بدینوسیله اینجانب میله بدون پرچم اعلام می دارم که بیشعور هستم. من صادقانه به خاطر تمام آزار و اذیت هایی که به ]خودم و[ شما خوانندگان محترم رسانده ام پوزش می خواهم و با فروتنی از همگان برای جبران خساراتی که وارد کرده ام یاری می طلبم. باشد که با شعور شوم. (برگرفته از بخش راه های درمان به عنوان اولین قدم!)
بله درست است و این اعتراف ناشی از جوگیرشدن و شوخی نیست. البته همین که احساس می کنم برخی از دوستان این اعتراف را به شوخی برداشت می کنند هم می تواند ناشی از بیشعوری راقم این سطور باشد. چه بسا منطقی این باشد که خواننده با خود بگوید خوب این که واضح بود بابا ! یه چیز تازه تر بگو , برای گیس گلابتون , راستی آکادمی هم به پایان رسید!!
و اما بعد:
این کتاب همان طور که از عنوان فرعی آن بر می آید نوشته ای راهنما است برای شناخت و درمان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت که به زعم نویسنده a s s h o l ism یا به قول مترجم , بیشعوری است.
نویسنده کتاب که یک پزشک متخصص مقعدشناسی است و تجربه طولانی در این امر دارد! ابتدا در مقدمه کتاب از نحوه متوجه شدن خود نسبت به این بیماری در وجود خودش پرده بر می دارد: من بیست سال آزگار یک بیشعور تمام عیار بودم و به نشانه های آن می پردازد. از نظر او بیشعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت انگیزی را به صورت کاملاً ارادی و عمدی از خود بروز می دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود آورده و آزاری که به دیگران رسانده قلباً بسیار خوشحال است. البته تعریف این واژه بسیط, کار سختی است و بهتر است که به وسیله نشانه های آن مشخص شود. ولی من همین جا فرصت را مغتنم می شمارم و یک قید جدید به همین تعریف نصفه و نیمه اضافه می کنم و آن هم اضافه شدن کلمه "خود" به تعریف است زیرا که چه بسیار آزارها که در نتیجه بیشعوری به خود آدم وارد می شود و دیگران روحشان هم خبردار نمی شود و لذا به نظرم رسید که یک قسم جدید به نام بیشعور خودآزار جایش در کتاب خالیست.
همینجا یادآور شوم که زبان کتاب طنز خاصی دارد که مترجم هم از پس آن برآمده و کتابی خواندنی ماحصل این تلاش است. پس زود قضاوت نکنید که آه باز هم از این کتابهای روانشناسی دوزاری!! ... برگردیم سر تعریف بیشعوری:
بعضی ها هم می گویند که واژه بیشعوری خیلی سوبژکتیو و ذهنی است گویا بیشعورها فقط در نظر ناظر وجود دارند. شخصاً به عنوان یک مقعدشناس سابق معتقدم که این نظر فقط به درد استعمال به گویندگان این قبیل حرف های قلمبه و سلمبه می خورد.
بیشعوری شاید یک بیماری باشد ولی قطعاً حماقت نیست چون بیشتر بیشعورهای تاریخی و جغرافیایی احمق نیستند بلکه باهوش هم هستند... مثلاً سیاستمداری که با زیرکی از جهل و زیاده خواهی مردم با دادن وعده های توخالی و ارائه آمار مضحک از آنها سوئ استفاده می کند و...
بیشعوری باید از حالت تابو خارج شود و با شفافیت و بدون هیچ ملاحظه ای نمایش داده شود, چرا که همین ملاحظات و تعارف هاست که باعث می شود بیشعورها بیشتر و بیشتر در بیشعوری شان غرق شوند.
برخی خصوصیات و نشانه های عام بیشعوری که می توان از کتاب استخراج نمود عبارتند از:
خودپسندی فجیع – نفرت انگیزی بی حد – خیرخواهی متکبرانه – کسب قدرت با خوار و خفیف کردن دیگران – امتناع از صفات اصلی انسانی – سوءاستفاده بیرحمانه از آدم های ساده – مراقبت خواهی – حالت تهاجمی داشتن – تعصب فکری – وقاحت – انکار – حرافی – عصبانیت – عدم فداکاری – غرزدن – و...
اگر پس از مطالعه کتاب متوجه شدیم که بیشعور هستیم اصلاً به این معنا نیست که ما آدمی بی ارزش, فاسد و علیل هستیم, نباید غصه خورد و از آن بدتر انکار نمود, بلکه صرفاً به این معناست که بیشعور هستیم. درک درست این مسئله شانس بهبود ما را بالا می برد.
و یادمان باشد هدف درمان این است که ما در حد معمول شعور , شخصیتی قابل دوست داشتن و رفتار معقولانه ای داشته باشیم و همین کافیست!
