهان طولانی شد و اهالی هر چیزی را که میشد خورد را، خورده بودند و بنا به قولی نیمی از مردم شهر مرده بودند و آنها که زنده ماندند حال و روزی بهتر از مردهها نداشتند، و هیچ خبری هم از قشون کمکی و ارتش ایالات مختلف که ولیعهد به دنبال آن رفته بود نشد، شاه سلطانحسین سوار اسبی که از اردوی محمود قرض گرفته بودند شد (اسبهای اصفهانی چندی قبل خورده شده بودند) و به نزد محمود رفت و تاج شاهی را بر سر محمود نهاد. محمود هم شب پادشاهیاش را جشن گرفت و همان شب داماد شاه مخلوع شد! و پدرزن جدیدش به همان کار سابقش در میان حرمسرا مشغول شد.
محمود انصافاً در زمان ورود به اصفهان، کشت و کشتار راه نیانداخت (فتوایی که پدرش گرفته بود و در قسمتهای قبل اشاره شد این مجوز را به او میداد) که شاید یکی از علل مهم آن، این بود که کسی نمانده بود! اینها هم که مانده بودند خود به خود در حال مرگ بودند و به هر حال هر حاکم و شاه و سلطانی نیاز دارد که عدهای رعایا باشند تا حکومت و سلطنت معنا پیدا کند.
پس از سقوط اصفهان، حاکمیتی قوی و یکپارچه شکل نگرفت که بتوان به مدد آن از حکومت محمود افغان و... یاد کرد. هر گوشهای از مملکت دست کسی بود. محمود در واقع به اصفهان و بخشی از اطراف آن و قسمتهایی از سیستان و کرمان تسلط داشت و به عنوان مثال، قلمرو ملکمحمودسیستانی در خراسان وسیعتر از او بود (که سکه هم به نام خودش ضرب کرده بود!) در واقع به جای اینکه از به حکومت رسیدن افغانها سخن بگوییم باید از سقوط حاکمیت متمرکز حرف بزنیم. همین سپاهیان محمود افغان برای جمعآوری آذوقه مجبور بودند که بلاد اطراف را غارت کنند! و مطابق معمول، روستاها هرچه پشت کوه و کمر پنهانتر، امنتر... و شهرها که فاقد این خصوصیت بودند از رونق افتادند. احتمالن این دوران از دورانهایی است که مهاجرت از شهر به روستا شدت گرفت!!
شاهزادهای که برای کمک آوردن رفت
طهماسبمیرزا فرزند و ولیعهد شاهسلطانحسین بود که برای جمعاوری سپاه و آوردن کمک، از اصفهان خارج شده بود. همه اصفهانیان در انتظار آمدن او بودند، غافل از اینکه، شازده به قزوین رفت و طبعاً مورد استقبال قرار گرفت! در آنجا بود که خبر سقوط اصفهان و استعفای پدرش را شنید ولذا همانجا رسماً به تخت نشست.
اولین کار محمود این بود که سراغ قورباغه بزرگتر برود و آن را قورت بدهد، به همین دلیل سپاهش را روانه قزوین کرد. طهماسب از این فرصت استفاده کرد و به آذربایجان گریخت! و سپاه افغان (که احتمالاً مشاوران خوبی نداشتند) در قزوین کشت و کشتار راه انداختند تا موجب شورش مردم شدند و این شورش موجب شکست سخت مهاجمان شد و تلفات سنگینی (در تواریخ فقط به کشتهها اشاره شده و به حاجیها اشارهای نشده است) به آنان وارد شد. محمود که در اصفهان خبر را شنید، خشمگین شد و کاری که همان ابتدا نکرده بود را کرد و درباریان را قتلعام کرد که از این میان به 12 تن از پسران شاه (حتا کودک 7 ساله) و 6 تن از برادران شاه سابق میتوان اشاره کرد. در طول تاریخ، هیچ مردی اینچنین فک و فامیل زن خود را به خاک و خون نکشیده بود.
فاتحان چه نگاشتند...
