می توانی لطفاٌ به من بگویی وقتی هر روز خدا زنهای دهاتی قادرند اسپینوزای واقعی بزایند, چرا باید اسپینوزای مصنوعی ساخت؟
سگی گرسنه و مجروح در سرمای مسکو در حال ولگردی است. جنتلمنی از راه می رسد, پروفسور فیلیپ فیلیپویچ, جراح متخصصی (متخصص بازگرداندن جـوانـی!) که در تمام اروپا معروف است. تکه ای سوسیس به سگ می دهد و او را با خودش به آپارتمانش می برد و به او رسیدگی می کند. پس از مدتی عمل جراحی خاصی روی سگ انجام می دهد و ...
خوب تا اینجای کار شاید به نظر نیاید که ما با یک رمان سیاسی روبرو هستیم اما نویسنده در خلال داستان ناهنجاریهای موجود در روسیه پس از انقلاب اکتبر را با سلاح طنز و هجو بیان می کند و البته کمی پا را فراتر می نهد و برخی اصول انقلاب را نیز هجو می کند:
نمی شود در خدمت دو خدا بود! نمی شود در آن واحد هم ترامواها را تمیز کرد و هم سرنوشت گداهای اسپانیایی را روشن کرد! هیچ کس نمی تواند چنین کاری بکند, دکتر; و بالاتر از همه, این کار, کار آدمهایی نیست که دویست سال از باقی اروپا عقب ترند و تا کنون حتی نتوانسته اند درست و حسابی دکمه شلوار خودشان را هم بیندازند!
طبیعی است که پس از هر انقلابی فضا برای روی کار آمدن برخی انسانهای بی صلاحیت آماده می شود و چه بسا چنین افرادی آرمانهای انقلاب را نیز لجن مال کنند. حال در نظر بگیرید که شعار محوری انقلاب روسیه دیکتاتوری پرولتاریا بود و داعیه روشنفکران سپردن زمام امور به دستان طبقه کارگر با هر سطحی از شعور بود و دیدیم که فرصت طلبان با همراه کردن توده بی شکل و شعور مردم تمام رقبا و حتی همان روشنفکران فوق الذکر را از صحنه حذف نمودند. و لذا مترجم انگلیسی کتاب (روسی به انگلیسی , مایکل گلنی 1968) چنین می گوید:
بـدبختانه انقلابیون موفق، حـتی وقـتی بـه اشـتباه خـود پـی مـیبرند، نـمیتوانـند ... روند تاریخ را برگردانند. پیام تلخ کتاب این استکـه روشنفکر روسی که مبنای انقلاب را گذاشت، محکوم به زندگـی و سـرانـجام تـن دادن بـه حکومت نژادی از شبه انسانهای خام طبـع و بیثبات و بالقوه وحشـی است، کـه خود ایجادش کـرده است... نتیجه تفویض قدرت به چنین انسانهایی فاجعهبار خواهد بود؛ در واقع ده سال بعد ترور استالینی دقیقا با همین نوع کودنهای سنگدل و وحشی اجرا شد کـه بولگاکف آن را در این داستان رعبآور پیامبرگونه هجو میکند.
چنین مردمی که با یک ساندیس (ببخشید سوسیس) قلاده بر گردن می اندازند و هیچ تصوری از معنی دقیق قلاده در زندگی ندارند, مردمی که با چند بار ارضای غریزه شکمی و... سوسیس دهنده را به مقام الوهیت می رسانند (قلاده و الوهیت هر دو از متن کتاب اخذ شده است و به شرایط حال حاضر ربطی ندارد!) وقتی به قدرت برسند چنان کنند که شنیده ایم...
البته شاید بعضاٌ به نظر برسد که قلم بولگاکف زیادی تند و تیز است اما اگر کسی حق ندهد ما حق می دهیم:
فیلیپ فیلیپویچ فریاد زد: تو متعلق به پست ترین مرحله تکاملی. هنوز در مرحله شکل بندی هستی. از نظر هوش ضعیفی. تمام اعمالت صرفاٌ جانوری است. با این حال به خودت اجازه می دهی , با حالتی تحمل ناپذیر و کاملاٌ خودمانی در حضور دو فرد تحصیل کرده , در مقیاس جهانی, با حماقتی به همان درجه جهانی, درباره توزیع ثروت اظهار نظر کنی...در عین حال خمیر دندان هم می خوری...
