میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

چرا پست قبل نوشته شد؟

فکر کنم به جای ادای دو کلمه , و یک مقدار سخنرانی! بهتر باشه اول به نحوه شکل گرفتن پست قبل اشاره ای بکنم. چند وقت پیش که اثر معروف گوته "رنجهای ورتر جوان" را دست گرفتم در مقدمه اش(در کتابی که من خواندم مقدمه ایست که از نظر من شاهکار بود و هنگام نوشتن پست مربوطه توضیح خواهم داد) مختصری فضای اجتماعی پاریس و لندن و آلمان در زمان خلق اثر گوته را شرح داده بود, از جمله همان متن دومی که در پست قبل آوردم:

 در پاریس همه مشغول خواندن هستند: آن گونه که مسافری آلمانی در آن دوران , این امر را به عین مشاهده می کند. او می نویسد: «همه مردم, خواه در درون کالسکه, خواه در هنگام گردش, خواه در تئاتر, خواه در میان پرده ها, خواه در کافه تریاها, و خواه در هنگام استحمام, مشغول مطالعه کتابی هستند!در داخل مغازه ها, زنان, کودکان, کارگران, شاگردان همه مشغول خواندن هستند؛ حتی نوکران و مهتران هم در هنگام ایستادن در پشت کالسکه ها و درشکه ها, به خواندن می پردازند! درشکه چی ها نیز , نشسته بر روی صندلی جلویی, به خواندن مشغول اند! سربازان نیز در هنگام پاسداری به کتاب خواندن مشغول اند! و ماموران دولتی نیز با حضور یافتن در پشت میز کار خود به مطالعه می نشینند...»

(علت حذف کالسکه و درشکه و مهتر و نوکر هم طبیعتن به دلیل لو نرفتن زمان بود)

پاریس در سال 1774 چنین شکلی داشته است ...پاریسی که آبستن تحولات عظیمی است...همه مشغول خواندن هستند و البته فقط نمی خوانند بلکه همه جا بحث و تبادل نظر در خصوص افکار نو در جریان است و مختص طبقه خاصی از جامعه هم نیست و به قول مقدمه نویس مذکور(پیر برتو) همه مشغول نظریه پردازی اند... و خواننده فهیم این نوشته های پراکنده می داند که فرق این حالت, با غرغر یا قرقر همگانی یا همان تاکسیشر خودمان چیست...بگذریم.  

مست این توصیفات و خواندن دوباره آن بودم که اشاره متن به مصادف بودن این سال با مرگ لویی پانزدهم جلب نظر نمود... دینگ!... اینجا بود که متن اول (از کتاب جامعه شناسی گیدنز) به خاطرم آمد. متن اول همانطور که کامشین به درستی اشاره نمود مربوط به اعدام مرد بدبختی است که متهم به ترور لویی پانزدهم (معروف به لویی محبوب) در سال 1757 بود. پس هر دو واقعه به فاصله فقط 17 سال در پاریس رخ داده است.

امیدوارم که از پسِ از اینجا به بعدش بربیایم! 

( ادامه مطلب)

اکثر دوستانی که حدس زدند بیراه نگفتند که مربوط به جوامع شرقی است اما کاملن منطبق بر واقعیت نیست...حقیقت این است که چنین وقایعی در همه جای جهان ممکن الوقوع بوده است و اتفاق هم افتاده است ... اما الان در خیلی جاها امکان وقوع ندارد و در برخی جاها هنوز محتمل است (دقت کنید این مجازات به صورت رسمی و با حکم مجاری رسمی صورت پذیرفته و نباید با عمل یک یا چند آدم روانی مقایسه شود که هنوز هم در همه جای دنیا رخ می دهد و خواهد داد).

حالا سوالی که به ذهن می رسد این است که چطور شد که در برخی نقاط چنین مجازات هایی منسوخ شده است و چرا در برخی نقاط هنوز مشابه آن رخ می دهد. چرا هنوزم که هنوزه مثلن همکاران من وقتی با نقل یک واقعه دزدی روبرو می شوند همه متفق القول اند که بهترین راه حل قطع دست است؟ (من البته مدتیست که به عبارت "بهترین راه حل" آلرژی پیدا کرده ام و با شنیدنش همه استخونام زوق زوق می کنه!!) نیاز به توضیح نیست که همکاران من محدود به قشر خاصی نیستند و همه جوره و همه رقمه هستند و همه هم لیسانس به بالا!... چنین راه حل هایی همه جا قابل شنیدن هست. مجازات هایی از قبیل گردن زدن و سنگ.سار کردن هم در همین کشورهای اطراف قابل رویت است...