متاسفانه تاریخ را معمولاً فاتحان نگاشتند ولذا دقیقاً معلوم نیست چرا دو روز بعد از این کشتار ، محمود توسط سردارانش دستگیر و پسرعمویش اشرف جانشین او گردید. دلیلی که آنها اعلام کردند و در تاریخ ثبت شده، ابتلای او به جنون است. اگر قتلعام فک و فامیل زن را نشانه جنون میدانید من با شما موافقم. به هر حال او خلع شد و بعد در خفا خفه شد (محمود قبلاً بابای اشرف را کشته بود). این اتفاق دو سال بعد از سقوط اصفهان رخ داد.
همسایگان مهربان ما
اشرف به مجرد رسیدن به تخت، چند چالش جدی داشت. روسها از شمال وارد شده بودند و باکو و دربند را اشغال کرده بودند. عثمانیها از غرب و شمالغرب وارد شده بودند و بغداد و تبریز و غیره را گرفته بودند. و همینطور هم پیش میامدند. از طرف دیگر طهماسبمیرزا هم به مازندران رفته بود و آنجا تحت حمایت فتحعلیخان قاجار (پدربزرگ آغامحمدخان) قرار گرفته بود و عنقریب کمکهایی از بخشهای دیگر نیز میرسید و...
او از روسها شکست خورد اما با تاکتیکهایی جلوی پیشروی عثمانیها را گرفت. در این گیر و دار طهماسب با روسها معاهده بست و باکو و دربند را رسماً داد و دست روسها را در گیلان باز گذاشت تا باصطلاح حمایت آنها را داشته باشد. اشرف به امپراطور عثمانی پیام داد که بابا ما هم مذهبیم، بکش بیرون از ما و برگرد سر مرزهای سابق... آنها هم احتمالاً خندیدند و ادامه دادند! و حتا شایعه شد که سنیمذهبان عثمانی دارند میایند تا شاهسلطانحسین شیعه را بر تخت بنشانند. البته این شایعه موجب شد شاهسلطانحسین بدبخت، 5 سال پس از رها نمودن تاج، احتمالاً در حین گلکاری در حرمسرا به قتل برسد.
در این میان شخصی به نام نادرقلی افشار که در دم و دستگاه حاکم ابیورد رشد کرده بود و در قسمت بعدی به او خواهیم پرداخت به طهماسبمیرزا پیوست و در سه جنگ بر اشرف پیروز شد و دوباره صفویان را به قدرت بازگرداند البته با کمی تفاوت که به آن خواهیم پرداخت.
سلام علیکم
ابتدا یک نکته را باید بگویم که خدای نکرده به خاطر نظرم در مطلب قبلی برای حوزه ایجاد شبهه نشود که کاربری به نام سحر فکر نکنند فضای حوزه و مواد درسی ان طلبه را غیر قابل تغییر و متعصب از نوع منفی ان میسازد
فضای غالب محل تحصیل خودم را گفتم و همه جا اینطور نیست اصلا مهم ترین چیزی که موجب شد من به رمان خوانی علاقه پیدا کنم روش و شیوه رهبر انقلاب در این موضوع است که خودایشان توصیه کرده اند.اگر گفتم شهریه دو دل هستم از باب مبحث کتب ضاله است که مطمئنا بحثش را می دانید و من باید در این مورد دقت کنم به عنوان یک مکلف .و احتیاط در اینکه رمان هیچ گونه اشاره به مسائل غیر اخلاقی و ترویج بی عفتی و بی حیایی نداشته باشد .
و اصل رجوع من به استاد و به وبلاگ شما به خاطر تحقیق و بررسی در همین باب بود و چون شما را متخصص دانستم از شما سوال میکنم تا بتوانم تشخیص درست را بدهم .
و بعد اینکه گفته بودید منتظر برداشت هایم هستید من بسیار از لطف شما سپاسگزارم حتما ان شا الله ولی تا پایان خرداد نمیتوانم رمان خواندن را شروع کنم چرا که الحمد لله کم تر از یک ماه است که پدر شده ام و وظیفه من برای خانواده در کنار حجم کتب تحصیلی بیشتر شده است .و اگر اکنون در یک حوزه ای هستم که فضایش را نمیپسندم به خاطر نزدیکی انجا به منزلمان است .اما
ان شا الله هر گونه سوالی داشتم حتما از شما خواهم پرسید
قصد دارم لیستی از کتابهایی که شما معرفی کرده اید به کمک دسته های وبلاگتان برای خودم تهیه کنم فقط بفرمایید ترتیبی نیاز ندارد ؟؟؟ یا من طبق موضوع و توضیحاتتان برای خودم ترتیب و سیر ایجاد کنم؟؟؟
ببخشید زیاد نوشتم باز هم ممنون از توجه ی شما
سلام بر شما
ابتدای امر، قدم نورسیده مبارک باشد.
