میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

زندگی بر شاهراه قدیم رم - واهان توتوونتس

این کتاب به‌نوعی یادآوری خاطرات دوران کودکی نویسنده است لذا بهتر است ابتدا کمی بیشتر او را بشناسیم. واهان توتوونتس در سال 1889 در شهری به نام مِزره در استان خارپرت (الازیغ) در ارمنستان غربی یا همان آناتولی شرقی به دنیا آمد. این مکان در آن زمان در محدوده امپراتوری عثمانی و در حال حاضر نیز در کشور ترکیه واقع شده است. ارمنی‌ها و ترک‌ها در این شهر در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. او در هجده‌سالگی به آمریکا رفت و در کنار کار و امرار معاش به ادامه تحصیلات خود پرداخت. با شروع جنگ جهانی اول به صورت داوطلب به یگان تحت امر ژنرال اوزانیان پیوست. این یگان متشکل از نیروهای ارمنی بود که در کنار روس‌ها با ترکان عثمانی وارد جنگ شدند. این هم‌کاری و هم‌پیمانی بهانه‌ای شد تا کینه‌های قدیمی شعله‌ور شود؛ عثمانی‌ها در مناطق تحت کنترلشان پاسخ سختی به آن دادند: کوچاندن و اخراج و قتل‌عام ارمنی‌ها. توتوونتس به عنوان آجودان فرمانده، بعدها خاطرات ژنرال را آماده و به چاپ رساند. او پس از وقوع انقلاب اکتبرِ روسیه، از سال 1922 در ایروان اقامت گزید. از مهمترین کارهای او در زمینه ادبیات داستانی می‌توان به دکتر بوربونیان(1918)، گردان مرگ(1923)، مجموعه داستان نیویورک(1927)، رمان سه‌جلدی باکو(1930-1934) اشاره کرد. او یکی از بانفوذترین نویسندگان در ادبیات این خطه محسوب می‌شود. در سال 1938 پاکسازی‌های استالینی دامن او را هم گرفت و درنتیجه دستگیر و اعدام شد.

«زندگی بر شاهراه قدیم رم» (1930) سفر ذهنی این نویسنده و شاعر ارمنی به دوران کودکی خود محسوب می‌شود؛ خرده‌خاطراتی که بعضاً با زبانی لطیف و شاعرانه و گاه با نگاهی طنازانه نگاشته شده است. او ابتدا نحوه به دنیا آمدن خود را به سادگی شرح می‌دهد و سپس در بیست و یک قسمت به صورت غیرخطی به موضوعات جداگانه‌ای با محوریت اعضای خانواده و همسایگان و شخصیت‌های مختلف شهر (از معلم گرفته تا یک کفترباز اهلِ دل) می‌پردازد که در خلال این به نوعی داستان‌های کوتاه، خواننده می‌تواند فضای زندگی در آن منطقه به همراه سنت‌ها و نحوه ارتباطات و... را به‌خوبی درک کند. به عنوان مثال برخی زمینه‌ها که موجب آن اتفاقات دردناک بین ترک‌ها و ارمنی‌ها شد از بخش‌هایی از کتاب قابل استخراج است.

بخش کوتاهی از کتاب را جهت آشنایی بیشتر می‌توانید در اینجا بشنوید.

در ادامه مطلب به نکاتی که برای من جالب بود خواهم پرداخت.       

*******

مشخصات کتاب من: نشر چشمه، ترجمه آندرانیک خچومیان، چاپ اول بهار 1396، تیراژ 1000 نسخه، 154 صفحه.  

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.7 از 5 است. گروهA (نمره در گودریدز 4.29 )

پ ن 2: کتاب‌های بعدی به ترتیب بائودولینو (اومبرتو اکو)، و کابوس‌های بیروت(غاده سمان) خواهند بود.  

 

ادامه مطلب ...

وقتی یتیم بودیم - کازوئو ایشی‌گورو

داستان شامل هفت بخش است که هر بخش در زمانی مشخص که در بالای صفحه آغازین آن ذکر شده، توسط راویِ اول‌شخص (کریستوفر بنکس) روی کاغذ آمده است. این زمان‌ها هر یک به‌نوعی نقاط عطف مهمی در زندگی راوی محسوب می‌شود.

