میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

بندرهای شرق – امین معلوف

«این قصه از آن من نیست، نقل سرگذشت دیگری است. با واژه‌هایی خاص خودش که من تنها در بعضی موارد، برای رفع ابهام و ایجاد انسجام، جا به جا کرده‌ام. با حقایقی که به اندازه هر حقیقت دیگری ارزش دارد.

یعنی ممکن است در برخی موارد به من دروغ گفته باشد؟ نمی‌دانم. در مورد او نه! یعنی در مورد زنی که دوست داشته، همین‌طور، درباره دیدارها، اشتباهات، اعتقادات و ناکامی‌هایشان، مدرک دارم. فقط شاید درباره انگیزه‌هایش در هر یک از مراحل زندگی همه چیز را نگفته باشد، درباره خانواده عجیب و غریبش، درباره آن جزر و مد شگفت‌انگیز عقلش – منظورم نوسان دائمی از جنون به عقل و از عقل به جنون است با این‌حال من از روی حسن‌نیت به گفته‌هایش اعتماد می‌کنم. قبول دارم که دچار ضعف حافظه و کاهش قدرت تصمیم‌گیری بود. با وجود این، از سر حسن‌نیت حرف‌هایش را باور می‌کنم.»  

این آغاز داستان بندرهای شرق است. یک راوی اول‌شخص داریم که سرگذشت فرد دیگری را برای ما تعریف می‌کند. هویت راوی چندان اهمیتی ندارد کما اینکه در طول داستان حتی متوجه اسم او نمی‌شویم و فقط اینقدر خواهیم دانست که در پاریس زندگی می‌کند و اصالتی شرقی و به طور خاص لبنانی دارد و باصطلاح خوره تاریخ است... شبیه خود نویسنده! اما آن فرد دیگر که قرار است سرگذشت او را بشنویم کیست؟ در پاراگراف اول اطلاعاتی از او به ما داده می‌شود که ما را به خواندن سرگذشتش علاقمند می‌کند: دارای خانواده‌ای عجیب و غریب! نوسان بین عقل و جنون!

من چند صفحه پیش‌تر می‌روم تا شما در مورد خواندن یا نخواندن داستان بتوانید تصمیم بگیرید؛ راوی از کتابهای درسی تاریخ خود در زمان مدرسه، عکسی را در خاطر دارد که در آن، استقبالی پرشور از یک رزمنده نهضت مقاومت فرانسه که پس از اتمام جنگ جهانی دوم به زادگاهش در بیروت بازگشته به نمایش درآمده بود. حالا پس از گذشت چند دهه از آن زمان، همان فرد را، که طبعاً پیر شده، در یکی از ایستگاه‌های متروی پاریس می‌بیند و ... بالاخره موفق می‌شود باب گفتگویی طولانی که چند روز طول می‌کشد را با این فرد باز کند. این فرد همان است که قرار است سرگذشتش را دنبال کنید.

نام این فرد عصیان است، پدرش یک ترک مسلمان از خاندان سلطنتی عثمانی و مادرش یک ارمنی است و عصیان درست در اوج کشمکش‌های بین این دو نژاد و در واقع کشتار ارمنی‌ها به دنیا آمده است. پدرِ عصیان نیز حاصل ازدواج یک پزشک ایرانی‌تبار با دخترِ مجنون‌شده‌ی یکی از سلاطین مخلوع عثمانی است و خود عصیان هم بعدها با دختری یهودی‌تبار ازدواج می‌کند و همه این‌ها یعنی «خاور میانه»!

داستان در واقع یادآوری و تذکری است بر این امر بدیهی که انسانیت چیزی مستقل از جنسیت، مذهب و زبان است و ارزشمندتر از آنها... به‌گونه‌ای که تفاوت در آنها موجب کاهش و افزایش ارزش انسان نمی‌شود. به عبارت دیگر داستان فراخوانی است برای تحمل، عشق و صلح در منطقه و حتی جهانی که از ضربات جنگ و تعصب، چاک‌چاک است.