امیدوارم همانگونه که گفتید فضای مثبتی باشد... نه تنها آنجا بلکه همهجا.
خوشبختانه و یا متاسفانه میزان رمانخوانی بهطور اخص و کتابخوانی بهطور اعم آنقدری نیست که نگران ترویج مسائل مذموم (با هر معیاری) باشیم. اصولاً رواج جرم و شر ریشه در جاهای دیگری دارد که خود حدیث جداگانهای دارد که راویان متخصص و ثقه خودش را میطلبد.
جایتان سبز، در حال حاضر مشغول خواندن داستانی هستم در نقد رویکردهای استعماری و ریشههای آن بهطور عام (با نگاه وبژه به ویتنام و آفریقای جنوبی) منتها با سانسورهای غیرضروری و غیرکارشناسانه داستان بر باد رفته است. در این زمینه بحث زیاد است... طبیعتاً به یاد مثنوی مولانا افتادم و به نظرم رسید که چنانچه مسئول مربوطه بخواهد همانند این کتاب به سراغ مثنوی برود نتیجه چه خواهد شد! احتمالن روح مولانا هرکاری بکند به خواب مسئول مربوطه راه نخواهد یافت تا به او متذکر شود:
شیر بی یال و دم و اشکم که دید
اینچنین شیری خدا خود نافرید.
درخصوص لیست و ترتیب و اینها هم باید گفت تقریباً هیچ ترتیبی و آدابی نجوی... در مورد نظرات هم، چنانچه به صورت عام باشد (مثل الان) در همینجا و همین صفحه نخست و چنانچه در مورد کتاب خاصی باشد و من در موردش نوشته باشم در همان صفحات، در انتظار نظرات همه دوستان هستم و استفاده میکنم.
موفق باشید
سلام میله جان.
من قسمت سقوط صفویه رو خوندم الان اول قاجارم.
انگار شما دارید کتاب رو واسه خودتون بازخوانی میکنید که اینقدر جزییات رو خوب یادتونه! ولی به جزییات محاصره اصفهان اشاره نکردید
اون گزارشی که یک جهانگرد نوشته واقعا گریه آور بود. جسدهای افتاده در کنج و کنار خیابون، خوردن گوشت موش و گربه و حتی آدم! کشتن بچه ها و خوردنشان و ...
و اون اظهار تاسف که حکومت صفویه حتی اگه به همون منوال فاسدش ادامه می داشت موقعیت استثنایی قرن 18 رو از دست نمی داد و ایران به ورطه ای از ریپ زدن و واپس روی نمی افتاد.
سلام بر معلم
روزتان مبارک
بهبه پس جلوترید. آفرین.
من این کتاب و تاریخ را به همین صورت برای خودم و بچههایم بازخوانی میکنم.
محاصره را هم در پست قبل اشاره کردم (اینجا هم گریزی تک خطی داشتم) در همین حد به نظرم کفایت میکند. صرفاً برداشت شخصی خودم با توجه به بیان و روالی که به مرور متناسب با اینجا شکل گرفته است ادامه میدهم. امیدوارم به کار دیگران هم بیاید.
با ایشان و شما موافقم که همان روال ادامه مییافت اوضاع بهتری داشتیم چون به واقع یکصد سال دچار جنگهای داخلی و اتلاف منابع شدیم و نهایتاً عقبمانده شدیم. منتها چگونه آن روال میتوانست ادامه بیاید؟! با توجه به اینکه روند از مدتها پیش به سمت سقوط و اضمحلال پیش میرفت... سقوط در مقابل فاتحانی که از لحاظ سازوبرگ نظامی و نیروی انسانی در اقلیت محض بودند و این اتفاق اولین بار هم نبود که رخ میداد.
سلام و ادب .وبلاگتون خیلی خوب بود .طوری بود که من برم برا دوستام صحبت کنم که یک وبلاگ خوب پیدا کردم.مطمعنم بیاین وبلاگ من ازش خوشتون میاد،اینو مطمعنم! اومدین خوشتون نیومد! چیزی توی مایه های فحش توی کامنت ها بنویسین.مقسی و مچکر:-)
سلام
نظر لطفتان است.