***
کتاب حاوی 25 فصل کوتاه است و لذا خواندن آن زیاد سخت نیست! در ابتدای هر فصل از زبان شخصیت های مثلاً مشهور یا کسانی که تحت درمان هستند یا وابستگانشان جملاتی بیان می شود که بسیار جالب توجه است که زائیده ذهن طنازنویسنده است مثلاً:
دو شگفتی بزرگ جهان, اهرام مصر و مجسمه ابوالهول نیستند آنها عبارتند از اینکه 1) چرا بیشعورها به خودشان حق می دهند که اینقدر نفرت انگیز رفتار کنندد؟ 2) چرا از یادآوری این نکته اینقدر می رنجند؟ سنت اراکلیوس شهید صدر مسیحیت (دست کم خودش این طور فکر می کرد)
یا در ابتدای فصل ازدواج با بیشعور(فصل بیستم) چنین می خوانیم:
وقتی فهمیدم عشق از زندگی ما بیرون رفته که او دیگر سیگارش را هنگام بوسیدن من از لب برنمی داشت. (ماری جین همسر یک بیشعور)
مقدمه مترجم هم در نوع خودش جالب است از مشکلات صنفی! گرفته تا فیلترهای ارشاد که قصه پر غصه ایست! اشاره می کند که درنسخه ارائه شده به ارشاد کلیه مطالب حساسیت برانگیز را حذف نموده است اما باز هم موفق نشده از صافی بگذرد. مثلاً از چند تشابه شگفت انگیز یاد می کند که اگر عیناً ترجمه می شد کسی باور نمی کرد که این جوکی از زبان نویسنده باشد و همه فکر می کردند که این از خاطرات واقعی مترجم است !! مثلاً در بخشی که به بیشعوری سیاستمداران می پردازد, نویسنده چنین می نویسد: یکی از خصلت های این بیشعورها این است که خود را چنان برگزیده خداوند می دانند که حتی هاله نورانی دور سرشان را هم می بینند! یادآوری این نکته ضروریست که این کتاب بیست سال پیش نوشته شده است.
***
این کتاب را آقای محمود فرجامی ترجمه نموده و آن را در مجازستان! منتشر نموده است که به احتمال زیاد به سمع نظر خوانندگان رسیده است. به هر حال دستیابی به آن آسان است و هزینه آن نیز صرفاً هزینه یک پیتزای معمولی است که به حساب مترجم خواهید پرداخت (روش های پرداخت در کتاب به دقت بیان شده است)!.
***
پ ن 1: درنگ هم به روز شده است!
فرازهای از فصل19 "وقتی که دوست بیشعور است" :
انتظار دارند همیشه یادتان باشد که دوستی با آنها افتخار بزرگی است و برای حفظ آن باید متحمل رنج و زحمت شوید.
دوستی آنها یک قانون دارد: نفعی به حال آنها داشته باشد.
آنها حق دارند هر قاعده و قانونی را بنا به مصالح خود تغییر دهند , شما حق ندارید.
این حق برای آنها محفوظ است که هر زمانی و به هر دلیلی که صلاح بدانند با شما تماس بگیرند: از قرض گرفتن پول تا نگهداری بچه هایشان و...
آنها حق دارند که تمام مشکلات و بدبختی هایشان را با شما در میان بگذارند و انتظار دارند که در نهایت ملاطفت و همدردی با آنها برخورد کنید و دائماً به آنها اطمینان بدهید که کاملاً حق با ایشانست. اما اگر شما مشکلی داشته باشید, از شما انتظار می رود که آن را نزد خودتان نگه دارید و در چنین لحظات پر اضطرابی به سراغ آنها نروید.
شما باید از تمام دشمنان آنها متنفر باشید.
شما باید همیشه ستایش و مهربانی , حمایت و دلگرمی به پای آنها نثار کنید.
هرگز نباید به خاطر چیزی از آنها انتقاد کنید.
***
یکی از خصوصیت های بیشعور مقدس مآب:
آنها اهل رحم و رواداری نیستند. هرچند که مدعی اند که رحمت و مهربانی جزو آموزه های اصلی کیش شان است اما رفتار آنها چنان است که انگار تسامح یک تهدید جدی برای نسل بشر است و باید فقط در شرایط ویژه سراغ ان رفت. در واقع این بیشعورها از اینکه برای یافتن خطاهای سایرین بو بکشند و گناه دیگران را برملا کنند لذت می برند. آنها عاشق محکوم کردن هستند.
***
مراحل درمان:
اولین گام و سخت ترین مرحله همین مرحله اول یعنی پذیرش بیشعور بودن است. چرا که بیشعورها معمولاً قبول نمی کنند بیشعور هستند.
شناخت خود: روبرو شدن با جوهره خود (اصل گهی که هست!)
پشیمانی : میل شدید به اصلاح
بازتولید صفات پسندیده انسانی نظیر: همکاری با دیگران , تقسیم قدرت , شادی از پیروزی دیگران , قبول مسئولیت اشتباهات خود , اعتماد به دیگران , تسامح , دلسوزی و ...
مرحله پایانی: فراموش نکند که روزی بیشعور بوده است و اگر مراقبت نکند ممکن است دوباره بیشعور شود.
***
واقعیت تلخ آن است که بوی گند بیشعوری از سراسر دنیای ما به مشام می رسد و اگر برای زدودن آن کاری نکنیم , به فاجعه خواهد انجامید. فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده است.
بویی حس نمی کنید؟
سلام
احساس شگفت انگیزی است
پس از مدتها از کتابی نوشته اید که من هم خوانده ام
محمود فرجامی نثر بی بدیلی دارد که البته در ترجمه زیاد مجال خودنمایی نداشته گرچه از ایران رفتانده !! شده ولی هنوز وبلاگش خواندنی است .