در آن روزگار (250سال قبل فرانسه) هم مردم جمع می شدند و نظاره گر این مجازات بودند و گاه هلهله و ... اما امروزه کمتر کسی پیدا می شود که از دیدن چنین چیزهایی لذت ببرد (حالا هی پرانتز باز کن تا متنت از بناگوش در بره! حالا چند هزار نفر توی کرج جمع شدند که شدند).

 در برخی نقاط شکل مجازات ها کاملن تغییر کرده است . چرا این تغییرات به وجود آمد؟ فکر می کنید مردم در زمان های قدیم وحشی تر از زمان حال بوده اند و الان اهلی شده اند؟

گیدنز به عنوان یک جامعه شناس چنین تبیینی را قانع کننده نمی داند و معتقد است که مردم طرز تلقی خود را نسبت به این اعمال به طور غیر مترقبه تغییر ندادند بلکه عوامل اجتماعی مهمتری در کار بودند که با فرایندهای عمده دگرگونی که در آن دوره رخ می داد ارتباط داشتند. جوامع اروپایی در آن هنگام به جوامع صنعتی و شهری تبدیل می شدند. نظم روستایی کهن به سرعت جای خود را به نظمی می داد که در آن مردم بیشتری در کارخانه ها و کارگاهها اشتغال پیدا می کردند و به نواحی شهری که به سرعت رو به گسترش بودند کوچ می کردند. برقراری نظارت اجتماعی بر جمعیت های دارای پایگاه شهری با شکلهای قدیم تر مجازات ممکن نبود. این شکلها که بر دادن سرمشقی هولناک برای عبرت دیگران متکی بودند تنها در اجتماعات کوچک کاملاً بسته که شمار موارد جرم معدود بود مناسب بودند.

زندانها به عنوان بخشی از یک روند کلی در جهت ایجاد سازمانهایی که افراد در آنها...جدا از جهان خارج نگاه داشته می شدند, به عنوان وسیله ای برای منضبط کردن و نظارت بر رفتار آنان توسعه یافتند... .در زندان تبهکاران می بایست بازپروری و به شهروندان شایسته تبدیل شوند. مجازات تبهکاری, به جای اینکه علناً نتایج هولناکی را که ارتکاب خطا در پی خواهد داشت به دیگران نشان دهد در جهت تربیت شهروند مطیع به کار افتاد. آنچه را که ما اکنون به عنوان نگرش های انسانی تر نسبت به مجازات درک می کنیم بیشتر پیامد این دگرگونیها بود تا اینکه اساساً علت آنها باشد. تغییرات در رفتار با تبهکاران بخشی از فرایندهایی بود که نظمهای سنتی را که مردم قرنها پذیرفته بودند روبید و به دور افکند...

.....................

این دگرگونی ها چرا جاهای دیگر رخ نداد؟

در جاهای دیگر! هم فرایند صنعتی شدن و شهری شدن به نحوی شکل گرفته و آمارها هم حاکی از رشد مستمر آنهاست اما ... اما علیرغم بروز تغییرات مثبت, همچنان طرز تلقی ها حتا در برخی تحصیلکرده ها و شهرنشیان و چه و چه , رگه های پررنگی از همان تفکرات پیشین دارد...

در چرایی این قضیه برخی از "دوران گذار" می گویند و برخی از قدرت سنت ... دوران گذارمان اما (همانند این پست) طولانی شده است! و سنت در جاهای دیگر هم بدون قدرت و خلع ید نبود...

فکر کنم باید در صنعتی شدن و شهری شدن مان کمی به دیده شک نگاه کنیم. آنجا که در سازمانهای مدرنمان هنوز مناسبات ارباب رعیتی برقرار است و شهرهایمان بیشتر شبیه روستاهای بزرگ است.