اختیار دارید... چرا فحش!!!؟
سلام
میله جان محمود و حسین، رستم التواریخ را به یادم آورد که یکی از بهترین منابع برای پی بردن به دلایل زوال حکومت صفوی است.
سلام
جان فوران زحمت همه منابع را کشیده است!! منتها رجوع به منابع دست اول چیز دیگریست. موافقم.
سلام و سپاس
تاریخ بازی خوبی راه انداختید .
خواندنش هرچند که فال نیست اما تماشاست !
...
این بازی روز زن و مرد هم که خنده دار است بوخودا .
روز مرد یعنی مثلن برابری حاکم است ؟!
سلام
نه اتفاقاً هم فال است و هم تماشا
روز مرد خیلی لایتچسبک است ولی خب چی بگیم؟! زنان اصرار دارند!
شما راستی کارگرید ، درسته مهندس ؟
ببخشید که دیروز یادم نبود بیایم و بنویسم روزتان مبارک .
...
همین روزها هم باید تولد تان بوده باشد که خب من خدای فراموشی ام و نه ماهش یادمه نه روزش ، فقط بهارش مرا یاد است .
اردی بهشتی هستید ؟
تولدتون مبارک
بنده بنا به نص قراردادم کارگر هستم و دستان زمختم آماده است برای کسانی که میخواهند با بوسیدن(مجازی البته) آن ثواب کنند. واالله! شکستهنفسی تا کی!
روز تولد دیگه مهم نیست چون قراره چند سالی توی همین سنی که هستم بمانم. ممنون (فروردین)
طلبه گرامی سلام
شما فقط از میله بدون پرچم راهنمایی خواستید، ولی خب ما خیلی ایرانی هستیم و نسخه به دست !
...
"مزرعه حیوانات" را اول از همه بخوانید . بدون این که به کسی بروز بدهید بخوانیدش .
بدون توجه به قضاوت های دیگران .
اصلن کتاب را خوب است آدم یواشکی بخواند و به خودش مجال دهد تا کشفش کند .
اگر نظر من را می پرسید ، اسم رمانهای پیشنهادی میله را یادداشت کنید و هیچ چیزی درباره رمانهای انتخابی از هیچ جا نخوانید ، حتا از همین وبلاگ محترم هم نخوانید ، تا رمان را تمام کنید .
کتاب که بدون دخالت نقد دیگران خوانده شود انگار برای شما نوشته شده ...
...
میله ببخش دخالت ما را ! ممنون
پس راز اینکه تعداد خوانندگان بهنسبت کم است این است!! عموماً میگذارند بعد از خواندن کتاب بیایند که آنهم یا رخ نمیدهد و یا اگر رخ بدهد دیگه حالش نیست! یعنی کلاً هیچی به هیچی!
همانطور که قبلن گفتم ...


و احترام و ادب
و یادتان هست که قبلترش هم گفتم که خواننده ی تنبلی و خودخواهی هستم ...
همانطور که قبلن گفتم شاید بعضیها دوست داشته باشند با پیش زمینه ذهنی بروند سراغ کتاب ، من دوست دارم با وقت کمی که دارم و هیچ دلم نمیخواهد کتابای نیمه خوانده داشته باشم از سلیقه ای تقریبن نزدیک به سلیقه ام پیشنهاد کتاب بگیرم و البته این نوشته های نغز و قند شما برای انتخاب، کمک بسیار ارزنده ای است ، چرا که اسم کتاب در یادم میامند اما نوشته های شما پس از چندی که فرصت خرید و خواندن کتاب دست بدهد فراموشم می شود ...
بنابراین هیچم هیچی به هیچی نیست !
من عرض کردم اگر لیست پیشنهای شما را جناب طلبه تهیه کردند ، و تصمیم به خواندن دارند فعلن سراغ نوشته ی شما نروند .
بعد از خواندن هر کتابی که از اینجا انتخابش کردم از نوشته هاتون بهره مند شدم مهندس !
...
ما دست کارگر _مهندس خونه مونم رو هم نمی بوسیم ، مگر زخمی .. زیلی ... تیغی ... چیزی
...
دستان تان پر ثمر
سلام
این مزاح نیست.