باران در دهان نیمه باز یا دبش
سلام

ای وای من امروز واریز کردم! امیدوارم دسترسی داشته باشه!!
نثر و طنز خوبی داشت... خواندنش خیلی چسبید... با توجه به این که من اصلاً امکان و توانایی خوندن فایل پی دی افی را ندارم فکر نمی کردم به سراغ این کتاب بروم تا اینکه ماه قبل به صورت تصادفی که به دیدار یکی از همکاران رفته بودم ایشون در مورد خواندن یکی دو تا کتاب سوال کرد و از جمله پرسید ارزش داره اینو بخونم و دست کرد از توی کشوش پرینت شده این کتاب رو درآورد! منم گفتم بگذار خودم تست کنم تا بهت بگم! و خلاصه نه چک زدیم نه چونه پرینت شده اومد تو خونه! من هم خوندم...
سلام
الان باید ما اعتراف کنیم که بی شعوریم ؟ وگرنه از آن بی شعورهایی هستیم که امید شفایی نیست ؟
یعنی یک نفر آدم با تخصص ذکر شده فهمیده که همهی آدم ها بی شعورند ؟
شاید هم باشم ! اصلن باید کتاب را کامل بخوانم تا ادله کافی داشته باشم بعدن اعتراف میکنم ...
سلام
...خلاصه اینکه اگر اعترافی هست فکر شده و هدفمند باشد البته نه مثل یارانه ها و علاوه بر آن فرد معترف به فکر رفع اشکالش باشد و ...
البته ایشون مدعی نیست که همه بیشعورند!
و من هم البته خواهان این نیستم که همگی خود را سربدار بنامیم!!
شما حتماً اون صحنه ای رو که همه مردم باشتین یکی یکی خود را سربدار می نامیدند یادتان هست
خوندن این کتاب را توصیه می کنم
به نظر خیلی کتاب متفاوتی می یاد دلم خواست بخونمش
سلام
به صورت فایل پی دی افی می تونم براتون ایمیل کنم اگه ندارید...
ما که بیشعور بودیم ... حالا چون تو می گویی اعتراف هم می کنیم
که بیشعورتریم
ولی من برای اینکه نشان بدهم چقدر بیشعورم باز هم می پرسم آخه عنوان کتاب چه ربطی داره به بیشعوری ؟
و اینکه آیا ما به ترجمه باید معترف باشیم و یا به اصل ؟
مرگ مولف این جور جاها کاربرد دارد دیگر ! من که ترجیح می دهم بیشعور باشم
سلام
راه اثبات خوبی پیدا کردی برادر
من هم زحمت خانم قصه گو رو کم می کنم و مجدداً توضیح ایشون رو اینجا می آورم تا بفهمی که این خبرا هم نیست که برای خودت تر تر بشی! ما اینجا حق آب و گل داریم....:
در پاسخ به ققنوس که درباره معنی اس هولیسم سوال کرده بود. اس هول (ببینم برعکس فینگلیش چی می شه) من اون رو معادل لغت فارسی «عوضی» می گیرم یعنی وقتی می گن طرف یه اس هوله به نظر من یعنی یه آدم عوضیه. بنابراین اس هولیسم می شه «عوضی بازی».
این لغت برخلاف ظاهرش که خیلی بی ادبانه است خیلی هم لغت بی تربیتی نیست. چون تو جامعه امریکا تقریبن همه جا و توسط هر قشری مورد استفاده قرار می گیره اصولن این امریکایی جماعت علاقه عجیبی به لغت اس دارن نمونه اش هم همین لغت جک اسه که یه چیزی تو مایه های خنگ و خل خودمونه. یا خیلی مثال های دیگه.
.....................
پس می بینی که اصل و ترجمه اش جفتش یکی است و می تونی به جفتش اعتراف کنی اما خوب بنا بر احتیاط مستحب می تونی به همین ترجمه عمل کنی چون ممکنه کسانی توضیحات فنی در این خصوص را نشنیده باشند
سلام. دلم خواست بخونمش و البته منم باید پرینت بگیرم و کاغذی باشه.
سلام
می تونید 10 صفحه 10 صفحه پرینت بگیرید و بخونید که زیاد هم محسوس نباشه
حالا اگه طرفی که به من قرض داد صداش درنیومد!!! و منم صدام در نیومد!! می تونم این نسخه را پست کنم برای دوستان
اوه پس اگه اینجوره میله جان هر کسی ممکن ی بیشعور باش که باید بره مداوا بشه
ولی کتاب جالبی به نظر میاد من کتابای روانشنسای که راحت حرفش بفهمون بیشتر دوست دارم
سلام
دقیقاً
کتاب خوبیه ... فایلش رو دارید؟
این از اون کتاب هاست که باید خوانده شود... فکر کنم همین هفته برم سراغش ..بعد می آم اعتراف کنم
راستی نمیشه به یه نحوی برنامه کتاب قرض دادن راه بیافته ؟ خریدن همه کتاب ها قبل از هرچیز فضای نگهداری می طلبد که نداریم!!!!
استاد میشه یک سری برنامه خوانش کتاب های آیلتس هم بزارید بلکه ما تحریک بشیم بشینیم درست و حسابی بخونیم قال این زبان رو بکنیم؟ چون شما هی کتاب معرفی می کنید ما هم هی کرم به جانمان می افتد که نشان دهیم فرهیخته و کتابخوان هستیم
سلام
بله فکر کنم هم لازمه و هم خالی از لطف نیست... من که بعضی جاها کلی قهقهه زدم.
