میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

تنهایی اعداد اول - – پائولو جوردانو

 

"نفرت داشت، نفرت، از بیدار شدن زورکی، آن‌هم در روزهای تعطیلات کریسمس. می‌توانست تا ساعت ده و یازده، یا شاید هم دیرتر، در رختخواب بماند و غلت بزند. اما مجبور بود که با اولین فریاد پدرش، مثل سربازی چموش، زرنگ و آماده‌به‌خدمت، از تخت پایین بیاید و پشت میز صبحانه بنشیند و زیر نگاه نافذ پدر صبحانه بخورد، لباس اسکی سبزش را تن کند و راهی شود: راهی جایی که از آن نفرت داشت، کوهستان. جایی که تمام شوق تعطیلات زیر کفش‌های بزرگ اسکی له می‌شد. ورزشی که از آن متنفر بود و از چهارسالگی، به‌زور پدر، شروع‌اش کرده بود."

پاراگراف ابتدایی داستان به "آلیس دلاروکا" دختر هفت‌ساله‌ای می‌پردازد که به اصرار پدرش اسکی می‌کند. او دوست دارد به پدرش "نه" بگوید و احساساتش را در این مورد بیان کند اما نمی‌تواند. او با خودش فکر می‌کند شاید وقتی بزرگ شود بتواند احساساتش را به خوبی بیان کند و آن‌گونه که دوست دارد زندگی کند. آلیس، هنگام مسابقه اسکی در یکی از روزهای سال 1983 دچار حادثه شده و توانایی حرکتی‌اش محدود می‌شود.  

شخصیت دیگر داستان "ماتیا" پسری است که خواهر دوقلویی استثنایی دارد (به‌لحاظ ذهنی متفاوت یا به‌قولی معلولیت ذهنی). او در یکی از روزهای سال 1984 به جشن‌تولد یکی از همکلاسی‌ها دعوت می‌شود و از این‌که می‌بایست خواهر خود را هم به جشن ببرد رضایت ندارد. او را در پارک می‌گذارد و خودش به‌تنهایی می‌رود اما وقتی بازمی‌گردد اثری از خواهرش نیست.

این اتفاقات همچون زخمی بر جسم و روح آنها باقی می‌ماند. این دو در نوجوانی با یکدیگر آشنا می‌شوند و...

داستان در مقاطعی خاص از سال 1983 تا 2007 به صورت موازی روایت می‌شود.

*****

ما به‌طور معمول بابت اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است خودمان را عذاب می‌دهیم. این‌که دیگران مقصر بودند و این‌که ما بابت فلان اتفاق مقصر بوده‌ایم و از این‌قبیل خودآزاری‌ها چه تاثیری در روح و روان ما می‌گذارد یکی از مفاهیم مطرح‌شده در داستان است. شخصیت‌های اصلی داستان جامعه‌گریزند و جامعه‌گریزی آنها ریشه در همین قضیه دارد.

در نقطه مقابل به‌نظر می‌رسد برای برخی افراد، تنهایی انتخاب مناسب‌تری است. بر چه اساسی انتظار داریم همگان باید به دنبال پذیرفته‌شدن در جامعه و چسبیدن به دیگران باشند!؟

*****

نویسنده‌ای جوان و خوش‌تیپ با مدرک دکترای فیزیک و کتابی کم‌حجم! با عنوان و موضوعی در رابطه با تنهایی... و سادگی داستان... همه دست به دست هم می‌دهند تا علاوه بر پرفروش شدن، جوایز زیادی ( از جمله جایزه استرگا در سال2008 که مهمترین جایزه ایتالیایی است) را درو کند و سریعاً به زبان‌های مختلف ترجمه شود و در اکثر نقاط نیز توفیق بیابد.

....................