مزاح بود حرف من.
من تا همینجا هم بازخوردهای خوبی گرفتم و در همین حد میشود گفت بازخوردهایی بیش از حد و اندازه نوشتهها
پیشنهاد شما منطقی است.
بوسیدن دست کارگر-مهندس خانهتان از واجبات است. غفلت نکنید
سلام میله جان
+ ممنونم ازت. خیلی خوبه که به وسیلهی شما کمی از تاریخ کشورم سر در میارم. متاسفانه چون فرصتم کم هست، لااقل فعلا، فرصت نمی کنم این چنین کتابهایی رو بخونم.
اما دستِ کم خلاصهای از تاریخ رو میفهمم از طریق شما.
خیلی برام جالب بود که سلطان حسین، استعفا داده. تا حالا فکر میکردم این دست به دست شدنِ قدرت هم با ریختنِ خونِ شاه بوده
سلام
در این حد هم که برخی دوستان با تاریخ آشنا بشوند از این طریق را میتوان به حساب دستاوردهای اضافه بگذارم به حساب وبلاگ
شاهسلطانحسین بعد از تحمل حدود یک سال محاصره، در وضعیتی که هیچ کدام از ارتشهای ایالات به کمک نیامدند، و در وضعیتی که دیگه هیچی برای خوردن وجود نداشت و حتا گوشت مرده را میخوردند، در چنین اوضاعی با پای خودش به دیدار محمود رفت و تاج پادشاهی را تقدیم نمود و با دست خودش بر سر محمود نهاد.
در اینکه چرا کار به اینجا کشید یکی از مقصرین اصلی خود شاه بود که اصلاً بیخیال مطلق بود و همچین ول کرده بود به امان خدا!!!
1.اینکه در تاریخ فقط به کشته ها اشاره شده، نه حاجی ها ، یعنی چی؟
2.این ابتلا به جنون بدجوری در رگ و پی حاکمان ما و شاید کسی چه می داند خود ما ، ریشه دارد. به نظرم چیزی بیشتر از جنون توی آن همه در آتش انداختن ها و کور کردن ها و گردن زدن ها وجود دارد.
3. چیز دیگری هم که مدام در تاریخ مان می بینیم همین نبودن مردان شرافتمند و وطن دوست است . انگار همیشه با این معضل قحط الرجال دست به گریبان بوده ایم. یعنی هیچ وقت خدا کسی نیست که اعتراضی بکند یا کاری صورت دهد. باورکردنی نیست.
سلام
1- اون یک مزاح بیمزه بود! گفتم سپاه محمود و اشرف به قزوین رفت و اونجا ابتدا پیروز شدند اما بعد کارهایی کردند که مردم سر به شورش برداشتند و کلی تلفات به اونها وارد کردند و چون موقعیت مکانی این اتفاق شهر مقدس قزوین بود اضافه کردم به تعداد کسانی که از سپاه محمود در این واقعه "حاجی" شدند اشارهای نشده.
2- اختلالات پارانوییدی
3- ساختار قبیلگی هم بیتاثیر نبوده. این نکته سوم موضوعیه که باید در موردش فکر کرد.ممنون.
سلام.
باز خوبه که اون موقع هنوز افغانها خلق و خوی طالبانی نداشتن، وگرنه چیزی از اصفهان باقی نمیموند.
در مقایسه با سنیستیزی شاهان و علمای صفوی، رفتار محمود بعد از فتح انسانیتر به نظر میاد.
زندگی سخت مردمی که از ناچاری و برای زنده موندن به خوردن اسب و موش و گربه و مرده رو میارن یه فاجعهی تمامعیاره. و گناهش به گردن حاکمیت نالایق و احمق. فرقی بین حکومت سلطان و شبان نیست.
سلام
در مقیاس وقایع آن دوران بهواقع کار عجیب غریبی نکردند. محاصره طولانی البته تلفات سنگینی وارد کرد و پس از آن هم فروپاشی حاکمیتی به فقدان عمیق امنیت منجر شد که این بدترین اثر این قیام یا شورش بود که البته علت آن هم بیکفایتی محض حاکمان بود.
میدونی که هرچی به شاه میامدند میگفتند فلانجا فلان اتفاق افتاد ایشان فقط میفرمودند که "یاخچی دور" یعنی "خیلی خوبه"!!!