......
یه بار بحثش اینجا شد اما پا نگرفت... سختی های خاص خودش را دارد... کلاً باهاش موافقم...اما گیر و گور های خاص خودش رو داره... اما مشکل جا و هرازچندگاهی هم مشکل جابجایی و....اوه
.....
من الان ده ساله که می خوام برم کلاس زبان!!! شایدم بیشتر !! اینرسیم در این زمینه در حد رشته کوه البرزه و فکر نکنم تکون بخورم!
ببین به نظرم اکثر این نشانه های بی شعوری رو به جایی دیدم ... هاله رو هم روی سر همون نکبت دیدم ... فکر کنم به خاطر همونه که ما ایرانی هار رو نماد بی شعوری می دونن ... آخه چطور ممکنه چنین آدم بی شعوری به چنین مقامی برسه ... مگر توسط بی شعور ها... ( البته بلانسبت شما و خوانندگان فهیم تون !)
سلام
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
....
خلاصه که ما باید به صورت اپسیلونی روی تک تک خودمون کار کنیم بلکه فرجی در بلند مدت حاصل شود... هوس راه میانبر و اینا رو نداشته باشیم... باید تغییر کنیم
ولله من که بویی به مشامم نمیرسه
امضا: بی شعور ترین فرد در کل جهان
سلام
من هم وقتی سرما می خورم بویی حس نمی کنم... سینوزیت هم که دارم و دایم سرماخورده ام! اما این قضیه بو اینقدر غلظت پیدا کرده که بعضی مواقع از راه چشم هم وارد آدم میشه ...یعنی فرقش وارد چش آدم میشه
سلام.
عرض شود که من هنوز موفق نشدم کتاب رو شروع کنم، چه برسه به مرحلهی درمان و باقی مسائل. اما با کمال میل حاضرم قدرت زیادم رو با بقیه تقسیم کنم تا یه مقدار فضایلم کمتر بشه و بتونم اصلاحات رو پذیرا باشم، حداقل چندتاشو. معروفه که دنیا از مف سگ هم بیارزشتره!
به «ققنوس خیس» که گیر داده به عنوان:
به ظن قوی، به خاطر دور زدن ممیزی این اتفاق افتاده.
سلام
ای وای بر من!
من گفتم حتماً خوندی ... آخه توی کامنت قبلی این شائبه برام پیش اومد که با چند روز تاخیر تمومش می کنی....
..............
به توضیحات خانم قصه گو که قبلاً در این زمینه داده و ذیل کامنت ققنوس خیس آوردم نگاه مجدد بیانداز... البته فرجامی برای کسب مجوز هرکاری که می تونسته کرده اما خوب به نظرم ترجمه عنوانش از اونی که ما به ذهنمون می رسه درست تر باشه
Guten Morgen
vergiss es nicht !
........
( je khatera nishe Brar jan )
سلام

خودتی خاخور
ممنون
Hallo
سلام

روم نمیشه بگم
tozihate khanoome ghesse gu b nazaram dorost nist... khaham goft chera.
سلام
بگو عزیز جان منتظریم
فارسی فقط باشه که اینجوری مجبورم به خودم فشار بیارم و دکتر کرمنت لازم می شم
سلام
از آنجا که من مثل بچه های خوب چند گام(خیلی بیشتر ازچند گام ) عقب تر از شما می آیم تازه رسیده ام به قمار باز داستایوسکی .
رفتم مطلب قمارباز راخواندم.
سلام

چند گام عقب تر هم مزایایی دارد... در راه ماندگان را هم در می یابی و کمک می کنی... سنت حسنه ای است
سلام
از اون کتاب هاست که همه باید بخوونند و به میزان بیماری خود پی برند و هرچه زودتر دست به درمان خود بزنند
خواندن این کتاب را واجب اعلام می کنم
البته بشرطی که اول بدنبال اعلائم بیماری در خود بگردیم و بعد دیگران
سلام
پس دیگه می شه گفت الیوم خواندن این کتاب بای نحو کان در حکم صلوه اول وقت است!
ممنون... این هم از فتوای دایناسوری
حالا که عربی شد در مورد جمله آخر هم می توان گفت این بار الدار ثم الجار!
سلام ناقلا،عجب کتابی!
در ضمن خانواده هاشمی از یک جایی می رفتند کازرون...
سلام

من چرا توی ذهنم این خانواده از کازرون می رفتند مشهد!!
سال سوم دبستان برای من می شود نزدیک سه دهه قبل! شاید زمان ما داشتند می رفتند و زمان شما برمی گشتند!!
خوندمش اما زیاد باهاش حال نکردم. پول طرف را براش فرستادم. اما کتابش هم نگه نداشتم
سلام
البته نباید از بعضی طنزها دلخور شد در مورد MBA خوب کمی تندروی کرده بود! من باهاش کلی سربسر خواهرزادم که این رشته رو خونده گذاشتم
در بی شعوریمان شکی نیست
سلام
این کتابو من براتون ایمیل زدم؟؟؟
کتاب جالبیه چون آدمو همچین تو رو در بایستی میذاره که بالاجبار می پذیریم بی شعوریم.
