قسمت دوم
جدل ها تا به این اندازه دوام نمی آوردند , اگر تنها یک طرف مقصر بود! (لاروش)
.
"یک خط مشترک هست: از یک سو اشخاصی که کتاب را درست می کنند و از سوی دیگر آن هایی که آن را می خوانند. می خواهم به شرکت خودم در گروه خواننده ادامه دهم و برای این کار, مراقبم که همیشه خودم را در این سوی خط نگه دارم. وگرنه لذت بی غرض خواندن , دیگر وجود نخواهد داشت, یا دست کم به چیز دیگری تبدیل می شود" ایتالو کالوینو ,اگر شبی از شبهای زمستان مسافری ص 112
*
من به واقع به این حرف معتقدم و برای همین سعی می کنم از این خط نگذرم. اما متاسفانه فرهاد جعفری از این خط عبور کرد و حال ما را اخذ نمود! حقیقت این است که در بار دوم مطالعه , کتاب از سطح متوسط هم پایین تر رفت و به این خاطر از ایشان شاکی ام! این البته به این معنا نیست که ایشان نباید اظهار نظر سیاسی می کرد, خیر! اگر ایشان به همان اعلام دلایل 11 گانه حمایت از فلان شخص اکتفا می کرد باز هم قابل تحمل بود چرا که انتظار این که همه بر یک رای باشند و آن هم رای ما انتظاری نابجاست. و اساساً به همین دلیل از واکنشی که نسبت به ایشان انجام شد دفاع نمی کنم که هیچ بلکه آن را نمادی دیگر از رشد نیافتگی و توده واری جامعه خودمان می دانم. کسانی که مطالب جعفری را در وبلاگش و یا خبرنامه صهیونیستی! گویا دنبال می کردند برایشان کمی سخت بود که کسی که خواهان لیبرال دموکراسی است و در یک جمله غیر خودی محسوب می شود , چنین موضع گیریی انجام دهد اما ایشان از ناجور بودن های ظاهری و خاص و غیر مترقبه بودن خوششان می آید و همانند راوی داستان کافه پیانو دوست دارد گاهی کارهای بی منطقی بکند که ...
اما اظهار نظر های پس از انتخابات ایشان دیگر نشانی از آن نوشته های قدیم نداشت جز اسم , این که فلانی از دیدن خانم اسکی باز باید سکته می کرد یا جابجایی پرونده های فلان دانشگاه مشکوک است و یا... که همه تحت عنوان نویسنده کافه پیانو , نویسنده پرفروش ترین کتاب سال و...منتشر شد که هیچ کدام در شان یک فرد کوشا برای رسیدن به لیبرال دموکراسی نبود و نیست. شاید بگوئیم این مواضع نتیجه آن واکنش های احساسی است , اما این دلیل خوبی برای کسی که همیشه در تلاش بود تا حد وسط را نگاه دارد نیست. من از ایشان انتظار بیشتری داشتم.
من هم به وجود باندها و کاست های قدرتمند در تمام حوزه ها معتقدم و اتفاقاً هیچ فردی در نظرم مقدس نیست و همه قابل نقدند. اما اینکه معتقد باشم فلان شخص فردی مستقل است که برای از بین بردن این باندها آمده است کمی خوش خیالی است. باندهای حال حاضر بخش صنعت تفاوتی با باندهای قبلی ندارد بلکه هم کمیک ترند و هم تراژیک تر! در سایر حوزه ها صحبتی نمی کنم چون با گوشت و پوست و استخوانم حس نکرده ام ولی این بخش را چرا ! و این مشت اتفاقاً نمونه خوبی برای خروار است. اینکه بگوییم در فلان دوره تعداد بانک های خصوصی افزایش یافته است پس به خصوصی سازی اهمیت داده اند واقعاً خنده دار است. الان خودروسازها هم خصوصی هستند, شما به این می گویید خصوصی!؟ من از فرهاد انتظار بیشتری داشتم (چون کامنت گذار وبلاگش بودم کمی پسرخاله شدم!)
این که عکس العمل گروهی از مردم را (کم یا زیاد , خوب یا بد) با چنان لحنی بیاندازیم گردن دوتا نویسنده که کتابشان همزمان با کافه پیانو منتشر شده بود و فروکاستن همه مسائل به یک امر صنفی بیانگر چیست؟ یعنی کتابخوانان ما که چندان زیاد هم نیستند گاگولانی هستند که ...