نظرات 22 + ارسال نظر
کهکشان سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:38 ب.ظ http://galehje1234.blogfa.com

خیلی جالب بود.فکر میکنم شاید عمده مجازاتهای کیفری خشن هنوزم تو کشور های مذهبی صورت میگیره...حکومتایی که بیشتر از همه مدعی اعتقاد به خداو مذهبن بیشتر ازهمه تو کار خدادست میبرن.دستی وکه خدا داده میبرن...جونی وکه خدا داده میگیرن...
البته اینا همه یه جور قدرت نمایی که به مردم میگن:ما اینیم سربه سرما بزارین چنین میبینید.یه جور تضمین حکومت....از اونجایی که واسه همه مجازاتای خشن حکم شرعی میارن و شرع هم که ضمانت نامه حکومته......

سلام
ممنون...
درست فکر می کنید منتها در چنین جوامعی اگر حکومتی سکولار هم راس کار باشد باز هم معلوم نیست که چنین افکاری از بین بروند...حضور دارند و بعضن قوی هم حضور دارند نمونه اش را در همین نزدیکیها (زمانی و مکانی) مشاهده می کنیم. پس صرفن مسئله حکومت نیست.

آیدا سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:39 ب.ظ http://1002shab.blogfa.com/

منم که درست حدس زده بودم خب به جای اسم لویی اسم متهم رو نوشته بودم.

سلام
شرمنده
احتمالن پس از من, گیدنز مقصر است که نام متهم بدبخت را ذکر نکرده است

منیر سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ

سلام
در کلان شهرها با فرهنگ روستایی زندگی میکنیم با این تفاوت که در روستاها نان و نمک حرمت داشت ، اصلن نگاه چشم تو چشم هم حرمت داشت ، اما در شهرهای ما ...؟
...
خواست مردم قانون رو میسازه و به وضوح میشه دید که چطور وجود قوانین که در راستای نیاز های روز ( هرچند نیازهای کاذب )هست و داشتن مجری قدرتمند روی عادات بشری هم اثر میگذاره . تو گویی نافشون رو از روز ازل با این عادت خاص بریده باشند .
تا جایی که من خبر دارم اینجا زندان و مجازات آخرین حرف رو برای گفتن داره .(بجز موارد مالیاتی ) و از ناف برون تا گوردرون هزار مرحله پیشگیری تدارک دیدند .
ایده آل روی زمین پیدا نمیشه ، اما فاصله خیابونهای ما و اینها اینقدر نجومی شده که جای تاسف همه جا پیدا میشه.
.....
هرچند پست پیشین حالی از ما گرفت اما این یکی خوب یادداشتی بود برار ... جانتان ساق

سلام
در ظاهر امر باهاتون موافقم اما در باطن کمی مشکوکم! من کمی به وجود خصلت های متعالی آنچنانی در روستاها مشکوکم... من دعواهای آنچنانی بر سر آب را دیده ام , کینه های شتری دو طایفه در یک روستا را دیده ام , عقده گشایی یک فرد از یک فامیل را پس از به قدرت رسیدن های انقلابی بر علیه دیگران دیده ام و امثال اینها...پس به خودم حق می دهم که حرمت داشتن نان و نمک در آن حد و حدود را کمی با تردید نگاه کنم.
....
اما به بخش دوم کامنت تان با دیده حسرت نگاه می کنم
....
ممنون

هژیر سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام. دوران گذار توی مملکت ما فکر کنم یه 200 سالی هست که شروع شده! اما اینکه کی تمام شه، نمیدونم! اینقدر عقب و جلو رفتیم که سرگیجه گرفتیم! حجم تناقض ها اونقدر زیاده که آدم هاج و واج میمونه! راستی بنظر تو عمر ما قد میده که ورود ایران به مدرینته رو هم ببینیم؟!

سلام
اسم کشورمان را می توانیم بگذاریم: گذارستان
هم از آن جهت با مسما است و هم از این جهت که بیشتر تاریخمان همینجوری اقوام مختلف اومدن و همچین "گذار" کردند بر ما گذار کردنی

سوالت مزمزه همیشگی دهان امثال ما پیرمردهاست امیدوارم عمر شما قد بدهد

شادی بیان سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ http://neveshte-jat.blogfa.com/

خیلی امید بخش بود اگر در دوران گذار به سر می بردیم. به شخصه هیچ آثاری از این «گـــذار» در اطرافم نمی بینم.