درست است که ازدواج‌ها و همراهی‌هایی که در داستان با آن مواجه می‌شویم بیشتر به یک رویا می‌ماند اما بالاخره ما باید یک‌جایی این هم‌زیستی را تجربه کنیم و چه جایی بهتر از رمان!؟ برای تصمیم‌گیری بهتر باید یادآور شوم که وقایع سیاسی-اجتماعی چون نسل‌کشی ارامنه، نهضت مقاومت فرانسه، فروپاشی امپراتوری عثمانی، فروپاشی نظم در لبنانِ دهه‌ی هفتاد و... همواره در پس‌زمینه داستان قرار دارند و هیچ‌گاه داستان مستقیم بر روی آنها متمرکز نمی‌شود. یک داستان ساده.

******

امین معلوف متولد سال 1949 در بیروت لبنان از پدری کاتولیک و مادری مسیحی مارونی (در واقعیت معمولاً در همین حد تلرانس رخ می‌دهد!) است. او تا سال 1975 به عنوان روزنامه‌نگار در روزنامه النهار لبنان به فعالیت مشغول بود اما پس از آغاز جنگهای داخلی در لبنان به فرانسه رفت و تا کنون در آنجا زندگی می‌کند. اولین اثر او کاری است غیرداستانی تحت عنوان «جنگ‌های صلیبی از دیدگاه اعراب» که در سال 1983 به چاپ رسید و باعث شهرت او شد. رمان «صخره تانیوس» در سال 1993 برای او جایزه گنکور را به ارمغان آورد. او جوایز متعددی دریافت و اکنون عضو آکادمی فرانسه است. اگرچه زبان مادری معلوف عربی است اما آثار خود را به زبان فرانسوی می‌نویسد.

******

مشخصات کتاب من: ترجمه داوود دهقان، انتشارات روزنه، جاپ اول 1381، تیراژ 3000 نسخه، 238 صفحه

..........

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.9 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.13  و در سایت آمازون 4.8 )

پ ن 2: برنامه‌های بعدی بدین‌ترتیب خواهد بود: مرد بدون وطن (وونه‌گات)، طومار شیخ شرزین (بهرام بیضایی)، پرواز بر فراز آشیانه فاخته (کن کیسی)، دشمنان (باشویس سینگر)، ملکوت (بهرام صادقی)، استخوانهای دوست داشتنی (آلیس زیبولد)، ژاله‌کش (ادویج دانتیگا).

پ ن 3: در واقع به خاطر بیماری مدتی را دور از کتاب گذراندم و سرد شدم لذا دوباره باید با تلاش مستمر موتور را گرم کنم!

 

ادامه مطلب ...

کشتن موش در یکشمبه - امریک پرسبرگر

پس از اتمام جنگ داخلی اسپانیا و یکسره شدن کار گروه‌های چپ‌گرا و جمهوری‌خواهان، بخشی از آنهایی که زنده ماندند به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن دادند و با توجه به طولانی شدن حاکمیت فرانکو، خیلی از آنها دور از وطن پیر و فراموش شدند و نهایتاٌ از دنیا رفتند. برخی از آنها قهرمانانی محبوب در نگاه طرفدارانشان بودند اما زندگی در تبعید و روزمرگی و بی‌عملی و قطع ارتباط مؤثر و عوامل دیگر، سکه‌ی آنها را از رونق انداخت. قهرمانِ خوب از نگاه عامه کسی است که جلوی جوخه اعدام یا زیر شکنجه، لبخند بر لب خواسته‌های مردم را فریاد بزند و خود را فدا کند! قهرمانِ خوب قهرمان مرده است.  

******

این داستان از لحاظ زمانی حدوداً دو دهه پس از پایان جنگ داخلی جریان دارد. «پابلو داگلاس» پسر نوجوان یکی از مبارزین قدیمی است که به تازگی دستگیر و زیر شکنجه‌ی عوامل پلیس شهر پامپلونا به سرکردگی «وینیولاس» کشته شده است. در صحنه آغازین داستان پابلو به کمک یکی از بستگانش از مرز فرانسه عبور می‌کند تا خود را به خانه عمویش در شهر «پاو» رسانده و با آنها زندگی کند. آرزوی قلبی او دیدار با یکی از انقلابیون مشهور به نام «مانول آرتیگز» است که در ذهن این نوجوان جایگاه رفیعی دارد؛ تقریباً همان جایگاهی که بیست سال قبل از آن، در میان طیف وسیع‌تری داشته است. علاوه بر این آرتیگز در نگاه او کسی است که می‌تواند انتقام خون پدرش را از وینیولاس بگیرد. خروج پابلو از اسپانیا با بستری شدن مادر آرتیگز در بیمارستان همزمان می‌شود. وینیولاس در نظر دارد از فرصت استفاده کرده و این عنصر سابقه‌دار را به داخل خاک اسپانیا بکشاند. مادر که از این دام‌ باخبر شده علیرغم ضدیت با مذهب و مذهبیون، برای نجات فرزندش به یکی از کشیش‌های فعال در بیمارستان به نام «فرانسیسکو» متوسل می‌شود و...  

داستان در یک بازه‌ی زمانی محدود چند روزه جریان دارد و از دیدگاه چهار شخصیت اصلی داستان (پابلو، مانول، وینیولاس و پدر فرانسیسکو) در قامت راویان اول‌شخص، روایت می‌شود. با توجه به سوابق نویسنده که عمدتاً در زمینه فیلمنامه‌نویسی است، کتاب خیلی تصویری و سینمایی از کار درآمده است. اگر فرصت لازم را هنگام خواندن داشتم حتماً یک‌نفس تا انتهای آن می‌رفتم؛ این یعنی داستان روان و پرکشش است. فیلمی که بر اساس کتاب ساخته شده به مراتب از خود اثر معروف‌تر است: «اسب کهر را بنگر» به کارگردانی فرد زینمان با بازی گریگوری پک، آنتونی کوئین و عمر شریف. فیلم را یکی دو روز پس از خواندن کتاب دیدم. فیلم خوبی بود اما کتاب به مراتب قوی‌تر بود. در ادامه مطلب بیشتر در مورد کتاب خواهم نوشت.

******

امریک پرسبرگر (1988-1902) فیلمنامه‌نویس و کارگردان مجار-بریتانیایی است که دو رمان در کارنامه خود دارد. این رمان در سال 1961 منتشر شده و در سال 1964 بر اساس آن فیلم ساخته شده است. پرسبرگر در راه خلق این کتابِ تریلر گونه، نیم‌نگاهی به زندگی و مرگ یکی از انقلابیون اسپانیایی معروف به «اِل کوئیکو» داشته است.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه آرش گنجی، نشر چشمه، چاپ دوم بهار 1393، شمارگان 1200نسخه، 213 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به داستان 3.9 از 5 است. گروه A ( نمره در گودریدز 3.46)

پ ن 2: ترجمه به نظرم خوب بود و در متن هم فقط تعداد انگشت‌شماری غلط تایپی وجود داشت که جای تشکر دارد. فقط در هنگام نوشتن این مطلب با «مانول» مشکل پیدا کردم... به «مانوئل» عادت داریم و گمان هم می‌کنم مانوئل گزینه بهتری است. این را نوشتم که بگویم در ادامه مطلب اگر «مانوئل» دیدید تعجب نکنید.

پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «فداکاری مظنون X» اثر کیگو هیگاشینو است. پس از آن به سراغ کتاب «مارش رادتسکی» اثر یوزف روت خواهم رفت.

 

ادامه مطلب ...

بائودولینو - اومبرتو اکو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زندگی بر شاهراه قدیم رم - واهان توتوونتس

این کتاب به‌نوعی یادآوری خاطرات دوران کودکی نویسنده است لذا بهتر است ابتدا کمی بیشتر او را بشناسیم. واهان توتوونتس در سال 1889 در شهری به نام مِزره در استان خارپرت (الازیغ) در ارمنستان غربی یا همان آناتولی شرقی به دنیا آمد. این مکان در آن زمان در محدوده امپراتوری عثمانی و در حال حاضر نیز در کشور ترکیه واقع شده است. ارمنی‌ها و ترک‌ها در این شهر در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. او در هجده‌سالگی به آمریکا رفت و در کنار کار و امرار معاش به ادامه تحصیلات خود پرداخت. با شروع جنگ جهانی اول به صورت داوطلب به یگان تحت امر ژنرال اوزانیان پیوست. این یگان متشکل از نیروهای ارمنی بود که در کنار روس‌ها با ترکان عثمانی وارد جنگ شدند. این هم‌کاری و هم‌پیمانی بهانه‌ای شد تا کینه‌های قدیمی شعله‌ور شود؛ عثمانی‌ها در مناطق تحت کنترلشان پاسخ سختی به آن دادند: کوچاندن و اخراج و قتل‌عام ارمنی‌ها. توتوونتس به عنوان آجودان فرمانده، بعدها خاطرات ژنرال را آماده و به چاپ رساند. او پس از وقوع انقلاب اکتبرِ روسیه، از سال 1922 در ایروان اقامت گزید. از مهمترین کارهای او در زمینه ادبیات داستانی می‌توان به دکتر بوربونیان(1918)، گردان مرگ(1923)، مجموعه داستان نیویورک(1927)، رمان سه‌جلدی باکو(1930-1934) اشاره کرد. او یکی از بانفوذترین نویسندگان در ادبیات این خطه محسوب می‌شود. در سال 1938 پاکسازی‌های استالینی دامن او را هم گرفت و درنتیجه دستگیر و اعدام شد.

«زندگی بر شاهراه قدیم رم» (1930) سفر ذهنی این نویسنده و شاعر ارمنی به دوران کودکی خود محسوب می‌شود؛ خرده‌خاطراتی که بعضاً با زبانی لطیف و شاعرانه و گاه با نگاهی طنازانه نگاشته شده است. او ابتدا نحوه به دنیا آمدن خود را به سادگی شرح می‌دهد و سپس در بیست و یک قسمت به صورت غیرخطی به موضوعات جداگانه‌ای با محوریت اعضای خانواده و همسایگان و شخصیت‌های مختلف شهر (از معلم گرفته تا یک کفترباز اهلِ دل) می‌پردازد که در خلال این به نوعی داستان‌های کوتاه، خواننده می‌تواند فضای زندگی در آن منطقه به همراه سنت‌ها و نحوه ارتباطات و... را به‌خوبی درک کند. به عنوان مثال برخی زمینه‌ها که موجب آن اتفاقات دردناک بین ترک‌ها و ارمنی‌ها شد از بخش‌هایی از کتاب قابل استخراج است.

بخش کوتاهی از کتاب را جهت آشنایی بیشتر می‌توانید در اینجا بشنوید.

در ادامه مطلب به نکاتی که برای من جالب بود خواهم پرداخت.       

*******

مشخصات کتاب من: نشر چشمه، ترجمه آندرانیک خچومیان، چاپ اول بهار 1396، تیراژ 1000 نسخه، 154 صفحه.  

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.7 از 5 است. گروهA (نمره در گودریدز 4.29 )

پ ن 2: کتاب‌های بعدی به ترتیب بائودولینو (اومبرتو اکو)، و کابوس‌های بیروت(غاده سمان) خواهند بود.  

 

ادامه مطلب ...

دون کیشوت‌های ایرانی - بیژن عبدالکریمی

1) آلونسو کیشانو فردی مهربان و اهل مطالعه است که توجه چندانی به کسب ثروت و مقام ندارد. او به قصه‌ها و حکایات مربوط به شوالیه‌ها بسیار علاقمند است و این شبفتگی به مرور او را به جایی می‌رساند که خود را برگزیده و مکلف و مامور به فداکاری و عمل در راه آرمان‌های شوالیه‌گری احساس کند. هدف او البته نجات همه عالمیان است. او بالاخره بعد از مدتی غور و تدبر در امور خروج می‌کند و به «دون کیشوت» ملقب شده و در فضایی وهم‌آلود مبارزاتش را آغاز می‌کند. اما به نظر می‌رسد جهان واقعی تغییر کرده است و با آنچه در کتابها و داستان‌ها و توهمات او نقش بسته است تفاوت دارد.

2) نویسنده با انتخاب این عنوان به روایتی داستانی از تحولات نیمه قرن سیزدهم هجری (مصادف با نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی) در ایران پرداخته است. نهضت بابیه. در سلسله پست‌های «مقاومت شکننده» خوشبختانه به قرن نوزدهم در ایران رسیده بودیم و دیدیم که بدبختانه چه شرایط اسفناکی در این سرزمین حکمفرما بود. بعد از افول و سقوط صفویه و ورود به دوران طولانی جنگ‌های داخلی و دست به دست شدن‌ها چنان از تحولات دنیا عقب افتادیم و بل بی‌اطلاع بودیم که وقتی در اوایل این قرن نماینده دولت فرانسه برای بعضی رجال مهم دولت فتحعلی‌شاه از انقلاب فرانسه و اصول جمهوریت و حقوق بشر صحبت می‌کند آنها به درجه‌ای شگفت‌زده می‌شدند که گویی داستانهای هزارویکشب می‌شنیده‌اند!

3) در این دوران ایالات و ولایات از سوی حکومت مرکزی اجاره داده می‌شد و حکام مذکور می‌بایست علاوه بر مبلغ اجاره، مواجب ابواب‌جمعی و سود خودشان و هزینه‌هایی که برای کسب این مقام به دم‌ودستگاه دولتی پرداخته‌اند را مجموعاً از حلقوم رعایای مناطق تحت‌امر بیرون می‌کشیدند! آنها طبعاً در این راه از هیچ (تأکید می‌کنم از هیچ) اقدامی فروگذار نمی‌کردند... از شکنجه و بگیر و ببند گرفته تا بزن و بکش!... امرای فوق‌الاشاره تلاش می‌کردند در این راستا از یکدیگر گوی سبقت را بگیرند و خلاصه چیزی که اصلاً وجهی نداشت آبادانی و توسعه مناطق تحت‌امر و حال‌وروز رعایا بود.

4) یاد نقلی از ظل‌السلطان افتادم در اواخر همین قرن، که به خونریزی و سفاکی شهره بود... بدین مضمون: ما که بزرگترین فرزند ناصرالدین‌شاه هستیم هنوز به اندازه معتمدالدوله آدم نکشته‌ایم! چنین حکامی در ولایات قدرت را به دست داشتند.

5) رعیت به واقع هیچ پناهگاهی نداشت؛ در مقابل عمال حکومتی و ابواب‌جمعی و چماقداران آنها که «هیچ» پناهگاهی نداشت. مطلقاً. در تعامل با یکدیگر هم اگر به مشکلی برمی‌خوردند سیستم رفع اختلافات و باصطلاح محکمه‌ها چنان فشل و آغشته به فساد بودند که آرزوی رعایا این بود که کارشان به آنجاها نکشد! چه آرزوی آشنایی!! لذا چندان نیاز نیست در این فقره طول و تفصیل بدهم تا مخاطبی که هیچ اطلاع تاریخی از این دوره ندارد عمق فاجعه را تصور کند. العاقل یکفیه الاشاره. کافیست به صدرنشین خواسته‌های مردم در ابتدای جنبش مشروطه (در اواخر همین قرن) نگاهی بیاندازیم: تأسیس عدالتخانه.

6) با توجه به موارد بالا خودمان را برای لحظاتی به جای رعایای آن زمان بگذاریم: مگر می‌تواند ظلم ظالمان از این حد فزون‌تر گردد!؟ مگر بدتر از این هم داریم!؟ پس از این جاگذاری به یاد بیاوریم که این رعایا قرن‌ها شنیده‌اند که وقتی ظلم به غایت خود رسید منجی عالم بشریت خواهد آمد. این ترکیب باضافه مواردی دیگر (که در کتاب دون‌کیشوت‌های ایرانی آمده است) طبعاً شرایط را آبستن هر اتفاقی می‌کند.

7) ناغافل یاد رئیس‌جمهور سابق خودمان افتادم... وقتی از اواسط دوره دوم با برخی انتقادات از طرف حامیان خود مواجه شد و برچسب انحراف و جریان انحرافی را بر روی نزدیکان خود مشاهده کرد در یک مصاحبه خیلی رک و راست از خودش دفاع کرد که در فلان موضوع و بهمان قضیه چیزی از خودش درنیاورده است بلکه همان چیزهایی که سالها پای منابر شنیده است را تکرار و یا عمل می‌کند.