تاریخ بخش اول 24 ژوئیه سال 1930، تاریخی است که کریستوفر روایتش را آغاز می‌کند. شب قبل از این تاریخ یک مهمانی بزرگ برگزار شده و راوی که در این زمان، کارآگاهی مشهور در لندن است، ضمن گفتگویی مفصل با زن جوانی به نام سارا، بهبود قابل توجهی در رابطه‌ی خودش با این زن ایجاد کرده است. راوی برای اینکه اهمیت این اتفاق مشخص گردد قبل از بیان آن، روایتش را از تابستان سال 1923 آغاز می‌کند، زمانی که به تازگی از کمبریج فارغ‌التحصیل شده است. او در آن زمان در برخورد با یکی از دوستان دوران مدرسه‌اش به اولین مهمانی مهم زندگی‌اش دعوت می‌شود. راوی با به یادآوری دوران مدرسه، به ما اطلاع می‌دهد که او در شانگهای به دنیا آمده و در دوران کودکی پدر و مادرش را به‌طرز عجیبی از دست داده و پس از آن به انگلستان آمده و تحت سرپرستی خاله‌اش، تحصیلات خوبی در مدرسه شبانه‌روزی و پس از آن کمبریج، داشته است. در آن اولین مهمانی او دورادور با سارا همینگز، زن جوان زیبا و جاه‌طلب که در مورد او گفته می‌شود که به دنبال مردان معروف و مشهور است، آشنا می‌شود. دو سال بعد، وقتی کریستوفر در اثر حل چند پرونده، معروفیتی به دست آورده است تلاش می‌کند برای اولین بار با سارا هم‌صحبت شود اما این تلاش ناکام می‌ماند. چهار پنج سال بعد، وقتی کریستوفر به شهرت بالایی رسیده است سارا پیشقدم می‌شود تا... این‌جا ما به زمانِ حالِ روایت در این بخش نزدیک می‌شویم و آن مهمانی بزرگ، که فردایِ آن راوی، همه‌ی این بخش شصت صفحه‌ای را روی کاغذ می‌آورد.

سبک روایت راوی اینگونه است. بخش بعدی، یکسال بعد روایت می‌شود و... در واقع رمان به سه قسمت زمان-مکانی تقسیم می‌شود. بدین‌ترتیب که قسمت اول در لندن بین سال‌های 1930 تا 1937 (بخش‌های اول و دوم و سوم)، قسمت دوم در شانگهای 1937 و در کوران جنگ ژاپن و چین (بخش‌های چهارم و پنجم و ششم)، و قسمت سوم در لندن و سال 1958 (بخش هفتم) روایت می‌شود. در هر نوبت راوی با کندوکاو در خاطرات و هزارتوی ذهنش، موضوعات مد نظرش را روی کاغذ می‌آورد.

توصیه من به دوستانی که می‌خواهند این داستان را بخوانند این است که حواسشان باشد داستان صرفاً روایت یک‌سری وقایع توسط راوی اول‌شخص نیست که در ترتیب و توالی و چرایی آن، مسیر را طی کنیم بلکه در طول این مسیر، همواره یک چشم‌مان باید به راوی باشد! در واقع مسئله اصلی اوست. راوی خاطراتش را در هفت نوبت روی کاغذ می‌آورد. در هر کدام از این زمان‌ها حال و هوای راوی می‌تواند متفاوت باشد از این جهت که گاهی مرز توهم و واقعیت در هم می‌پیچد... خلاصه اینکه راویِ داستان روان‌رنجور است و طبیعی است که برخی مشکلاتش را عمداً بیان نکند؛ در واقع چیزی را که تمایل ندارد به یاد بیاورد، به یاد نمی‌آورد! اما او در آنچه خودآگاهانه بیان می‌کند فردی صادق است و لذا برخی لغزش‌هایش از لابلای سطور بیرون می‌زند... دقیقاً مثل یک روانکاوی. لذا خواننده باید همچون یک همدمِ مسئول یا یک پزشکِ مشتاق به این متن ورود کند. در روانکاوی این فرد حتماً نکته‌های بسیاری است که به کار همه‌ی ما می‌آید.