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه بهاره مهرنژاد، نشر افراز (با رعایت کپی‌رایت)، چاپ اول 1392، تیراژ 1100نسخه، 119 صفحه(!؟)

پ ن 2: نمره من به کتاب 3.6 از 5 است. (نمره در گودریدز 3.6 از مجموع 29036 رای و در سایت آمازون 3.9) در همین چند روزه‌ی اخیر نزدیک 300 رای به تعداد آراء گودریدز اضافه شده است که نشان می‌دهد هنوز مورد توجه است.

پ ن 3: انتخابات پست قبل تا فردا ادامه خواهد داشت منتظر نظرات شما در پست مربوطه هستم.

پ ن 4: یکی از دوستان  عزیز که کتاب را به زبان اصلی خوانده است در مورد داستان و تفاوت‌های ترجمه‌ای که ما خوانده‌ایم با اصل توضیحات روشنگری در اینجا داده‌اند که لازم است خوانده شود.

 

ادامه مطلب ...

بهار63 مجتبا پورمحسن


"فرزین" جوانی 32 ساله است که در یک دارالترجمه در شهر رشت کار می‌کند. اهل مطالعه و فیلم و... به یک معنا تمایلات روشنفکری دارد. داستان در واقع یک تک‌گویی ذهنی است که طی آن فرزین به محاکمه خودش می‌پردازد. محاکمه به جرم خیانت. خیانت به همسرش، و همزمان خیانت به کسی که به‌واسطه او به همسرش خیانت کرده است و احتمالاً خیانت به کسی که به‌واسطه او به کسی که... و چون این قصه سر دراز دارد به این نتیجه منطقی می‌رسد که به خودش هم خیانت کرده است.

در واقع وجه عمده خیانت به خودش به این قضیه باز می‌گردد که او برعکس دیگر خیانتکاران تلاشی برای تبرئه خودش نمی‌کند بلکه برعکس تمام هم و غمش را برای محکوم نمودن خودش به کار می‌برد و حتا حکمی سنگین‌تر از افرادی چون هیتلر و صدام برای خودش می‌برد.

این داستان نه توصیف وجوه خیانت است و نه کنکاش در علل و دلایل آن بلکه صرفاً بیان رنج‌هایی است که محتملاً "یک" خیانتکار دچار آن می‌شود. توصیف نیست، چون عامدانه به آن حیطه پا نمی‌گذارد؛ بیان دلایل هم نیست چون راوی خودش هم نمی‌داند به چه علت این کار را انجام می‌دهد و چندین بار اذعان می‌کند که دلایلی زیادی برای خیانت نکردن داشته و دارد... اما خب، ظاهراً این دلایل، کارکردی نداشته‌اند.

..............................

پ ن 1: مجتبا پور محسن, نویسنده, شاعر, منتقد و مترجم, متولد سال 1358 در شهر رشت.

پ ن 2: ادامه مطلب خطر لوث شدن ندارد.

پ ن 3: کتاب من چاپ چهارم, تابستان 1390, نشر چشمه, تیراژ 2000 نسخه, 100صفحه, به قیمت 2500 تومان.

پ ن 4: نمره رمان 2.9 از 5 


 

ادامه مطلب ...

دریا جان بنویل

مکس موردون نویسنده سن و سالداریست که چندی قبل همسرش را در پی یک بیماری یکساله از دست داده است و به دنبال دیدن خوابی عجیب به یک روستای ساحلی می آید؛ جایی که نیم قرن قبل، در کودکی تعطیلات تابستان را با خانواده اش در آنجا می گذرانده است. به آنجا می رود تا به قول خودش در میان ویرانه های گذشته زندگی کند. بدین ترتیب داستان به خاطرات گزینش شده ای از راوی اختصاص دارد:

الف) خاطرات حدود نیم قرن قبل راوی یعنی حدود ده سالگی او

ب) خاطرات مرتبط با همسرش به خصوص در سال آخر

ج) سفری که به همراه دخترش پس از دیدن خواب به این منطقه داشته است

د) گذشته نزدیک یا زمان حال که راوی به تنهایی به منطقه آمده است

آن طور که از متن بر می آید تخصص مکس در زمینه تاریخ هنر است و در حال نوشتن کتابی در مورد پیر بونار نقاش فرانسوی است...اما حاصل کار، می شود کتابی که ما می خوانیم.همینجا ذکر کنم خواننده درخصوص تاریخ هنر و نقاشی و همچنین در خصوص اساطیر یونانی و تاریخ روم باستان، بد نیست اندکی اطلاعات داشته باشد تا برخی زوایای داستان را درک کند وگرنه مثل من باید مدام در گوگل سرچ کند... البته می توان همینطور به صورت معمول هم خواند...

