این کتاب از سه داستان نسبتاً بلند تشکیل شده است:
1- کفشهای شیطان را نپوش :پویان فرد محوری داستان دارای شخصیتی پیچیده است. متاهل است و در عین حال با کارمندش آذر که دختری غیر مذهبیست سر و سری دارد و در پی آن است که منشی شرکت, نیلوفر که دختری مذهبی است را نیز به تور بیاندازد.
باید آن قدر سرد و گرمش کرد تا مقاومتش بشکند. بین اعتماد و بی اعتمادی... بی اعتمادی و اعتماد در اوج بی اعتمادی. باید او را مدیون خودم کنم و آن وقت مالکش شوم. صاحبش. صاحب روحش...
اما هوسرانی پویان رویه کار است, او در کنار فعالیت های اقتصادی خود, فعالیت های سیاسی خاصی نیز دارد. از آذر می خواهد به عقد امیر دربیاید. امیر فعالیت های سیاسی مخفیانه ای دارد و می خواهد به کمک پویان که گویا از افراد رده بالای سازمانش است , از ایران خارج شود. آذر به عقد امیر در می آید تا اگر امیر دستگیر شد و به زندان افتاد بتواند با او ارتباط برقرار کند...
پویان در قسمتی از داستان گفتگویی با همسر خود دارد که قابل توجه است. او شخصیتی از همسرش را می بیند که دیگران نمی بینند و البته چیزی را هم که دیگران می بینند او نمی بیند! از نظر خواننده هم شخصیت پویان شیطانیست اما گفتگوهای این بخش آدم را به فکر فرو می برد, فکر این که آدمها چه قدر می توانند پیچیده باشند و شناخت آنها نیز به همان نسبت سخت...
از نظر پویان اهداف, استفاده از هر نوع وسیله ای را توجیه می کند. در این راه البته انسانهای ساده دل قربانی می شوند. همه اشخاص دیگر داستان از جمله زنان آن همگی از این جمله اند و قربانی سادگی و ظاهربینی خود می شوند.
می دونی مشکل شیطون چیه؟ اون می گه راست تو چشم های من نگاه نکنین، کفش های منو پاتون نکنین، براش مهم اینه که تو یه جوری بهش اهمیت بدی...
2- آرامش انگلیسی : ترس از مرگ و فرار از مرگ... راوی نویسنده میانسالی است که علیرغم کاراکتر غیر مذهبی و از لحاظ سیاسی غیر خودی, در جبهه حضور دارد و گزارش تهیه می کند. از نظر او آدم وقتی به مرگ نزدیک تره, کم تر احساسش می کنه و این دلیل حضور اوست. در اهواز با دختری به نام مهرنوش آشنا می شود , نمی داند دوستش دارد یا نه , اما وقتی با اوست به مرگ فکر نمی کند. بیژن هم خبرنگار است و نظری نسبت به مهرنوش دارد و چند سرباز دیگر هم به همین ترتیب... عشق است که به زندگی معنا می دهد.
داستان هم از نظر نوع گزارشش از جنگ و آدمهای درگیر آن و هم از نظر نوع روایت جالب توجه است. راوی در خط مقدم کتابی را می خواند که شخص اول آن داستان هم در جنگ کتابی را می خواند که همین داستان راویست!
مثل سربازی شده ام که با نامزدش خوش و بش کرده و حالا هم سرحال است و هم غمگین و افسرده.
سرم را بلند می کنم و عراقی ها را می بینم , آدم هایی مثل ما. چنان مضطرب این سو و آن سو می دوند و سنگر می گیرند که یادم می رود گلوله هایی که از روبرو می آیند گلوله های آن ها است و می تواند ما را بکشد.
مگه همه آدمایی که عاشق می شن دنبال چی هستن؟ اونا هم از مرگ فرار می کنن.
پیشروی مهمه , تا کجا , تا کی , نمی دونم.
3- راستی آخرین بار کی پدرت را دیدی؟ : راوی داستان روزنامه نگاری است که برای دیدن پدر مریضش به شهرستان می رود. در کوپه قطار با 3نفر همراه است, دو نفر که آدمهای معمولی هستند , ممکن است انگشتر عقیق داشته باشند اما اهل نوشیدن هم باشند. نفر آخر فردیست مذهبی و جبهه رفته و آسیب دیده از جنگ (اعضای خانواده اش را در جنگ از دست داده است) که نمی خواهد با دیگران ارتباطی برقرار کند. در مورد دیگران با پیش فرض های خود قضاوت می کند, مثلاً در جایی که راوی شغلش را می گوید سریع می پرسد کیهانی هستید؟ (برای قضاوتش مهم است) و وقتی اسم خرداد و فتح به میان می آید می گوید: پس زنجیره ای هستید (قضاوت صورت می پذیرد). راوی سعی در برقرار کردن ارتباط و کاهش سوء تفاهمات دارد.