سلام
مهم اینه که حواسمون جمع باشه , که این کتاب حواسمون رو یه کم جمع تر می کنه ...
بله هم شما و هم دو تا از دوستان عزیز دیگر...و البته پس از شما دوستان عزیز وبلاگی به فاصله چند روز همه همکاران!!
بالاخره هر کدوممون در زمینه ای و در زمانهایی خلاصه ... آره
سلام حسین آقا نصف مشکلات جامعه مون مال بیشعوریمونه.من هم جزو امضاکنندگان هستم.خدا کنه شعورمون بره بالا زندگی کردنو یاد بگیریم .موج بیشعوری از هسته تا فضا .درگیریم کلا.
سلام
البته شاید بیشتر از نصف
آمین
سلام بر میله بدون پرچم
کتاب بیشعوری از آن دسته کتابهایی است که یک هو فراگیر شد و همه براش تب 40 درجه داشتن اما بنده هنوز افتخار خوندنش رو نداشتم . هر وقت جامعه شناسی خودمونی رو خوندم بعدش میام سراغ این
.
راستی فردا در انتظار بربرها رو شروع می کنم
لطفاً یه شعر و بعدشم یه خاطره از دوران خدمت مهمونمون کن تا ما هم برسیم
در ضمن سوءظن روخونده بودم قبلاً ولی شرمنده که به پستش نرسیدم . کلا من از این فردریش دورنمارت خوشم میاد
.
چقدر هم دسته جمعی اعتراف کردین نشرسنت کلیسا بود این پستت
سلام بر نیکادل خارج نشین

درسته تب بالایی داشت ولی زود به عرق نشست طبق معمول... ضمناً زیاد این دست اون دست شد اما زیاد خوانده نشد باز هم طبق معمول!
یه برنامه خاصی برای جامعه شناسی خودمونی دارم
جانورها رو امروز می گذارم و دو تا پست برای گزارش یک آدم ربایی و روانکاو باید بگذارم ... فکر کنم کفایت می کنه دیگه... یه مطلب یه ماه پیش در مورد یه واقعه ای نوشتم که تایپش نکردم تا وقتش که وقتش نزدیکه...یه مطلب مناسبتی هم خواهم داشت در هفته بعد که همه اینا سرجمع یه حاشیه امنیت دو هفته ای ایجاد می کنه که هرکسی خواست برسه به راحتی می رسه
..........
امیدوارم که پس از اعتراف من بتونم یه اپسیلون تغییر بدهم خودم را...
..........
یه چیز جالب! دیدی هیچ کس شوخی برداشت نکرد اعتراف رو!
به خانوم قصه گو باید عرض کنم که به نظرم تکرار و همه گیر بودن یک اصطلاح دلیل نمی شه که معنیش عوض شه !
مثل خیلی از اصطلاح هایی که ما استفاده می کنیم همه مون ولی خوب دیگه ! چیزی رو در معنا عوض نمی کنه ...
البته مثال های زیادی هم می شه تو زبان انگلیسی در همین مورد پیدا کرد
سلام
البته خود خانم قصه گو که چند روز هم هست نیومده توضیح بدهد بهتر است... اما چرا ؟؟؟؟ این که برخی لغلات در اثر کاربرد متفاوت معنای دیگری پیدا کرده اند را که نمی شود انکار کرد... یکی از دلایلی که برخی لغات و اصطلاحات معناهای مختلفی در گذر زمان پیدا کرده اند همین امر است...
همه یا اکثریت مردم یک کشور کلمه ای را به معنایی درک می کنند و به کار می برند که مثلاً در اصل آن و در دهه های قبل از آن معنای دیگری داشته و حالا بر اساس این معنای جدید عنوان کتاب انتخاب شده (اتفاقاً دارد روی مرز این دو معنای جدید و قدیم حرکت می کند) حالا یک مترجم باید چه بکند؟ به کاربرد عموم مردم در زمان انتشار کتاب نگاه کند یا به ریشه و تاریخ کلمه و معنای اصلی آن؟ اگر گزینه دوم انتخاب شود راه را به خطا نرفته ایم؟
سلام.
(همون گله)
آقا دمت گرم. در اولین فرصت می خونمش
سلام
مخلصیم
من جای آقای فرجامی بودم دربرابر Assholeمی نوشتم عوضی. بی شعور و اس هول یکی نیستند و البته همونطور که خود آقای فرجامی هم میدونه این کلمه معادل فارسی دربستی نداره
سلام
البته همونطور که قبلاً گفتم من در حد آم ام بلکبرد هستم در انگلیسی اما به نظرم برای ما فارسی زبانان کلمه بیشعوری شاید برای عنوان کتاب مناسب تر باشه ... یعنی کلیت کتاب رو بهتر بیان می کند ...
ممنون
سلام
اول بگم که من هم شروع کردم به خواندن بیشعوری و خوب صدالبته در همین آغاز کتاب به این نتیجه رسیدم که بیشعوری بیش نیستم.
و اما در پاسخ جناب ققنوس خان خیس:
مهران مدیری شوخی جالبی در سریال شب های برره کرد در مورد معنی لغت چلمنگ که بستگی داره در کجا استعمال بشه و با توجه به شرایط می تونه دو معنای کاملن متضاد داشته باشه.
