میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

انتخاب کنیم!

سال گذشته در چنین روزهایی درگیر پروژه ای بودم که قرار بود در بهمن ماه (ایام افتتاح کنان پروژه ها) به پایان برسد که البته بالاخره همین دو هفته قبل به صورت رسمی افتتاح شد! تازه همه از میزان کم تاخیر پروژه شاد و خندان بودند...و باید اعتراف کنم که به نوعی حق داشتند از این بابت, چون در مقیاس, در مقیاسِ...چی بگم؟ ریشتر!؟ ملی!؟...به هر حال در مقیاس های موجود به نظرم در کل خوب بود!

عارضم به خدمتتان که از دو سه ماه قبل درگیر پروژه جدیدی هستم که آن هم قرار است در همان ایام معروف, افتتاح شود...با توجه به این که من آدم بسیار خوشبینی هستم و گاهی این خوشبینی به حد افراط و بیمارگونه ای خودش را نشان می دهد, باید بگویم که یحتمل در خرداد ماه کار به پایان می رسد. همین الان که این مطالب را روی کاغذ می نویسم یکی از مدیران پروژه از پیشرفت 98 درصدی کار خبر می دهد و دارد به مدیر ارشد از احتمال یکی دو روز تاخیر سخن می گوید! ارشد مذکور به قدر چند میلیمتر ابروهایش توی هم می رود و لذا گزارش دهنده بلافاصله عنوان می کند که همکارانش با تلاش مضاعف آن را جبران خواهند کرد و ابروها دوباره به سر جای مبارک باز می گردند. خلاصه همگی در یک خودگولمالی عظیم دست به دست هم داده ایم و با قیافه های فکور, نگاه های خاصی به یکدیگر می اندازیم و حتا خود من گاهی که سرم را از روی همین کاغذ بلند می کنم کله ام را از بالا به سمت پایین چند بار تکان می دهم و همزمان لب بالا و پایین را هم کمی روی هم فشار می دهم که کمی هم محکم کاری کرده باشم! مگه من چمه!؟

درواقع بد نیست که بصورت هفتگی لامپ هایی که در این جلسه طویل الوقت در ذهنم جرقه وار روشن می شوند را روی کاغذ بیاورم تا اگر بعدها کسی پرسید در آن شرایط سخت و حساس چگونه چرخ های عظیم صنعت را به حرکت درآوردید, دستم خالی نباشد!

اقتصاددانان وضعیت فعلی اقتصاد ما را با اصطلاح "رکود تورمی" توضیح می دهند. در واقع چند سالی است که دچار این بیماری هستیم. بنا ندارم پا توی کفش اقتصادیون بکنم بلکه داشتم به یکی از بیماری های خودم فکر می کردم که به صورت تقریبن مرتبط یک عدد از همان لامپ ها روشن شد...دیدم غیر از خودم اکثر کسانی که دور همین میز نشسته اند و من می شناسمشان و چه بسا دیگرانی که نمی شناسمشان به این بیماری فرهنگی دچاریم. بله فرهنگی!...فی الواقع لامپی که روشن شد این اصطلاح بود: "رکود توهمی".

رکود توهمی از نظر من وضعیتی است که یک فرد یا یک جمع (از گروه و سازمان بگیرید بروید بالا تا برسید به یک جامعه) دچار یک انحطاط و رکود هستند اما در عین حال دچار این توهم هستند که انگار دم دروازه های تمدن بزرگ, گروهی به استقبال آمده اند و هلهله و کِل, که خوش آمدید و گروهی هم متعجب و گروهی هم ترسان و گروهی هم البته پشت دیوار مشغول توطئه...

در حوزه فردی و شخصی مثال های زیادی هست که پیش خودم محفوظ می ماند(گفتم که داشتم به بیماری های خودم فکر می کردم)! اما در جمع و جامعه وقتی این بیماری همه گیر بشود و سرریز کند در حوزه های مختلف سیاسی, اجتماعی, اعتقادی, و حتا صنعتی و...نتایجش ملموس تر می شود. طبعن اگر بخواهم مثال بزنم می روم سراغ فوتبال!! فی الواقع این فوتبال عجب پدیده خوبی است و همه جا به کار می آید! دردسر چندانی هم ندارد, نشان به آن نشان که چهل پنجاه نشریه ورزشی چاپ می شود و لباس زیر همدیگر را سر میله می کنند و آب از آب تکان نمی خورد... حالا این گزاره های فوتبالی را با هم مرور کنیم:

1-      ما نزدیک به چهار دهه است که در آسیا قهرمان نشده ایم.

2-      وقتی یک بازی از لیگ های اروپایی را می بینید و از قضا فردایش یک بازی از لیگ داخلی را...دچار یاس فلسفی می شوید.

3-      کاهش روزافزون تماشاگران فوتبال به حدی است که می توان آنها را به صورت دستی شمارش نمود, و گویای سطح پایین بازی هاست.(حتا برای آن رده سنی که یاس فلسفی ملسفی حالیشون نیست!)