8) ما در دوران اوج تمدنی خودمان هم با نهضت‌ها و جریانات «باطن‌گرایانه» غریبه نبودیم لذا در دوران حضیض دم‌خور بودن با بواطن و جریانات تأویل‌گرا قابل درک است. یکی از راه‌حل‌های ساده برای حل مسائل و تحلیل وقایع این است که مسئله را ببریم در فضایی تجریدی که قابل دسترسی نیست و در موردش داستان‌سرایی کنیم لذا بازار علوم خفیه همواره داغ بوده و هست! یک نمونه ساده‌ی آن که امروزه بسیار قابل مشاهده است همین باورهای توهمی در باب توطئه و دستهای پشت پرده در همه امور است.

9) با اعداد بازی‌های جالبی می‌توان پیاده کرد اما تحلیل کائنات و... با عددبازی جالب نیست! مثلاً برخی چنان با اعتماد به نفس و بیان وقایعی که مو لای درز وقوعشان در گذشته نمی‌رود استدلال می‌کنند که هر ده سال یا هر بیست سال یک اتفاق ویژه در کشور رخ می‌دهد که گویا این عدد 10 یا 20 رمز و راز ویژه‌ای دارد و مقولات پیچیده‌ای نظیر تحولات اجتماعی تابع خواص این اعداد هستند!! وقتی از درک و تحلیل امور پیچیده ناتوان هستیم اعتراف به ندانستن سخت‌تر از پناه بردن به راه‌حل‌های اتصال‌کوتاه این‌چنینی است.

10) ما که الان در قرن بیست و یکم هستیم و انفجارها و انقلابات علمی و تکنولوژیک و... و... را پشت سر گذاشته‌ایم وضعمان این است پس چندان حرجی بر گذشتگان‌مان نیست!

11) معلمین ما همیشه توصیه می‌کردند که در امتحانات ابتدا سوال را خوب بخوانیم... می‌گفتند نصف جواب در سوال نهفته است... واقعاً بدون فهم مسئله چگونه می‌توان به حل آن پرداخت!؟ خوشبخت آن جامعه‌ای که در فهم و طرح سوال موفق‌اند. در نقطه مقابل جوامعی هستند که خواسته‌ها و سوالاتشان ارتباط منطقی با نیازها و مشکلاتشان ندارد؛ اینها در تاریکی به اعضای مختلف فیل دست می‌کشند و دُر می‌فشانند.

12) حل مسئله خودش یک مهارت است که طبعاً در حوزه اجتماع از عهده عقل یکی دو نفر که از قضا مهارتی ندارند برنمی‌آید. به تاریخ که مراجعه می‌کنیم مسئولینی را می‌بینیم که حل بحران را مترادف با حذف آدم‌های درگیر آن بحران می‌دیده‌اند. مثلاً جرم و جنایت با حذف زمینه‌های شکل‌گیری آن ممکن است نه حذف مجرم... در باقی مسائل هم همین است. منتها راه ساده‌تر همان حذف است! البته انصافاً در زمینه حذف از خودمان خلاقیت‌هایی بروز داده‌ایم: بستن به لوله توپ، شمع‌آجین کردن، شقه‌کردن و...

13) کاش آدم‌ها خواب نمی‌دیدند! این خواب دیدن چه‌ها که با ما نکرده است. وقتی در همین عصر، عنصر خواب دستمایه تصمیمات سرنوشت‌ساز می‌شود بر آدمیان دویست سال قبل چه خُرده‌ای می‌توان گرفت؟ در این که دنیای خواب دنیای عجیبی است شکی نیست اما ما زیادی به خواب‌هایمان تکیه می‌کنیم و شاید به همین خاطر بیداری‌مان هم عجیب و غریب می‌شود.