البته شوخی جناب مدیری حقیقتی است.
مثلن همین اصطلاح سه شدن که از مکانیک اتومبیل آمد و مدتی همه گیر شد وقتی در معنای عامه آن دقت کنیم می بینیم که هیچ ربطی به اتومبیل ندارد و اصولن هر جا که کسی خرابکاری می کند همه می گفتیم سه شد (البته این اصطلاح سال هاست که از مد افتاده) بنابراین استفاده رایج و عامه از یک لغت در معنای آن تاثیر به سزایی دارد.
و اما در مورد سوال آخری که شما پرسیدید برای ترجمه و معادل یابی برخی عبارات باید معادل لغات را در زمان نوشتن کتاب در نظر گرفت نه تاریخ قدیمی آن را زیرا یکی از ویژگی های زبان های زنده در این است که لغات به مرور زمان چه از لحاظ معنایی و چه از لحاظ هجایی تغییر می کنند و رجوع به ریشه و اصل لغات در این زمینه کار عبثی بیش نیست.
(هیچ دقت کردی این کامنت کاملن محاوره ای شروع شد وکتابی تموم شد؟ هیچ تعمدی در کار نبود)
سلام

......................
ققنوس خیس به راحتی خشک نمی شود!
....
ممنون از توضیحاتتون
اقا از معرفی این کتابت خیلی حال کردیم وفهمیدیم که خوشبختانه در این بیشعوری فراگیر لااقل تنها نیستیم
درود
در ضمن اون احمقی که توی کتاب ،خونواده هاشمی رو از کازرو به نیشابور و... فرستاد خودش یکی ازون بیشعورای بزرگه..حتما میدونی کی رو میگم..!!!
سلام
چیز= شعور



مخلصیم
البته در مورد خودم و خودت یک نوشابه ای باز کنیم!:
بی چیزی چون ما گزاف و آسان نبود
محکمتر از این چیز دگر چیز نبود
در دهر یکی چو ما و آن هم بی چیز
پس در همه دهر یک با چیز نبود
............................................
نه یادم نیست! کی بود! آقای عادل بود؟!
من مدتی است که به این کار عبث مشغول شده ام و بسیار نیز لذت برده ام و به نتایج شگرفی نیز رسیده ام از همین کار عبث ...
البته در این مورد خاص شما درست می گویی ، اما مسئله اینجاست که من هم درست می گویم !!
و اما چون من انسان فرهیخته و مودبی هستم ! و برای اینکه به این گفتگو ادامه دهیم و منظورم را واضح تر بگویم ناچارم که مثالهای چیز دار بزنم ، بنابراین ختم جلسه را اعلام می کنم به صورت یک طرفه !
ممنون :)
سلام
یا پا برهنه میام وسط...
ببخشید که داخل می شوم
گفتم که ققنوس خیس باقی می ماند
تا نصفه هاش خوندم و نمی دونم چی شد که رهاش کردم. شاید دلیل اصلی اش این باشه که تو لب تاپم می خوندم. هیچ چیز جای کاغذ را نمی گیرد. اینم البته یک استدلال بیشعورانه یا همان عوضی مابانه است دیگه.
دیشب نمی دونم کجا بود که می خوندم یکی داشت دعا می کرد و می گفت:
خدایا حالا که کاغذ را گران کردی این ناشرای عوضی و بی شعور را هم از ما بگیر.
مرسی معرفی خوبی بود و دو باره میرم سراغش و بقیه شو می خوانم.
سلام
من البته با اون استدلال موافقم! حقیقتش من شدیدن با خوندن کتاب از روی صفحه مونیتور مشکل دارم... این رو هم یکی از دوستان پرینت گرفته بود و من اونو خوندم... هنوزم بهش پس ندادم!!!!!
این البته از بیشعوری منه
آمین1
حتمن بخونید...کتاب خوبیه
ممنون که این کتاب رو زنده کردید در ذهنم
من خودم این کتابو دارم و خوندم و افراد بیشعور زیادی اطراف خودم دارم...ولی اینقدر :



بـ ـــ ـــ ــــ ـــی شــــــعورنــــ که دیگه من هر روز بهشون میخندم چون بی شعورن...
سلام
محتمل و ممکن است من هم در اطراف شما باشم!
گفته باشم که من صرفاً جهت شاد شدن شما و دیگر دوستان دارم تظاهر میکنم!!
چرا همه جو گیر میشن؟!چه اصراریه که همرنگ جماعت شن و خودشو نو بیشور فرض کنن؟!افتخاره بیشعور بودن؟!باتوجه به تخصص نویسنده.....ایشون سرو تهشونو قاطی کردن و به این نتایج رسیدن!
سلام

جوگیر شدن یکی از اموری است که اکثرن به آن مشغولیم! اما خب این دلیل نمی شود که باشعور باشیم! برعکس شاید همین دلیلی باشد بر بیشعوری ما
از این که تلاش کردید در چند جمله کوتاه اثبات کنید که ممکن است بیشعور نباشیم ممنونم
این کتاب را از دو زاویه پسندیدم: یکی طنز خوبی که داشت (جنبه سرگرمی کتاب) و دیگری این هشدار به خود که در روابط اجتماعی بیشتر حواسم باشد.
