ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تک درختی بودم
در بیابانی دور
ریشه ام در خاک و
برگهایم بر باد
در خزان بودم من
فکر خوابی بودم
که در آن می رفتم
آن زمستانی خواب
تن را می خشکاند
چند قدم آن ور تر
کنده ای خشکیده
تبری روی آن
سخت آماسیده
یک پیامی دارد
بهر امروز من
که درون خوابم
من خشکیده تن
این تبر منتظر است
که روی تو در خواب
و فرود آید او
بر تن خشکیده ت
شاید
این تبر چون یاری ست
که شرارت هایش
از برایت باری ست
مقصدش هم خواری ست
شاید
این تبر هست غرور
که تو را خواهد برد
با خودش سوی گور
توی غافل اما
سخت شاد و مسرور
شاید
این تبر چون کینه
بدراند سینه
و شود یک خنجر
و رود داخل تن
از قفایت لیکن
شاید
این تبر هست همان
که تو گوییش زمان
شاید
شاید
اما
چون نگاهی کردم
دسته اش را دیدم
ساقه ای از خود را
من در آن می دیدم
بر خودم لرزیدم
شایدم خندیدم
مشهد – پادگان ل 77
78/8/6
سلام.
وسواس هراس از مرگ.
تمثیل مخوفیه که عامل مرگت رو تو چند قدمی خودت ببینی.
سلام
توی چند قدمی هست ولی معمولا نمی بینیمش!
اگه محدودیتی تو انتخاب موضوع بندی نداری، لزومی نداره حتما برا یه رمان فقط سیاسی بذاری. همون مورد "دل سگ" مثال خوبیه که تو چند تا ژانر قرار می گیره. یا مثلا "1984" هم سیاسیه و هم ضد آرمانشهری.
زبون نوشته هم مشکل سازه. تاگور به انگلیسی می نوشت، ولی هندیه. یا معلوف که فرانسه می نویسه. یا افغانی ها که گاهی فارسی می نویسن.
بهتره موضوع بندی متنوع و چندتایی باشه. همپوشانی شون مهم نیست. این کار مثل ارجاعات تو دایره المعارفه.
خب این قضیه زحمتتو به باد میده و استفاده از آرشیو رو سخت میکنه.
اگه امکان انتقال وبلاگ رو داری توصیه میکنم جایی بری که این امکان رو داشته باشه. خیلی حیفه. من پیشنهادم وردپرسه. خودمم هم به زودی منتقل میشم.
سلام
وای... اسباب کشی تنمو می لرزونه
باید بهش فکر کنم
شاید بتونم موضوع بندی خاصی پیدا کنم
ملیت یا زبان ... با یکی از اینها بریم جلو ببینیم چی میشه
بسیار زیبا بود!
وقتی عامل مرگمان را خودمان توصیف می کنید گویا حرف حق را می زنید...
سلام

مرگ یا بدبختی یا هر چیزی که به سرمان می اید...
ممنون
سلام
منظور خاصی از پلکانی نوشتن داشتی ؟
به نظرم زبان این شعر حتی با شعرهای قدیمی دیگه ت هم فرق داشت ...
یه درخت خشک و بی برگ میون کویر داغ
توی ته مونده ی ذهنش ، نقش پررنگ یه باغ ....
سلام
الان در خاطرم نیست ولی دستنوشته اون زمان به همین صورت بود منم حفظش کردم! البته اینجوری ارتباط بهتری به وجود میاد.
بله این زمان دچار تشتت و تنوع زبانی شدم چند تای بعدی که چند تای اخر هستند هم همین حالت را دارند.
ممنون
سلام و صبح پاییزی شما به خیر
بازهم دوران طلایی دهه هفتاد!!!
واقعاً شعر خوبی بود، برای وصف کینه و غرور و یار و ... تمثیل های خیای گیرایی به کار برده بودی. آفرین بر شما:-)
سلام و غروب پاییزی شما هم به خیر
البته شش ماه از اون دهه طلایی بوده ظاهراٌ !!!
ممنون
سلام خوشحالم ازاآشناییتون فکر می کردم فقط کتاب معرفیو نقد می کنین دیدم شعر هم می گید موفق باشید
سلام دوست عزیز
من هم خوشحالم...
البته من همزمان دو تا کار را نمی توانم انجام بدم!
سلامت باشید
عمق شعر آدم را به فکر وا می دارد همینکه خودمون رو در دسته تبر نابودکننده مان ببنیم یعنی شاید نیاز به بازسازی اساسی داریم.