***
این کتاب در سال 1925 نوشته شده است , یعنی در اوایل حکومت کمونیستی... و تر جمه آن به فارسی را مهدی غبرایی انجام داده است (1380) و انتشارات کتابسرای تندیس آن را در 173 صفحه چاپ نموده است (کتاب من چاپ چهارم 1388 است به قیمت 2700 تومان).
من هر چه گشتم متوجه نشدم که قبل از این ترجمه آیا ترجمه دیگری هم داشته است یا خیر؟ قرائن و شواهد حاکی از این امر است که قبلاٌ هم ترجمه شده است چرا که در ویکی پدیا ذیل عنوان "دل سگ" و زیر تیتر واکنش در ایران, به سخنرانی مقام رهبری در جمع هنرمندان در سال 1370 اشاره دارد که در آن صحبت این رمان به عنوان یک رمان هنرمندانه ولی ضد انقلاب می شود و... (دوستان حتماٌ مراجعه کنند جالب است) ...
کتاب "مرشد و مارگریتا" از این نویسنده در لیست 1001 کتاب وجود دارد.
پی نوشت: از امروز شروع به خواندن طبل حلبی گونترگراس کردم ولی به دلیل قطوری کتاب و عدم امکان حمل آن در مترو و... فقط در خانه به این امر مشغولم و همزمان در مترو مشغول نمایشنامه باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز هستم پس احتمالاٌ پست بعدی باغ وحش شیشه ای خواهد بود.
..................
پ ن : نمره کتاب 3.8 از 5 میباشد.
سلام هموطن ، نسخه ی دیجیتالی این کتاب ها رو میشه بزاری ؟
سلام
این کتاب در بازار موجود است چرا نسخه دیجیتالی!!؟
ممنون، من رمانهای سیاسی رو دوست دارم در عین حال تاریخ هم خیلی چیزها به انسان می آموزد که باید آموخت...
باغ وحش شیشه ای رو هم دوست میدارم...
خیلی خوبه از نمایشنامه ها هم میذارید...
سلام
بله باید آموخت ...
نمایشنامه هم تجربه ایست ببینیم چی از آب در میاد (تمومش کردم)
سلام بر میله بدون پرچم
چقدر حیفم اومد که همزمان با شما نرفتم بخرم و بخونمش چون دیگه معلوم نیست این فرصت کی دست بده. دوتا کتابی که توی این مدت دست گرفتم اصلاً جذبم نکرد اما فکر کنم این کتاب جالبی بود. حالا درعوض سعی می کنم خودم رو به پست بعدی برسونم. برام یه جور بازی جالب و هیجان انگیزی شده که یه کتاب رو جوری تموم کنم که به پستی که میذارین برسم . انگیزه خوبیه . راستی من دوتا نویسنده افریقایی پیدا کردم و کتابشون رو خریدم. رفتم خونه اسم دقیق ومشخصاتشون رو میام می نویسم.
مرسی از معرفی کتاب به نظرم هیجان انگیز و خوندنی اومد.
سلام نیکادل عزیز
دو تا کتاب منظور قمارباز و 11 دقیقه است؟
برای من هم انگیزه خوبیه که شما هم پیگیر باشی... می خوای توی پی نوشت سه کتاب آتی را مشخص کنم تا قدرت انتخابتان کمی بیشتر شود؟
منتظر اون کتابها می مونم
ممنون
سلام![](http://www.blogsky.com/images/smileys/023.gif)
با این سرعت که شما دارید ادبیات دنیا را شخم می زنید 1001 کتاب کافی نیست باید لیست اختصاصی میله ای بدهید بیرون
خرده فرمایشات آقا را درباره کتاب و انقلاب خوندم و نقد و خلاصه خوب شما را
مرشد و مارگریتا را زمان دانشجوییم خوندم فکر نمی کردم نویسنده اش کتاب دیگه ای هم داشته باشه وگر نه سراغش می رفتم .
اگر هم شما تاکید نمی کردی کاملاً معلوم است که قلاده و الوهیت ربطی به الان ندارد!!
ببینید اصولاً افق های ما روشنه ...
سلام
اشتباه نکنید با همین سرعت هم 10 سال طول می کشه 1001 کتاب را خواند!! در اولین فرصت نظرسنجی از دوستان خواهم داشت تا کم کم لیست اختصاصی هم بیرون بدهیم...
بله افقها کاملاٌ روشنه , این چشمهای منه که کمی به نور حساسیت داره و زود آب میفته ... !
ممنون
سلام.