سلام
نمی شود اینطور ناامید بود
اینجور که می گویند ما از وضع متعادل سنتی خارج شده ایم و هنوز به تعادل مدرن نرسیده ایم و دردی که تحمل می کنیم به واسطه این گذار است...
حالا مگر این که بگوییم ما از اساس نامتعادل بودیم
یا این که بگوییم رفتیم داخل این گذار ولی نشانه ای از نزدیک شدن به وضع تعادل را نمی بینیم که این به واقع نزدیک تر است

کهکشان چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:13 ق.ظ http://galehje1234.blogfa.com

از هژیر ممنون که اینجا رو به من معرفی کرد.

من از هژیر ممنونم

دیوانگی محض من چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

کاش میشد همچین دورانی را ساخت اونم تو ایرانی که هر لحظش با لحظه دیگش فرق داره

سلام
چرا نشه ... خود به خود که نمیشه... هر نفر به نوبه خودش باید یه کاری بکنه... وگرنه هیچ وقت نمیشه

فرزان چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ق.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

مرسی از توضیح__

سلام
ممنون که وقت می گذارید

منیر چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

یعنی وجود یا عدم وجود آب کافی ، این همه در فرهنگ ملل موثره ؟ حتمن هست.
محاسبه دقیقش رو بذاریم به عهده ی اهل فن ...
اما وجدانن روستائیای شمال دل بزرگی دارند ... تا وقتی که من بودم داشتند .
....
راستی اینجوری که توی بخش دوم پست قبلی نوشتید اینجا همه مشغول مطالعه نیستند ها ... گفتم تا یه خورده کمتر حسرت بخوریم . تازه نیمی از اونهایی که دارند مطالعه میکنند در راه و گذر ، دارند Bild می خونند . بی دل و بی غم !

سلام
بله که موثره ... خیلی هم موثره ... اما فقط آب نیست چیزای دیگه هم هست که همون اهل فن محاسبه کنند
در روستاهای جنوب هم آدمیان دل بزرگ هستند... منتها دور دست دل کوچیکاس! البته در روستای ما دیگه آدم چندانی نمونده که دل داشته باشه یا نداشته باشه! فوق فوقش چهل تا یارانه بگیر...
.............
دیر رسیدید یه کم به قدر 250 سال! ... البته ممنون که مایه های نخوردن حسرت مارو فراهم می کنید
اونا دیشب مشقاشونو نوشتند و الان پی بازی بازی اند!(اگر زمان را کامپکت کنیم و اینا)
و از همه مهمتر اونا الان همه دچار بحران بیکاری و اقتصادی و دچار فروپاشی فرهنگی و اضمحلال اخلاقی هستند
این بیلدی ها هم عجب پر رو هستند ها! هنوز بعد از آبروی از دست رفته کاترینا بلوم دارن ادامه می دهند

که چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ب.ظ

دیدی! دیدی دومی رو یه جا خونده بودم!

خب یعنی الان می شه امید داشت الان در کشورهایی که دارن سر همدیگه رو فلان، مثلن کشور فلان، 17 سال دیگه یهو ممکنه همچو تفاوتهایی به وجود بیاد؟
یا اشتباه برداشت کردم؟
یا پس چی؟

سلام

..........
میشه امید داشت اما نه برای 17 سال دیگه! البته شاید هم بشه...چرا که نه...سرعت تغییرات به هر حال بیشتر شده و خیلی کاتالیزورهای دیگه...
این که می گم نه برای 17 سال به این علته که در فرانسه هم بیش از اینها طول کشید...تازه بعد از تاریخ متن دوم اووووه اینقدر گیوتین بالا و پایین رفت که نگو!! اونقدر گفتا که کرا کشتی تا کشته شدی زار مصداق پیدا کرد که نگو تا بالاخره رسیدند به جایی که متوقفش کنند...به همین سادگی ها هم نبود...منتها بحث و گفتگو و نظریه پردازی و مطالعه و فکر و اینها به نظرم جزء شروط لازم این تغییراته...
ولی از این جهت می توان امیدوار بود که بالاخره اونا تونستن چرا ما نتونیم!

