انتخابات ریاستجمهوری اولین دستاوردهای خودش را بروز داد و زنگ هشدار را به صدا درآورد... باشد که گوشهایمان بشنود:
1) وضعیت روانی جامعه نگرانکننده است! روانپریشی شاخ و دم ندارد که... وقتی کسی حاضر است هزار کیلومتر سختی راه را بر خود هموار کند و بیاید ثبتنام کند، وقتی کسی کودک خردسال خود را ثبتنام میکند، وقتی مصاحبههای یکی از یکی خندهدارتر بیرون میآید که غلظت توهم در آنها تا این حد بالاست، آیا نباید نگران بهداشت روانی جامعه شد!؟
2) به نظر نمیرسد وضعیت روانی برخی افراد یکشبه و در سالهای اخیر چنین تحولی پیدا کرده باشد. شاید دیدن برخی مسئولین سابق و لاحق موجب شده است برخی به این اندیشه بیافتند که ما هم میتوانیم، اما به نظرم ریشه این قضیه قدیمیتر است. برخی از اشخاصی که بند یک بالا شامل حالشان میشود دارای مسئولیتهایی نظیر نمایندگی مجلس و... نیز هستند و این نشان میدهد وقتی درهای مدیریت و نمایندگی و... در سالها قبل چهارطاق شد افرادی آنچنانی وارد عرصههای حساس شدهاند. یاد مدیر مدرسه راهنمایی خودمان افتادم که آن زمان نماینده مجلس بود و از قضا کاندیدای اولین انتخابات ریاستجمهوری هم شده بود. الان که خوب فکر میکنم ایشان هم کم شیزوفرن نبود! او به موقع رسید... زمانی که مصاحبه های بعد از ثبتنام متداول نبود! و زمانی که داشتن برخی توهمات ارزش بود.
3) برخی روانپریشان انفرادی عمل میکنند اما برخی هستند که پنجششنفری دور هم جمع میشوند و اسمی روی خودشان میگذارند... اسمهای خوب و شریفی هم میگذارند... و کفتر هوا میکنند!
4) وضعیت تشکلها و احزاب از وضعیت روانی تکتک افراد جامعه بدتر است چون به هرحال وقتی چند نفر دور هم جمع میشوند و به این شکل کار جمعی (کفترهواکنی و امثالهم!) میکنند هر ناظر بیطرفی یکجوریش میشود! نتیجه جالبی هم ندارند. سردستیترین اثر منفی آنها از بین رفتن معنای کلمات است: جمعیت، دفاع، ملت، ایران، حزب، وحدت، ملی، مجمع، متخصصین، ارزش، آزادی و...
5) برخی فکر میکنند باید قوانین طوری تغییر کند تا هرکسی نتواند برای ثبتنام بیاید. به نظرم این کار اشتباهی است... اصلاً هدف این مطلب همین است... نباید این روانسنج یا میزانالحراره را از بین برد. تب نشانه بیماری است. حذف و رفعِ نشانهی بیماری به منزلهی درمان آن نیست. شاید بالاخره با دیدن و تجربهی مکرر تب به فکر درمان اصلی بیافتیم.
6) شواهد نشان میدهد ما ایرانیان تا پیش از سیدجمال این باور را داشتیم که اصلاح جامعه و مردم تابع اصلاح پادشاه است و چنانچه او اصلاح شود همهچیز گل و بلبل میشود. ما البته بعد از سیدجمال هم کماکان همین باور را داریم! (این وسط سید متوجه اشتباهش شد و به همین خاطر تاریخ را به پیش و پس از سید تقسیم کردم وگرنه در بر همان پاشنه چرخیده است!!). هرکسی دهان باز میکند (حتا در یک جمع کوچک فامیلی) به مسائل کلان میپردازد. یعنی به کمتر از تحلیل مسائل کلان راضی نمیشویم!