سلام
بازسازی! کلمه خوبیه ... از انقلاب بهتره
اولویت اول به نظر من همین قضیه است
زیربنایی ترین کار
ممنون
سلام
کماکان ...داستان تکه ای فراموش شده است از خودمان که کار خودمان را می سازد
چه پادگان شاعر پروریست آنجا ... زیبا بود
سلام
دقیقاٌ ! برخی افکار و عقایدمان به گونه ایست که حتی احساس مخرب بودنشان را هم نداریم... و سر بزنگاه نقش خودشان را بازی می کنند و ما را به مسلخ می برند.
بعضی مواقع که گذرم میفته به مشهد حتماٌ می رم از پشت نرده ها نگاهش می کنم!
ممنون
این برای دوران سربازیه درسته؟
این سربازی هم چه می کنه با آدم!
سلام
بله... چه می کنه این سربازی با آدم!
سلام...
جالب بود..
مدل پلکانیش هم خیلی خوب لحن شعر رو منتقل می کرد..
ممنون...
و اما !!
ما تو گروه نشریه جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان قصد داریم یه نشریهی کودک منتشر کنیم که مخاطبش کودک کار باشه.
چون متاسفانه نه تنها هیچ نشریه یا وجود نداره با این قشر مخاطب، بلکه کلا الان هیچ نشریهی کودکان خوبی هم وجود نداره..
و یه قسمت از کار اینه که می خوایم داستان هایی رو که برای و از زبون کودکان کار نوشته شده جمع آوری کنیم مثل کارهای علی اشرف درویشیان، نادر ابراهیمی و صمد بهرنگی.
بیا همین می خواستم بدونم که آیا می تونین تو این قسمت کمک کنین؟؟
البته خواستم میل بزنم ولی گفتم اینجا بگم اگر براتون جالب بود میل بزنین بیشتر توضیح بدم و اینا..
ممنون :)
منم سزباز بودم شعر زیاد میگفتم
اما فرماندمون همش اتیش زد
:(
منوفق باشی
سلام

مگه روی کاغذ سیگارای فرمانده شعرا رو می نوشتی؟!
سلامت باشید
دلم واسه درخته سوخت
سلام
درخته خودمونیم!
Salam amoo Hossein
bazam khaterate sarbazi!!
baba mage to chand sal sarbaz boodi mard.
ke be joz oon khateratie ke baraye ma tarif mikardi in hame ham poem soroodi.
fekr konam poem haye doreye oosta ezat va oon maloone ghabli ham badeha sedash dar biad
khosh bashi
سلام رضا جان
خوبی؟ خوش می گذرد...
اوستا و محسن توی خطند الان! من الان اومدم بالا!!
بابا این اوستا و اون ملعون قبلی تمام ذوق ما رو خشکوندند!!!
تو که شاهد بودی فرصت نداشتم به چیزی فکر کنم چه برسه شعر بگم
....
دوره سربازی رو که همه اش رو تا حالا رو نکردم جایی!!!
مخلصیم
خیلی زیبا بود این که تبر از جنس خود درخته خیلی هراسناکه ولی واقعیته که دل آدمو به لرزه می اندازه
سلام
ممنون... بله درسته:
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست
لایک!
مرگ .
ازش میترسم خیلی
و بیشتر از این که در دسته تبر نقشی از سایه خودمو ببینم !
البته که در تمثیل جای هیچ مناقشه نیست ولی
دسته ی تبر که خودش نقشش رو انتخاب نکرده چرا اینقدر بهش گیر می دین ؟ اگه ما هم درختیم وهم دسته ی تبر پس اونی که تبر رو برساخته و باهاش درخت دیگه ای رو از ریشه در آورده چه کاره است ؟ حال بدیه وقتی جای تبر باشی بدون اینکه خودت بخوای .
ــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام جناب میله که سرور همه ی میله های دنیایی به خاطر این مدیریت عالی وقت .
ببخشید سلامش رو اول بخونید
یه شعر هم برای تبر بیچاره بگین با حس وحال 2011
سلام دوست عزیز
البته نکته سنجی خوبی است! این شعر همانگونه که از اسمش برمی آید به شعر عقاب مرحوم خانلری نگاهی دارد اونجایی که عقاب تیر می خورد و وقتی به تیر نگاه می کند پر خودش را در آن می بیند! البته پر بی نوا گناهی ندارد ولی به هر حال از ماست که بر ماست!
سعی می کنم برای تبر بدبخت که آلت دستی بیش نیست هم شعر بگم! ممنون