ص.ش چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ

تخصصی بود.

سلام
از پسش برنیومدم پس

آیدا چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ب.ظ http://1002shab.blogfa.com/

دشمنتون شرمنده!!
اون کودک درونم بود که داشت جیغ جیغ می کرد.
والا می بخشیم آنتونی گیدنز رو طفلی تو جفت پایان نامه هام کمکم کرده.

سلام


گیدنز کلن آدم دست به خیری است ... شاید بیشتر رفتم سراغش از این به بعد
ممنون

درخت ابدی پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
پس که این‌جور!
من امشب یاد یه صحنه از "در انتظار بربرها" هم افتادم، اما هرچی فکر کردم یادم نیومد کجاش. شاید هم آشنا بودن توصیف دخیل بوده.
بخش دوم به نظرم اغراق‌آمیز میاد. سر همین فکرم رفت سمت ضدآرمان‌شهر.

سلام

مثلن میشه یاد اون صحنه ای افتاد که اسیران بربر را آوردند وسط میدون و ملت جمع شده بودند و شکنجه و اینا رو تماشا می کردند...اونجا هم فکر کنم تشریح مجازات دقیق و منزجر کننده بود و در عین حال ملت هم هلهله می کردند.
بله کمی اغراق دارد در خودش چرا که یک مسافر آلمانی این را روایت می کند و آلمانی ها در اون زمان از لحاظ شاخص های سواد و مطالعه و ادبیات و اینها کمی عقب تر بودند و فرانسوی ها در آن زمان از این لحاظ قطب اروپا بودند...حالا یه مسافر آلمانی که احتمالن حساسیت ادبی فلسفی هم داشته اومده پاریس, خب طبیعیه که با حسرت به موضوع نگاه می کنه و یه کم اغراق چاشنیش می کنه ...

FBR پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ http://shojaei90.blogfa.com

هعی... گذار... گزار؟! گراز؟!

سلام
ههوووف

سیولیشه جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:39 ب.ظ http://siolishe.blogfa.com

سلام

در کتاب انسانها و خرچنگها اشاره شده که قانون برای جلو گیری از تصادم امیال نفع جوی بشر ساخته شده است.
قانون های وضع شده ائینه رفتار و کردار آن جوامع هستند.هر جامعه ای هرچه بدوی تر و خشن تر باشد قانونش هم لاجرم شدا و غلاظ خواهد بود

سلام دوست عزیز
بله به خصوص با بخش دوم موافقم ... با این توضیح که همه جوامع از بدویت شروع کردند! ...برخی تغییر کردند و برخی نه چندان...و مسئله این است.
ممنون

زنبور جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
با نظر منیر موافقم. در جامعه خودمان به علت فشارهای اقتصادی موجود افراد در صدد احقاق هر چه بیشتر حق و حقوق خود از دیگران و حکومت چه به صورت قانونی و چه به صورت غیر قانونی هستند. خواه ناخواه در بسیاری از این موارد منافع افراد در تضاد قرار گرفته و این تعارضها ایجاد خشونت در سطح زندگی روزمره افراد می کند. به همین دلیل شاید وقتی می خواهد کسی رو مجازات کنند دوست دارند به حداکثر خشونت این کار انجام بشه. شاید اگه خلافهای کوچک درست و به موقع رسیدگی میشد به این درجه از خشونت نمی رسیدیم.

