نمایشنامه ای در یک پرده , رمان کوتاهی در قالب یک نمایشنامه یا به قول یکی از دوستانم یک دیالوگ بلند دو نفره... هرچه که هست , مانند اثر قبلی ای که از این نویسنده خواندم (نوای اسرارآمیز) یک اثر دلنشین برای هر نوع سلیقه ای است. داستانی ساده و کم حجم اما پرکشش و با تعلیق های متعدد.
لیزا و ژیل وارد آپارتمان لیزا می شوند. ژیل بر اثر حادثه ای دچار فراموشی شده است و دو هفته در بیمارستان بستری بوده است. لیزا تحت عنوان همسر ژیل تلاش می کند تا حافظه او را باز گرداند و البته در این رهگذر شیطنت هایی هم می کند ... هوم! حالا که شخصیت خودش را به یاد نمی اورد بد نیست که برخی خصوصیات دلخواه مان را به عنوان خصوصیات طرف جا بزنیم و به خورد او بدهیم و بدین ترتیب یک شوهر طراز نوین خلق کنیم! نه؟... لیزا تلاش می کند و ژیل به این تلاش ها به دیده سوءظن نگاه می کند. ژیل که نویسنده داستانهای جنایی بوده است تلاش می کند همانند یک کارآگاه پرده از حقایق بردارد و بدین ترتیب یک دیالوگ بلند دو نفره شکل می گیرد که در آن , لحظات و اندیشه های قابل توجهی خلق می شود...
نویسنده تلاش می کند که یک سری سوال های عام پیرامون مسائلی عام (حقیقت , زندگی زناشوی , عشق و امثالهم ) در ذهن مخاطب ایجاد کند و رندانه از کنار جواب دادن به آن عبور کند چرا که اعتقاد دارد برای برخی موضوعات انسانی جواب عام و جهانشمول و یکسانی وجود ندارد. لذا با این توضیح به برداشت هایی شخصی از داستان می پردازم که در ادامه مطلب خواهم آورد.
***
این نمایشنامه کوتاه 87 صفحه ای ، توسط خانم شهلا حائری ترجمه و نشر قطره آن را منتشر نموده است و از سال 1383 تا کنون به چاپ سیزدهم نیز رسیده است (با قیمت 3500 تومان).
.
پ ن 1: کتاب های بعدی از این قرار خواهد بود؛ "خرمن سرخ" داشیل همت (اگر به رمان جنایی علاقمندید) ، پرنده خارزار کالین مکالو ، آویشن قشنگ نیست حامد اسماعیلیون.
پ ن 2: بعد از قرار دادن مطلب خرمن سرخ ، انتخابات بعدی برگزار می شود.
برداشت ها و برش ها
1- آدم ها برای این که بفهمند واقعن چه شکلی هستند و چه افکاری دارند و شخصیت خود را بشناسند و کشف کنند , نیاز به رابطه دارند. یعنی این چیزها در خلال یک رابطه مشخص می شوند و در خلاء آدم ها بی شکل اند.
2- عوض کردن افکار و رفتار شریک زندگی یک رویاست, رویایی که تحقق پیدا نمی کند. مرتکب تلاش بیهوده نباید شد.
3- دانستن واقعیت ها همیشه موجب آرامش نمی شود. گاهی تجسم واقعیات به آن صورت که ما می خواهیم, بهتر جواب می دهد.
4- فرسودگی در زندگی مشترک می تواند یک واقعیت باشد نه یک مشکل.
5- چرا قرص هایی که موجب فراموشی می شود ساخته نمی شود!؟ (یا هست و من خبر ندارم؟) فراموشی کامل یا موقت (مثلن یک ماهه, یک ساله و...) گاهی کاربرد های خوبی دارد و مشتری زیاد خواهد داشت. این یک ایده تجاری است!