7) سوراخدعا اما در مسائل و مشکلات کوچک است. چیزهایی مثل همان انطباق ساعت حرکت اتوبوس از ایستگاه مترو با ساعت رسیدن قطار که در مطلب قبل اشاره کردم. ما سوراخدعا را گم کردهایم. باور کنید لذتی که در اصلاح این مشکلات کوچک است، در تحلیل مسائل کلان و مدیریت جهان نیست. این را از کسی که به تازگی طعم آن را چشیده است قبول کنید!! بله، درست فهمیدید. بالاخره تلاشهای جمعی و فردی در سال گذشته نتیجه داد و امسال این اصلاح انجام شد و ما دوباره راکب مترو شدیم... طبیعتاً در سال جاری باز هم ممکن است ساعات حرکت مترو تغییر کند و باز برنامهها به هم بریزد اما راهحل همین پیگیریها و مطالبهی اصلاح است. نباید ول کرد. بدیهی است کوهستان با یک بار پاکسازی پاک نمیشود!
.................................
پن1: مطالب بعدی به ترتیب درخصوص "کتابخانه بابل" اثر بورخس و "خدمتکار و پروفسور" اثر یوشیو اوکاوا خواهد بود.
پن2: تعطیلات عید دچار توهم شدم که میتوانم یک کتاب قطور را به پایان برسانم (بله همه در معرض توهم هستیم) به همین خاطر آونگ فوکو از اومبرتو اکو را در دست دارم که اصلاً قابلیت حمل و جابجایی ندارد! و تازه به صفحه دویست رسیدهام و چهارپنجم کار باقیست!!
پن3: از این به بعد هر ماه یک اثر ایرانی در برنامه قرار خواهد گرفت.
سلام میله جان
من بدبین تر از این حرف ها شده ام و احساس می کنم هدف از دادن پوشش خبری به ثبت نام دیوانگان در انتخابات ریاست جمهوری خوار و خفیف کردن منصب ریاست جمهوری است. تنها نهادی که در عمل مقابل راس قدرت قرار گرفته تا به حال ریاست جمهوری بوده. هیچ رئیس جمهوری نبوده (خوب البته غیر از یکی که بعدا....) که با نوک هرم برخورد نداشته باشه حتی دردانه شون. برای راحت شدن از شر این منصب باید مقدمات تغییر قانون اساسی جور بشه. شک نکن وقتی به فکر تغییر قانون اساسی و زیر سوال بردن ضرورت داشتن رئیس جمهور افتادند، صدا و سیما نه تنها مفصلا تاریخچه ای از شکست های سیاسی اقتصادی رئیس جمهورها را رو خواهد کرد، بلکه به عنوان سندی بر بیهوده بودن این انتخابات روی جنون کلی شرکت کنندگان هم انگشت خواهد گذاشت و به همین دری وری ها استناد خواهد کرد.
من یک مطلب در این باره نوشتم ولی نشد که به اشتراک بگذارمش. ببخشید که از تریبون شما استفاده کردم.
سلام کامشین گرامی
) و اما بعد:
خواستم موضوع برای خودم روشنتر بشود. نتیجه اینکه تغییر فرم و شکل به خودیخود مزیتی ندارد. عیبی هم ندارد. آن مورد اشکالی هم که گفتی (و درست هم گفتی که ظرفیت شاخ شدن در حد خودش را دارد) با روشهای دیگر قابل حل است چنانچه که تا کنون حل شده است.![](http://www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
برای بدبین شدن ما زمینههای مختلف مهیاست و الی ماشاءالله از زمین و زمان میبارد چند نمونهاش در کامنت شما و همچنین کامنت بعدی آمده است و احتمالاً در کامنتهای دیگر خواهد آمد. بدبینی به آینده البته به موقعیت مکانی و زمانی خاصی محدود نیست و گمانم ریشهاش را باید در درون خودمان و همچنین (این یکی خیلی مهم است) در کیفیت ظرفیتهای این دنیا و زندگی و... جستجو نمود که البته از موضوع ما خارج است. این مقدمه را گفتم تا بعد نتیجه بگیرم که این بدبینی بهخودیخود چیز بدی نیست... بیماری نیست... که بخواهیم خودمان را ازش خلاص کنیم یا بابتش بخواهیم خودمان را سرزنش کنیم. (مخاطب تام و تمام این مقدمه البته خودم هستم که الان دچار یک حمله بدبینی در زمینه کاری شدهام
تحلیل و ظن شما چند قرینه دارد که آن را تایید میکند. یعنی برخی صحبتهای پیشین و برخی عملکردها این ظن را تقویت میکند اما دو نکته در این زمینه به ذهن من میرسد:
الف) برای انجام این تغییر نیازی به مقدمهچینی نیست. کما اینکه وقتی از نظام پارلمانی به سمت ریاستجمهوری چرخیدیم نیازی نبود و...