تکیه کلامشون بوده...از کسی که تا زمان به تخت نشستن از اندرونی بیرون نیامده و بعد از پادشاهی هم به همین ترتیب فقط در حرمسرا بوده و مشغول زدن رکورد مجامعت(هم در مادههای سرعت و هم در مادههای استقامت) بوده بیش از این انتظار نمیرفت.
با توجه به جواب کامنتتان برای درخت ابدی نتیجه میگیریم که شاه زنجانی بوده. ← یاخچی دور
سلام
صفویان و ایلات پشتیبان آنها که بعدها افشاریه و قاجاریه از همانها به سلطنت رسیدند، همگی منشاءشان به فلات آناتولی ترکیه فعلی میرسد...کوچ آنها به این سمت زیاد هم قدیمی نیست.
در برخی کتابها آمده است که تکیه کلام ایشان "یخشی دور" بوده است. حالا کجایی شد؟!
سلام
واللا آناتولی ها که می گویند چوک ایی. یا مثلا برای فوق العاده خوب می گویند هاریکا.
این طوری واقعن زنجانی شد. یخشی دور. منظور من به کلمه ی دور بود ولی خب حالا که فکر می کنم می بینم اونا حرف ش خیلی بکار می برند. دور، دی، دیر، دو ... همگی جزو لهجه های مناطق هستند. یاخجی، یاخچی، یاخشی هم همین طور.
سلام
بله قطعن در گذر زمان اختلافهای زبانی بیشتر و بیشتر شده است...
احتمالن تحت تاثیر سالیانی است که قزوین پایتخت بوده است.
سلام
اومده بودم جمله هامو تصحیح کنم که دیدم شما خودتون به گذشت زمان و تغییری که در زبان رخ داده اشاره کرده اید. از دوستی در این باره پرسیدم و گفتند که آن دوره زبان ترک همه جا یکسان بوده و این انشقاق در ترکیه بعد از آتاتورک و با بوجود اومدن قوانین نوشتن به لاتین و در باکو با جدایی آن ها از ایران بوجود اومده. در خود ایران هم که وضعیت مشخصه. نژادپرستی ها و دموکرات بازی ها و ستیز دولت ها با ملت ترک ( آخ آخ یاد تراکتور افتادم) و نوشتن به زبان رسمی فارسی باعث بوجود اومدن چندگانگی لهجه شده.
سلام
موافق نیستم. از این جهت که زبان به جهت پویایی خاصی که دارد و همچنین پارامترهای دیگر از جمله گسترش ارتباطات در شرایط نرمال هم تغییر می کند. توجه داشته باشید که از زمان به قدرت رسیدن صفویان تا انتهای دوران قاجار تمامی پادشاهان ایران, ترک زبان بوده اند... پس نقش ستیز دولتها با ملت ترک اساساً در این فقره تغییر لهجه ها قابل طرح نیست.
من خودم بسیار دوست داشتم تراکتور قهرمان بشود... ولی به نظرم اینکه بگوییم برنامه ربزی شده بود که تراکتور قهرمان نشود صحیح نیست. من به جای داور بودم آن صحنه اخراج را مدیریت می کردم (در کل به نظرم کارت قرمز نباید به سادگی از جیب خارج شود...همه جا) منتها سهم اصلی شکست به کادر مربیگری این تیم برمی گردد, حفظ برتری دو گله در بیست دقیقه امکانپذیر بود. مورد داشته ایم در همین لیگ خودمان تیمی ده نفره شده است و دو گل هم عقب بوده ولی ظرف 10 دقیقه 3 تا گل به حریفش زده است.
سلام
بله با این جمله که زبان دایم در حال تغییر است موافقم و زمان آن را اقریبن سه دهه انتخاب کرده اند و در مورد ادبیات داستانی و ترجمه هم معتقدند کم کم هر بیست تا بیست و پنج سال باید کتابی دوباره ترجمه شود اما توجه داشته باشید که اراضی آذربایجان مال خان و خانزاده های قاجار بوده. مثالش همان فرمانفرماییان ها. ساکن بودن ولی عهد ها در دیار آذربایجان هم نمونه ی دیگری ست مبنی بر اینکه در آن زمان ستیزی نبوده است. منتها این ستیز در دوره ی پهلوی بخاطر ستیز با قاجاریه و بعدها روی آمدن عقیده های کمونیستی در این دیار و توده ای ها و دموکرات ها و غیره و ذلک و بعدش هم در حاکمان فعلی باز هم خوردن چوب به نحوی دیگر این تغییر بیشتر و بیشتر شده است.