در ادامه مطلب کمی روده‌درازانه‌تر به داستان پرداخته‌ام.

******

«وقتی یتیم بودیم» پنجمین اثر کازوئو ایشی‌گورو است که در سال 2000 منتشر شده و در فهرست نامزدهای بوکر آن سال قرار داشته است.

مشخصات کتاب من: ترجمه مژده دقیقی، انتشارات هرمس، چاپ دوم 1385، تیراژ 2100 نسخه، 400 صفحه، 2500 تومان.

پ ن 1: لینک پیش‌درآمد که دو پاراگراف از کتاب را در آنجا آورده‌ام: اینجا

پ ن 2: نمره من به کتاب 4.8 از 5 است. (نمره در سایت گودریدز 3.5 و در سایت آمازون 3.6)

پ ن 3: ظاهراً فرصتی نمانده است و می‌بایست همین‌جا فرا رسیدن سال جدید را تبریک بگویم. امیدوارم سال جدید را خوب بسازید.


ادامه مطلب ...

مردی که گورش گم شد - حافظ خیاوی

این مجموعه داستان کوتاه شامل هفت داستان است؛ به غیر از داستان آخر باقی داستان‌ها توسط راوی اول‌شخص روایت می‌شود. در سه داستان ابتدایی، راوی پسربچه‌ای نوجوان و در سه داستان بعدی مردی جوان است. راویان اسمی ندارند اما نویسنده با تغییر در اسامی دیگر (مثلاً برادران راوی) تلاش کرده است که این راویان شخص واحدی تلقی نگردد. علت آن قابل درک است، چرا که همینطوری هم مخاطبان ممکن است همه‌ی اتفاقاتی که برای راویان رخ می‌دهد را به تجربیات شخصی نویسنده مرتبط سازند. مکان روایات هم اگرچه نامشخص است اما قرائن نشان می‌دهد که همگی ریشه در خیاو (مشکین‌شهر) دارند. داستان‌ها طرح ساده‌ای دارند و راویان ضمن پیش‌بردن خط اصلی داستان گاه و بیگاه به حواشی متعدد اما کوتاهی می‌پردازند. ساختار جملات در داستان‌ها عمدتاً کوتاه‌کوتاه است. نتیجه این‌که در کل، ریتم داستان‌ها تند و پرکشش از کار درآمده‌اند و در کنار موقعیت‌های بعضاً طنزآلود، موجبات جذابیت این مجموعه برای مخاطب را فراهم آورده است. به‌گونه‌ای که من اطمینان دارم درصد بالایی از مخاطبان وبلاگ از خواندن این کتاب احساس رضایت خواهند داشت.

اصطلاح بومی‌گرایی در مورد این مجموعه زیاد به کار برده شده اما این بدان معنا نیست که داستان‌ها به یک محدوده خاصی منحصر شود. در واقع جنس اتفاقاتی که در این شهر کوچک در سی‌چهل سال قبل رخ داده است (و حتی همین الان رخ می‌دهد) با شهرهای دیگر این سرزمین تفاوت چندانی ندارد لذا ممکن است مخاطبان از نفاط  مختلف این سرزمین با آن احساس تجربه‌های مشترک کنند... البته طبیعتاً نه از جنس تجارب باغ سید!

گاهی ما از خشونت جاری در فضای مجازی و غیرمجازی می‌نالیم و اینطور به نظرمان می‌رسد که گویی ده سال قبل یا بیست سال قبل "در" بر پاشنه‌هایی کاملاً متفاوت می‌چرخیده است. یکی از محاسن چنین داستانهایی می‌تواند این باشد که به یاد ما بیاورد در روزگار نه‌چندان دور چه کاشته شده است و...