چرا پیر بونار؟!

به عنوان نمونه این سوال برایم پیش آمد که چرا پیر بونار... در طول داستان چند بار نام این نقاش به میان می آید. جایی از داستان دختر راوی در مورد پدرش می گوید که او به تازگی کار سترگی درخصوص بونار به پایان رسانده است و راوی در ذهنش اذعان می دارد که چند صفحه ای آن هم به صورت خام نوشته است. یک جای دیگر هم البته مختصری از رابطه بونار و همسرش و یکی از تابلوهای معروف او سخن می گوید و اشاره می کند که این تابلوهای بونار از همسرش چند سالی پس از مرگ همسر ادامه داشته است.

وقتی در مورد بونار سرچ کردم، دیدم که درونمایه کار این نقاش دریافت بصری نبوده بلکه تکیه بر حافظه و خاطره جهت نزدیک شدن به مرزهای ناخودآگاه بوده است و به قول خودش حضور شیء و شخص, ذهن نقاش را مغشوش می کند...خب باید اعتراف کنم که وقتی این مطالب را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد (یاد جاز تونی موریسون افتادم) به واقع کاری که بنویل در دریا انجام داده است مشابه سبک نقاشی بونار است.البته در مورد بونار گفته اند که نقاشی هایش باشکوه و پرجاذبه و شاد است ("گفته اند" نقلیست از ویکیپدیای فارسی) اما در مورد دریای جان بنویل باید بگویم باشکوه به خاطر ساختار داستان مصداق دارد ولی پرجاذبه و شاد نیست...دقیقن همان فضایی را دارد که تصاویر روی جلدی که در ادامه مطلب آورده ام به ما القا می کند.

نثر بنویل شاعرانه است و نگاهش نقاشانه! خیلی جاها خاطره را روایت نکرده است بلکه همچون یک تصویر ثابت نقاشی نموده است...به قول راوی خاطره حرکت را دوست ندارد ولذا می بینیم مثلن در صفحه 180 راوی یک صحنه شستشوی سر یکی از شخصیت های داستان را همانند یک نقاشی کامل برای ما توصیف می کند به گونه ای که تابلوی معروف زن شیردوش برای خودش و ما تداعی می شود.

داستان دو فصل دارد و هر فصل به تکه های متعددی تقسیم شده است و گاهی ذهن راوی در برخی تکه ها با چرخش های ملایم و تداعی معانی از زمانی به زمان دیگر می رود که در چند تکه، زیبا و قابل توجه از کار درآمده است.

***

جان بنویل متولد سال 1945 در ایرلند است و نثر شاعرانه این کتاب نشان از زادگاهش دارد و البته حال و هوای مه آلود و پر ابهام سواحل انگلستان...او جایزه بوکر سال 2005 را با همین کتاب دریا کسب نمود (که برای یک اثر هنری در تقابل با آثار عامه پسند جای شگفتی دارد). از این نویسنده پنج اثر در لیست 1001 کتاب حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب دریا است که در شصت سالگی نویسنده به رشته تحریر درآمده است.این کتاب توسط آقای اسدالله امرایی ترجمه و توسط نشر افق با موافقت نویسنده اثر بر اساس قانون کپی رایت منتشر شده است.

مشخصات کتاب من: چاپ سوم 1389، تیراژ1500نسخه، 212صفحه، قیمت برچسبی7500 تومان

ادامه مطلب خطر لوث شدن را دارد

معرفی مداد سیاه از کتاب در اینجا که خطر لوث شدن ندارد.