اما داستان این نیست! راوی در ایستگاه مورد نظر پیاده می شود و به روستایی که پدرش (وکیل) چند سالیست در آنجا اقامت گزیده است می رود. پدر پیر مستبد با دختری جوان ازدواج کرده است و حال دچار سرطان شده است و مرگ نزدیک است:
هرگز فکر نکرده بودم او هم می میرد... پدری که صدایش زانوهای ما را از ترس می لرزاند و پدری که حرف های ما برایش مهم نبود. مهم این بود که او چه می گوید و ما چگونه انجام می دهیم... نه از مرگ او راضی ام و نه متاثر, فقط تهی هستم. نمی دانم اگر او نباشد برای اشتباه ها و گناهانم باید یقه چه کسی را بگیرم.
در ابتدا به نظر می رسد که دو قسمت داستان به هم نمی چسبد اما اینجا هم بحث موانع ارتباطی است و سوء تفاهمات ناشی از آن... وقتی نتوانی با نزدیکانت تفاهم پیدا کنی و آنها را درک کنی امکان ارتباط برقرار کردن با دیگران البته جای خود دارد و بالعکس.
***
داستان ها زبان ساده ای دارند و بعضاً دیالوگ های جذابی دارد. من این مجموعه داستان را پسندیدم. این کتاب را نشر چشمه در 131 صفحه به چاپ رسانده است. (کتاب من چاپ اول 1382 در 1200 نسخه و به قیمت 1000تومان است)
.
پ ن 1: از مرز دو سوم آنا کارنینا گذشتم! نیاز به هل دادن دارم!! (همسایه ها یاری کنید تا من کتابخوانی کنم)
پ ن 2: برای کتاب بعدی از میان گزینه های زیر انتخاب کنید و رای بدهید:
الف) تونل ارنستو ساباتو (نویسنده آرژانتینی که ماه قبل از دنیا رفت. یک چیزی تو مایه های بیگانه کامو باید باشد)
ب) قاضی و جلادش فردریش دورنمات (جنایی – 1001 کتاب)
ج) ناتوردشت جی.دی.سالینجر (توضیحی ندارم بدهم که تا الان نخوندمش – 1001 کتاب)
د) نادیا آندره برتون (رمان سورآلیستی و ظاهراً مانیفست آن 1001 کتاب )
ه) یوزپلنگ جوزپه تومازی دی لامپه دوزا (رمان تاریخی – ایتالیا زمان گاریبالدی – اسم نویسنده اش که خوشگله 1001)
...............
پ ن 3: نمره کتاب 3.3 از 5 میباشد.
من هم از داستان خوشم اومد.
در مورد گزینه های رای گیری نظری ندارم. ولی اگه بخواید می تونم شما را هل بدم
سلام
هل لازم هستم اساسی
سلام.
انتخاب من ناتور دشت هستش چون خیلی وقته می خواستم بخونمش.
در ضمن سالگرد وبلاگتون هم مبارک باشه . خیلی خیلی سبک نگارشتون دلچسبه. موفق و پایدار باشید.
سلام دوست عزیز بی وبلاگ!
ممنون از رای و لطفتان
پس با هم می خونیمش
سلام. خدا قوت برادر.
)
با اجازه می خوام تو انتخابات شرکت کنم.(رای اولی هستم ذوق دارم
1. ناتور دشت
2.تونل
در مورد بقیه نظری ندارم (چون نمی شناسم) .
سلام برادر
چون رای اولی هستی 2 تا هم قبوله
ممنون
سلام.
به نظر من هم کتاب بسیار عالیای بود. البته تعجب من یر این بود که چرا جایزه نبرده. شاید تو حقش اجحاف شده چون به نظر من اون کتابهایی که جایزهی سال ۸۳ رو بردند زیاد هم چشمگیر نیستند ( البته در مقایسه با این کتاب).