داستان‌های این مجموعه، بد یا خوب، غلظت بالایی از خشونت کلامی و جسمی را در بر دارد. کودکانی که در داستان‌های ابتدایی ذهنی تقریباً لطیف دارند و هنوز می‌توان در آنها نشانه‌ای از مهربانی و رحمت را یافت، در مواجهه با محیط اطراف تبدیل به جوانانِ سه داستان بعدی می‌شوند و از آنها افعالی سر می‌زند که مو بر تنِ آدم سیخ می‌گردد. شاید به همین علت باشد که داستانهای انتهایی همه بر محوریت مرگ روایت می‌شوند و از این زاویه ترتیب قرار گرفتن داستان‌ها هوشمندانه است.

در ادامه مطلب اشارات مختصری به داستان‌ها خواهد شد.

..............................

مشخصات کتاب: حافظ خیاوی، نشر چشمه، چاپ هفتم زمستان 1388، 96 صفحه، تیراژ 2000 نسخه (چاپ اول زمستان 1386)

پ ن 1: نمره من به مجموعه 3.7 از 5 است. گروه A. (نمره کاربران سایت گودریدز 3.1)

پ ن 2: کتاب بعدی خداحافظ برلین اثر کریستوفر ایشروود خواهد بود و پس از آن وقتی یتیم بودیم از ایشی‌گورو.

  

ادامه مطلب ...

خاطرات یک گیشا آرتور گلدن


گاهی اوقات، فکر می‌کنم چیزهایی را که به یاد می‌آورم واقعی‌تر از چیزهایی هستند که می‌بینم.

.

یک "گیشا" از خاطراتش می‌گوید! از زمانی که دختربچه کوچکی بود و در کلبه پدر پیر و ماهیگیرش به همراه خواهر و مادر بیمارش زندگی می‌کرد. از آن بعد‌از‌ظهری می‌گوید که بهترین و بدترین روز زندگیش بود. از دیداری که او را در مسیری قرار داد که در انتهایش بنشیند و برای ما داستان زندگیش را بازگو کند...

گیشا کیست؟ شاید در فیلم‌های ژاپنی دیده باشید که در مهمانی‌های اشراف، زنان جوانی با آرایش‌های خاص، ساز می‌زنند و رقص‌های سنتی را اجرا می‌کنند و چای و ساکی برای مهمانان می‌ریزند. صورت سفید شده و آرایش نقاب‌وارشان بیش از هرچیز جلب نظر می‌کرد. وظیفه‌ی آنها شادی‌آفرینی و سرگرم نمودن مهمانان بود. البته در معدودی از موارد محتمل بود که این سرگرمی محدود به مواردی که گفتم نباشد اما این دلیل نمی‌شود که ساده‌سازی کنیم و آنها را روسپی یا نظیر آن بخوانیم... در واقع در سیستم سنتی ژاپن روسپیان گروه دیگری بودند و اسم دیگری هم داشتند.

"گی" به معنای هنر است و معنای کلمه "گیشا" می‌شود هنرمند یا صاحب‌هنر. گیشاها از کودکی تحت آموزش‌های سخت و سنگین در خصوص زدن سازهای مختلف, انجام رقص‌های مختلف, خواندن آواز, یادگیری آداب و ادب شغل آینده خود و... قرار می‌گرفتند و همانطور که در کتاب می‌خوانیم سخت‌ترین تنبیهات به بد ساز زدن و یا فراموش‌کردن ابیات و کلمات هنگام آواز خواندن نبوده است بلکه عدم رعایت ادب و آداب و آراستگی (مثل عدم رعایت شئونات و احترام به کسانی که ارشدترند یا کثیف بودن زیر ناخن) منجر به مجازات‌های سنگینی می‌شد.

پس اگر بخواهم جمعبندی کنم, شما در این کتاب علاوه بر یک خط داستانی جذاب, وارد یکی از زیرسیستم‌های پیچیده و پر‌ رمز و راز ژاپن خواهید شد. البته... البته این که ما خوانندگان غیر‌ژاپنی هیچ اطلاعاتی از این قشر نداریم به نویسنده و خواننده کمک می کند که بدون دست‌انداز جلو برویم!