6- همیشه از آدمایی که از خشم, غصه, دلهره یا عصبانیتشون فرار می کردن و قرصای آرام بخش می خوردن بدت می اومد. فرضیه ات هم این بود: این دوره زمونه مردم رو آن قدر نازنازی کرده که حتا می خواد وجدان آدمارو هم به دوا ببنده ولی موفق نمی شه که انسان بودنمونو معالجه کنه. گفتم که ایده موضوع بند 5 یک ایده تجاری است!!
7- گاهی در گذشته ما وقایع یا اعمالی هست که آگاهی یافتن از آن موجب تشویش و سقوط روانی و امثالهم می گردد. بی خبری از آن ها و فراموشی آنها خوش خبری است. گفتم که ایده بند 5 یک ایده تجاری خوب است!
8- جنایت یا خرده جنایت در صورت لزوم باید تمیز انجام شود. اگر توانایی آن را نداریم مرتکب نشویم!
9- انتخاب قله بلند اهمیت بالایی در میزان انگیزه صعود دارد.اگر خود عمل صعود کردن را اصل بدانیم , قله هر چه بلندتر بهتر و اگر رسیدن به قله را اصل بدانیم خب داستان متفاوتی است!
10- یک تزی در جایی از داستان مطرح می شود که من هنوز کامل هضمش نکرده ام. در این خرده جنایت ها چه کسی دست بالا را دارد؟(ص56 و 57) جوابی که لیزا دارد همان تزی است که گفتم: کسی که کوتاه می آد. اون می تونه اختیار بازی رو دست بگیره. عدم هضم به معنای عدم قبول نیست بلکه به معنای در حال نشخوار است.
11- تفاوت های فیزیولوژیک زن و مرد (نظیر تفاوت هایی که از سنین میانسالی به بعد رخ می دهد) و تفاوت های فکری دو طرف, خواه ناخواه موجب نابرابری و ناآرامی در زندگی مشترک می شود. از نظر نویسنده این که این قضیه موجب از بین رفتن احساس نشود و با وجود همه خرده جنایت هایی که رخ می دهد , آن نابرابری ها و ناآرامی ها مبدل به خشونت نشود و داستان آن گونه که دیدیم به پایان برسد خبر امید بخشی است. به شرط این که تدام زندگی مشترک ریشه در حفظ منافع , ترس از تغییر , وحشت پیری و ترس از تنهایی نداشته باشد.
12- عشق یک جنبه حیوانی و غریزی دارد که با هیچ شعار آزادی محور و مدرن (و حتا پست مدرن!) ی کنار نمی آید و کماکان سنتی باقی می ماند : انحصارطلب است.
13- عقل گرایی عاشقانه به قول ژیل چنین چیزیه: تا وقتی که اوهام عاشقانه مون ادامه داره همدیگه رو دوست داریم, همین که تموم شد همدیگه رو ترک می کنیم... و در چند سطر بعد: خلاف طبیعته که آدم برای همیشه و طولانی مدت کسی رو دوست داشته باشه. و بعد از آن راهکاری که ارائه می شود برای این موضوع چنین است: ...باید عدم اطمینان و تردید رو قبول کرد, از امواج سهمگین گذشت, کاری که فقط با اعتماد میشه انجام داد,باید خود را به امواج متضاد و متناقض سپرد, گاهی شک, گاهی خستگی, گاهی آسایش, ولی در ضمن باید دائم خشکی رو هم در نظر داشت. و این به نظرم از مهم ترین قسمت های کتاب بود.
14- سعی کنیم کمتر نقش آدم خوبه را بازی کنیم گاهی هم این نقش را به طرف مقابل واگذار کنیم.
***
نقد و تحلیل های زیادی برای این نمایشنامه در فضای مجازی موجود است که برخی از لینک ها را برای مطالعه بیشتر می آورم:
در جستجوی حقیقت از دست رفته / میثم نبی
تاملی بر خرده جنایت های... /نیما حسندخت
در باب خرده جنایت های.../ مرد مرده
طرح روی جلد ارژینال کتاب خیلی زیبا و درخوره .
