ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در سکوت خلوت رویا
در شبی سوزان عرق ریزان
راه می پویم درون خواب
-
خرابه ی در میان مه پدیدار است
به باغی خسته می ماند
زمینش بسته از یخ آسمانش سرد و نمناک است
در میان فصل تابستان
به باغی خسته می ماند درختان کهنسالش
درختان کهنسالی که گشته طعمه بی آبی و آتش
سخن می گوید از آن ناکجا با من
سکوت بلبلانش
آن سکوت خسته و غمناک
-
بلبلان دیگر نمی خوانند
بلبلان با خون خود بر روی دیوار
نغمه های خویشتن را می سرایند
و می پرسند از هر رهگذاری که درون باغ می آید
عقوبت از کدامین بد گناه آمد چنین ما را
و می گویند با ما رهگذاران:
در درون خواب , در رویا
در میان ابرها گر راه می پویید
گر خدا را در میان آسمان دیدید
بگویید
بلبلان دیگر نمی خوانند اینجا
بگویید
آشیان بلبلان در هم شکسته
بگویید
سنگها را بسته اند و کرده اند ول در میان باغ سگ ها را
مشهد – 20/6/1378