ب) سیستم حکومتی را میتوان با سیستم فوتبال قیاس نمود! همین الان تیمهای موفقی هستند که 4-4-2 بازی میکنند و تیمهای موفق دیگری هستند که 3-5-2 بازی میکنند و البته سیستمهای دیگر... موفقیت همهی آنها به نوع تقسیم وظایف و انجام شرح وظایف و ظرفیتهای انسانی درون تیم برمیگردد. میدونم زیره به کرمان میبرم
ج) نکتهی دیگر در رابطه با این تحلیل و نگاه این است که اثباتش منوط به وقوعش است و هرگاه بخواهیم در آن چون و چرا کنیم میتوان گفت که زمان وقوعش نرسیده است. باصطلاح قابلیت ابطال ندارد.
د) ذرهبینِ تاریخ را هرچقدر قویتر کنیم باز هم نمیتواند زندگی را با تمام نوساناتش در بر بگیرد. مثلاً کودتای 28 مرداد را فرض کن، خیلی از کنشهای کوچک از ملاقهی تاریخ بیرون میماند... ما نمیدانیم هرکدام از حاضرین در صحنه (زندهباد گویان و مردهباد گویان صبح و عصر) آن روز چه حال و هوایی داشتند و بر اساس چه پیشینههایی آنطور عمل کردند در هر صورت الان تبدیل شدهاند به یک خط: بخشی از مردم تهران در تجمعی از نخستوزیر قانونی حمایت کردند و شعار... و .... تمام! آیا همهی آنها خریده شده بودند؟ قطعاً خیر... این نوع ثبتنام کردن در انتخابات هم خیلی زود به یک خط در تاریخ تبدیل میشود (تازه اگر میکروسکوپ بگذارند) منظور اینکه خیلی از کنشهای بازیگران خُرد متاثر از نقشه و طرح بازیگران کلان نیست (مثلاً در این مورد بهخصوص: ثبتنام متوهمان عادی... متوهمان غیرعادی البته داستانشان چیز دیگری است!). بازیگر کلان حرفهای البته استفاده و بهره خودش را از نقش رایگانی که اجرا میشود، میبرد...
ه) حالا همه اینها به کنار! من خودم با پارلمانی موافقم... که داستانش مفصل است
ممنون که از این تریبون استفاده کردی
.......
پ ن : قرار بود دو نکته باشد!! کمی هم پرت و پلا و ولنگ و باز شده نوشته من
میله عزیز می دونی دارم به چی فکر می کنم؟!... به اینکه این مقطع از تاریخ ایران، با تمام حقایق و واقعیت های تلخ دیده و نادیده ش، اول و آخر باید به دست ملت و انتخابهای اونها، از سر گذرونده بشه... حالا اگر خیلی عظیمی از مردم هستند که بهشون برچسب عوام خورده و اکثریت اونها تصمیم گیرنده برای اقلیت های ظاهرا روشنفکر هست، مشکل از اون روشنفکرهاست که نتونستند یا نخواستند به عوام نزدیک بشن و به اونها آگاهی بدن... عوام هم نخواسته که آگاه بشه... پس همین آش و کاسه هست و هست و هست و همه مون اونقدر زجر خواهیم کشید تا به این حقیقت برسیم که لازمه همه مون آگاه باشیم و همه مون بخواهیم و مطالبه کنیم و تغییر بدیم!
منتها یه درد دیگه هم هست که حق انتخابها، حق انتخاب های واقعی نیستند! اصل انتخاب، اینجا جای تردید داره! حضور داشتن درش نه تنها یک معنی بلکه هزاران معنا پیدا می کنه و عاملی میشه برای تداوم وضعیت اسفناکی که هست! و در مقابل حضور نیافتن درش هم همین نتیجه رو میده... چیزی شبیه تف سربالاست!...
فقط می تونم بپذیرم تمام این عواقب رو و گیج و گنگ لابه لای مردم بچرخم...
سلام بندباز گرامی
والللا همه مدعی و کارشناس هستند
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
اصلاً همین دو آیتمی که گفتم خودش یک انقلاب دموکراتیک است
بیضرر هم هست. حالا در کنارش کتاب هم بخوانیم که نور علی نور است. کار بیضرر از این دست زیاد است.
من کماکان انتخاب کردن را ترجیح میدهم. هنوز هم با همه محدودیتها بهترین گزینه ایست که روی میز است!
اما در مورد آگاهی و ... چند نکته به ذهن من میرسد:
الف) دور و بر من که اصلاً عوام نیست غیر از خودم
ب) روشنفکر هم به نظرم نباید دغدغه این را داشته باشد که عوام حرفش را میفهمد یا قبول میکند و... یک واسطههایی باید این وسط باشند که این کار را انجام بدهند مشکل ما این است که از این واسطههای خوب نداریم. نمیدونم اسمشون چیه چون نداشتیم تا حالا اسم هم براشون خلق نشده است
ج) یک خوشبینی امیدوارکنندهای در آن فراز کامنتت بود که گفتی "همه مون اونقدر زجر خواهیم کشید تا به این حقیقت برسیم که..." خیلی عالیه که بعد از زجر کشیدن به اون حقیقت برسیم ولی متاسفانه زجرکشیدن به خودی خود منتهی به کشف حقیقت نمیشود.
میدونی مثل ورزش کردن میماند یا زبان انگلیسی خواندن! بالاخره باید یک روز آستین بالا زد و در راستای ورزش کردن و زبان خواندن اقدام و عمل کرد
سلام بر میله ی عزیز
+ با پند 5 به شدت موافقم. لااقلش اینه می بینیم چه بیماری هایی داریم. هر چند وضعیت ما سال هاست انقدر وخیمه که هر چیزی ممکنه در موردش صدق کنه. مثلا این حد از بدبینیِ کامشین.
+ به احترام بند 6، تمام قد قیام کردم. عالی بود.
+ بند هفت، نکته ی کوچیک بزرگی رو نشون میده. به عنوان کسی که یه ذره اقتصاد خونده، هر دوره و همیشه، از یه نکته ی ساده تو صحبت های هر کاندیدایی، به این نتیجه می رسم که هیچ کار خاصی نمی تونه بکنه. همه فقط مسائل کلی و کلان رو عنوان می کنن. شاصد مصداق همون ضرب المثلِ "سنگ بزرک و ...." باشه. وقتی کسی یه راهکار کوچیک عملی، در مورد یه موضوع اقتصادی نمی تونه ارائه بده، مطمئن باشید کار خاصی تو اون زمینه نمی تونه بکنه... .
من از اقتصاد گفتم به عنوان مثال و بقیه ی "شرح هجران و این خون جگر" رو دیگه تا اخر برو(البته همین جا بگم که می دونم مشکلات اقتصادی این کشور، خیلی ریشه دار تر از این هستن که اسمش رو مشکل اقتصادی بذاریم..انقدرها حالیم هست، اما خب، این نفی کننده ی حرفم نیست. دستِ کم از نگاه خودم."
سلام جناب مویدی
+البته برخی هم عقیده دارند این بازنمایی واقعیت تلخ موجب ناامیدی میشود و ناامیدی هم امراض دیگری در پی خواهد داشت. از این زاویه البته بیراه هم نیست.
+ممنون
+در مورد بند هفت یک تجربه کاری دارم که خودش میتواند یک مطلب جداگانه باشد که در آینده نزدیک به آن خواهم پرداخت. اگر مدیران ارشد سازمان و سیاستهای آنها و نحوه انتخاب آنها را یک موضوع کلان سازمانی بدانیم و مدام در این فکر باشیم که با جابجایی و اصلاح آنها بتوانیم سازمان را چابکتر و بهرهور نماییم اشتباه کردهایم! راستش من الان دو دهه است که در این سازمان هستم و انواع مدیران ارشد را دیدهام اما در داخل سازمان "در" همیشه بر همان پاشنهای که قبلاً میچرخیده در حال چرخش است!! فکر کردن به این موضوع جالب است.
راستی کامشین گرامی تو پست های قبل راجع به ضعف بینامتنیت تو آثار ایرانی حرف زده بود. از همین جا بهش سلام می کنم.![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
چقدر خوبه که در حال خوندن و نوشتن یادداشت درباره ی کارِ بورخس هستی.
آن حضرت، از بنیاد، بینامتنیت رو دچار تحول و انقلاب کرد. میراثی تو این زمینه به جا گذاشت که تا ابدالاباد برای اهالیِ ادبیات داستانی، درس، سازنده و مفیده.
در اولین فرصت، یا اینجا یا در وبلاگ مستطاب کامشین، در این باره کمی پرحرفی خواهم کرد.
عذر می خوام که منم از تریبونِ تو استفاده می کنم
قابل توجه کامشین گرامی.![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
بله از این زاویه انقلابی هستند...
.......
کار سادهای نیست
ایشان خودشان خالق متنها و نویسندگانی هستند که...
آقا استفاده از این تریبون حلالبودنش هم عرض شیر مادر است
سلام بر میله![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
از اولش بگم من دیدم با شما یک مقدار فاصله داره.
اول این که وضع روانیه مردمون رو بدتر از مردم باقی کشورها نمیدونم. خل و چل همه جا هست فقط تو دنیا حکام مشکل مردمشون را پنهان میکنن ولی تو کشور ما عیب مردم در رسانهی عمومی در ظاهر سوژهی خنده میشه و در عمل حکام ازش برداشت سیاسی میکنن.
دوم این که برخی از کسانی که برای ثبت نام اومدن و سوژهی خنده شدن پیام سیاسی داشتن. مثل ثبت نام همون بچه که حکایت از نقص قانون داره یا خانمی که هرسال ثبت نام میکنه و به علت رجل سیاسی نبودن رد صلاحیت میشه.
سوم این که قانون محدود کننده چیز خوبیه. مثلا اگر قانون صراحتا واجدین صلاحیت را معرفی کرده بود، آیا برخوردهای سلیقهای جهت رد صلاحیت کاندیدا توجیه پیدا میکرد؟
واقعا این خلاهای قانونی هستند که برای یک سری سوراخ دعا شدن.
پ.ن: نیان بگیرنمون یک وقت
سلام بر شما![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
الان دیگه کمتر کسی جرئت میکند نظرش به نظر یکی دیگه نزدیک باشه
اول) احتمالاً درصدها با کمی بالا و پایین نزدیک هم باشند منتها من در این زمینه اطلاع دقیقی ندارم. شاید در جاهایی که شرایط برای بروز و نشان دادن خود بیشتر فراهم باشد این قضیه در چنین جاهایی خودش را نشان ندهد. یعنی نیاز به پنهان کردن نیست بلکه در جاهایی بروز میکند که طبیعی است و سوژه خنده آنچنانی نمیشود. ضمناً ما دست به سوژه کردنمان خیلی قویتر است. ما فجایع اجتماعی را هم میتوانیم سوژه خنده کنیم.
دوم) مواردی که به پیامهای سیاسی مرتبط است چندان زیاد نیست مگر اینکه بخواهیم در این زمینه تفسیر سهلگیرانهای داشته باشیم.
سوم) صراحت چیز خوبیه بخصوص در قانون.
پ.ن: دیگه مثل سابق هم نمیشه کمپوت برد وقت ملاقات
سلام
ببخشید اینجا جاش نیست. ولی کتاب ژرمینال امیل زولا رو بخوام تهیه کنم، انتشارات و مترجمش کیه؟؟ نمایشگاه پیدا میکننم؟
ممنون
سلام
گمانم دو ترجمه از این کتاب در دسترس باشد. در اینجا در موردش نوشتهام:
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1391/01/18/post-224/
ترجمه سروش حبیبی در انتشارات نیلوفر قابل تهیه است. حتماً در نمایشگاه هم خواهد بود.
موفق باشید
با این اوضاع و احوالی که همگی دیدیم ومی بینیم، من هیچ به آینده خوشبین نیستم و درواقع، ناامید تراز آنم که بتوانم دراین باره چیزی بنویسم.....
سلام
به شما حق میدهم... شرایط به گونهایست که خواه ناخواه بذر ناامیدی در درون آدم پاشیده میشود اما من تجربهی شخصی خودم را عرض میکنم که آبیاری و رسیدگی به این بذر و جوانه یا نهال نتیجه خوبی ندارد و ما را به جایی نخواهد رساند یا بهتر است بگویم به جای خوبی نخواهد رساند. بهتر است از هر روشی که میتوان با تمسک به آن خوشبین شد استقبال کنیم. تلاش برای تغییرات کوچک را از این جهت عرض کردم...
جستجوی پادشاه خوب مختص به ایرانی های قبل از سید جمال نیست. افلاطون هم برای مدینه ی فاضله اش دنبال فیلسوف ـ شاه می گشت.
سلام
"جستجو" یک عمل است و یک فعالیت... عملی و ذهنیاش هم فرقی نمیکند و اتفاقاً ذهنیاش مقدمه عمل بهتر هم خواهد شد. منتها محدود شدن راه حل بهبود شرایط اجتماعی و جامعه به جستجوی پادشاه خوب به نظرم راه به جایی نمیبرد و نبرده است.
با بیشتر حرف های شما موافقم، اما به نظرم نباید این آدمها اینطور در سطح وسیع دیده شوند( بند 5)؛ این مرض دیده شدن مختص جامعه ی روان بیمار ما نیست و همه جای دنیا کمابیش وجود دارد. با نمایش آن چیزی تغییر نمی یابد و آدمها به خود نمی آیند، برعکس معتقدم وقتی اینطوری آزادانه به نمایش درمی آیند، وقاحت نهفته توی وجود خیلی آدمهای دیگر را هم بیدار می کنند که دفعه ی بعد بیایند و جزئی از این ابتذال شوند و اصلا به خیلی جاهای دیگر هم سرایت خواهد کرد.
بهترین قسمت نوشته همان تلاش برای اصلاحات جزئی و خودمان است
سلام
بله حتماً نمایش این وضعیت موجب به خود آمدن آدم ها نمیشود بلکه حرفم این بود که شاید کسانی که در حوزه بهداشت روانی تاثیرگذار و تصمیمگیر هستند به خود بیایند و فکری به حال درمان بکنند. وگرنه مطمئن باشید که دفعه بعد تعداد به مراتب بیشتری خواهند آمد.
...
کاری که از دستمان برمیآید را انجام دهیم
سلام میله عزیز
می دانید یک مشکل بزرگ کجاست؟ که خیلی ها یا متوجه نیستند یا وانمود می کنند به متوجه نبودن که کاندیداها از آسمان افتاده اند و طوری به همدیگر حمله می کنند در دفاع از این یکی یا آن یکی که آدم هاج و واج باقی میماند. از نشانه های داشتن عقل سلیم و سلامت روانی اینست که آدم حواسش باشد به اجبار در انتخاب بین بد و بدتر. که اگر می رود رای می دهد فقط بابت زنده نگه داشتن کورسوی امید به آینده است. چنین آدمی لباس سیاه می پوشد و دماغش را محکم می گیرد تا بوی گند فضای انتخاباتی و کاندیداها را نشوند و ساکت و آرام می رود رای اش را می دهد و می رود.
خلاف اینرا می بینم و نگران می شوم به حال خودمان!
با شما در مورد اهمیت تغییرات و بهبودهای کوچک خیلی موافقم. در هر مقیاسی، این تغییرات هستند که درک همگان را از بهبود وضعیت تعیین می کنند. یک ساعت کمتر در ترافیک بودن، سر وقت رسیدن مترو، کم شدن آلودگی هوا، نظم بهتر شهرها و بهبود رعایت قوانین رانندگی، جریمه های سنگین برای آلوده کنندگان در سطح شهر و تمیزتر شدن محیط زندگی مان ... مشت محکم به دهان امریکا پیشکش ابلهان حرف مفت زن!
سلام شیرین عزیز
دقیقن همین است: باز نگاه داشتن روزنه امید.