اتفاقا دیشب توی خواب یادم آمد آویشن قشنگ نیست رو دوباره بخونم . کتاب خوشخوانیه. در یک نشست خونده میشه
سلام
چند تا طرح دیگه هم بود اما این خیلی نظرم رو جلب کرد.
خواب های خوبی می بینید حسودیم شد!
خوانده شد و مورد پسند هم قرار گرفت. خیلی خوب بود.
در برداشت ها و برش ها دو از شماره ها با حافظه ی ناقصم به یکسری فیلم که دیده بودم پیوند خورد:
2- Ruby sparks
5- eternal sunshine of a spotless mind
و به طور کل با بررسی روابط انسانی و مشخصا زناشویی به یاد فیلم Annie hall افتادم.
روابط انسانی اونقدر پیچیده هستن که من گاهی اوقات با کمال افتخار پاک کن بر می دارم و صورت مساله رو پاک می کنم. البته گاهی اوقات که دیگه "کارد به استخوان رسد"
سلام
طبیعتن من آدم فیلم نبینی هستم و از این فیلم نبین بودن خرسند نیستم. نمونه اش همین جا که الان هنگ کردم چی بگم! اما اگر مورد 5 شما را به یاد اون فیلم که احتمالن اول اسمش درخشش ابدی باشد انداخته است این سوال به ذهنم می رسد که یعنی این قرص ها وجود دارند؟!
این کتاب را بخون... البته من نوای اسرارآمیز رو یک اپسیلون بهتر دیدم ولی خب هردو رو بخون...
اصولن پاک کن برداشتن کار هر کسی نیست... این یعنی به صورت ارادی می تونی فراموش کنی یا بیخیال شی... خوبه...گاهی!
ممنون
سلام خوندمت درسته دیر امدم ولی همه نوشته هات خوندم عالی بود عالی
سلام
امیدوارم به کار بیایند.
ممنون
وقت بخیر.
من تله تاتر این کتاب رو با بازی خانم نیکی کریمی و آقای فروتن دیدم و سه بار هم اتفاقا دیدم. اما اعتراف می کنم آدم وقتی کتاب رو بخونه می تونه به نتایج منسجم تری دست پیدا کنه و الحق که شما تمام و کمال تحلیل کردید.
سلام
به خصوص برای این نمایش که برخی احساسات از طریق در آغوش گرفتن و بوسیدن بروز می کند ، کتاب از تله تئاتر یا خود تئاتر (در ایران) برتر است... دارم بعضی از صحنه ها رو تصور می کنم با حضور این دو عزیز!
حسن بعدیش هم اینه که میشه چند بار برگشت به عقب و تعمق کرد...
ممنون
سلام دوباره.منم از آشنایی با شما خیلی خوشوقتم رفیق عزیز.حسین جان وبت خیلی عالیه.خیلی ازش خوشم اومده.من از اشمیت فقط یه نمایشنامه خوندم به اسم "عشق لرزه".خیلی عالی بود.اینم حتما عالی باید باشه.درسته؟
سلام
نظر لطفتان است.
این و نوای اسرارآمیز هر دو عالی بودند... دریاب رفیق.
منم عشق لرزه را درمی یابم.
ممنون
سلام
نکتۀ شماره 13 تنها چیزیه که بهش دلخوشم. یعنی امیدم اینه که درست باشه. یعنی اگه اینطور نباشه واقعن آدم چه خاکی می تونه تو سرش بریزه!
عاشق این کتابم و عاشق امانوئل. کارش درسته، دمش گرم!
سلام
ببین از الان اومدی و نسازی! تردید کنی اثرش کم میشه که! البته گاهی شک کردن مجاز اعلام شده از طرف آقا امانوئل اما باید همزمان خشکی رو هم نگاه کنی...نگاه کردی؟!
این کتاب هم معشوق خوبیه! به اندازه و صمیمی و بدون حرف اضافه و... دمش گرم!
طرح روی جلد محشره!چقدر خالصه!
