میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

زندگی واقعی آلخاندرو مایتا - ماریو بارگاس یوسا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

قدرت و جلال- گراهام گرین

هنوز از حال و هوای پدرو پارامو خارج نشده بودیم که به همراه گراهام گرین دوباره به مکزیک بازگشتیم! این بار شاید چند سال بعد... گراهام گرین در سال 1938 به مکزیک سفر کرد و مدتی را در آن سرزمین زندگی کرد و این کتاب حاصل آن سفر است که در سال 1940 منتشر شد. به عنوان مقدمه برای ورود به فضای داستان، آشنایی مختصر با بخشی از تاریخ مکزیک خالی از لطف نیست.

مکزیک در سال 1821 پس از حدود سه قرن مستعمرهٔ اسپانیا بودن اعلام استقلال کرد و امپراتوری مکزیک برپا شد که البته خیلی زود در سال 1824 به نظام جمهوری تبدیل شد. این کشور (که از قضا پرجمعیت‌ترین کشور اسپانیایی‌زبان محسوب می‌شود) زبان‌ رسمی ندارد و به 63 زبان مختلف در آن صحبت می‌شود، لذا از همان بدو تأسیس یکی از عناصر پیوند دهنده مردمان این سرزمین پهناور، مذهب کاتولیک بوده است. این سرزمین پهناور البته در سال 1835 و پس از آن بخش‌های وسیعی از خاک خود را (ایالت تگزاس و...) در مقابله با ایالات متحده از دست داده است اما هنوز هم از لحاظ وسعت در رده 11 جهان قرار دارد.

از سال 1876 تا سال 1911 رئیس جمهور پروفریو دیاز زمام امور را در دست داشت که اواخر حکومتش مصادف شد با تحرکات انقلابی که نهایتاً با استعفای ایشان انقلاب پیروز شد و فرانسیسکو مادرو زمام امور را به دست گرفت. مادرو دولت مستعجل بود و توسط ژنرال هوئرتا ساقط و سپس اعدام شد و این آغاز دوره خشونت‌بار انقلاب مکزیک است. هوئرتا نهایتاً توسط ائتلاف انقلابیون پرآوازه‌ای همچون امیلیانو زاپاتا، پانچو وییا، کارانزا و اوبرگون ساقط شد و کارانزا به ریاست جمهوری رسید. در سال 1917 قانون اساسی جدید که از قضا در آن مایه‌های محدود کننده قدرت کلیسا دیده شده بود به تصویب رسید. پس از آن، کارانزا توانست زاپاتا را از قطار انقلاب پیاده کند، اما خودش هم نتوانست مدت زیادی سوار قطار باقی بماند! پس از ترور کارانزا در سال 1920، ژنرال اوبرگون به ریاست جمهوری رسید و پس از او پلوتارکو الیاس کالس... در این زمان بود که قوانین محدودکننده کلیسا پیاده شد و اکثر کلیساها تعطیل و فعالیت کشیش‌ها متوقف شد و در برخی نقاط کشیش‌ها دستگیر و تیرباران شدند و انقلاب کریستروها و دست به اسلحه بردن کاتولیک‌ها پیامد این تحرکات بود. ژنرال اوبرگون در انتخابات سال 1928 برای بار دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد اما پیش از آغاز دوره‌اش توسط یک کاتولیک متعصب ترور شد. نقل است که این تروریست در پای چوبه اعدام فریاد viva cristo rey سر داد: زنده‌باد فرمانروایی مسیح!

با این مقدمه به داستان بازمی‌گردیم: روایت از یک بندر آغاز می‌شود، شخصیت اصلی داستان که یک کشیش است می‌خواهد با سوار شدن به کشتی خودش را از مهلکه برهاند... از قضای روزگار نام کشتی ژنرال اوبرگون است!... این کشیش چند ویژگی خاص دارد: اول اینکه آخرین کشیشی است که در این ایالت مانده است و فرماندار ماموریت ویژه‌ای برای دستگیری او به رئیس‌پلیس داده است و یکی از افسران وظیفه‌شناس و غیرفاسد اداره پلیس با اختیارات ویژه این ماموریت را به عهده می‌گیرد. ویژگی دوم این کشیش، اعتیادش به الکل است که موجب شده است با لقب کشیش ویسکی‌خور در میان مردم شهرت یابد! از قضا در این دوره علاوه بر فعالیت‌های مذهبی، خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی ممنوع است و مرتکبین آن به شدت مجازات می‌شوند. ویژگی سوم این کشیش، وظیفه‌شناسی اوست چنانکه در این سالهای اختفا و فرار (که ظاهراً هفت هشت سالی به طول انجامیده است) هرجا که توانسته است وظایف خود را از قبیل انجام مراسم عشای ربانی، غسل تعمید، شنیدن اعتراف و... انجام داده است و می‌دهد. ویژگی چهارم او احساس گناه است و دغدغه‌های ذهنی که در این زمینه دچار آن است... این کشمکش‌های ذهنی به خوبی شخصیت او را برای خواننده قابل لمس می‌کند. البته ویژگی‌های دیگری هم می‌توان برای او برشمرد.