خیلی جالبه. بی خود نیست که 62 سال طول کشیده تا این کتاب تو وطنش چاپ بشه. تقریبا تو همون موقعی که بگیر و ببندها در حال و هوای انقلابی شوروی شروع شده نطفه ی این داستان هم بسته شده. و عجب شباهتی هم با جاهای دیگه داره. فقط اسامی عوض شده.
شاید با کمی اغماض بشه طنزهای ن.ب.وی رو ادامه ی همین روحیه دونست.
از نقل قول ویکی هم مستفیض شدیم!
معرفی همدلانه ای کردی و لذت بردم.
سلام
قصه پر غصه ایست قصه نویسندگان و روشنفکران روسی پس از انقلاب... یک مقاله در انتهای کتاب از شمس لنگرودی هست که در مورد مایاکوفسکی و بولگاکف است که در آن به پاره ای از سرنوشتهای مشترک نویسندگان چپ و راست اشاره شده...
نبوی از علاقه مندان شدید این رمان است...
در مورد نقل قول ویکی : آنجا که می گوید شماها اسمش را هم نشنیدید! دیگه اوج غروره!! بابا مثلاٌ در دیدار با هنرمندان است چه اطمینانی داره به آبکی بودن این هنرمندان!!!!!!
ممنون
سلام
با این کتاب خیلی حال کردم! پنج سال پیش خوندمش و هنوز یادمه ماجرا رو. تکه های نابی از اون رو گذاشتی.
خب طبل حلبی رو هم خوندم و بسیار لذت بردم. منتظرم از اون بنویسی که رمان فوق العاده اییه.
سلام
خوشحالم که از تیکه ها لذت بردی...
صد صفحه اولش من رو با کمی مشکل روبرو کرد این طبل ! شاید بخاطر خستگی شب کاری باشه...
دوباره سلام
کارکرد استعاره های ادبی در لفافه سخن گفتنه که به مدد دوستان هیچ کلام استعاری در لفافه نمی مونه و همه رشته ها پنبه میشه DDD:
دیگه هیچکی نمونده که از اینجا رد بشه و نفهمه که اولوهیت و قلاده نه تنها ارتباط معناداری با هم ندارن بلکه هیچ نوع رابطه ای هم با زمان و مکان حاضر براشون قابل تصور نیست ؛-)
و اما افریقایی ها :
1. ژاله کش نوشته ادویج دانتیکا ترجمه شیوا مقانلو نشر چشمه
2. در انتظار بربرها نوشته ج.م. کوتزی ترجمه محسن مینوخرد نشر مرکز و برنده نوبل ادبی 2003
سلام مجدد
البته خوب است که در لفافه زیاد نشه صحبت کرد!!
از کوتزی یا کوتسیا کتاب زندگی و زمانه مایکل ک را قبلاٌ خواندم... بدم نیامد یا بهتره بگم خوشم اومد و هر دو هم جزء 1001 کتاب هستند (دو تا کتاب کوتسیا منظورمه)...ولی اولی را نمی شناسم
ممنون
نه به هیچ وجه! اون دوتا رو که خوندم و خوب بود. بار هستی میلان کوندرا دستم بود و خداحافظ گاری کوپر. فک کنم ربطی هم به کتابا نداشت انگار خودم در حال سگی هستم و هیچی راضیم نمیکنه! گاهی هم اینطوریه دیگه وگرنه هر دوشون کتابای خوبین.
سلام مکرر
اولش خوشحال شدم ولی بعدش به خاطر اون کتابا... درسته گاهی این طور میشه ... بار هستی رو نخوندم ولی گاری کوپر را همینجا مطلب نوشتم
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1389/06/21/post-48/
یک نگاهی بیاندازید بد نیست
....
این نیز بگذرد
سلام مجدد.
نمی دونستم ن.بوی از این کتاب خوشش میاد.
آره، اون قسمتی که گفتی شاهکار بود. بعدش هم نظر کارشناسی-انقلابی در مورد "دن آرام".
نویسنده ی "ژاله کش" اگه اشتباه نکنم اهل هاییتیه.
اون بازی کتابی هم که گفته بودی راه بنداز.
سلام
روی اون بازی یا نظر سنجی دارم فکر می کنم
به زودی
امیدوارم
سلام
جالب بود .. باید خواندنی باشد ! ممنون.
سلام برادر
خواندنی است
داستان با یه سگ ولگرد مجروح شروع می شه ولی بعدش سیاسی می شه حالا این سگه چه نقشی تو ادامه داستان داره
سلام
نقش اساسی دارد!
پروفسور با انجام جراحی خاصی موجب می شود که ناخواسته این سگ تبدیل به انسان شود و ....