این کتاب درواقع به بحثهای سیاسی اون زمان و روزنامههای زنجیرهای خیلی مربوطه و فکر کنم اون سالها مخاطب زیاد داشته. البته کتابی که من خوندم چاپ سوم بود و این خلاف گفتهی منو میرسونه. بهرحال کتاب خوبی بود.
از بین کتابها من ناتوردشت رو انتخاب میکنم چون درگیر کاری هستم و هنوز نتونستم آناکارنینا رو بخرم و این کتاب که من خوندمش بهم کمک میکنه که از قافله عقب نمونم.( بدجنسی و یه جورایی خودخواهی رو حال میکنید)
سلام
کتاب خوبی بود ولی فکر کنم زیاد مورد توجه قرار نگرفته است... چاپ اولش 1200 نسخه تیراژ بیشتر ندارد و فکر کنم از چاپ سوم رد نشده باشد... اما به نظرم خوب بود چون تا حالا سه بار خوندمش حداقل
آناکارنینا رو نخر لطفاً !!! اگر خیلی دلت خواست برو امانت بگیر ... نمی دونم خلاصه شده اش هم هست یا نه اگر بود اون رو توصیه می کنم... آسفالت می کنه تمام جاده خاکی های ذهن آدم رو
ممنون از رای
میخواستم بگم تونل ساباتو رو بخون که دیدم ای وای من تو هنوز ناتوردشت رو نخوندی
سلام
فکر کنم با این وضعیت رای دهی به زودی می خونم! البته موقع خواندن آرا مهمه
ممنون از معرفی کتاب
تفسیر و توضیحات شما هم خیلی عالی است.
سلام دوست عزیز
ممنون
سلام
آقا نمردیم و ما یک کتاب معروف خوندیم که شما نخوندین.. (ناتور دشت)
آخه خیلی بحث و افسانه سر خریدن حق اقتباس سینمایی این کتاب شنیدم تا اینکه رفتم خوندمش
سلام
زنده باشی برادر
نه هادی جان بیشتر از این حرفاست بگذار کم کم که رو کنم بیشتر معلوم میشه
سلام بر میلهی عزیز.
من غیر از آخری بقیه رو خوندم و برام فرقی نمیکنه.
البته، خدمت رفقا بگم که الف بینظیره و مخ کار میگیره.
گزینهی دال هم خوندنش تمرکز میخواد و حالوهوا.
بعد از خوندن نظر میذارم، میله جان. خیلی تعریفش رو شنیدم.
سلام درخت جان
می دونم که چطور مخ کار می گیره...
پس رای شما را تونل و نادیا در نظر می گیرم.
منتظر نظرت بابت این کتاب هم هستم.
از ساباتو قهرمانان و گورها رو یکبار تا وسط رفتم
سلام.
شاید یه روزی به دردمون خورد. حالا که خیالم راحت شد تونل رو هم انتخاب میکنم.
خیلی ممنون. راحتم کردید بابت آنا...دو جلد بودنش خفنه. یاد جنگ و صلح میندازه آدمو.تولستوی هم بیکار بوده ها
ما که ذهنمون به حد کافی آسفالته. یکم جاده خاکی توش بمونه بد نیست
سلام

خوشحالم که راحت شدید
امروز تمومش کردم
پست بعدی انشالله ....
تونل ممنون
ناتوردشت... چون نخواندمش. ولی تعریفش رو زیاد شنیدم و میخوام شما بخونید و من خلاصه ش رو بخونم و ...
سلام
ناتور ممنون
ضمناً ممنون که حس بامصرف بودن به آدم می دهی
اینم از اون کتابایی که این قدر اسمشو شنیدم و نخوندم که بعضی وقتها حس می کنم نکنه خوندمش :دی
ناتوردشت را از دست ندید تونل هم خوبه
سلام
آره این کتاب خوبیه و کار نیم ساعت شماست
برای شما هم ناتور و تونل رو حساب می کنم
ممنون
سلام بر میله
اشاره ات به چند لایه بودن و پیچیده بودن شخصیت آدمها خیلی جالب بود. نمیدونم چند درصد از آدمها مثل پویان هستن اما این شخصیت منو از زندگی مایوس میکنه
از بین این عنوانها به هیچ کدام برای خوندن دسترسی ندارم. اما نام و تعریف "ناتور دشت" را زیاد شنیده ام. پس رای من همین ناتور دشت است.
سلام بر مهرگان عزیز
اگه آذر لوله اسلحه رو نچرخونده بود دنیا جالب تر می شد!؟ این پویان نه یکی دیگه ... ولی واقعاً کثافتی بود... عمقش در صحنه دعا و توسل بروز می کرد و انتهاش...
ناتور ممنون
سلام

من هم رأی اولی هستم ...
من هم ناتور رو خوندم .. نوشته های کسینجر خدا رحمتی یه کم خوندنشون سخته ولی من هم بدم نیومد. دوست دارم نظر شما رو بشنوم
در مورد تونل هم که با توصیه درخت ابدی مشتاق شدیم.
تونل و ناتور نظر من هستند
سلام

قبول باشه! (یادمه یکی از بروبچ مسجد بیرون در ورودی وایمیساد و بعد از اینکه رای می دادیم و بیرون میامدیم ایشون با خلوص نیت می گفت قبول باشه )
شما هم مثل اینکه زیاد در سیاست و امور بین الملل سیر می کنید ...البته سلینجر و کسینجر هم خیلی به هم نزدیک هستند...با این تفاوت که ایشون هنوز در قید حیات هستند فکر کنم
رای شما تونل و ناتور
ممنون
به نظر کتاب خوبی میاد
باید بخونمش
در ضمن من به ناتور دشت رای می دم
نخوندمش اما خریدمش و منتظرم تا نوبت خوندنش فرابرسه
تنبلی رو بزار کنار بشین آناکارنینا رو بخون (آیکون بچه پررو نداری؟ اگه داری اون منم)
سلام
به نظر من هم خوب بود...
نویسنده اش هم که یکی دو سه ماهیه که تازه آزاد شده و به هر حال بد نیست ...
خوندم و تموم شد بالاخره
ناتور ممنون
هرچند قول داده بودم تو هیچ رای گیری دیگه ای شرکت نکنم ولی باز گول میخورم!!
ناتور دشت
کتاب بیشعوری رو فرستادم به آدرس ایمیلتون
سلام

بالاخره زمانی برای مستی اسب ها هم خواهد رسید نگران نباشید...
ولی گول خوردن که در این جور مواقع خوبه
ممنون از ارسال
ناتور ممنون
اصولا من از داستانهای که شخصیتهای ضد زن داشته باشند زیاد خوشم نمیاد و داستان اول به نظرم همین طور بود. در مورد داستان دوم هم سوژه اش که تکراری بود اما باید ببینی پرداخت چطوری بوده. داستان سوم اما به نظرم جالب اومد.
در مورد کتابهای انتخابی:
نادیا و یوزپلنگ رو پیشنها می دهم چون خودم نخوندمشون.
سلام
اما کاراکتر شخص اولش کاملاً غافلگیر کننده و ...است که بیشتر توضیح نمی دهم مزه اش نپره...
ضد زن ضد زن که نیست... اتفاقاً به زنان علاقه مند است
داستان دوم به نظر من که بهترینش بود... جون می ده برای یک فیلم کوتاه و... من پسندیدمش
داستان سوم رو دیدم اکثراً نپسندیدند و خودم هم غیر از بار آخر که الان باشه همین نظر رو داشتم اما این بار به نظرم ارتباط این دو قسمت ارتباطی منطقیست و....
....................................
مرسی این ملاک رو برای رای گیری می پسندم
نادیا و یوزپلنگ
ممنون
سلامن علیکم و رحمت الله
رای ما ناتور دشت و لاغیر.
این هم کمی هل : ====[
این اسم مهرنوش از آن اسمهای بی نظیر می باشد. اگر انشالله دختردار شدید و در انتخاب اسم ماندید شدیدن توصیه می شود.
سلام (به سبک حاج آقا عند المومنین رادیو پس فردا)
اگه به خاطر اسمهای قشنگ باشه که باید جوجه کشی راه بیاندازیم 

ممنون از هل ...به موقع بود و امروز به سلامتی خواندنش تموم شد
الله اکبر
آناکارنینا را خدا خواند
..........................................
شرمنده ما دیگه به چیز چیز خندیدیم که هوس دیگری داشته باشیم
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
به پسران سفارش می کنم مد نظر داشته باشند
............................................
ناتور ممنون
یکی به من گفته بود یوزپلنگها رو بخرم و بخونم من اشتباهی رفتم ببر سفید رو خریدم ... بعد تازه الان فهمیدم اشتباه کردم ولی به قول اون ترکه حیوان حیوانه دیگه چه فرقی می کنه
سلام
خوب اون هم که باید قابل توجه باشه چون بوکر 2008 رو گرفته
اون هم حرفیه
من به ناتور دشت رای میدم تا انگیزه مطالعه تون بالا بره و رای بیشتری بیاره و بخونید....