ممنون رفیق از کامنتت
الان که با این صفحات مجازی اجتماعی در گوشی های همراه مدام این کتاب به یاد می آید و بوی بیشعوری زیر دماغمان می زند بدجور
سلام دوستان من هم تعریف این کتاب رو شنیدم دوست دارم بخونمش.الفا اگه نسخه کاملش رو دارین برا منم ارسال کنین.ممنون میشم از لطفتون.
سلام
با توجه به عبور کتاب از سد ممیزی و ارشاد و چاپ آن به نظرم شایسته است جهت حفظ حقوق صاحبان اثر نسبت به تهیه آن از کتابفروشیها اقدام نماییم.
با تشکر از شما دوست عزیز
پارسال کتاب دوم رو هم از سر کنجکاوی خریدم که متاسفانه اونقدر بد ترجمه شده بود که خورد تو ذوقم. کتاب رو نیمه کاره بستم و پرت کردم طرف دیوار.( هنوز جاش تو دیوار مونده). اما دو سه روز پیش از یکی از سایت های اینترنتی جلد دوم رو با یک ترجمه دیگه پیدا کردم به اسم (نفهمی شناسایی و مهار آدمهای اصلاح ناپذیر) که قابل قبوله. البته تا اینجای کار که از جلد اول خنده دارتره هرچند به همون اندازه یا حتی بیشتر توهین آمیزتر!
سلام
قضیه کتاب دوم چیست!؟ یعنی جلد دوم این کتاب؟!
خبر نداشتم
ممنون از اطلاعرسانیتان
اما امان از ترجمه و روضههای مرتبط با آن...
سلام منم اتفاقی تو اینستاگرام بهش برخوردم. کتاب فوق العاده مفرحیه.
سلام
ممنون
آهان... در خاطرم خواهد ماند
کتاب کشش چندانی نداره و مطاب جدیدی نمیگه.
بیشعوری چیز تازه ای نیست . ما همه میدانیم چه کسانی بیشعورند .
سلام
این یک امر نسبی است... جدید بودن یا نبودن مطلب را عرض میکنم....هر متنی ممکن است برای گروهی مطالب جدید داشته باشد و در عینحال برای بخشی دیگر جدید نباشد.
گاهی بسط یک موضوع میتواند به فهم ما از آن موضوع بیافزاید.
جملهی آخرتان کمی جزمی است و من باهاش موافق نیستم.
بسیار جالب،من دوست دارم با دقت تمام این کتاب را مطالعه کنم
سلام
امیدوارم برایتان مفید و لذتبخش باشد
سلام لطفاً اگه ممکنه فایل پی دی افش رو برای من ایمیل کنید ممنون میشم
سلام
... اما پیدیاف را ارسال نمودم.
کتابش در بازار هست دوست من
سلام
این کتاب فوق العادس
ممنون از مطالب خوبی که قرار دادید
سلام
کتاب خوبی است.
خواهش میکنم.
سلام
راستی کتاب صوتی بیشعوری هم با ترحمه محمود فرجامی منتشر شده، از اینجا میتونید دریافتش کنید :
http://www.navaar.ir/audiobook/396
سلام
ممنون از اطلاعرسانیتان
با سلام دوستان از خوندنه نظراتتون لذت بردم ودر را بطه با این کتابه بیشعوری نظره من اینه که کتابه خوبیه نویسنده یک سری ناهنجاری های اخلاقیرو برسی کرده و در کل بهش نامه بیشعوری داده من خودم کتابو تا ته خوندم هر چند با بعضی از بخشاش یکم مشکل داشتم مثله بیشعوره مادر زاد ولی در کل با خوندنش ضرر نمیکنید یا میفهمید بیشعوریدو چون تو جامعهی ما با یه گل بهار نمیشه از خیره در مانو اینا میگذریدو با بیشعوریتون کنار میاید یا هم میفهمید ازرافیانتونبیشعورن و چون سرو کله زدن با بیشعور وقت نلفیه البته اگر روانشناس نیسید از خیره درمانو ارشادش میگذرید تنها نکتهی مثبتش اینهکه سرانهی مطالعتون بالا میره که برا جامعهی داغونمون بدم نیس سخنم ب6 درازا کشید دوستان شرمنده اگرم با خوندنه کامنتم پی به بیشعوریم بردید بدونید تحت درمانم باسپاس
سلام ای همدرد

به نظرم برای شروع سعی کنید در استفاده از "ه" در آخر کلمات تجدیدنظر کنید
بسمه تعالی
نقد کتاب بیشعوری
اول از اینکه اعتراف میکنم که بنده هرچه کتاب رو بیشتر میخوندم و جلوتر میرفتم به پوچی کتاب بیشتر پی میبردم و میخواستم کنار بگذارم و ادامه ندهم اما تنها چیزی که مرا وادار میکرد این بود که چرا انقدر این کتاب خوانده میشود و تنها جوابی که برایش یافتم چیزی نیست جز جنگ رسانه ای. آشنایی بنده با این کتاب از طریق دوستم هست که وقتی میگویم از کجا با این کتاب آشنا شدی و چرا این کتاب؟ به مطلبی در فضای مجازی اشاره میکند که خوانده بود ((اگر کتاب بیشوری از زندگی ایرانیان حذف شود، سرانه مطالعه در ایران نصف میشود.)) این همان جنگ رسانه ای هست. هرچند غیرواقعی وطنز اما تاثیرگذار در ذهن خواننده.