14) شاید برخی بگویند که به هرحال و به هر ترتیب این داستان به جایی ختم شد که برخی از مفاهیم مدرن و دستاوردهای دنیای نو قابل مشاهده است. تصور کنید در این ایام کرونایی آدمیان می‌خواستند با همان شیوه‌های طب سنتی واکسن کرونا را کشف کنند... با این ابزار (که در جایگاه خودش قابل احترام و دارای کارکرد است) به آن اهداف نمی‌توان رسید. و حالا فرض کنید بعد از کشف واکسن یک عطاری بخواهد واکسن شرکت مُدرنا یا فایزر را عرضه کند؛ آیا می‌توان عرضه واکسن توسط آن عطار را در لیست دستاوردهای طب سنتی گنجاند؟

15) کتاب دون‌کیشوت‌های ایرانی داستان شکل‌گیری نهضت بابیه و تطورات بعدی آن است. از نظر من چندان نمی‌توان آن را «رمان» به حساب آورد و بیشتر داستانی تاریخی یا ذکر تاریخ به صورت داستانی است اما عجالتاً هر اسمی روی آن بگذاریم باید اذعان کرد روایت روان و خوشخوانی است. علاوه بر این خواندن آن برای من رضایتبخش و مفید بود. ممکن است منابع مورد استفاده نویسنده مورد قبول این‌طرفی‌ها نباشد کما اینکه کتاب خیلی دیر مجوز گرفت و خیلی زود توقیف و جمع‌آوری شد.

16) تمام موارد فوق حاشیه و مقدمه‌ای بر متن کتاب بود. موضوع البته بسیار مناقشه‌برانگیز است و جا برای ذکر نکات قابل تأمل بسیاری دارد منتها «اینجا» ظرفیت آن را ندارد. این مطلب را در همین عدد 16 می‌توان به پایان برد منتها 16 مربع کامل است و ممکن است اذهان را به سمت «انسان کامل» و «مرشد کامل» و امثالهم ببرد و تبعاتی به همراه داشته باشد! اگر می‌خواستم در همان عدد 15 موضوع را درز بگیرم ممکن بود کسی به ذهنش برسد که برود سراغ کلماتی که حروف ابجدش 15 می‌شود و کلمات «جیب» و «هود» و «یاد» و «جحد» را ول کند و به کلمه «بابی» بچسبد! شما حتماً می‌دانید که آن اصطلاحات (کامل‌دارها را می‌گویم) و این تقارن‌ها چه سوءتفاهم‌ها و چه فجایعی را در طول تاریخ رقم زده است! جا دارد یادی از فضل‌الله نعیمی استرآبادی و عمادالدین نسیمی شروانی بکنم که کمتر در میان ما شناخته شده‌اند.

17) اگر شقه‌شقه‌ام کنید از عدد 17 آن‌ورتر نمی‌روم که کار بسیار بیخ پیدا می‌کند! پس در همین بند عنوان می‌کنم که هنگام خواندن برخی وقایع و فجایع در کتاب احساس شرم کردم. اما آیا باید ما شرمنده باشیم؟! الان مشغول خواندن رمان «دلبند» از تونی موریسون هستم و از اتفاق, وقایع آن داستان در زمانی مشابه  این کتاب رخ می‌دهد و نشان می‌دهد ظرفیت‌های بشر برای تولید فاجعه بسیار بالاست! اگر کسی هنوز بدان نحو نژادپرست باشد یا بدین نحو ... , در آن صورت بله جای شرمندگی بسیار دارد.

.........................................................

مشخصات کتاب: نویسنده بیژن عبدالکریمی, نشر نقد فرهنگ, چاپ اول 1397, تیراژ 1000 نسخه, 734 صفحه

.........................................................

پ ن 1: فکر می‌کردم آخرین مطلب مربوط به مقاومت شکننده را پارسال نوشته‌ام اما وقتی مراجعه کردم دیدم پنج سال گذشته است! باور کنید باورم نمی‌شد!!! 

پ ن 2: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «دلبند» از نویسنده تازه درگذشته نوبلیست, خانم تونی موریسون خواهد بود. قبلاً از آثار ایشان در مورد «جاز» نوشته‌ام. 

پ ن 3: نمره من به کتاب 4 از 5 است. ( این نمره با سازوکاری که برای نمره دهی به رمانها درنظر گرفته ام محاسبه نشده است. نمره به واسطه اهمیت کتاب از نظر تاریخی و ... محاسبه شده و کتاب را در رده رمانهای قابل توصیه قرار داده است)