سلام
ناتور ممنون
رای بیشتر منو یاد اولین انتخابات انداخت
سلام میله جان و عرض ارادت
ممنون از زحمتی که اون روز کشیدی ، از دیدارت بسیار خوشحال شدم ... به امید دیدار مجدد
برمی گردم :)
سلام برادر
خلاصه ببخشید اگر بد گذشت
منتظر برگشتت هستم مطابق معمول
نمیدونم من چرا خیلی علاقه ای به خواندن کتابهای ایرانی ندارم ولی اونجوری که بوش میاد این کتاب باید تم خوبی داشته باشه و فکر کنم دوست داشته باشم بخونم...
سلام
من خوشم اومد حالا شما هم یک تستی بکن ببینیم چه جوریه نسبت سلایقمون در داستان کوتاه... برای اون پروژه هم به درد می خوره.
سلام .جالبه غیر از آنا کارنینا هیچکدومشونو نخوندم اما یه کتاب فک کنم قاضی و جلاد رو اگه اشتباه نکنم خونده بودم که مال پرلاگر کویست بوده.من بیشتر آثار نویسنده های قدیمی رو خوندم .معمولا از تو کتاب اطلاعات عمومی آمار بهترینها رو در میاوردمو میخوندمشون ولی گاهی کتابهایی که هیچ شهرتی نداشتند در زمان خاص خودشون خیلی روم تاثیر میذاشتن مثل آنیوتا از یه نویسنده ی روس و سرزمین کف بازم از یه روسی به نام ریباکوف .گمونم کشور روسیه هم بدلیل محدودیتها ی مردمیش نویسنده های خلاقی بدنیا عرضه کرده.
سلام
وای ... اینایی که گفتید اصلاً من نشنیدم !
قطعاً همینطوره که برخی کتابها که اسم و رسمی ندارند در برخی مواقع خیلی فاز بیشتری می دهند...
خوب ادبیات روس وزنه ایست برای خودش و محدودیت هم بی تاثیر نیست...
ممنون
آثار سورئالیستی رو دوس دارم دال رو پیشنهاد میکنم.
سلام مجدد
نادیا ممنون
سلام
آقا من بچه که بودم(9 ساله حدودا") نمی دانم از کجا یه کتابی گیر آورده بودم به اسم"بیست کتاب در یک کتاب" ! از اون چاپ های متعلق به زمان گروهبان دومی هیتلر. باورتان نشود شاید استارت کتاب خوندن من همون موقع زده شد از خوشه های خشم بگیر تا "پر" ، بینوایان و... که می توانستی یک رمان 500 صفحه ای رو در سه صفحه بخوانی و اتفاقا" به طرز معجزه آسایی حق مطلب هم ادا شود. حالا اینجا که می آیم یاد بچگی هایم می افتم!
رای من هم ناتور دشت.
سلام
مثلاً آناکارنینا رو می شده در هفت هشت صفحه خوند
عجب کتابی بوده
خیلی عالیه
ناتور ممنون
سلام بر میله بدون پرچم
از این کتاب خوشم اومد. داستانها تازه بودند یا بهتره بگم نوع روایتش برای من بدیع بود. در نویسنده های اخیر که موضوعات مشابهی رو روایت کردند کسی رو سراغ ندارم که تونسته باشه در حفظ بی طرفی به اندازه این نویسنده خوب عمل کرده باشه. به هرحال برای تغییر ذائقه بد نبود.
و اما رای
می خوام بگم ناتور دشت اما با سلینجر فقط گاهی راحت بودم. حالا این اثر چون خیلی معروف منم میگم ناتور دشت .
سلام بر نیکادل
خوشم آمد از خوش آمدنت ........
حالا که تازه از زندان بیرون اومده فکر کنم بهتر تر عمل می کنه!
ناتور ممنون
هستی دیگه ؟ خوندن رو می گم؟ یا اینکه خوندی!
ناتوردشت و هولدن کالفیلد دوست داشتنی اش جزء شخصیتهای محبوب زندگی من هستند !
سلینجر خدابیامرز رو هم دوست دارم کلن !