امان از این پسر تونی. رکب خوردیم حسابی.
سلام
توجه داشته باشید که تغییرات مورد اشاره اول بحثمان در طول دوران صفویه یعنی نزدیک به دو قرن پس از جابجاییهای اولیه ایلات مذکور رخ داده است. خود شما اشاره داشتید که "یخشی دور"ی که شاهسلطانحسین در اصفهان بر زبان میرانده است شباهت دارد به لهجه هموطنان زنجانی و خیلی تفاوت دارد با زبان ترکان فلات آناتولی... خب این تغییرات عمیق ناشی از چیست؟ مظلوم واقع شدن در دورههای دیگر اگر مقرون به حقیقت هم باشد دخلی به این تغییرات ندارد. مهاجرت و ارتباط زبانی با همسایگان جدید در این فقره دست بالا را دارد. وقتی شاهاسماعیل به تخت نشست ایلات مختلف قزلباش را برای پاسداری از مرزها به نقاط مختلفی فرستاد و شاهان بعدی هم گاهی آنها را جابجا میکردند. الان بخشی از بازماندگان ایل افشار(به عنوان یکی از ایلات قزلباش) در شمال خراسان هستند و بخشی در ارومیه و بخشی در اسدآباد همدان و ... لهجه اینها با یکدیگر قابل مقایسه نیست.
...
پسر تونی نقش پرتغالفروش قضیه است و این نقش بهخصوص که ایشان پرتغالی هستند بسیار خوب انتخاب شده است!! تعویض مناسب و آوردن یک جایگزین برای آندو و اتخاذ تاکتیک دفاعی مناسب اصلن نمیگذاشت کار به پسر تونی برسد! سه گل از روی نقطه کرنر خوردن چه چیز را میرساند؟!
من باید در این مورد تحقیق کنم اما یک مطلب برایم تقریبن روشن است و آن اینکه زبان و لهجه در آن زمان هم در فلات آناتولی و هم ایران یکی بوده استچرا که ما خیلی از هم دور نبوده ایم و زبان ترکیه بیشتر پس از آتاتورک و ایجاد قانون نوشتن به لاتین تغییر کرده است.
ضعف را در دفاع و پرنشدن جای آندو را کاملن قبول دارم اما این دلیل و توجیه دروغی که مثل قارچ پخش شد نمی شود .
تحقیق کنید و به من هم انتقال دهید.
دروغی که مثل قارچ پخش شد یک ایده بود برای جلوگیری از فاجعه... کاری به درست و غلط بودن این ایده ندارم ولی اجراش کاملاً حرفهای بود! و میدانید که حرفهای انجام شدن این قضیه کار هر کسی نیست
سلام
در مورد یکسان بودن زبان ترک زبانان منبعی یافته ام. شعرهای یونس امره که در قرن هشتم در ترکیه ی امروزی می زیسته نشان میدهد که زبان ترکیه ای ها با زبان آذربایجان کنونی خودمان یکی بوده یعنی واقعن مو نمی زند و این نشان می دهد که ترکیه بعد آتاتورک و همزمان با مشروطه ی ما تغییر زبان داشته است و این تغییر یک علتش بخاطر انتخاب لهجه ی استانبولی به عنوان زبان معیار بوده که در آن خ و گ نیست و بعدها گرامر و ساخت لغات جدید و گذر زمان و ...
سلام

پس میتوان نتیجه گرفت تغییرات مورد نظر ارتباطی با دولت مرکزی ما نداشته است!
ممنون از اطلاعرسانی.
سلام حاجی
قبل از صفویه هم تا مدتها حکومتهای ایران در نواحی مختلف به دست ترک زبانها بوده.....
سلام سید
بله درست می فرمایید. اما همانطور که خودت اشاره کردی "حکومت هایی در نواحی مختلف" صفویه اولین حکومت یکپارچه بعد از اسلام بود که تقریبن تمام حوزه فرهنگی جغرافیایی ایران را شامل می شد.
اما نکته, نکته درستی است.