حالا این هیچ! یعنی وقتی می گویی فلان شخص تنها کسیست که خودی غیر خودی نمی کند یا گشت ارشاد را رقبایش در کاسه اش گذاشتند و به صورت پارادوکسیکال ایشان توصیه پذیر نیستند و فلانند و بهمان و قس علی هذا ...حس می کنم که می خواهی به ما کد بدهی که بابا بفهمید من در حالت عادی نیستم! ...بس که پرت است!
البته باید مراقب باشی که در زمان مصاحبه ها سوتی ندهی و تابلو نشود که همه این مواضع و مصاحبه ها کلک یه لقمه نون و دو دست کت و شلوار و کفش درست و حسابیه که باهاش بشه کارهای بزرگ کرد! (منظورم زمانیه که داری از بن مایه های مذهب در تعریف زیبایی صحبت می کنی! آره ! حواست باشه خنده ات نگیره! بند رو آب بدی)
به هر حال خوشحالم که توانستی عکس چیزی رو که هستی نمایش بدهی و حس می کنم واقعیت های اجتماعی پیرامون خود را خوب شناختی : ... لق منافع اجتماعی , منافع فردی را عشق است.
ولی خوب, خوب نیس آدم با عروسکش طوری رفتار کنه که انگار فقط یه عروسکه; دل نداره و نمی تونه نفرینش کنه. از قضا آه شون خیلی ام دامن گیره.
برمی گردم به جمله ای که از کالوینو نوشتم, کاش اینطرف خط نمیومدی.
و البته همه ما اشتباه می کنیم وگرنه جدل ها اینقدر طولانی نمی شد.
***
در ایام خیلی خیلی قدیم, مرد تاجری به همراه همسر جوانش و مال التجاره اش در بیابانی مشغول سفر بودند که گرفتار گروهی راهزن شدند. تاجر به راهزنان گفت به من و زنم کاری نداشته باشید همه اموال را ببرید و بگذارید ما بریم پی کارمون. سردسته راهزنان گفت ای بابا کجا عزیز! دور هم باشیم! و از آنجایی که اون قدیم قدیما راهزنانش هم بویی از انسانیت برده بودند گفتند که به یه شرط ولتون می کنیم. به شرطی که زنت برای ما برقصه. خلاصه تاجر با شنیدن این شرط عصبانی شد ولی خوب چاره ای نبود و رضایت داد به رقصیدن زن. راهزنان هم ارگ و جاز و تشکیلاتشان را علم کردند و زن هم شروع به رقصیدن کرد و کم کم هرچه هنر در این زمینه داشت ریخت روی دایره و مجلس را حسابی گرم کرد و بعد از ساعتی راهزنان به وعده عمل کردند (این هم مربوط به همون قدیم هاست) و صحیح و سالم آنها را آزاد گذاشتند که بروند. مدتی که راه رفتند زن متوجه عصبانیت شوهر شد و گفت ای بابا مگه ندیدی برای حفظ جانمان مجبور به این کار بودم (و البته توجیهات زیادی کرد که در تاریخ ضبط نشده است!) مرد نگاهی به زن کرد و گفت:
رقصیدنت هیچ , ولی خوش رقصیت دیگه واسه چی بود!!
به قول مرحوم صلاحی حالا حکایت ما ست...
*
پ ن 1: کتابی که الان مشغول خواندن هستم 1984 اورول است.
پ ن 2: رای گیری برای کتاب بعدی که در دو پست قبل گذاشتم تا الان نتایجش این شده است:
سفر به انتهای شب 8 رای , خرمگس 6 رای , سه گانه نیویورک 3 رای, تسلی ناپذیر 1 رای
این رای گیری تا مطلب بعدی که یک مطلب متفرقه خواهد بود ادامه دارد.
پ ن 3: ببخشید وقت نداشتم امروز جواب کامنتهای پست قبل رو نوشتم.
پ ن 4: نمره کتاب 3.4 از 5 میباشد. (نمره را 4 سال بعد از نوشتن یادداشت دادهام. دوست داشتم الان از نویسنده بپرسم هنوز به آن یازده دلیلی که برای رای دادن به رییسجمهور سابق داشت، اعتقاد دارد!؟)
پ ن 5: لینک قسمت اول مطلب: اینجا
حقیقتا استاد هستید.درود بر شما
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفت
ولی این تعاریف خیلی خطرناکه! ممکنه ترتیب آدم رو سه سوته بده...