*******

در ادامه مطلب در مورد کتاب کمی خواهم نوشت اما چنانچه می‌خواهید این کتاب را بخوانید این دو نکته را آویزه گوشتان قرار دهید:

اول این‌که یادداشت پشت کتاب فاجعه است... یک فاجعه داستانی!!... من هرگاه در نوشته‌هایم می‌خواهم به گوشه‌ای از یک داستان اشاره کنم دست و دلم می‌لرزد حتا اگر میزان آن یک‌هزارم این چیزی باشد که در یادداشت پشت جلد این کتاب "لو" می‌رود! در واقع یادداشت پشت جلد مهمترین گره داستان را رو می‌کند! خیلی ساده و در قالب چند خط! من این شانس را داشتم که دوستی، قبل از خواندن کتاب به من این موضوع را گوشزد نموده بود و اساسن تجربیاتم به من ثابت نموده است که قبل از خواندن هر کتابی به هیچ وجه به پشت جلد, مقدمه, یادداشت نویسنده و ناشر و مترجم نگاهی نیاندازم. این موارد را همیشه می‌توان بعد از داستان خواند اما گاهی داستان را نمی‌شود بعد از این‌ها خواند!! وقتی کتاب را به پایان بردم و پشت جلد را نگاه کردم به واقع دقایقی چشمانم گرد شده بود...

نکته دوم یادداشت نویسنده است یا چیزی که تحت این نام در ابتدای کتاب آمده است. طبعن با توجه به تجارب پیش‌گفته، این قسمت را بعد از اتمام کتاب خواندم. این یادداشت در واقع تمهیدی از طرف نویسنده برای شروع داستان می‌تواند باشد یا چیزی که بیشتر احتمال آن را می‌دهم این است که در چاپ‌های متاخر کتاب این بخش اضافه شده باشد به دلایلی که در ادامه مطلب خواهم نوشت. پیشنهاد من این است که این قسمت را نیز بعد از اتمام کتاب بخوانید.

*******

آرتور گلدن نویسنده آمریکایی, این کتاب را در سال 1997 روانه بازار نمود. این کتاب به مدت دو سال در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز بود و موفق به فروش چهار میلیون نسخه شد. علاوه بر آن, کتاب به 32 زبان ترجمه شد.  این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. در سال 2005 نیز بر اساس این داستان فیلمی به همین نام ساخته شد که 3 جایزه اسکار به دست آورد.

طبق اطلاعات سایت کتابخانه ملی, این کتاب با ترجمه خانم مریم بیات در سال 1380 و توسط انتشارات سخن منتشر شده است و در سال 1381 نیز به چاپ سوم رسیده است. کتابی که من خوانده ام افست است و همانطور که در تصویر می بینید عنوانش نیز "خاطرات گیشا" درج شده است و کتاب فاقد نام ناشر و... است.

.......................

پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ ترجمه مریم بیات, 640 صفحه , قیمت بازار 30000 تومان

پ ن 2: نمره کتاب 4.1 از 5 می باشد.

پ ن 3: همانطور که گفتم کتاب من افستی است و... صفحات کتاب همه دارای نظم و ترتیب و توالی است، اما در صفحات 239 و 240 یک وقفه یا یک پرش یا یک جاافتادگی احساس می‌شود.

 

 

ادامه مطلب ...

دریا جان بنویل

مکس موردون نویسنده سن و سالداریست که چندی قبل همسرش را در پی یک بیماری یکساله از دست داده است و به دنبال دیدن خوابی عجیب به یک روستای ساحلی می آید؛ جایی که نیم قرن قبل، در کودکی تعطیلات تابستان را با خانواده اش در آنجا می گذرانده است. به آنجا می رود تا به قول خودش در میان ویرانه های گذشته زندگی کند. بدین ترتیب داستان به خاطرات گزینش شده ای از راوی اختصاص دارد:

الف) خاطرات حدود نیم قرن قبل راوی یعنی حدود ده سالگی او

ب) خاطرات مرتبط با همسرش به خصوص در سال آخر

ج) سفری که به همراه دخترش پس از دیدن خواب به این منطقه داشته است

د) گذشته نزدیک یا زمان حال که راوی به تنهایی به منطقه آمده است

آن طور که از متن بر می آید تخصص مکس در زمینه تاریخ هنر است و در حال نوشتن کتابی در مورد پیر بونار نقاش فرانسوی است...اما حاصل کار، می شود کتابی که ما می خوانیم.همینجا ذکر کنم خواننده درخصوص تاریخ هنر و نقاشی و همچنین در خصوص اساطیر یونانی و تاریخ روم باستان، بد نیست اندکی اطلاعات داشته باشد تا برخی زوایای داستان را درک کند وگرنه مثل من باید مدام در گوگل سرچ کند... البته می توان همینطور به صورت معمول هم خواند...