ادامه مطلب ...

زبان قاصر است

زمانی که در حال گذراندن ایام خدمت نظام وظیفه بودیم در پادگان مربوطه یک تیمسار فرمانده لشگر داشتیم که وقتی می رفت پشت تریبون و فکش گرم می شد و می خواست به امر شریف پاچه خواری بپردازد قبلش می گفت "زبان قاصر است" و بعد با همین زبان قاصر می رفت سراغ مکان های مربوطه و ... حالا از تصور یک تیمسار با زبان قاصر خارج بشوید و یک میله را با زبان قاصر تصور کنید, البته این کجا و آن کجا... الغرض , می خواستم بگم که زبان من و ما قاصر است در بیان وقایعی که اتفاق می افتد اما با همین زبان قاصر به یک نکته اشاره می کنم و خلاص...

ما معمولاً در گذشته ها سیر می کنیم. گذشته ها اصولاً برای ما آرامش بخش است. رویکرد ما به گذشته ها به گونه ایست که معمولاً مسئولیتی به همراه ندارد, غرایز ما را ارضاء می کند و معمولاً هم خطری برای ما ندارد و بدین سبب است که برای ما ارامش بخش است. مثال؟

همه جا نقل می کنیم و نقل می کنند که مثلاً همسر اردشیر منفی چهل و پنجم در اثر ضربات ضحاک نمی دونم چندم درحالی که عزادار پدرش بود از دنیا رفت و ما پس از شنیدن داستان بر سر و روی خود می کوبیم و بر ضحاک لعنت می فرستیم و از این که حس غیرت خود را ارضاء نموده ایم به آرامش می رسیم... حالا دور و برمان چه می گذرد مهم نیست! مهمه مگه؟

می شنویم که مثلاً انوشیروان عادل منفی دویست و بیست و چهارم وقتی شنید که یک زن مزدکی را اذیت کرده اند سقف تخت جمشید را روی سر خود خراب کرد (شاهدش این که اثری از سقف در خرابه های تخت جمشید نیست!) و ما با شنیدن این داستان حال می کنیم و غریزه عدالت طلبی و رفع ظلم مان تشفی می یابد... حالا دور و برمان چه می گذرد مهم نیست! مهمه مگه؟

مثلاً می شنویم که کوروش سوپر کبیر , منشور دیجیتالی حقوق بشر را شونصد سال قبل نوشت و کاخ سبزش را نیز با دادن حقوق به کارگران بنا کرد و ما بر این بزرگواری درود می فرستیم و... حالا اگه تا اونجایی که از دستمون برمیاد از پامال کردن حقوق دیگران کوتاهی نمی کنیم مهم نیست! مهمه مگه؟

اگر می شنویم که مهرداد منفی هفتاد و دوم زیر بار زور نرفت و خودش و همه خانواده اش را به کشتن داد , همه ساله مهرداد مهرداد گویان بر سر و کول خودمان می کوبیم و... و در عین حال تنها خواسته ما زیاد شدن نگهبانان دم دروازه است تا بلکه بدین ترتیب زمان زیادی در صف ترتیب دادن معطل نشویم! این تناقضات که مهم نیست! مهمه مگه؟

... 

پ ن 1: این وبلاگ به روال سابق ادامه خواهد یافت و البته حق خواهید داد که برخی مواقع باید هوای این زبان قاصر و الکن و اون رفیقش عقل ناقص را داشت وگرنه ممکن است جوش بیاورد و با این گرمای هوا و بیماری های دوره جنینی ما ,کار دست ما بدهد. لذا این لابلاها گاهی باید لایی کشید.

پ ن 2: مطلب بعدی آناکارنینا تولستوی خواهد بود و کتابی که شروع به خواند آن خواهم کرد مطابق آرا ناتوردشت و پس از آن تونل ارنستو ساباتو است.

پ ن 3: در انتخابات بعدی کتاب های غیر رمان هم حضور خواهند داشت.

باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز

 

باغ وحش شیشه ای حکایت مشکلات و سرخوردگی های خانواده وینگفیلد در جامعه شهری- صنعتی آمریکا است. مادر (آماندا) و دو فرزندش تام و لورا که در شهر سنت لوئیس زندگی می کنند. پدر خانواده سالها قبل با رویای سفر به سرزمین های ناشناخته از صحنه خارج شده است و غیر از قاب عکسی روی دیوار چیزی از او برجا نمانده است. تام در یک کارخانه کفش سازی کار می کند و حقوق بخور و نمیری دریافت می کند و البته از کارش رضایت ندارد:

تام: انسان به طور غریزی یک عاشق است, یک شکارچی, یک جنگجو و هیچکدام این غرایز , در کارخانه ها ارضا نمی شوند.

تام برای رهایی از سرخوردگی های خود به سینما و مشروب پناه می برد و البته در فکر راهی است که پدر سالها قبل رفته است.

اما لورا ; لورا به علت نقص جسمانی, لنگی مختصری در راه رفتن دارد و به همین خاطر دچار انزوا و سرخوردگی است. او هیچ دوستی ندارد , منزوی و خجالتی است. تنها دلخوشی او کلکسیونی است که از حیوانات شیشه ای دارد.

آماندا نیز بدون مشکل نیست; او نیز سرخورده از غیبت همسر زندگی خود را وقف فرزندانش کرده است و اکنون نیز گرفتار مشکلات آنهاست. مکانیزم دفاعی او نیز سیر در خاطرات گذشته و ایام جوانی با شکوه خود است.

آماندا از تام می خواهد که برای بهبود وضعیت لورا, یکی از همکاران مجرد خود را برای شام دعوت کند تا از این طریق بتواند همدمی (و شاید هم همسری) برای دخترش دست و پا کند تا او از انزوا خارج شود. اینگونه می شود که جیم اوکانر وارد صحنه می شود....

جیم: ... بعلاوه اینکه همه مشکلات دارند, این فقط خاص تو نیست تنها فرقش در این است که دیگران سعی می کنندبر مشکلاتشان غلبه کنند. تو فکر می کنی تنها کسی هستی که مشکل داری و این باعث می شود احساس ناکامی کنی. اما وقتی به اطرافت نگاه کنی مردم زیادی را خواهی دید که به اندازه تو احساس ناکامی می کنند.

تنسی ویلیامز (۱۹۱۱ - ۱۹۸۳نویسنده مشهور آمریکایی و یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر در ادبیات آمریکا محسوب می‌شود. از آثار مشهور وی می‌توان به نمایشنامه‌هایی همچون اتوبوسی به نام هوس, گربه روی شیروانی داغ ، باغ وحش شیشه ای , شب ایگوانا و خالکوبی رز اشاره کرد. نمایشنامه «گربه روی شیروانی داغ» در سال ۱۹۵۵ برنده جایزه پولیتزر شد. (منبع ویکی پدیا)

این نمایشنامه هفت پرده ای ,حداقل دو ترجمه دارد: حمید سمندریان (نشر قطره , 104 صفحه , 1388 به قیمت 2000 تومان) مرجان بخت مینو (انتشارات مینو , 112 صفحه , چاپ اول 1381 به قیمت 650 تومان).

پی نوشت: کماکان مشغول طبل حلبی گونترگراس هستم و در هنگام رفت و آمد به ترتیب شازده کوچولو ی اگزوپری و پس از آن معرکه لویی فردینان سلین را خواهم خواند. 

خیلی بعداً نوشت: ظاهراً این صفحه من خیلی زیاد خواننده دارد! از همین جا به همه دانشجویان عزیز سلام می کنم و از این که این پست شاید نتواند به دردشان بخورد عذر خواهی می کنم اگر فرصتی پیش آمد دوباره می خوانم و با دقت بیشتری این پست را دوباره نویسی می کنم. (17مرداد 90)

..................

پ ن 3: نمره من به کتاب 3.7 از 5 می‌باشد.