من یه خواننده معمولی هستم که دوست دارم بخونم
مرسی
سلام.
تا جایی که خووندم با جهتگیریت موافقم. اما یه یه نکتهی جالبی در مورد این کتاب وجود داره که روح متناقض ما رو نشون میده. "کافه پیانو" به برکت یه موج کلی سر و صدا کرد و نویسنده هم با شم مطبوعاتیاش خودش رو مطرح کرد. کسی که هم خودش رو معروف کنه و هم چند تا مجله رو به خاطر تحلیل لایههای زیرین کارش به تعطیلی بکشونه معلومه یه چیزیش میشه. یا جامعه سطحیه یا نویسنده.
باور کنید که سختترین کار جعفری نوشتن یه اثر جدیده. سندرم کتاب دوم خیلی نویسندهها رو ناکار کرده، اونم با این شرایط ما. راه باز است و جاده دراز.
منتظر میمونیم. امیدوارم که جزو نویسندههای تصادفی نباشه.
در ضمن، ما از دیدن شما خوشحال میشیم اساسی:)
سلام درخت جان
در مورد این روح متناقض باهات موافقم و همانطور که در کامنتهای پست قبل هم گفتم این راوی آدمی خاص نیست که نشه جایی دید اتفاقاً زیاد هستند و هستم و... :جمع اضداد
جامعه سطحیه در این که کمتر شک دارم... فضای تصویر شده از کافه و اکثر مشتریان هم حکایت از همین در سطح ماندن دارد (چه نویسنده خواسته این کار را کرده است و چه ناخواسته : ناخواسته اش به معنی احتمال سطحی بودن خود نویسنده است) ... در این جامعه سطحی توده وار است که می بینیم یک فرد فوق لیسانس مکانیک در دور اول به معین رای می دهد و در دور دوم به احمدی نژاد و چند ماه بعد به زمین و زمان فحش بدهد و ... واقعاً بصیرت چیز خوبیست!
الان نزدیک به یک سال است که ایشان کتاب دومشان را نوشته اند و مشغول رایزنی و ... هستند.
من منتظر نیستم البته چون با این مواضع برای من سخت شده که بدون غرض کارش رو بخونم و نتیجه اینکه لذت نخواهم برد...
به همچنین اساسی البته قبلش تصویر ذهنیت رو مشخص کن ببینم چی جوریه!
با سلام
میله جان خیلی خوب از جملات نویسنده برای نقد مواضعش استفاده کردی، آفرین بر تو.
بنده به هیچ وجه دلخوریی از مواضع سیاسی فرهاد جعفری ندارم، دلیل مواضع امثال جعفری این است که با رفتارهایی که اکثرا تاثیرات شکلی دارند راضی می شوند ولی شاید دیگران به دنبال ایجاد تغییرات معنادار می گردند.این شکلی گرایی در رمان هم کاملا مشهود بود. اصرار بر نمایش کتابها، فیلم ها و موسیقی مورد علاقه راوی و دهها علامت دیگر از فقدان معناگرایی و گرایشات فکری خام نویسنده. بعضی رفتارهای راوی هم قویاً نمود یک کودکی سرکوب شده بود. اما می خواهم عرض کنم اینکه آدم متوسط الحالی باشیم با گرایشات مذهبی بلاتکلیف اصلاً عیب و عار نیست، جنبه اسف بار قضیه این است که راوی از چادر روی سر زنش لذت ببرد اما با یک همچین طرز فکری مجاور دختری بنشیند که پوشش متعارض با نظام اخلاقی جامعه و یقه پایین افتاده و ... دارد و از شب تا صبح ور بزنند وردل یکدیگر و البته مثل اسپرسو از درون داغ شود جناب راوی!!!
من اصلاً نمی فهمم!!! عیب و عار این است که نمایش غیرواقع بدهیم . عیب و عار این است که منصف نباشیم. زن بزک کرده 3xi خوب است به شرطی که زن ما نباشد!!! عیب و عار این است که وانمود کنیم منتقدیم اما بزدلانه مجیز این و آن را بگوییم! آن که از امریکا آمده بود دیوانه شد و خودکشی کرد، آنکه با فرهاد مهراد نشست و برخاست داشت عاقبت دست فروش شد اما آنکه کار امنیتی داشت عاقبت با خیر و خوشی بازنشست شد و کنج خانه مشغول شد به سفالگری و تازه کافه پیانو هم می آمد و کاپو!!! سفارش میداد! ای نثار روح آدم بزدل!!!