فیلم پرنده ی خارزار رو دیدم.یعنی کتابش بهتره؟
سلام
آره لامصب طرح های روی جلد رو ما در داخل کمی سرسری می گیریم.
والللا در مورد سوال نمی تونم نظر بدهم...از دوستانی که هم فیلم رو دیدند هم کتاب رو خوندند کسی هست اینجا؟؟
سلام
ممنون برای مشاوره
کتاب داستانهای بی پایان را نمی شناسم می گردم پیدا کنم . اما بقیه اسمهایی را که گفتین درو شده قبلاً . تن تن را دوم سوم ابتدایی دانه دانه برایش گرفتم سری بیست و چارتایی را جای بالش استفاده می کرد یه مدت . اتفاقا به عنوان یه قرن بیست و یکمی خیلی دوستشان دارد یعنی یه زمان دیالوگهای مهم تن تن و کاپیتان هادوک را حفظ بود شاهزاده و گدا و هاکلبری فین و آرزوهای بزرگ و جزیره گنج و کاپرفیلد و کنت مونت کریستو و سپید دندان و موبی دیک و کلاسیک های این شکلی را خوانده است . قصه های صمد بهرنگی و یک سری از کتابهای پلیسی آگاتا کریستی و سری افسانه های کهن ایرانی و ملل و کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی و قصه های من و بابام را هم همچنین .
بعلاوه هر چی کتاب درباره هیتلر و دادگاههای نورنبرگ به دستش رسیده .
کارهای آسیموف را پیدا نکردیم ولی یه سری مشابه هست به اسم علوم ترسناک . مال انتشارات قدیانی هست علم را به زبان طنز و فانتزی گفته خیلی عالی اند شما هم برای میله زادگان بگیرید حتما ً ... ببخشید انگار جایمان برعکس شد من مشاوره می خواستم .
بهر حال اگر مورد خوب دیدید بی خبر نگذارید تا این روزهای بلندتابستان بگذرد
سلام
آفرین آفرین آفرین
احساس شباهت با پسرهای باهوش و فرزانه آدم را به وجد می آورد و من الان به وجد آمدم.
در مورد تن تن باید بگم من همین چند سال قبل یک دور همه را مجددن خواندم و لذت بردم... البته بیشتر با خاطراتم شاید اما نه خود داستانها هم هنوز خوب بود.
خب خیلی ایشان جلو هستند ... آورین.
علوم ترسناک را چندتاش را تا الان گرفته ایم...خوب اند.
شما عجالتن همان داستان بی پایان و البته باقی کلاسیک هایی که نخوانده است را پیگیری کنید. (پیتر پن رو خونده؟)
از هوگو و دیکنز و جک لندن و مارک تواین و... غافل نشوید
کلاسیک هایی مثل گالیور و کروزوئه و تام جونز و آیوانهو و کلبه عمو تم و امثالهم...
قصه های ازوپ و هزارویکشب
درخصوص علمی تخیلی ها من که با ژول ورن و جرج ولز احساس خوبی داشتم... آسیموف هم باید پیدا شود: انتشارات شقایق و پاسارگاد (البته شما دسترسی ندارید فکر کنم!)
داستانهای معمایی هم در این سن جواب می دهد... آگاتا کریستی رو که سیر کردید از کونان دویل و شرلوک غافل نشوید.
باز هم موردی به نظرم رسید خبر می کنم.
راستی در مورد گزیده های خوبی که از نمایشنامه فوق العاده اشمیت کرده اید مورد های یکم و هشتم و دوازدهم و سیزدهم را بیشتر از بقیه می تونم لمس کنم و بفهمم .
سلام
هوووم....گلچین نموده اید!
در مورد بند 1 به خصوص می خواستم به مجلس اولی که دختر پسرهای جوان با هم می نشینند و از چیزایی که براشون مهمه می گن اشاره کنم!...دیدید بعدن که وارد زندگی می شوند معمولن متوجه می شوند چیزایی که قبلن فکر می کردن مهم اند یا بی اهمیتند چه قدر فرق کرده!...