پیشنهاد می کنم رای من رو به اندازه ی یک رای حساب کنی پیشنهاد بیست و چهار میلیونی رائی من رو قبول کنی ! (یادت که هست اون آقاهه گفته بود من یک رای دارم مثل همه)
سلام
آه ه ه ... خواب می بینم ؟ برگشتی؟؟
از اون رای ها اینجا نداریم! اگر باشه متعلق به کیه؟ آهان آفرین ...حالا شدی پسر خوب
ای وای من!!!
چه سوتی ناجوری !!! جالب اینکه اون موقع هرچی می خوندم احساس میکردم یه چیز ناجوری نوشته ام ولی نمی فهمیدم کجاش ناجوره ....
ما منتظر بعدی ها هستیم
هیچ جا نمی ریم همین جا هستیم
سلام
نه بابا اصلاً هم ناجور نیست ...این دو تا اسم خیلی نزدیک هستند... همین دو سه پست پیش در کامنت ها خودم یه سوتی دادم در حد تیم ملی!!
پیش میاد
سلام
خوش به حالت با این همتت به کتاب خوندن و صد البته تفسیر کردن.
یه راهی هم به ما یاد بده با مشغله و کار و زندگی و از همه بدتر وبلاگر گردی . چطوری کتاب خونی رو زنده کنم؟
سلام
والله جی بگم راه های رسیدن به خدا زیاده و برای هر کس البته متفاوت
من سعی می کنم از زمانهای پرت به خصوص رفت و آمد ها برای خواندن استفاده کنم ...
انگیزه اش که بیدار بشه زمانش پیدا میشه
باید انگیزهه رو بیدار کرد
این مهمه
سلام آقای حسین.کاش شما شماره تلفن گویا داشتید واسه قصه های شب!
و اما رای!
فقط ناتور دشت رو خوندم.چون تا به حال نخوندیدش ممکنه براتون جالب باشه.اما من دیگه حاضر نیستم بخونمش.ضمن اینکه به درد سن و سال من و شما نمی خوره.واسه بچه مدرسه ای های جو زده بهتره.
سلام
ممنون
یاد اون برنامه قصه شب به خیر ... با اون موسیقی دلهره آورش...راستی رادیو هنوز اون برنامه رو داره؟
ممنون از رای
فردا شروعش می کنم با این آرایی که داده شد
یعنی من خراب این صراحت لهجه ام
این جمع دوستای شما
باغ و گل و بلبله
فقط پروانه کم داشت که بنده هم اضافه شدم!
استفاده بردم از لینک دوستانتون. الحق که دوستان شایسته ای دارید
سلام مجدد
خوش آمدی برادر پروانه
ما توی این دوستان به اصطلاح بر خوردیم (بر به ضم باء)
ممنون
سلام میله عزیز


موعد انتخابات گذشته که گذشته باشد رای من چون روی همه رای های دیگر است اول از همه خوانده می شود
و اینک رای من :
ناتور دشت ... همه با هم بخوانیمش به سلامتی هولدن کالفیلد
آقا رای من حماسه ای است . معمولی نیست ها
آنا کارنینا را اگر کس دیگری می نوشت این قدر حرف لازم نداشت اما خوب تولستوی که حرف بزند لابد همه اش را لازم داریم ... خسته نباشین
سلام
مطلب دلنشینی بود لذت برم
موفق باشید...
سلام
خواهش می کنم... ممنون
سلامت باشید
آقا این کتاب واقعن خوب بود
3 تا داستان داشت هر 3 تا خوب بودن.اولی و دومی از سومی بهتر بودن
به نظرم در مورد پویان باید بیشتر صحبت میکردی.برای من یکم شخصیتش گنگ شد.ولی دو طرفه کار میکرد.
در مورد شهصیت استاد هم به نظرم خودی بود نه غیر خودی...فقط عقایدش با ج ا فرق داشت.به قولی یکم از اصلاح طلبی اون طرف تر بود...
امروز یه خبر خوندم که بازیکن معلوم الحال ک برای تیم ملی ج ا هم فوتبال میکنه میخواد بیاد تیم ما...
امیدوارم این اتفاق نیوفته.شاید بعد سال ها بازی مارسی رو نبینم.
سلام
آن زمان بی تجربه بودم و شاید به همین خاطر کمی سخت تر هم نمره میدادم
الان اگر بود به گمانم حداقل سه و نیم را می گرفت.
استاد را یادم نمیاد...
به نظرم اگر بیاید خوب است چون شاید از این به بعد دیدن مارسی تسهیل بشود.