ادبیات کلامی داستان هم تلاشی بود برای استعمال هر آنچه جوک و تیکه ادبی و تکیه کلام شخصی که از نظر نویسنده جالب بوده است. مثل فیلم ده نمکی که جوک های قدیمی را به زور در دیالوگهای بازیگران جا داده بودند. حالا گیریم که سطح تکیه کلام های آقای جعفری کمی متفاوت بود. به شخصه شصت صفحه پایانی کتاب را به احترام میله بدون پرچم تحمل کردم و گرنه از آن همه ازک و بزک راوی کلافه شده بودم.
همانطور که قبلاً هم عرض کردم از نظر بنده نمره کتاب با اغماض 2 از 10 است.
سلام نیکادل گرامی

ممنون...
اتفاقاً من هم از مواضع قبل از انتخابات دلخوری ندارم و از قضا این را خوب هم می دانم... چرا باید فکر کنیم که همه کسانی که دوگوله شان را به کار می اندازند باید این طرف باشند! اما برخی مواضع بعدی ...
بگذریم... شکل گرایی را خوب گفتی و پس از آن مثال و اسپرسوی داغ!!
در مورد مجیز و ... که بحثی ندارم اما در این جامعه ما سرنوشت کسانی که همسو با محافل و باندها نباشند البته نه به این فجیعی ولی توی همین مایه هاست ! البته این موضوع مجوزی برای خوش رقصی های آنچنانی نمی شود...
با ادبیات کلامی هم موافقم چون نویسنده واقعاً نگاه به گیشه دارد و البته ابایی نیز از بیان این موضوع ندارد... منتها اگر فکر می کند که با این کار می تواند اهداف متعالی دیگری را هم پی بگیرد من البته چنین فکر نمی کنم.
ممنون از احترام و قضایای...
پای سیاست که وسط میآید من پای عقلم لنگ میزند و اصلا نمیدانم چی به چی است.
1984 را خواندهام و تا یک ماه به هر جایی:تلویزیون، مدرسه، دانشگاه، مطبوعات، ... (دیگر کجاها را داریم؟) تاکید میکنم به هر جایی نگاه میکردم جملات کتاب برایم مجسم میشد و فکر میکردم طرف از روی دست جامعهی ما این داستان را نوشته. به خودم میگفتم: مردک متقلب. مادهی خامش ما بودیم به قیمت این زندگی دور از جان سگی، افتخار ابتکارش مال آقا شده. در حالی که فکر نکنم جورج اورول ما را دیده باشد بیچاره.
ممنون که سر زدید.به من حق بدهید که با کتابهای نوجوانان برای خودم دنیای دیگری بسازم و همان جا بمانم.
سلام
مزیت رمان خواندن همین چیزهاست... می توان بدون تجربه کردن برخی از انواع زندگی ها , آن را درک نمود... ولی ظاهراً ما دوست داریم همه را خودمون تجربه کنیم!
فکر خوبیه ولی به شرطی که دنیای بزرگترها اجازه بدهد!! نمیشه از برخی واقعیات فرار کرد.
ممنون
صد بار تو کتابفروشی اینو برا خرید برداشتم و باز سرجاش گذاشتم!مثله اینکه ضرر نکردم!
سلام
آه... کتاب همشهریتون رو نخوندید!!!
من در ایام انتخابات مجلس پنجم مشهد بودم و شاهد وقایع بودم...به نظرم در حق ایشون اجحاف شد چون هرکسی را دیدم به ایشون رای داده بود ولی خوب ...
سلام به میله عزیز
از نظرات درخت ابدی و خانم نیکادل بیشتر استفاده کردم و خودم نظر خاصی نسبت به این کتاب ندارم . هرچند جعفری خودش جزء روشنفکرهای خرده پای کشور است و در کافه پیانو هم بیشتر ب دنبال برشی از زندگی همین روشنفکران حرده پاست اما رویهمرفته من صحبتها و مواضع او را درک می کنم . شاید هم او فهمیده است که برای این که بهش "گیر" ندهند چکار باید بکند . به هر حال اگر فردا یک خبرگزاری خاص آمد و گفت چون در این کتاب روابط آزاد دختر و پسر را ترویج کرده ای و به این ترتیب قصد "اباحه گری" داری آنوقت تکلیف آقای جعفری چه می شود ؟
سلام برزین جان
بله او قطعاً فهمیده است...
مطمئناً تاریخ مصرف که تمام شود همین عاقبت را خواهد داشت
چون به هرحال طرز فکر ایشون به این جریان از بیخ لایتچسبکه.
کافه پیانو را نخواندم اما در مورد موضع گیری های آقای جعفری باید بگویم که متاسفانه همین طور است که عرض کردید.
ما هم قبلا مطلبی را با عنوان هنرمندان بی سیاست در همین رابطه نوشته بودیم البته در آن مطلب موضوع بحث ما موضع گیری های استادان شجریان و افتخاری بود.
ما همچنان بر روی خرمگس پافشاری میکنیم ولی اگر هم رای نیارودیم کتاب بعدیتان خرمگس باشد...
سلام
بله موافقم
البته همه عزیزان حق اظهار نظر دارند ... (ممنون از خودم که این مجوز را صادر نمودم!)
۱۹۸۴ بسیار ارزشمند است.
سلام دوست عزیز
خوش آمدید
ممنون
سلام.
منتظر موندن منم اثری از انتظار واقعی توش نیست چون با آدمای یه بام و دو هوا اونم اینجوری میونهای ندارم. فقط یه کنجکاوی شخصیه.
اما تصویر ذهنیام ازت. مث کف دست ساده و پیچیدهای. شوخطبعی و جدی. و فکورتر از چیزی که نشون میدی یا میگی. عکست رو تو اف.بی محمدرضا دیده بودم و اعتراف میکنم که طنز جفتتون با ظاهرتون برام قابل تصور نیست. خیلی جدیتر و عبوستر نشون میدین. هر سهتون رو دوست دارم. دو حسین + محمدرضا.
سلام
البته من هم کنجکاو هستم برای کتاب دوم
اما بعد فقط می تونم بگم
دیگه جرات نمی کنم خودمو نشون بدم!!
در این خوش رقصی نکته ای بود
سلام
بله! هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست
سلام

الان دیگر کتاب را ندارم که دوباره نگاهی بهش بیندازم . بعد از جریانات بدنبال یک فراخوان اینتر نتی که فکر می کنم از وبلاگ ناتور شروع شد برای ناشرش پس فرستادم. اما بخاطر دارم که کاریکاتوری که جعفری از زندگی روشنفکرانه ارائه کرده بود بیشتر از همه برایم لج در آور بود.
گویا در این مملکت یک راه محبوب القلوب شدن و موج درست کردن هم لگد پراندن به روشنفکر جماعت است حالا این یکی خودش خواسته با پز و افه روشنفکری این کار را بکند و با آن ادبیات تهوع آور
شرح خوش رقصی ها را هم که گفته اید خودتان
منتظر کتابهای دیگر هستم از لیست 1001 کتاب
این یکی چرا قاطی میوه ها شده بود واقعاً ؟
سلام
قطعاً یکی از راه های محبوب الدوله شدن همین لگدپرانی است
و جواب هم داده و می دهد و خواهد داد!!
بعضی مواقع از دموکراسی چنین خروجی هایی هم داریم دیگه! مهم اینه که به روش های دموکراتیک بریم بالا و بیایم پایین نه اینکه بریم بالا و نیایم پایین!!
نتیجه انتخاب آخر رو امروز اعلام می کنم و انتخابات سری بعد رو می گذارم...
ممنون
ذوق زده شدم که نه تنها این کتاب رو خوندم و میتونم نظر بدم که وقتی خونده بودم خودم هم در موردش نوشته بودم. لینک نمیتونم بذارم چون پریده(وبلاگ بسته شد) باید بگردم تو ریدر پیداش کنم
حالا سر فرصت میخونم نوشته ات رو نظر میذارم
نمردم میتونم نظر بذارم اخر سر!
سلام

منتظریم
البته شما بیشتر به امتحانات برسی ما ناراحت نمیشیم
چند خطی خواندم اما چون کتاب را نه دیده و نخوانده ام تنها به خرمگس رای میدهم / موفق باشی/ وخدا حفظت کنه . سری به من هم بزن چون احساس میکنم نظری صائب خواهی داشت / مفید برای من
سلام
لطف دارید. چشم خدمت می رسیم
کتابش به اندازه شهرتی که داشت حداقل برای من جذاب نه بهتر بگم قابل توجه نبود.