سلام میله جان
خوشم آمد از این کتاب. میگیرمش و به برادرم که میخواهد داماد شود توصیه اش میکنم ، بلکه سر عقل آید
از لینکها هم بسی سپاس
سلام
عمرن سر عقل بیاید چون از فحوای کلامت گوشهای برادر هویداست!! (البته صرفن جهت طنز و بلاتشبیه خودم و ایشان و دیگران)
اما خواندن این کتاب در هر صورت خوب است برای شما و ایشان
نمایشنامه قشنگیه...از امانوئل اشمیت،مهمانسرای دو دنیا هم قشنگه
سلام
دو سه کتاب دیگه از این نویسنده دارم که هنوز نخوانده ام مثل زمانی که یک اثر هنری بودم و گل های معرفت و انجیل های من ...
ولی مطابق روال خودم سالی یک اثر از هر نویسنده عمل می کنم. امیدوارم عمرم به مهمانسرای دو دنیا برسد.
مرسی رفیق از پیشنهادت
احیاناً بک تیاتر ازین رو صحنه نرفته؟
سلام
من یک اعترافی کنم که کمی سنگین است! در عمرم به تعداد انگشتان یک دستم تئاتر رفته ام!! اما سرچ کردم دیدم سال 84 سهراب سلیمی این کار رو با میکائیل شهرستانی و افسانه ماهیان روی صحنه برده است و البته احتمالن غیر از این هم بوده است.
تله تئاترش هم که در کامنت ها ذکر خیرش رفت.
میله جان خیلی از این کتاب خوشمان آمد. رفت در صدر لیست 1001 کتاب نخریده و نخوانده. با خیلی از تحلیلهای چهارده گانه ات موافقم اما شماره یک خیلی جالب بود. همیشه برای خودم اتفاق می افته. یه کتابی میخونی، یه فیلمی میبینی یه مطلبی میخونی و تصمیم میگیری یا اون رفتار رو نداشته باشی یا حتما اونطوری رفتار کنی اما افسوس فردا که پا میشی و توی دنیای واقعی قدم برمیداری همون آدم قبلی هستی!
سلام
خواندنش کار دو ساعته...یعنی از خریدنش کمتر طول می کشه!
پس بشتاب... چون خیلی خوشت اومده میگم
این اتفاق آدم رو خجالت زده می کنه متاسفانه...
تغییر فردی آسون نیست , ببین اجتماعیش چه پروسه خفنیه!!
سلام علیکم
قدیم خیانت های زن و شوهری چنین پیچیده و عذاب اور نبود ولی اکنون چنین است.
مثل همیشه خوب و متین بود.
سلام
نمی دانم رفیق... نه قدیمش را و نه جدیدش را...
ممنون لطف دارید
اقا عجب روجلدی داره این کتابت. جان من آدرس بده مام بریم بخریمش. در ضمن دوست ت دارم
بوس بوس
پی نوشت1: کامپیوتر دیگه کم آورده دنبال حریف می گردم باسه شطرنج. هل من مبارز؟
پی نوشت2: شما از موراکامی خبر نداری؟
سلام
جوینده یابنده است! در همه موارد : هم کتاب و هم حریف و هم خبر!!
من که گفتم صفحه مهره شطرنجو آویزون کردم روی دیوار! یعنی در اوج خدافظی کردم!!!
موراکامی چیزیش شده؟ من از اخبار یه کم به دورم... فقط می دونم تحلیف دو سه روز دیگه انجام میشه!
سلام
خسته نباشی خدا قوت
میخام شمارو دعوت کنم تا یکی از شهروندان شهر مجازی ما بشین!
شهر ما دارای نسخه اندروید هم هست
خوشحال میشیم شماهم از شهروندان ما باشین
راستی ما علاقه مندیم باشما تبادل لینک هم انجام بدیم
http://www.barsaa.ir/member.php?u=10389
اینم ادرس صفحه ی شخصی منه میتونید از طریق پیام خصوصی با من درارتباط باشین
منتظر حضور گرمتون هستیم[گل]
تازه تمومش کردم و نیاز به هضم داره.بعداً نظرم رو می نویسم.
سلام
هضمش کن منتظرتم
سلام
این نمایشنامهی رمانوار هم ژانریه واسه خودش.عید یه نمونهی دیگهش رو خوندم: نووه چنتو، از آلساندرو باریکو، که قشنگ هم بود.
نکته اینه که هرکی با یه گوشه از این خردهجنایتها دمخوره.
سلام
نووه چنتو خوب بود؟ آخه من هنوز نخوندم ولی به یکی از دوستان نزدیکم هدیه دادمش... قرار شد بعدن بده منم بخونم!
بعضی ها هم با چهار گوشه اش!
پوزش! کامنتها رو تازه نگاه کردم. این نووه چنتو همونی نیست که برتولوچی ازش فیلم ساخته؟
راستی میله جان! آقا این کامنت دونی شما هم بسیار پربار است. آدم باید بخواند حتمن
سلام
بله همان است...مال جوونی هاشه با موسیقی موریکونه...
به نظر خودمم کامنتدونی از خود متن بهتره...خودمم بیشتر با این قسمتش حال می کنم.
نکات دقیق و بعضن جالب توجهی استخراج کردید! ممنون.
اولین بار که خوندمش به نظرم خیلی خیلی عالی اومد. الان به نظرم فقط عالیه!
راجع به محتوای کتاب می شه یه زمستون حرف زد!اما ما هم رندانه از کنار مباحث مربوط به نهاد مقدس خانواده می گذریم که خیر دنیا و آخرت ما ایرانی ها در این گذشتن هاست ....
سلام
پیشنهاد می کنم نوای اسرارآمیز اشمیت را هم بخوانید. به نظرم اون از این بهتر بود اما این بیشتر سروصدا کرد و معروف تره.
اما این که برای بار دوم هم عالی است خودش نشانه قدر بودن است چون بخش مهمی از اثری که بر خواننده می گذارد موارد شوک کننده اش هست که در خوانش دوم کلن خلع سلاح می شود ولذا اگر باز هم چنین احساسی در خواننده اش ایجاد می کند زهی آفرین دارد به نویسنده...
الخیر فی ماوقع!! به قول ظریفی خواب توده ها را بر هم نزنید!
ممنون
من که از دوستان نزدیکم هدیه ای تاکنون دریافت نکرده ام! گفتم که دوستان دیگر در جریان باشند بنده نووه چنتو را دریافت نکرده ام
نکته ای که درخت ابدی گفت را درنیافتی میله! رویکرد نویسنده به نهاد خانواده در داستان دو پهلو و دو گوشه است و هر خواننده ای می تواند یک گوشه آن را دریابد.یک گوشه اش همان است که خانواده را حاصل همیاری دو قاتل عنوان می کند (که خانم پری ماه هم رندانه از کنار آن گذشت) و گوشه دیگرش برداشتی است که تو در یکی از بندها کردی یعنی اعتماد و گذشتن از تردیدها و شک ها برای ادامه و تشویق همین ادامه و تداوم که خود نویسنده در یک مصاحبه به آن اشاره کرده است.
پس نباید در جواب می گفتی چهار گوشه!!! منظورت چی بود؟
سلام
هوووم!
جالب بود...اصن توجه نکردم حق با شماست (آیکون شرمندگی)
ممنون از تذکر به جات
ممنون که کامنتدونی رو با دقت دنبال می کنی
برای خرده جنایات :
سلام. امروز خریدمش و مانند حلوای زعفرانی لمبانده شد که البته در نیمه ی دوم کتاب دست به خودکار و ماژیک شدم و با گوشه ی چشم به نقد شما با سرعت و دقت بیشتری خواندم.
گفتید یک چیز را نشخوار میکنید . من تنها نظرم این است : اینکه گاهی آدم باید کوتاه بیاید شاید با قرار گرفتن در نقش آدم بده ارتباط داشته باشه. یعنی آدم بده باید این بدنامی رو تحمل کنه تا موفقیت رابطه رو تضمین کنه.
یک نکته اخلاقی ذکر کردید : اصالت رو به صعود کردن دهیم نه به فتح قله. میشه بگین به کجای داستان مرتبطه ؟ آخه دوسش داشتم حرفتونو.
....
با عرض پوزش از پر حرفیم ، حرف آخر : امروز دو اثر از یالوم گرفتم . اما هنوز منتظرم شما مرحمت بفرمایید یکی از آثارشو تو انتخابات بگذارید. بابا مثلا انتخابات آزاده دیگه !! نماینده ی من : هر کدوم از آثار اروین یالوم . امیدوارم رد صلاحیت نفرمایید :)
سلام نوش جان گوارای وجود حدس می زدم که خوشتان بیاید اما در مورد نشخوار باید بگم که حرفت رو قبول دارم کوتاه آمدن به تضمین موفقیت می تواند کمک کند اما لیزا میگه کسی که کوتاه میاد دست بالا رو پیدا می کند... حقیقتش اینه که تجربیات آدما معمولن عکس این را می گوید.سر کار که همیشه عکس است!! یعنی در رابطه با دوستان همکار! حالا من که تجربه چندانی در مسایل دیگر ندارم اما در همان حد قلیل هم چنین نتیجه نمی گیرم ولذا کماکان باید نشخوار کنم ببینم منظورش دقیقن چیست و چرا؟ اما در باب صعود (یک اعتراف: برای خودم هم مبهم شد الان که این را از کجای داستان درآوردم!! باید رجوع کنم به یادداشتهام! ولذا ذیل همین کامنت اضافه خواهم کرد) در مورد اروین یالوم باید بگم باید برم یک کتاب از ایشان بخرم و در انتخابات بعدی قرار بدهم...انتخابات جدید را نوشته ام و فردا خواهم گذاشت و لذا در انتخابات بعدی حتمن از یالوم خواهد بود. قول می دهم...............................
یافتم!:
صفحه 53 را ملاحظه نمایید...جایی که صحنه آشنایی شان را مرور می کنند ...لیزا می گوید شنیده بودم که یه خانم باز همه فن حریفی...ژیل میگه هیچ وقت سراغ قله های بلند نرفته بودم و...
این پند یا بند من از این جا اخذ شده بود!
بازم ممنون
خوندم الان 2 3 روزه که خوندم
ای کاش آخرش خوب تموم نمی شد
من از این کتابا دوست دارم(آخرش بد باشه)
سلام
آورین... البته جا داره که کمی هم بد تعبیر بشود آخرش... کمی... ژرمینال امیل زولا را خوانده اید؟
خوبه... پس شما باید عاشق زندگی باشید!!
سلام کدومش؟
مترجم: سروش حبیبی
مترجم: ابوالفتح امام
هر دوشون هم گرونن
سلام
من ترجمه سروش حبیبی رو خوندم
خوب بود
اگه نخوندید بخونید... کتابخونه یا امانت گرفتن از دوستان! هم راه حل مناسبیه
تو عرصه ی نمایشنام اصلا از اشمیت خوشم نمیاد ولی تله تئاتر همین درام رو سالها پیش با بازی نیکی کریمی و محمدرضا فروتن از شبکه ۴ دیدم و واقعا خوب بود. فکر کنم تله تئاترش ۱۰۰ برابر بهتر از خود نمایشنامه بود.
سلام
کاش یه بار دیگه ام نشون بدهند ببینم چند چندن!؟
ممنون
میخام به برخی از گزیده ها جواب بدم اشکالی نداره ؟ باشه جواب میدم .
1- حرف حساب جواب نداره
2- نمی پذیرم . آدمها بدون اینکه هدفشون عوض کردن افکار هم باشه عمیقن روی افکار هم اثر میذارند و همدیگر رو عوض میکنند . میخام بگم اگه به زور بخای عوض کنی محاله . اگه خودت باشی یه وقتی میبنی طرفت هم خودت شده چون به خودش احترام گذاشتی . احترام مغناطیس داره از میدونش نمیشه فرار کرد.