وگرنه حیف آن وقتی که میتوانست برای کتاب های خیلی بهتر گذاشته شود صرف این کتاب شد.
پس با این عنوان نقد رو ادامه میدهم که (( چرا نباید کتاب بیشعوری را نخوانیم؟))
اول از همه باید گفت که همه این طور خوانده اند که این کتاب طنزگونه هست. اما واقعا این کتاب طنز هست؟ آیا ما این کتاب را برای خندیدن به یکدیگر پیشنهاد میکنیم یا آموزش و یا هر مسئله دیگر؟ هرچه باشد بخاطر طنز و خندیدن پیشنهاد نمیکنیم. شاید کسی در دفاع از کتاب بگوید که منظور این است که طنزگونه نوشته شده هست. اما دلیل نمیشود چون به ندرت اینگونه قسمت هایی پیدا میشود و این تقریبا در بیشتر کتاب ها صدق میکند و بخاطر بی حوصله نشدن خواننده است که از ترفندهای نویسندگی است.
دوما اینکه این کتاب برای جامعه آمریکا نوشته شده هست و اصلا هیچگونه سنخیتی با جامعه ما ندارد. اصلا در بعضی جاها به دروغگویی، پاچه خواری، سرکار گذاشتن، وانمود کردن و ... که از رذایل اخلاقی در فرهنگ و دین ما هستند رسما توصیه میکند.
نویسنده در این کتاب اذعان دارد که تقریبا همه افراد بیشعور هستند. یا به بیشعوری خود اعتراف کرده اند و آ نرا انکار میکنند. این میان تنها کسی که بیشعور نیست خود نویسنده هست که میگوید من هم قبلا بیشعور بوده ام اما اکنون درست شده ام. یعی همه افراد بیشعور تشریف دارند بجز نویسنده. باید گفت که ((اصلا تو خوبی)).
همه انسان ها خصلت های بدی دارند و معصوم نیستند. و هر انسانی حداقل چند مورد از خصلت هایی که در این کتاب در قالب خصلت های بیشعوری ذکر کرده است، را دارد. خواننده با خواندن این کتاب هرکسی را، چه آشنا چه غریبه، چه مادر چه دشمن، چون یکی از این خصلت ها را دارد پس بیشعور می پندارد. نتیجه این بیشعور پنداری همه اطرافیان، بدبینی و گمان بد به آنها میشومد طوری که انقدر بدبین میشوی که از همه سیر میشوی و درواقع از زندگی سیر میشوی. یعنی بدترین و تنقرآورترین چیز ممکن. و این دقیقا چیزی است که این کتاب میخواند به مخاطبان القا کند. و بنظر بنده گاها موفق هم بوده است. این مهمترین دلیل بنده است برای اینکه با قاطعیت بگویم (( نباید کتاب بیشعوری را بخوانیم)).
قابل ذکر هست که نویسنده درواقع هیچ و هیچ راه حل منطقی برای درمان بیشعوری چه در خود خواننده و چه اطرافیان نتوانسته بیان کند و اگر هم به اسم درمان گفته چیزی جز تحمل و مدارا و در اکثر مواقع ((مقابله، هرچند با ترفند و سیاست))، نبوده است و هیچ چیزی به معنای درمان واقعی عاید خواننده نمیشود.
میتوانم به یقین بگویم که هر بخش این کتاب آنقدر جای نقد دارد که در کل چیزی جز خزعبلات به این نوشته ها نمیشود گفت.والسلام.
سلام
ممنون رفیق که وقت گذاشتید و نظرتان را نوشتید.
چرایی همهگیری و گستردگی خواندن این کتاب نکته بسیار قابل تاملی است و به نظرم واقعاً جای فکر کردن دارد.... از زوایای مختلف... من به یک زاویهای که الان شاید باب میل خودم است اشاره میکنم: جامعه ما پتانسیل مطالعه را دارد! به گمانم این کتاب بین نیم میلیون تا یک میلیون نفر خواننده داشته است... به نظرم یک رکورددار بلامنازع در این ایام است. و گمان نکنم با یک دلیل "جنگ رسانهای" بتوان سر و ته آن را هم آورد. در رسانهها ، کتابهای دیگری هم به کرات توصیه و دست به دست میچرخد اما چنین اقبالی را نداشته است.
الان سالها از دست به دست شدن نام این کتاب میگذرد اما هنوز هم خواننده دارد... نشان به آن نشان که شما هم از پس این سالها به قول خودتان در تور این کتاب افتادهاید!
در کشور ما عموماً پدیدههایی از این دست عمری به این اندازه ندارند. موجی میآید و پس از مدتی میرود! اما این کتاب نرفته است و این واقعاً عجیب است.
شاید عنوان این کتاب (که به هر حال هنر مترجم کتاب است) کاری با ما میکند که به سراغش برویم. من فکر میکنم در ذهن ما زخمی است که این عنوان ناخنش را زیر کلاله آن میبرد!!
...
مطمئناً برای هر شخصی کتابهای مفیدتر از این وجود دارد.
...
بله آدم به همه بدبین میشود اما وقتی به خودش هم بدبین بشود کمی قضیه تعدیل پیدا میکند!
در مورد درمان هم باید دید ما به چه چیزی درمان میگوییم.
ممنون