نمی دونم بعضی از کتابها انگار مشهورمیشند بدون اینکه ردپاهای یک اثر خاص رو توش ببنی.
سلام
حرفه ای گری دوست عزیز!
در مقولات و امور دیگر هم به عینه مشابه این را می بینیم
ممنون
شنیده بودم که فرهاد جعفری یک چیزهایی می گه که یه کم یک جوریه. ولی با این لینکایی که گذاشتید خوش رقصی هاش رو هم دیدم و مستفیض شدم.
سلام
ناغافل یاد بیژن بنفشه خواه افتادم در این سی دی جدید ... ماشا...چه قری می ده و چه خوش می رقصه!!
گفتم که کافه پیانو جذابه اما فوق العاده نیست.
همون یک بار خوندنش کافی بود بی خود وقتت رو هدر کردی.
هیچ دقت کردی وقتی به یکی می گی یه کاری نکن بعد همون کار رو می کنه با چه لذتی بهش می گیم گفتم که ...
سلام
بله من هم به رای اکثریت گردن نهادم !
خیلی لذت داره!! روزی یه بار حداقل به بچه هامون می گیم نه!!!!
خدایا ! خدایا ! مواظب این دوستای خوب باش . دوستشون باش . دوستاشونو دوست داشته باش .
جرم نیست ؟ بعدش تازه نقد هم میکنید ؟ دیگه چی ؟ کم کم محارب هم بشین دیگه ! از ما گفتن
بچه ها مواظب خودتون باشین . مطمئنید کتاب خوندن
سلام دوست عزیز
خوش آمدید
مطمئن نیستیم ولی اینقدر جرم زیاد شده که این توش گمه!
پس راحت باش
حالا دیگه وسوسه شدم بخونم البته بخه خاطر جذبه منفی که نوشتی
سلام
البته من با خواندن کلاً موافقم و خوشحال که ترغیب به خواندن شدید.
ممنون
وا؟ پس چرا من ازش خوشم اومد؟
نه... من حتما یه چیزیم میشه... خدا مرگم... (حذف به قرینه معنوی)
میتونم بگم خوب مگه چیه؟ منم از طبقه متوسطم. جرم که نکردم. وا...
سلام
واللللا از شما چه پنهون من هم دفعه اول خوشم اومد...فکر کنم گفتم که دفعه اول خوشم اومد! نگفتم؟!
بعدشم خوش اومدن یا نیومدن معمولن درصدی هم به سلایق آدمها برمی گرده...درصد زیادیش....و سلایق هم متفاوت...
اما شاید مسائل جانبی هم تاثیرگذار باشه...که من هم چندان مبرا نبوده ام...
در هر صورت خواندنش بهتر از نخواندنش است
قسمت اول مطلبم را هم خواندید؟
خب من این کتاب رو خوندم و متن شما رو هم هر دو قسمتش رو خوندم...
فقط میتونم بگم ک کتاب از جنبه سرگرمی جالب بود برام...
نمیدونم برای فهمیدن بهتر کتاب آیا باید از گذشته نویسنده یا کارهابی ک کرده بیشتر بدونم؟
در کتاب داره به کدوم واقعه تاریخی نزدیک زمان نوشتنش اشاره میکنه.
ایا باید کتاب رو دوباره بخونم یا دو قسمت متن شمارو؟
سلام بر مارسی
کار خوبی کردی که کتاب را خواندی...
این قسمت دوم در واقع ربطی به کتاب ندارد. صرفاً آن روزها برخی مصاحبهها باعث شد این قسمت نوشته شود.
ده سال گذشته است و الان دیگر وجهی ندارد به مصائب نویسنده در چنین جامعه و سیستمی بپردازیم! شاید اگر آدم الان بودم این بخش دوم را نمینوشتم (با وجود اینکه هنوز به اصول آن معتقدم)
برای بهتر فهمیدن داستان این مطلب و زندگی نویسنده علیالخصوص بخش سیاسی آن هیچ کمکی نمیکند. ولی دانستنش هم ضرری ندارد.
دوباره خوانی داستان بهترین راه حل است. کدهایی که به خارج از متن میدهد را هم در گوگل جستجو کن و مختصری در مورد آنها بخوان: اسامی کتابها و فیلمها و....