3- بلا نسبت خر بمانیم بهتر است ؟
4- این واقعیت می تواند نباشد ... شک ندارم که میتواند نباشد!
5_ قرص فراموشی خوب نیست . هیچ دست آوردی دستمان را نخواه گرفت اگر هی قرص بخوریم و فراموش کنیم .
ببخشید شوهرم اومد دنبالم بقیه شو بعد می نویسم
سلام
چو دانی و پرسی سوالت خطاست!
1- ما هیچ ما نگاه!
2- هوووم...تذکر به جایی است بله به زور نمیشه عوض کرد...بله تا حدودی تغییر را تایید می کنم.
3- بحث این نیست که بلانسبت و اینا...! مثلن دانستن این که پسرخاله ما در خلوت خود چه می کند و به چه می اندیشد لزومن کارساز نیست...حالا این پسرخاله رو بگیرید بیارید نزدیک تر! فرزند...همسر... هدف مذکور در جمله صرفن "آرامش" است...گاهی تجسم واقعیت به شکل دلخواه آرامش بیشتری نصیب مان می کند.
4- به کلمه "می تواند" دقت کن...این فعل در این جمله مقداری تلرانس داخل خودش مستتر دارد.
5- شک نکنید که گاهی کاربرد خوبی دارد...
سلام برسانید. (آیکون خوب!)
دوباره سلام
الان بقیه شو یکجا خوندم بهتره فقط شماره 10 رو از دید خودم حاشیه بزنم .
ارجاع میدهم شما رو به حاشیه ی شماره 2 . بله برنده اونیه که کوتاه میاد . کوتاه آمدن وقتی از سر ضعف باشه آدم بازنده است اما وقتی آدم حواسش باشه و از سر قدرت باشه در بلند مدت برنده است . کسی که میخواد اون یکی رو شبیه خودش کنه آدم ضعیفیه و نهایتن شکست میخوره . اونی که به "خود" طرف احترام میذاره و بخاطر این احترام کوتاه میاد آدم قویی هست و برد با قوی تره .
منتها یه نکته مهم اینجا هست که با بقیه بندها همخوانی داره ( رابطه شو خودتون پیدا کنید ) که لذت برنده شدنم به تاریخ انقضاش بستگی داره !! !
ممنون از شرح خوب تون بر کتابی اینچنین خوب .
سلام
خوش گذشت؟! (آیکون مرتبط!)
این حاشیه را دوست داشتم. به خصوص به موضوع تاریخ انقضا...
(آیکون اوهوم + آیکون آهان + آیکون ارشمیدس هنگام خروج از حمام)
ممنون از شما
هنوز در وطن هستید؟
با سلام
چه کتاب روانشناسیه آموزنده ی خوبی.... البته به لطف فیلمها و سریال های هالیوودی غافلگیریه موضوع ضعیف بود ولی در زمان خودش حتما خیلی شاخ بوده
از روال داستان که بگذریم واقعا کتاب قابل تامل و کاربردی ای بود
منم مثل بعضی از دوستان یاد خیلی از فیلمهای مطرح افتادم مثل آنی هال
راستی خوب نیست اینقدر فیلم نبین قهاری باشیدا
سلام
این فیلم نبینی من برای خودم هم مایه خجالته... البته دوستان و خانواده در تلاش هستند گاهی فضایی وجود بیاورند و فیلمی ببینیم... توی این ماه توانستیم ارباب حلقهها (یک و دو و سه) را ببینیم و این اتفاق خوبی بود.
اگر از این خوشتان آمد که طبعن مشخص است که آمده است توصیه میکنم نوای آسمانی از همین نویسنده را اگر نخواندهاید حتمن بخوانید. من در کل اشمیت را دوست دارم... یا به قولی از ارادت ایشان نسبت به من چیزی کم نشده!!!!