چرا پیر بونار؟!

به عنوان نمونه این سوال برایم پیش آمد که چرا پیر بونار... در طول داستان چند بار نام این نقاش به میان می آید. جایی از داستان دختر راوی در مورد پدرش می گوید که او به تازگی کار سترگی درخصوص بونار به پایان رسانده است و راوی در ذهنش اذعان می دارد که چند صفحه ای آن هم به صورت خام نوشته است. یک جای دیگر هم البته مختصری از رابطه بونار و همسرش و یکی از تابلوهای معروف او سخن می گوید و اشاره می کند که این تابلوهای بونار از همسرش چند سالی پس از مرگ همسر ادامه داشته است.

وقتی در مورد بونار سرچ کردم، دیدم که درونمایه کار این نقاش دریافت بصری نبوده بلکه تکیه بر حافظه و خاطره جهت نزدیک شدن به مرزهای ناخودآگاه بوده است و به قول خودش حضور شیء و شخص, ذهن نقاش را مغشوش می کند...خب باید اعتراف کنم که وقتی این مطالب را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد (یاد جاز تونی موریسون افتادم) به واقع کاری که بنویل در دریا انجام داده است مشابه سبک نقاشی بونار است.البته در مورد بونار گفته اند که نقاشی هایش باشکوه و پرجاذبه و شاد است ("گفته اند" نقلیست از ویکیپدیای فارسی) اما در مورد دریای جان بنویل باید بگویم باشکوه به خاطر ساختار داستان مصداق دارد ولی پرجاذبه و شاد نیست...دقیقن همان فضایی را دارد که تصاویر روی جلدی که در ادامه مطلب آورده ام به ما القا می کند.

نثر بنویل شاعرانه است و نگاهش نقاشانه! خیلی جاها خاطره را روایت نکرده است بلکه همچون یک تصویر ثابت نقاشی نموده است...به قول راوی خاطره حرکت را دوست ندارد ولذا می بینیم مثلن در صفحه 180 راوی یک صحنه شستشوی سر یکی از شخصیت های داستان را همانند یک نقاشی کامل برای ما توصیف می کند به گونه ای که تابلوی معروف زن شیردوش برای خودش و ما تداعی می شود.

داستان دو فصل دارد و هر فصل به تکه های متعددی تقسیم شده است و گاهی ذهن راوی در برخی تکه ها با چرخش های ملایم و تداعی معانی از زمانی به زمان دیگر می رود که در چند تکه، زیبا و قابل توجه از کار درآمده است.

***

جان بنویل متولد سال 1945 در ایرلند است و نثر شاعرانه این کتاب نشان از زادگاهش دارد و البته حال و هوای مه آلود و پر ابهام سواحل انگلستان...او جایزه بوکر سال 2005 را با همین کتاب دریا کسب نمود (که برای یک اثر هنری در تقابل با آثار عامه پسند جای شگفتی دارد). از این نویسنده پنج اثر در لیست 1001 کتاب حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب دریا است که در شصت سالگی نویسنده به رشته تحریر درآمده است.این کتاب توسط آقای اسدالله امرایی ترجمه و توسط نشر افق با موافقت نویسنده اثر بر اساس قانون کپی رایت منتشر شده است.

مشخصات کتاب من: چاپ سوم 1389، تیراژ1500نسخه، 212صفحه، قیمت برچسبی7500 تومان

ادامه مطلب خطر لوث شدن را دارد

معرفی مداد سیاه از کتاب در اینجا که خطر لوث شدن ندارد.

ادامه مطلب ...