این گزاره ها را زیادتر نمی کنم...با همین ها مشخص است که کجای این دنیا هستیم اما...اما حالا این را بگذارید کنار مردمی که پس از گروه بندی جام جهانی در برنامه های مختلف رادیو تلویزیونی در نظرسنجی ها شرکت کردند و... چنان حق به جانب می تازاندند که گویی چهل سال است قهرمان بلامنازع آمریکای جنوبی هستیم و هر روز صبح که از خواب بلند می شویم یک بار آرژانتین را لوله می کنیم و بعد به سر کارمان می رویم و خلاصه اینکه وعضی بود...منصف تر ها می گفتند در گروه مان دوم می شویم!!

حالا در حوزه های دیگر را هم که خودتان واقفید. در باب صنعت هم می شود زیاد حرف زد که بماند برای هفته بعد ...فقط همین دو بیت را از مولانا می آورم و شما را دعوت می کنم که ادامه مطلب را باز کنید و در انتخابات کتاب شرکت کنید:

 آن یکی پرسید اشتر را که : هی

از کجا می آیی ای فرخنده پی؟

گفت : از حمام گرم کوی تو

گفت : خود پیداست در زانوی تو

 

ادامه مطلب ...

انتخاب کتاب

لطفن از میان گزینه های زیر دو کتاب را انتخاب کنید: 

1-      آلیس    یودیت هرمان     محمود حسینی زاد      نشر افق

2-      آنها به اسبها شلیک می کنند  هوراس مک کوی  محمدعلی سپانلو    نشر باغ نو

3-      ابداع مورل    آدولفو بیوئی کاسارس    مجتبی ویسی     نشر ثالث

4-      اپرای شناور     جان بارت     سهیل سمی     نشر ققنوس

5-      اعتماد     آریل دورفمان     عبدالله کوثری    نشر آگاه

6-      در جاده    جک کرواک     احسان نوروزی    نشر چشمه

7-      دفتر بزرگ    آگوتا کریستوف     اصغر نوری   نشر مروارید

8-      زندگی در پیش رو     رومن گاری   لیلی گلستان   نشر بازتاب نگار

9-      عشق های خنده دار    میلان کوندرا   فروغ پوریاوری  انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

10-      ماری      ولادیمیر ناباکوف    عباس پژمان     انتشارات هاشمی

انتخاب کتابهای ماه جاری

چند روز قبل فرصتی دست داد و یک سفر کوتاه یک روزه به الموت رفتم...از هوای خنک و مناظری که برای من دیدنی بود که بگذریم و سفرنامه مربوطه و اینا...یک نکته را به عنوان پیش آگهی یا هرچیز دیگری , چون برام جالب بود اینجا می نویسم. موقعی که اون بالا ایستاده بودم و به پایین نگاه می کردم , احساسات عجیب و غریبی بهم دست داد که یکیش این بود که به حسن صباح حق دادم!! آدم واقعن وقتی از اون بالا به پایین نگاه می کنه احساس می کنه هر کاری رو می تونه انجام بده...هر کاری.

لذا به همین مناسبت! چهار گروه کتاب در انتخابات این سری قرار می دهم که از هر گروه به یک گزینه رای بدهید (در ادامه مطلب ، پاراگراف اول هر کتاب را جهت قضاوت بهتر آورده ام).

 .

پ ن 1: مطلب بعدی "آویشن قشنگ نیست" حامد اسماعیلیون خواهد بود. در حال خواندن پرنده خارزار کالین مکالو هستم...فکر کنم بیست سال قبل این کتاب رو می خوندم بهتر بود.

پ ن 2: واکنش کیهان به وزرای پیشنهادی حالت خاصی در آدم ایجاد می کند! حالتی که متشکل از ترکیبات مختلف و بعضن ناشناخته است و آدم را به سوی جر دادن سوق می دهد... حالا چی شد یاد کیهان افتادم؟! چون مدتیه به یک نفوذ صهیونیستی در نظام مشکوک شده ام: شبکه پویا!!! انشاء الللا یک روز افشایش خواهم کرد و نیمه پنهان این شبکه صهیونیستی را آشکار خواهم نمود.

ادامه مطلب ...

انتخاب سه کتاب بعدی

به خاطر این که زود به زود مزاحم دوستان نشوم و همچنین برنامه خواندن کتاب کمی شفاف تر بشود یک انتخابات سه بخشی برگزار می کنیم... لذا از هر بخش به یک گزینه رای بدهید (لازم به ذکر است که ترجمه معرفی شده صرفن ترجمه ایست که من در کتابخانه دارم و ممکن است که ترجمه دیگری هم داشته باشد که بهتر یا بدتر باشد!) : 

ادامه مطلب ...

انتخاب با شما

سیمای زنی در میان جمع اثر هاینریش بل به پایان رسید و تا دو سه روز دیگر مطلبش را خواهم نوشت و امروز دختر پرتقال گوردر را شروع می کنم. اما برای کتاب بعدی یکی از مجموعه داستان های ایرانی زیر را انتخاب و توصیه کنید: 

1- آویشن قشنگ نیست       حامد اسماعیلیون      نشرثالث 

2- ارواح مرطوب جنگلی         محسن حکیم معانی  نشرققنوس 

3- تمام زمستان مرا گرم کن   علی خدایی            نشرمرکز 

4- تو می گی من اونو کشتم؟ احمد غلامی           نشرافق 

5- هر از گاهی بنشین          فریبا منتظرظهور       نشرمروارید