مهدی غبرائی از اون مترجم های خوبه.
هیچ دقت کردی تموم انقلاب های دنیا مثل هم هستن؟
اینجاست که می گم revolution به هیچ دردی نمی خوره.
باید بریم دنبال evolution
سلام
بله شباهت ها را نمیشه نادیده گرفت... کرین برینتون کتاب خوبی داره در این زمینه که حتماٌ دیدی (کالبدشکافی چهار انقلاب)
موافقم اما اگر کسی پرسید راه اصلاح بسته باشد چه باید کرد؟ من معمولاٌ می گویم جامعه اولویت دارد نسبت به حکومت و اصلاح جامعه یعنی اصلاح مردم یعنی خودمان ... اصلاح تفکرات خودمان در اولویته و اگر این کار را انجام ندهیم .... میشیم همین که الان هستیم و قبلاٌ بودیم...
ممنون
با سلام
برای طراحی قالب هشمند به سایت ما مرا جعه فرمایید.
نمونه کار: www.goorantaleghan.blogsky.com
کتاب جالبی بود
سلام
بله جالب بود... یاد آن مثل خشت خام و آیینه افتادم!
البته این نویسندگان تبعات روشنبینی خود از گذشته و حال و آینده سرزمین خود را پرداخت کردند!
سلام میله عزیز
تشکر خیلی زیاد بابت معرفی این کتاب. با یک تاخیر ناچیز نسبت به تاریخ انتشار این نوشته (!) کتاب رو خوندم و واقعا دوستش داشتم. بواقع موقع خواندنش از عصبانیت و حرص و جوش سیاه بودم!
عصبانی از فرط زیادی شباهت بین جامعه کمونیست، کمونیسمی که بازیچه دست یک مشت کله خر شد و ایده آل های مولفش رو به کثافت کشید، شباهت زیاد بین علف های هرزی که خودشون رو کسی می دونند و پلّینی ... از شدت عصبانیت سیاه میشدم حقیقتا.
از خواندن این نوشته لذت بردم و حسادت هم کردم، خودم اگر بخوام در مورد این کتاب مطلبی طولانی بنویسم بدون شک پر از حرفهای زشت و ناسزا خواهد بود. بگذاریم که اثر سیاهی نوشته روی سپیدی صفحه همین مطلب وزین و طعنه دار باشد که بهتر است.
سلام شیرین گرامی![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
گفتید تاخیر ناچیز و رفتم دیدم مربوط به 8 سال قبل است! باورت میشه من توی ذهنم نهایتاً فکر میکردم حدوداً شش ساله که دارم وبلاگ مینویسم!؟ باور کن! خودمم کف کردم
جالب بود برام... اگر عمری بود و روزی این نمرات کتابها را همگن کردم حتماً این نمره را هم دو سه دهمی افزایش میدهم چون به واقع برای ما درس بزرگی دارد... البته درسهای بزرگی... یک سری از درسهاش دیگه شاید به نظر برسد که دیر شده است اما به نظرم برای آنها هم هنوز دیر نشده است! در واقع ما ثابت کردهایم از یک سوراخ می توانیم به وفور گزیده شویم پس هنوز به کار میآید.
اصلاً الان برای شناخت وضعیت هم خیلی کمک میکند... البته منظورم خدای ناکرده شناخت وضعیت جامعه خودمان نیست! بلکه منظورم شناخت جامعه کمونیستی و علت مهم به آن وضعیت منتهی شدن آن جامعه است
مرگ بر شرق و غرب
خب اول بگم که نمره ی من به کتاب خیلی بییشتر از شما هست مثلا 4.4
ما کلی از جهان عقبیم چه برسد به اروپا و امریکا مثلا چیزی حدود 400 سال
این 400 سال وقتی یشتر میشه که راننده ی ماشین سره پیچ وقتی ترمزش نمیگره میگه یا ....
خب دوست عزیز تو 500 سال عقبی به جای یا ... گفتن ترمز هاتو چک کن یا لنت ترمزتو عوض کن
یه چیز دیگه میخواستم افزون کنم که یادم نمیاد
سلام
من هم اول بگم که خودمم الان نمره بیشتری به کتاب میدهم! شاهدش کامنت بالایی و پاسخی که ذیل آن نوشتهام... حداقل به آن 4 خواهم داد و شاید هم 4.1 و شاید هم بیشتر...
....
میزان عقبماندگی البته متر و معیار ندارد اما گاهی رفتارهایی از ما سر میزند که متر و ترازو شرمنده میشود.