داستان در واقع روایت تعقیب و گریز این دو شخصیت وظیفه‌شناس است که طبعاً تمرکز روی شخصیت کشیش است. در ادامه مطلب بیشتر به داستان خواهم پرداخت.

*****

این کتاب یکی از برجسته‌ترین کارهای گرین محسوب می‌شود. جان فورد بر اساس آن فیلمی را در سال 1947 به نام «فراری» ساخت. در مورد واکنش‌های کلیسا نسبت به این کتاب نقل‌های ضد و نقیضی دیده‌ام؛ طبعاً با خواندن این داستان به نظرم نمی‌رسد طرز فکر این کشیش و ارتقای او به مقام قدیسان و بلکه حتی از آن بالاتر ظهورش در قامت یک مسیح، مطلوب واتیکان باشد!

این کتاب که در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد دو بار به فارسی ترجمه و منتشر شده است؛ نوبت اول با ترجمه عبدالله آزادیان با عنوان «قدرت و افتخار» توسط انتشارات امیرکبیر (1342) و نوبت دوم با ترجمه هرمز عبدالهی با عنوان قدرت و جلال توسط انتشارات طرح نو (1373) که من این دومی را خواندم.

مشخصات کتاب من: نشر چشمه، چاپ اول بهار 1391، تیراژ 1500 نسخه، 350 صفحه

...................................

پ ن 1: نمره من به کتاب 4.2 از 5 است و گروه آن A. (نمره در گودریدز 4 و در سایت آمازون 3.9)

پ ن 2: دو کتاب بعدی به ترتیب چشم گربه از مارگارت اتوود و دایی وانیا از چخوف خواهد بود.

 

 

ادامه مطلب ...

خاک بکر ایوان تورگنیف




جمعی از جوانان انقلابی روس در دهه 1870 میلادی... جوانانی که از طبقه دهقانان و کارگران نیستند اما دل در گرو تغییر نظام ناعادلانه اشرافی دارند و ایمان دارند که به زودی انقلاب رخ خواهد داد و نظام فاسد روسیه تزاری فرو خواهد ریخت. این جوانان روشنفکر به دنبال عمل هستند و حاضرند به موقعیت خود پشت پا بزنند و به میان طبقات فرودست بروند و حتا جان خود را به خطر بیاندازند و فدا کنند.

"نژدانف" دانشجویی است در سن پترزبورگ که هم قلم خوبی دارد و هم خوب بحث می کند و فعالیت سازمانی هم دارد و در مرکز حلقه کوچکی از جوانان انقلابی است که البته از مسکو رهبری و هدایت می شوند. نژدانف فرزند نامشروع یک اشرافزاده است که مقرری سالانه مناسبی هم به ارث برده است. او در پی آگهی کاریابی که به روزنامه داده است جهت تعلیم به فرزند یکی از اشراف سرشناس(سیپیاگین) به ملک او می رود و در آنجا با مارینا (خواهرزاده سیپیاگین) آشنا می شود. آن دو ضمن این که به هم علاقمند می شوند, هر دو آرزومند انقلاب قریب الوقوع سوسیالیستی و شرکت در آن می باشند. پس تصمیم می گیرند که...

هجوی بر انقلابیگری رمانتیک

از نگاه من, داستان یک هجویه بر حرکات کور عده ای جوان پاکباخته و آرمانگراست و تعجب می کنم که در برخی جاها (مقدمه ناشر و مترجم و نوشته های فضای مجازی) تلاش شده است این قضیه کمرنگ شود و بیشتر به پیش بینی انقلاب در آینده تاکید شود و یا علل شکست ها را در ضعف شخصیت مثلن نژدانف و امثالهم جستجو کنند تا احیانن به گوشه قبای انقلاب برنخورد! در این مورد در ادامه مطلب بیشتر خواهم نوشت. اما سرنوشت تک تک شخصیت ها و وضعیت مسخره ای که در اثر عمل زودرس این افراد شکل می گیرد گویای آن است که این اثر هجویست بر این حرکات.

البته طبیعی است که نویسنده, نظام حاکم را نیز نفی می کند اما راه درست مبارزه را در میانه روی و منش یکی از شخصیت های داستان به نام سالومین می داند که به آن هم در ادامه مطلب اشاره خواهم کرد.

***

ایوان تورگنیف زندگینامه جالبی دارد. از این نویسنده 5 اثر در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می بایست خواند حضور دارد که خاک بکر یکی از آنهاست (چهار اثر دیگر: پدران و پسران , سیلابهای بهاری , king lear of the steppes , در آستانه فردا یا قبل از ماجرا). خاک بکر را آقای عبدالرحمن رزندی ترجمه و انتشارات امیرکبیر منتشر نموده است (چاپ اول مربوط به سال 1349 می باشد).

...

پ ن: مشخصات کتاب من؛ چاپ سوم 1378 , 466 صفحه , تیراژ 2000 نسخه

  ادامه مطلب ...

آشفته حالان بیداربخت غلامحسین ساعدی

مجموعه ای از ده داستان کوتاه از مرحوم غلامحسین ساعدی که زمان نگارش آنها از سال 1340 تا سال 1360 می باشد. از ایشان قبلن مجموعه ترس و لرز را خوانده بودم (اینجا).

وقتی هر ده داستان را در کنار هم یک مرور سریع بکنیم می بینیم وجه اشتراک بیشتر آنها تمثیلی بودن و اشاره داشتن به شرایط امنیتی حاکم بر جامعه می باشد که دومی خود به نوعی نویسندگان را به سمت اولی سوق می دهد. بهترین تمثیلی که من ِ خواننده را به خود جذب کرد تمثیل "تمیز کردن خانه" است که با توجه به تعدد کاربردش به نظر می رسد جایگاه ویژه ای نزد نویسنده داشته است.

تمیز کردن

اصولن تمیز کردن فعالیتی است که موجب می شود کیفیت زندگی افزایش پیدا کند و به همین خاطر است که زن و شوهر جوان داستان چهارم و احتمالن همه ما یکی از معیارهای اساسی مان در مورد خانه همین تمیز بودن آن است.اما تمیز کردن های به کار برده شده در داستانها اقسام متفاوتی دارد که با هم مرور می کنیم:

در داستان اول وقتی ماموران امنیتی وارد خانه سمندر می شوند شروع به تفتیش می کنند و هر گونه مورد مشکوکی را جمع آوری می کنند و داخل یک گونی می ریزند و در نهایت چند گونی با خود بیرون می برند که محتویات آن واقعن برای ما خنده دار است اما وقتی "متهم" و "محکوم" دو لغت جداگانه ای هستند که مصداق یکسانی دارند و اصولن وقتی ماموریت مامور تهیه مدرک برای محکومیت متهم باشد طبیعتن یک "موش کوکی" هم می تواند مدرک جرمی در حد "بمب ساعتی" باشد. از موضوع پرت نشویم!...ماموران به جمع آوری این مدارک از خانه ها "تمیز کردن" می گویند، نشان به آن نشان که این تمیز کردن منجر به ایجاد آرامش در جامعه می شود!

در همین داستان اول، اسکندر در بخش پایانی خودش به پیشواز تمیز کردن خانه اش می رود تا گزک دست کسی ندهد کاری که دوستان رضوی در داستان نهم همگی انجام می دهند.

در داستان "خانه باید تمیز باشد" تمیز کردن به نوعی تمثیلی است از نابود کردن همه زشتی ها و پلشتی های اجتماعی موجود...شاید برای زن و شوهر جوانی که برای سه روز به ماه عسل آمده اند بهترین انتخاب بعد از مواجه شدن با وضعیت خانه مذکور، رفتن به مسافرخانه یا هتل بود (مثل ما آدم ها که دو روز در این دنیا زندگی می کنیم و گاه عاقلانه ترین انتخاب این است که بزنیم به چاک مهاجرت) اما مرد این داستان که نمونه ایست از آرمانگرایان دهه چهل و پنجاه، آستین بالا می زند تا خانه را تمیز کند و تقریبن اکثر زمان ماه عسلش را (بخوانید دوران جوانی) صرف مبارزه برای تمیز کردن خانه می کند...این نگاه آرمانی در داستان هفتم (پادگان خاکستری) هم دیده می شود؛ جایی که طوفان کویری شروع می شود و همه چیز را با خودش می برد و تمیز می کند و این تمیزی موجب احساس آرامش می شود.