البته من امیدوارم که تا رسیدن آن زمان معجزهگونه تغییر، حتماً تغییراتی در آدمها و افکار و رفتارشان پدید آمده باشد. این ترسناک است که شتر شانس زمانی برسد و باز درِ خانهی ما بخوابد و ما براساس افکار و عقاید نهادینه شده در وجودمان فرصت را به یک بدبختی بزرگتر تبدیل کنیم. مشکل اساسی از نگاه من اینجاست. مشکل از دیکتاتور و سیستم دیکتاتوری نیست (چون تاریخ به ما نشان داده که عمر آنها بلند نیست) مشکل از جامعهی دیکتاتورپرور است. در جامعه نیز همین حرکات اپسیلونی جواب میدهد... اهداف بزرگ مایهی ناامیدی خواهد شد.
لیست نهایی هم که اعلام شد. احتمالا در خدمت جناب آقای رییسی هستیم.
سلام بر شما
به هرحال رئیسجمهور خدمتگذار ملت است
احتمالش هست که ایشان در خدمت ما قرار گیرد
خیلی بد نوشتم ... فارسی افتضاحی که نتیجه دست به کی برد بردن در اخر شب و در حال خواب آلودگی ست!
منظورم این بود که شور حسینی اکثریت طوریست که انگار کاندیداها را خدا فرستاده و انگار کسی متوجه نیست که قحطی رجال، انتخاب محدود به این مفلسان است.
کسی اگر اینرا بداند کف به دهان نمی آورد در طرفداری از این و آن.
یک نکته دیگر خطاب به کسانی که می گویند همه جا همین است. نمی دانم این افراد تا بحال در دوره فعالیت انتخاباتی چند کشور مختلف در آنها ساکن بوده اند که چنین نتیجه گیری ای کرده اند. آنچه که تجربه مشاهده من در ایتالیا، فرانسه و آلمان است استثنا از کلی گویی ست. مردم معمولی کلا در حال زدن توی سر و کله هم نیستند نه طرفداران فلانی و نه طرفداران بیساری و سر رای دادن یا ندادن هم ملت به هم فحش و ناسزا و توهین حواله نمی کنند. فعالیت احزاب و اعضایشان را با رفتار مردم عادی که مثل من و شما و ایشان هر روز صبح زود بیدار می شود و سر کار می رود و مالیات می پردازد قاطی نکنیم خیلی بهتر است! دغدغه مردم عادی چیز دیگری ست و تعریفش از بهبود نیز. این از دهات ما، از شهر بعضی ها خبر ندارم البته.
سلام مجدد
یادم باشد در هفتههای پیش رو ازش استفاده کنم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
من که بدیای در آن ندیدم و کاملاً متوجه موضوع شدم.
به نظرم موضوع را نباید حیثیتی کرد به قول یکی از دوستان یک محاسبهی شخصی است اما توقع بیجایی نیست که انتظار داشته باشیم در این مورد فکر کنیم و متغیرهای بیشتری را وارد محاسبهی خودمان بکنیم.
کف بر دهان آوردن از سر طرفداری که کار بیهودهایست اما خودم اعتراف میکنم که گاهی برای نشان دادن برخی تفاوتها کف بر دهان آوردهام! البته که این از سر طرفداری نیست منتها برخی دوستان گاهی چنان رفتارهای خاصی از منتخبین را توی سر شرکتکنندگان و رایدهندگان میکوبند که انگار ما دربست طرف را تایید کردهایم یا متوجه برخی قضایا نیستیم. بله بازی کردن با آس و شاه و بیبی و بُردن دست لذتبخش است اما چندان افتخاری ندارد اما هنر این است که با همین دو لو سهلو ها دست را ببریم!! حالا که دستمان اینطوری است باید سعیمان را بکنیم خوب بازی کنیم تا لااقل وقتی چهارتا عکس دستمان آمد بتوانیم کار را به سرانجام برسانیم. من از این میترسم که با این بازیگران پنج تا آس (!!) هم دستمان بیاید کُت بشویم! یعنی چیزی که من میبینم مرا به این ترس رسانده است و گاهی نمیتوانم چشمم را ببندم و بگویم انشاءالله که گربه است.
این استفاده کردن از اصطلاحات بازی حُکم هم همینجوری بهم الهام شد
.....
خوشبختانه یا بدبختانه من به نوبه خودم جاهای دیگر را چندان تجربه نکردهام اما شنیدهها حاکی از تایید حرف شماست.
تحلیلتون عالی بود مخصوصا با بند 6 و 7 خیلی موافقم
سلام رفیق
ممنون لطف دارید