سلام برادر
یه جورایی باهاتون مخالفم
1- با "فشارهای اقتصادی موجود" به عنوان علت مخالفم , چون در زمان های کم فشار هم خیلی برخی مولفه هایمان متفاوت نبوده است.
2- حالا با مبتدای جمله اول که همان بند یک باشد کنار بیایم با خبرش کاملن مخالفم :"افراد در صدد احقاق هر چه بیشتر حق و حقوق خود از دیگران و حکومت چه به صورت قانونی و چه به صورت غیر قانونی هستند" ... مردم ایران به صورت نرمال, عمومن با حکومت چه به صورت قانونی و چه به صورت غیرقانونی طرف نمی شوند و باز هم عمومن با مواجهه قانونی میانه ای ندارند و از همه مهمتر کلن توی کار احقاق حق نیستند!!!
.....
اما با فحوای کلام اگر این باشد که همه دنبال منافع خودشان هستند و این منافع با هم تزاحم دارند و این تزاحم موجب ایجاد زمینه های خشونت می شود تا حدودی موافقم. این همه جا می تواند به همین شکل باشد یعنی بشر اینجوری است همه جا... این زمینه همه جا هست منتها یه جاهایی عوامل دیگری این زمینه را کنترل می کند یا هدایت می کند یا به نوعی تخلیه می کند و در جاهای دیگرتری آن عوامل کنترلی فشل هستند و الی آخر...

سرونار شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ق.ظ

الی شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

جالب بود
تنها علت پررنگی که الآن به نظر من میاد رسوخ بیش از حد مذهب و احکام و حدیث ها ... ست که باعث عدم رشد باورهای مردمی ما شده . حالا سیاست دولتمردانه و یا هر چی به نظرم خیلی دلیل مهمیه . وقتی کوچکترین قوانین هم با قالب مذهبی افراطی پیش میره دیگه چی میشه تووقع داشت
رفته بودم سبزی خوردن بخرم گفتم آقا خیلی ریحون نذار ، یه خانومی از پشت سرم گفت : دخترم ریحون خوردن خیلی ثواب داره چرا می گی کم بذار !!!

سلام

عجب مثالی زدید ... خب راست میگه چرا می گی کم بذار خیلی اساسی بود این مثال... ممنون
اما من کلن به تنها علت , اعتقادی ندارم...این علت هم قابل توجه است... اما بی مذهب و با مذهب مان چندان در این زمینه ها شاید تفاوت فاحشی نداشته باشند (این برداشت شخصی من است و مبتنی بر هیچ آماری نیست) ضمن این که غلبه خرافه و جهل را رد نمی کنم به زمینه هایی فکر می کنم که ما را مستعد داشتن چنین افکاری می کند... مثلن قهر بودن با فکر کردن!(امتناع اندیشه)

حسین یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

هی وای من... عجب داستانی بود این دو پست تو رفیق...
خیلی در این باره فکر کردک اما نتیجه نگرفتم که چرا همون همکارها که گفتی هر چقدر هم که باهاشون بحث می‌کنم اما هم‌چنان همون نظر رو دارند که باید دست رو قطع کرد و اعدام کرد و از این کارا...
در ضمن کارکرد زندان در این دیار گل و بلبل به کلی متفاوت است انگار...
این پست خیلی خوب بود... مرسی

سلام
خیلی مخلصیم
ممنون
ببینیمت برادر ... امروز می زنگم بهت

آنتی ابسورد یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام حسین جان.این پست و پست پیشین را با دقت خواندم.جالب بود.موافق نیستم که این مجازات ها دیگر برای خیلی ها جذابیت ندارند و طرفدار ندارند.به زعم من مردم ما هنوز معتقدند به اینگونه مجازات ها و اگر چنین چیزی و مشابه ان را ببینند تا مدت های مدیدی با حرص و ولع آن را تعریف می کنند.برای خود من بارها شده است و پیش آمده که کسی بیاید و بخواهد از شلاق خوردن افراد تعریف کند آنهم با چه حرصی و بدون ذره ای چندش! ان هم با لذت وافر!!!
الله اکبر.آدم تنش می لرزد! یادم نمیرود همین چند ماه قبل توی تاکسی یک ادم اینچنینی با تعریف کردن صحنه هایی فجیع از یک تصادف وحشتناک در منطقه مان،ان روز را که هچ،تا چندین روز حالم را خراب کرد...طرف فقط و فقط بدلیل حضور موفق در صحنه(!!!) و کمک به امدادگران و دیگر مردم ِ اینچنینی در جمع اوری لاش ها،چنان افتخار میکرد که آنگونه که من خوانده ام و ایمان هم دارم،"سارتر" و "بکت" از دریافت جایزه نوبل به خود افتخار نکردند!!! باور کن راست می گویم.و میدانم که میدانی این را...
جلّ الخالق.آدم در خلقت این ها می ماند.که این ها چطور دد منشانی هستند که چون تصادفی می بینند آنچنان وحشیانه یورش می برند سمتش در حالیکه موبایلهاشان هم در دستانشان است و در حین دویدن و یورش دارند دوربین موبایل را آماده میکنند تا فیلم بردارند از صحنه های زننده ی تصادف.خدا را شکر این جانوران روز عاشورا نبودند وگرنه فیلم مستند آن را به قیمتی گزاف می فروختند به شیعیان! آدم در خلقت این وحشیان شک میکند که نکند آدم نیستند یا شاید خاص هستند.مارکی دو ساد اگر این ها را می دید به خدا قسم داستان های خود را رها میکرد و از اینان می نوشت!چه اینکه جاییکه حقیقت جایگه دارد چه حاجت به نوشتن داستان است؟!بگذریم و برویم افتخار کنیم به داشتن چنین مردمی و افتخار کنیم به ایرانی بودنمان...
بگذار سر خودم را شیره بمالم با زمزمه کردن این حدیث جعلی که فرمود:
"علم اگر در ثریا هم باشد،مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت..."