البته این که تمیز کردن های اینچنینی واقعن منجر به تمیزی می شود خود بحث دیگری است اما عجالتن در دو داستان متاخرتر این مجموعه با این واقعیت مواجه می شویم که: اولن آسمان تیره تر و هوا کثیف تر شده است و دومن تمیزی خانه به قدر نیم بوسه ای نیز دوام نیاورده است.

تعصب فرمانده پادگان در داستان ششم (صداخونه) بر تمیزی پرچم و یا کوشش رابرت برای تمیز کردن خانه قبل از ورود شارلوت در داستان دوم نیز قابل توجه است.

***

در ادامه مطلب مختصری به داستانهای این مجموعه اشاراتی شده است.

مشخصات کتاب من: انتشارات نگاه، چاپ اول 1388 ، تیراژ3000 نسخه، 272 صفحه، 4500 تومان


ادامه مطلب ...

چرا پست قبل نوشته شد؟

فکر کنم به جای ادای دو کلمه , و یک مقدار سخنرانی! بهتر باشه اول به نحوه شکل گرفتن پست قبل اشاره ای بکنم. چند وقت پیش که اثر معروف گوته "رنجهای ورتر جوان" را دست گرفتم در مقدمه اش(در کتابی که من خواندم مقدمه ایست که از نظر من شاهکار بود و هنگام نوشتن پست مربوطه توضیح خواهم داد) مختصری فضای اجتماعی پاریس و لندن و آلمان در زمان خلق اثر گوته را شرح داده بود, از جمله همان متن دومی که در پست قبل آوردم:

 در پاریس همه مشغول خواندن هستند: آن گونه که مسافری آلمانی در آن دوران , این امر را به عین مشاهده می کند. او می نویسد: «همه مردم, خواه در درون کالسکه, خواه در هنگام گردش, خواه در تئاتر, خواه در میان پرده ها, خواه در کافه تریاها, و خواه در هنگام استحمام, مشغول مطالعه کتابی هستند!در داخل مغازه ها, زنان, کودکان, کارگران, شاگردان همه مشغول خواندن هستند؛ حتی نوکران و مهتران هم در هنگام ایستادن در پشت کالسکه ها و درشکه ها, به خواندن می پردازند! درشکه چی ها نیز , نشسته بر روی صندلی جلویی, به خواندن مشغول اند! سربازان نیز در هنگام پاسداری به کتاب خواندن مشغول اند! و ماموران دولتی نیز با حضور یافتن در پشت میز کار خود به مطالعه می نشینند...»

(علت حذف کالسکه و درشکه و مهتر و نوکر هم طبیعتن به دلیل لو نرفتن زمان بود)

پاریس در سال 1774 چنین شکلی داشته است ...پاریسی که آبستن تحولات عظیمی است...همه مشغول خواندن هستند و البته فقط نمی خوانند بلکه همه جا بحث و تبادل نظر در خصوص افکار نو در جریان است و مختص طبقه خاصی از جامعه هم نیست و به قول مقدمه نویس مذکور(پیر برتو) همه مشغول نظریه پردازی اند... و خواننده فهیم این نوشته های پراکنده می داند که فرق این حالت, با غرغر یا قرقر همگانی یا همان تاکسیشر خودمان چیست...بگذریم.  

مست این توصیفات و خواندن دوباره آن بودم که اشاره متن به مصادف بودن این سال با مرگ لویی پانزدهم جلب نظر نمود... دینگ!... اینجا بود که متن اول (از کتاب جامعه شناسی گیدنز) به خاطرم آمد. متن اول همانطور که کامشین به درستی اشاره نمود مربوط به اعدام مرد بدبختی است که متهم به ترور لویی پانزدهم (معروف به لویی محبوب) در سال 1757 بود. پس هر دو واقعه به فاصله فقط 17 سال در پاریس رخ داده است.

امیدوارم که از پسِ از اینجا به بعدش بربیایم! 

( ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...