سلام رفیق
ممنون
...
بله چون آماری در این زمینه نداریم زیاد نمی توان محکم از کم شدن یا زیاد شدن پدیده ای صحبت کنیم... اما از باب همین خود و اطرافیان و اینا آدم حس می کند الان کمتر شده اند کسانی را که لذت می برند از مجازات علنی و عام... اما این مثال های شما هم آدم را توی فکر می برد که نکند در دام محیط کوچک افتاده ام...
دام محیط کوچک اصطلاح ابداعی است تعجب نکن! گاهی آدم با توجه به محیط اطرافش که طبیعتن کوچک است در مقیاس جامعه , یک نتیجه گیری عام می کند و آن را تعمیم به کل می دهد (حتمن یک اسم علمی فلسفی بهتری دارد که من خبر ندارم) و طبیعتن گاهی به بیراهه می رود و گاهی هم ممکن است درست بگوید...
این دیدن صحنه های خفن و فیلمبرداری با موبایل از صحنه های خفن من را مجاب می کند که آن بخش از ادعایم را پس بگیرم.
...
گاهی لازم است سر خودمان را شیره بمالیم! باور کن!! وگرنه می پکیم به میلا قسم ...

یک لیلی یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ب.ظ http://yareaftab.blogsky.com

سلام بر حسین خان کتاب خوان
به نظرم تنها به مطالعه "مشغول" بودن باعث چنین تحولی نمی تواند باشد. آن "نظریه پردازی" که اشاره کردید به مراتب مهمتر است.
و در مورد مجازات سالب آزادی یا همان زندان خودمان؛ نگاهی ساده به طراحی نظام زندان (جرائم مستوجب زندان، طراحی فضای زندان و مدت محکومیت ها، طرز برخوردهای محکومان و سرپرستان با زندان) در آن جوامع و این جوامع! خود نشان دهندۀ این است که آن چه حاصل شده است چقدر توانسته است هدف را برآورد.
مثل خیلی موارد دیگر به قول استاد دکتر سریع القلم گویا "خیلی فکر نمی کنیم." یا "خوب فکر نمی کنیم."

سلام بر یار آفتاب
صد در صد...ذیل کامنت "که" اشاره کوچکی داشتم...و اشاره بزرگش خود من!! چرا جای دور برویم اگر مطالعه کفایت می کرد الان یه تحولی , چیزی, رخ داده بود
........
فکر کردن
فکر کردن
فکر کردن
ما این کار را یاد نگرفته ایم.
من که خودم در این زمینه لنگ ام
ممنون

یک لیلی دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ

سلام مجدد
نفرمایید. شما که هم می خوانید و هم نقد و تحلیل و تطبیق می کنید.
خوش به سعادتتان. کاش ما هم به اندازه شما لنگ بودیم!

سلام
در مورد خودم امیدوارم که اینطور باشد
حرفم تعارف نبود ولی به هرحال از لطفتان سپاس

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد