میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

انتخاب کنیم!

سال گذشته در چنین روزهایی درگیر پروژه ای بودم که قرار بود در بهمن ماه (ایام افتتاح کنان پروژه ها) به پایان برسد که البته بالاخره همین دو هفته قبل به صورت رسمی افتتاح شد! تازه همه از میزان کم تاخیر پروژه شاد و خندان بودند...و باید اعتراف کنم که به نوعی حق داشتند از این بابت, چون در مقیاس, در مقیاسِ...چی بگم؟ ریشتر!؟ ملی!؟...به هر حال در مقیاس های موجود به نظرم در کل خوب بود!

عارضم به خدمتتان که از دو سه ماه قبل درگیر پروژه جدیدی هستم که آن هم قرار است در همان ایام معروف, افتتاح شود...با توجه به این که من آدم بسیار خوشبینی هستم و گاهی این خوشبینی به حد افراط و بیمارگونه ای خودش را نشان می دهد, باید بگویم که یحتمل در خرداد ماه کار به پایان می رسد. همین الان که این مطالب را روی کاغذ می نویسم یکی از مدیران پروژه از پیشرفت 98 درصدی کار خبر می دهد و دارد به مدیر ارشد از احتمال یکی دو روز تاخیر سخن می گوید! ارشد مذکور به قدر چند میلیمتر ابروهایش توی هم می رود و لذا گزارش دهنده بلافاصله عنوان می کند که همکارانش با تلاش مضاعف آن را جبران خواهند کرد و ابروها دوباره به سر جای مبارک باز می گردند. خلاصه همگی در یک خودگولمالی عظیم دست به دست هم داده ایم و با قیافه های فکور, نگاه های خاصی به یکدیگر می اندازیم و حتا خود من گاهی که سرم را از روی همین کاغذ بلند می کنم کله ام را از بالا به سمت پایین چند بار تکان می دهم و همزمان لب بالا و پایین را هم کمی روی هم فشار می دهم که کمی هم محکم کاری کرده باشم! مگه من چمه!؟

درواقع بد نیست که بصورت هفتگی لامپ هایی که در این جلسه طویل الوقت در ذهنم جرقه وار روشن می شوند را روی کاغذ بیاورم تا اگر بعدها کسی پرسید در آن شرایط سخت و حساس چگونه چرخ های عظیم صنعت را به حرکت درآوردید, دستم خالی نباشد!

اقتصاددانان وضعیت فعلی اقتصاد ما را با اصطلاح "رکود تورمی" توضیح می دهند. در واقع چند سالی است که دچار این بیماری هستیم. بنا ندارم پا توی کفش اقتصادیون بکنم بلکه داشتم به یکی از بیماری های خودم فکر می کردم که به صورت تقریبن مرتبط یک عدد از همان لامپ ها روشن شد...دیدم غیر از خودم اکثر کسانی که دور همین میز نشسته اند و من می شناسمشان و چه بسا دیگرانی که نمی شناسمشان به این بیماری فرهنگی دچاریم. بله فرهنگی!...فی الواقع لامپی که روشن شد این اصطلاح بود: "رکود توهمی".

رکود توهمی از نظر من وضعیتی است که یک فرد یا یک جمع (از گروه و سازمان بگیرید بروید بالا تا برسید به یک جامعه) دچار یک انحطاط و رکود هستند اما در عین حال دچار این توهم هستند که انگار دم دروازه های تمدن بزرگ, گروهی به استقبال آمده اند و هلهله و کِل, که خوش آمدید و گروهی هم متعجب و گروهی هم ترسان و گروهی هم البته پشت دیوار مشغول توطئه...

در حوزه فردی و شخصی مثال های زیادی هست که پیش خودم محفوظ می ماند(گفتم که داشتم به بیماری های خودم فکر می کردم)! اما در جمع و جامعه وقتی این بیماری همه گیر بشود و سرریز کند در حوزه های مختلف سیاسی, اجتماعی, اعتقادی, و حتا صنعتی و...نتایجش ملموس تر می شود. طبعن اگر بخواهم مثال بزنم می روم سراغ فوتبال!! فی الواقع این فوتبال عجب پدیده خوبی است و همه جا به کار می آید! دردسر چندانی هم ندارد, نشان به آن نشان که چهل پنجاه نشریه ورزشی چاپ می شود و لباس زیر همدیگر را سر میله می کنند و آب از آب تکان نمی خورد... حالا این گزاره های فوتبالی را با هم مرور کنیم:

1-      ما نزدیک به چهار دهه است که در آسیا قهرمان نشده ایم.

2-      وقتی یک بازی از لیگ های اروپایی را می بینید و از قضا فردایش یک بازی از لیگ داخلی را...دچار یاس فلسفی می شوید.

3-      کاهش روزافزون تماشاگران فوتبال به حدی است که می توان آنها را به صورت دستی شمارش نمود, و گویای سطح پایین بازی هاست.(حتا برای آن رده سنی که یاس فلسفی ملسفی حالیشون نیست!)

این گزاره ها را زیادتر نمی کنم...با همین ها مشخص است که کجای این دنیا هستیم اما...اما حالا این را بگذارید کنار مردمی که پس از گروه بندی جام جهانی در برنامه های مختلف رادیو تلویزیونی در نظرسنجی ها شرکت کردند و... چنان حق به جانب می تازاندند که گویی چهل سال است قهرمان بلامنازع آمریکای جنوبی هستیم و هر روز صبح که از خواب بلند می شویم یک بار آرژانتین را لوله می کنیم و بعد به سر کارمان می رویم و خلاصه اینکه وعضی بود...منصف تر ها می گفتند در گروه مان دوم می شویم!!

حالا در حوزه های دیگر را هم که خودتان واقفید. در باب صنعت هم می شود زیاد حرف زد که بماند برای هفته بعد ...فقط همین دو بیت را از مولانا می آورم و شما را دعوت می کنم که ادامه مطلب را باز کنید و در انتخابات کتاب شرکت کنید:

 آن یکی پرسید اشتر را که : هی

از کجا می آیی ای فرخنده پی؟

گفت : از حمام گرم کوی تو

گفت : خود پیداست در زانوی تو

 

 

از هر گروه به یک گزینه رای بدهید:

گروه اول

آشفته حالان بیداربخت   غلامحسین ساعدی

انتری که لوطیش مرده بود  صادق چوبک

سر و ته یک کرباس   محمدعلی جمالزاده

گروه دوم

آینه های دردار   هوشنگ گلشیری

بازگشت به درخونگاه  اسماعیل فصیح

خانه ادریسیها   غزاله علیزاده

کوزه بشکسته   مسعود بهنود

گروه سوم

بهار63  مجتبا پورمحسن

پرسه زیر درختان تاغ  علی چنگیزی

حیاط خلوت  فرهاد حسن زاده

رویای تبت   فریبا وفی

مونالیزای منتشر   شاهرخ گیوا

گروه چهارم

ارواح مرطوب جنگلی  محسن حکیم معانی

اژدها کشان  یوسف علیخانی

تو می گی من اونو کشتم  احمد غلامی

هر از گاهی بنشین  فریبا منتظرظهور

البته همه گزینه های این گروه آخر را امسال خواهم خواند.  

نظرات 22 + ارسال نظر
ص.ش چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام بر میله/....
اگر بگویم خیلی با نویسنده های ایرای در یک خیابان راه نمی روم خیلی بد است؟؟
فریبا وفی رودوست دارم....
اسماعیل فسیح هم اشناستااا

ما کتاب خوانی خونمون پایین آمده...
هی بابا میله جان رکود توهمی! عجب ترکیبی خوشم اومد نه معلوم شد جامعه شناسیو خوب پاس کردی!
رکود تشرفی هم داریم!!!!

سلام بر شما
به نظرم بد است! خودم هم کم کاری می کنم در این حوزه ولی قصد دارم که جبران کنم...
مثل این می ماند برویم پای صندوق و نسبت به یکی دو تا از کاندیداها ابراز احساسات کنیم و بعد بدون این که شناسنامه مان را از جیب دربیاوریم سوتی بزنیم و بیرون برویم
رکود تشرفی اونوقت یعنی چی!؟ یه توضیح بده لطفن
همراه با رای هوشمندانه

فریبا چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:56 ب.ظ http://faribamer.blogfa.com

اعتمادبنفس رسیده به سقف..برنامه ریزی و پشتکار رسیده به کف! .. آدمای دقیقه نودی که تکیه به شانس و دعا دارند..
حرص میخورم مصاحبه ها رو میبینم.. صداسیما تو این خیلی موثره!


+ با رمان ایرانی رابطه ی خوبی ندارم اما اسماعیل فصیح بدک نیست..

سلام
والللا چی بگم... توی پروژه ما که برنامه ریزی ها بدک نبوده فقط به برنامه ها عمل نمیشه! سرعت کارها هم لاک پشتیه و معمولن کار رو جوری انجام می دیم که مجبوریم تقریبن سه بار اون رو انجام بدیم و واسه همین زمان انجام کارمون سه برابر اون چیزی که فکر می کنیم طول می کشه... هزینه ها هم به همین ترتیب.
...
می دونین خارجی هایی که با ما کار می کنن اولین لغتی که از زبان ما یاد می گیرند چیه؟
ایشالا

..................
ایشالا سر صندوق میایید دیگه!؟

که پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:44 ق.ظ http://janywalter.blogsky.com

سلام بر میله
گزینه های من
سر و ته
آینه ها
رویا
اژدها

تو نسخه ی منزل ما قطعۀ ادبی مورد نظر اینجوری بود:
گفت خود پیداست از زانوی تو

حالا علما اختلاط کنن به ما بگن کدوم یکی ورژن بر حقه!!

چند وقت بود به فوتبال گیر نداده بودین اصلن دلم گرفته بود به خدا!

سلام بر که
نسخه منزل ما در انباری است ولی من هم "از زانوی تو" در ذهنم بود ولی قبل از انتشار پست رفتم "گنجور" چک کردم دیدم اونجا دو تا تغییر نسبت به نسخه ذهنی من داشت: یکی که در مصرع دوم به جای "فرخنده پی" نوشته بود "اقبال پی" و دیگری هم همین "در زانو" به جای "از زانو" بود... کمی اجتهاد شخصی نمودم دیدم "فرخنده پی" از "اقبال پی" بهتره و نسخه ذهنی رو ترجیح دادم و همچنین دیدم "در زانو" از نظر آوایی قشنگ تره چون دو تا "ز" پشت سر هم در "از زانو" یه خورده از نظر شنیداری و گفتاری ضعیف تر است و به گنجور اقتدا کردم و نوشتم "در زانوی تو"
...
گیر ندادن به فوتبال خودش یه جور چله نشینی است و مراتب زهد و عرفان آدم را بالا می برد
...
ممنون از رای
جمالزاده 1
گلشیری 1
وفی 1
علیخانی 1

که پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 ب.ظ http://janywalter.blogsky.com

اقبال پی تازگی داشت البته. پس که گنجور اینجور می فرماید.

من فکر می کردم یه ریزه بایستی به فعلش مرتبط باشه"از .. پیدا بودن".

حالا تا اینجا اومدم می خاین یه دور دیگه رای هامو تکرار کنم؟

سلام
آره اقبال پی خیلی نیو بود... "از" یه جورایی از لحاظ دستوری بیشتر به دل می شینه اما خب "در" هم از اون لحاظ...
نه الان زوده! بگذارید یه چند تا کامنت دشت کنیم و سر صندوق شلوغ بشه و بعد یواشکی...

نسیم پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:46 ب.ظ http://delgapp.blogfa.com

سلام و خسته نباشید. من شما رو تحسین میکنم که با وضعیتی که شرح دادید همچنان خوش بین هستید آقا :)
یکبار در یک پروزه ای عملا کار تموم نشده بود و ارتباط آخرین مرحله تولید با مرحله قبلش برقرار نشده و تولید امکانپذیر نبود ولی برای شادی دل افتتاح کنندگان مقادیری از محصول نهایی از کارخانه کناری بر روی نوار آخری قرار گرفت یعنی اینکه به تولید هم رسیدیم به لطف و قوه الهی و تلاش همه!
من کتابهایی رو که نخوندم انتخاب می کنم :
آشفته
آینه
مونالیزا
ارواح
از گروه سوم شماره های دو و سه رو دوست دارم.

سلام
تحسین نمی خواد! دکتر خوب پیدا نکردم این بیماری رو درمان کنه
وای نگو از اون جور افتتاحا چندتایی ما هم کردیم: محصول آماده شده رو از ته خط شارژ کردیم توی خط و به کارگرا گفتیم پیچ ها رو موقع بازدید افتتاحیه شل و سفت کنن! بعد در سروصدای ایجاد شده بزم افتتاحیه برگزار کردیم
...........
ساعدی 1
گلشیری 2
گیوا 1
حکیم معانی 1
ممنون

فرزانه جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
حرف حساب که جواب ندارد.
مثال شما فوتبالی بود حیای بقیه کجا رفته است؟ لابد قصه آن بزرگراه اطراف شهر ما را شنیده اید که افتتاح شده ولی راه ورود و خروج ندارد! و خلقی در کارش حیرانند یا بیمارستانی که در ورزقان توسط بنیاد مسکن ساخته شد ولی تخت بیمارستانی از در اتاقاش تو نمی رفت و مجبور شدند صد تا در را دوباره ...
البته ابتلای خودم را نباید یادم برود شما تو این هوای سربی زمستانی انتظار دارید توهم را بگذاریم کنار ؟

راجع به کتابا:
آشفته حالان بیدار بخت
آینه های دردار
مونالیزای منتشر
هر از گاهی بنشین

گزینه های من اند

سلام
می دونی که اصولن در هر زمینه ای ما یه جورایی قطب عالم امکان هستیم...
از این قصه ها زیاد است... گاهی برخی از خنگ بودن خارجی هایی که دیده اند حرف می زنند و گاهی شاید حق هم داشته باشند اما در مجموع ...ولش من عاشق این پت و مت هستم! که ماشالللا در هر عرصه ای یافت می شود...
تخت و در اتاق گفتی یاد خاطره ای افتادم! تخت سیسمونی سیخ رو سفارش داده بودیم و نجار بالاخره روزی که بچه به دنیا اومد تخت را آورد خونه ما...ولی هر کاری کردیم از در اتاق خوابش تو نمی رفت چون ابعاد تخت و در جوری بودند که با هیچ زاویه دادنی تخت داخل نمی رفت! در نهایت تخت را از وسط بریدیم بردیم داخل و اونجا دوباره به هم بست و پیچ کردیم...و این شد کار ما در اسباب کشی های متوالی...

یعنی اونجا هم سربی است؟! اونجا که خوب می باره...
.......
ساعدی همشهری 2
گلشیری 3
گیوا 2
منتظرظهور 1
ممنون

ادم جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:37 ب.ظ http://2adam.blogfa.com/

من از انهایی که خواندم بگم تا آنها را نخوانید که بیخودو ضعیف بودند:
آینه های دردار ضعیف ترین رمان گلشیری است
خانه ادریسیها علیزاده را تا نیمه خواندم خوشم نیامد اصلا معلوم فضا و مکان داستان کجاست و چه می گوید
رویای تبت وفی بد نیست اما خیلی مانده به فتانه حاج سیدجوادی برسد.

سلام
سازوکار انتخابات ها اگر اینجوری بود چی می شد؟! اینجا یکی دو بار این کارو امتحان کردم...در موردش قضاوت نمی کنم چون باید در دورانی قضاوت کرد که تعداد قابل توجهی رای باشه (مثلن 20 تا حداقل!)...بگذریم.
.........
خیلی ممنون بابت گذاشتن تجربیاتتان در اختیار من و باقی رای دهندگان: حداقل خودم موقع رای دادن خودم حواسم هست

زنبور جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
رکود توهمی و تفهمی رو فهمیدم و حال کردم.
گروه اول: انتری که لوطیش مرد
گروه دوم: کوزه بشکسته (دو صفحه اش رو بیشتر نتونستم بخونم)
گروه سوم: نمیشناسمشون
گروه چهارم: اژدها کشان
درست است که کمتر میخونمت اما : رای دادن حق مسلم ماست!!

سلام
بله کاملن درست است: حق با شماست... مسلمن
.........
چوبک 1
بهنود 1
علیخانی 2

اجازه هست؟ جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:19 ب.ظ

گروه اول:آشفته حالان بیدار بخت
گروه دوم:خانه ی ادریسی ها
گروه سوم:مونالیزای منتشر
گروه چهارم:ارواح مرطوب جنگلی

سلام
اختیار دارید رفیق چرا که نه
....
ساعدی 3
علیزاده 1
گیوا 3
حکیم معانی 2

[ بدون نام ] شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:40 ب.ظ

فلسفه گروه بندی را نفهمیدم.
1-صادق چوبک
2-غزاله علیزاده
3-شاهرخ گیوا
4-فریبا منتظرظهور

سلام
سوال خوبیه.گروه اول کتابهای منتشر شده قبل از انقلاب است یا شاید بشه گفت نسل اول داستان نویسی در ایران.گروه دوم هم از لحاظ تاریخی کمی بعدتر از گروه اول و گروه سوم بعد از دوم...یعنی گروه بندی تاریخی کردم تقریبن... گروه چهارم هم مجموعه داستان است.
..........
چوبک 2
علیزاده 2
گیوا 4
منتظرظهور 2

پری ماه شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام بر میله بدون پرچم کتابخوان
قبل از ورود به بحث انتخابات، راجع به نطق پیش از دستورتان نکته ای به نظرم رسید که بی ارتباط با موضوع وبلاگ شما( کتابخوانی) نیست. دکتر ناصر فکوهی در چند مصاحبه به بهانه اعلام سرانه کتابخوانی، مطالبی در خصوص فرهنگ کتابخوانی در ایران گفته اند که در کل جالب است و خواندنی. اما ایشان هم مثل شما معتقدند فرهنگ عمومی ما در طول سالیان متوالی، ابزارهای توهم زایی را در خود تقویت کرده و درباره همین موضوع فرهنگ کتابخوانی در ایران می گویند اگر ما بخواهیم مثل -نه کشورهای توسعه یافته- ترکیه و کشورهای شمال افریقا که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی پیشرو تر از ما هستند، بشویم؛ باید خودبزرگ بینی و خیال پروری و جاه طلبی های بیهوده و بی معنا را کنار بگذاریم و با روش سیستماتیک و هدفمند، شروع به بررسی و شناخت موقعیت خودمان کنیم. البته همانطور که استادتان در حزب موتلفه فرمودند، ملاک و معیار ما در همه امور نظر حضرت ایشان است و ضمنن حزب هیچ معنایی ندارد چون چپ و راست معنا ندارد و حزب یا حزب امام است یا نیست و موتلفه هم تا حالا هویج بوده است.

همینکه از فوتبال قطع امید نمی کنید نشان می دهد آدم امیدواری هستید

ساعدی
علیزاده
مونالیزا
اژدها کشان

(رویای تبت از نظر من خیلی خوب بود)

سلام
قبل از شمارش آرای شما و با توجه به خطابه پیش از انداختن رای به صندوقتان نکته ای به ذهنم رسید که بی ارتباط با موضوع وبلاگ من نیست: شما به نظر من(و این نظرم به نظر هیچ دکتری نزدیک نیست!) یا از ارادتمندان تریسترام شندی هستید(اگر خوانده باشید) یا خواهید شد! و در هر دو صورت من به شما توصیه ویژه می نمایم که حتمن کتاب اپرای شناور را بخوانید.
و اما بعد:
من از طرف خودم بگویم که می خواهم این توهمات را کنار بگذارم ولی این توهمات هستند که مرا کنار نمی گذارند!
از شوخی گذشته (یعنی شوخی شوخی می خوام از کنار این بیماری خودم چنان بگذرم که به قولی انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته!) بله از شوخی گذشته به نظرم می رسد که توهم هم به قاعده تورم رشد داشته است...کافیست کمی چشم و گوشمان را باز کنیم تا توهم رو به رشد را در هر زمینه ای ببینیم و شاید با یک مثال ساده تر بتوانم این رشد را نشان بدهم...ببینید ...اصن همان رفیق شفیق خودتان که نظر حضرت ایشان به نظر او نزدیک تر بود، بله وجود خود همین رفیق تان نشانه رشد توهم بود.
در مورد استاد من هم که به واقع با همین عبارات تا ابد مرا استاد خود نمود! چه کسی بهتر از ایشان توانسته است کارکرد حزب را همانطور که مورد نظر است را بیان کند؟! خداییش حقا که استادیست برای همه فصول و فصوص...
در فوتبال هم از این اساتید و رفقا بسیارند!
.........
ساعدی 4
علیزاده 3
گیوا 5
علیخانی 3

ناهید یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ /http://realist.blogfa.com/

میله جان خوب بلدی با یه کلمه ساختار یه مملکت رو به چالش بکشی رکورد توهمی ! شامل فرهنگ اقتصاد فوتبال کشتی صدا و سیما و .. دیگه بقیه شو نمیگم خطرناکه حسن
من با رمان های ایرانی متاسفانه آشنا نیستم . اسم چند تاشون رو که البته نویسنده هاش رو میشناسم برات مینویسم اونم بخاطر اینکه شما بخونی اگه خوب بووووووود اونوقت منم بخونمشون
سروته یه کرباس
کوزه بشکسته
مونالیزای منتشر
ارواح مرطوب جنگلی
.
بعدشم یه زحمت برات داشتم . میتونی اسم یکی دو تا از نمایشنامه های قوی رو برای مطالعه بهم معرفی کنی راستش من زیاد نمایشنامه خوان نیستم . الان بخاطر یه سری شرایط باید کمی با این سبک آشنا بشم .

سلام
شما هم روش خوبی در پیش گرفتید برای رای دادن...آفرین
اما نمایشنامه:
من هم خودم چندان دستی ندارم اما در همین حد خودم از امانوئل اشمیت دو تا کار "نوای اسرارآمیز" و "خرده جنایت های زناشوهری" رو توصیه می کنم. بعد از اینا کرگدن اوژن یونسکو و "بازرس هاند واقعی" از تام استوپارد هم خوب بودند. "باغ وحش شیشه ای" هم از لحاظ جریان سازی و...
امیدوارم در همین حد کمکی بوده باشه
..............
جمالزاده 2
بهنود 2
گیوا 6
حکیم معانی 3

مدادسیاه یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام.
از خوش شانسی، من از این لیست فقط دو تایش را خوانده ام که آنها هم در یک گروه قرار گرفته اند و فقط می توانم به یکی از آنها رای بدهم.
خانه ادریسی ها.

سلام بر مداد گرامی
از بدشانسی منه دیگه...و از طرف دیگه همینکه همین دو تا توی یک گروه بودند خوش شانسیه و لااقل تکلیف رو کمی مشخص می کنه از باب قیاس...
علیزاده 4

خزنده دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 ق.ظ

ای بابا میله جان شما خیلی منت نهادی بر سر جوانان وطن که قضیه را با "رکود توهمی" فیصله دادی. چطور که هم شما واقفید هم کلا همه با هم، که ما نه تنها رکود توهمی داریم، بلکه "دیگر-رکودِ توهمی-بینی" هم داریم. تازه علاوه بر اینکه ما خداوندگار علم و صنعت و اقتصاد و فرهنگ و ورزش هستیم، اجنبی ها تا زیر لاله ی گوش توی گِل گیر کرده ن بنده خداها. من اصلا سر همین تلویزیون نمی بینم. چون وقتی اخبار اوضاع نا بسامان "همه جا" رو اخبار نشون می ده من خون به جگرم می شه که مردم جهان چی می کشن. حیف که تهران داره منفجر می شه از جمعیت وگرنه من خودم به سبک شیندلر تک تک دست اونور آبی ها رو می گرفتم می کشوندم اینور آب. بلکه یه صوابی هم کردیم.

سلام بر خزنده جوان
رفیق من می خواستم ادامه بدم! اما حالا که گفتی قضیه فیصله پیدا کرده و جوانان برومند وطن ممنون دار شده اند خب دیگه باید تیر و کمان رو بشکنم و کفش هام رو آویزون کنم
فکر کنم به میزان بیماری های خودم بتونم چنین تعمیم هایی رو بدم! منم وبلاگ نویسی از جنس مردم هستم
...
این لاله گوش را بسیار به جا به کار بردی...توصیف دقیقی بود... میگم بد نیست با هم یه آژانس در این خصوص بزنیم و یک سری از بیگانگان را به فیض برسانیم و از این طریق آنها را ممنون دار! خودمون بکنیم. علاوه بر این که کار صوابیه ، ثواب زیادی هم داره...

اعظم سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:27 ق.ظ http://pinkflower73.blogfa.com/

سلام
اون ماجرای فوتبال و اینا رو خیلی خوب گفتین...بخصوص پاراگراف اخرش رو.
درموردکتابها: گروه یک صادق چوبک، گروه2:مسعود بهنود گروه 3:رویای تبت فریبا وفی گروه 4 هم که همه رو میخونید:هر از گاهی بنشین.
از گروه 4 هر کدام رو که خوندین سریع نظرتون رو بنویسید که دقیقن خوب بود یا نه تا منم انتخاب کنم.

سلام

باشه ایشاللللا سریع میگم و صریح
چوبک 3
بهنود 3
وفی 2
منتظرظهور 3
ممنون

درخت ابدی سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام بر میله ی عزیز.
اتفاقا فوتبال مورد خیلی خوبیه برای بررسی اوضاع اینجا، چون همه مولفه ها رو توی خودش داره. مثلا دونستن این که تیم های قرمز و آبی ما توی اشل جهانی چه رتبه ای دارن جالب و فاجعه باره. تیم ملی که دیگه هیچی.
از گروه اول چوبک که خیلی خوبه. تمام کارهاش رو خوونده م.
از گروه دوم "آینه ها..." رو دارم.
از گروه سوم حسن زاده.
از گروه چهارم "ارواح..." که کار خوبیه به نظرم و خووندمش.

سلام
فوتبال یه مثل اعلی است!
یاد بهشت زهرا اوایل انقلاب افتادم که همه چی داشت! از رییس جمهور و نخست وزیر گرفته تا فرماندهان ارتشی و....
فوتبال هم همه جور مسئله اجتماعی رو در خودش داره
.....
چوبک 4
گلشیری 4
حسن زاده 1
حکیم معانی 4
ممنون

مهرداد چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:56 ب.ظ

سلام بر دوست عزیز رسانه ای ما.
از اونجایی که ما در این عالم مجاز شدیدا بی وفا هستیم ،هرچند این بدلیل دل سنگمان نیست و کمبود وقت و یک سری دلایل قولمبه سولومبه دیگر دلیل این بی وفایی نسبت به دوستان با ارزشی مثل شماست .حالا به همین دلایل احتمالا منو در یاد نداری. یه نشونه میددم کتابای کودک هنک و داستان بی پایان رو بهم معرفی کرده بودی.
حالا این همه نوشتم که بگم دوست عزیز ارادت ما نسبت به شما کم نمیشه حتی بعد از این مدت.
میرم سر انتخابات.
رمان ایرانی زیاد نمیشناسم ،البته این به این معنی نیست که رمان های خارجی رو خوب میشناسم .هیچکدوم از این کتابا رو نخوندم اما نویسنده ها رو میشناسم و مطمئنم اینایی که رای میدم کتابای خوبی هستن.
1_سر و ته یه کرباس . جمال زاده
2_ممتنع
3_حیاط خلوت - فرهاد حسن زاده
4_اژدها کشان -یوسف علیخانی

سلام
ما مخلصیم
داستان بی پایان خوب بود؟
امیدوارم به کار آمده باشد.... ارادتمند
....
جمال زاده 3
حسن زاده 2
علیخانی 4
ممنون

منیر چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:28 ب.ظ http://dastnam.persianblog.ir/

سلامی چو بوی خوش روزهای اوج !
و اما فوتبال و رانندگی بیه! ترین مثال برای توصیف هر خراب شده ایه !
...
این سر را به بالا و پاییین و فشردن لبهایتان مستدام . ئگرنه می فهمند دارین وبلاگ می نویسید (:
...
رونمایی و افتتاح هم مبارک باشه و خسته نباشید .
...
رای ما :
گروه اول : انتری
گروه دوم : آینه های / ( کوزه رو یواشکی بی اجازه بخونید به هیشکی هم نگید که خوندینش چو هیشکی انتخابش نمیکنه )
گروه سوم : مونالیزای :
گروه چهارم :
تو می گی من اونو کشتم .
گروه پنجم : وبلاگ دوستان قدیم

سلام بر شما
و سلام بر روزهای خوشی که ظاهرن گذشته است!...چی صداش می کردیم؟! اوج!؟
در خصوص خراب شده های دیگر من به هیچ وجه من الوجوه صاحب نظر نیستم و نمی تونم حتا همین فوتبال را تعمیم بدهم اما ...(یه نکته! همینجوری یواشکی و نرم نرم خودم رو در مورد اینجا صاحب نظر دونستم! دیدی!!؟؟ )
....
فوتبال چون یه جورایی یک سازمان اجتماعی است می تواند مولفه های جامعه بزرگتر را در خودش داشته باشد و بروز بدهد اما رانندگی کمی محدودتر است و البته می تواند مولفه های فرهنگی راننده و اگر بی پروا تر باشیم مولفه های فرهنگی یک منطقه را نمایش بدهد...
............
چوبک 5
گلشیری 5 (اگر به بهنود رای می دادی الان توی این گروه همه مساوی بودند! هنوزم دیر نشده!)
گیوا 7
غلامی 1
گروه پنجم
این پست را که بگذارم تا یک دور به همه دوستان سر نزنم پست بعدی را نمی گذارم!

مارسی جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:22 ب.ظ

گروه اول

آشفته حالان بیداربخت غلامحسین ساعدی

گروه دوم
....

گروه سوم
....

گروه چهارم
تو می گی من اونو کشتم ؟

.....................................................

با این مدل کتاب هایی که انتخاب کردی فک کنم مدت طولانی به وبلاگت نتونم سر بزنم تا خوندن این کتاب ها تموم شه.
شاید این مدت به آرشیو وبلاگ سرزدم

سلام
اختیار داری رفیق اما حواست باشه ممکنه لابلاش لایی بکشم!

یک در میان ایرانی خارجی را رعایت می کنم.
...
ساعدی 5
غلامی 2
ممنون

منیر شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:59 ب.ظ

رای مو پس میگیرم : کوزه ی بهنود !

پس گرفته شد!
گلشیری 4
بهنود 4
اینجوری داغ تر شد

مسعود یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:26 ب.ظ

انتری که لوطیش مرده بود
کوزه بشکسته
بهار63
تو میگی من اونو کشتم
من خودم را ملزم کرده ام در انتخابات تو در هر شرایطی شرکت کنم

سلام حاج مسعود
چوبک 6
پورمحسن 1
بهنود 5
غلامی 3

مهرداد پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:14 ق.ظ

از شواهد پیداست که اثری از انتخابای من در لیست مدعیان نیست.
با این حال
بی صبرانه به انتظار نتایج انتخابات نشسته ایم.

سلام
خب با این کامنت شما باید خاتمه رای گیری رو هم اعلام کنم و بدین ترتیب این کتابها را خواهم خواند:
انتری که لوطیش مرده بود
کوزه بشکسته
مونالیزای منتشر
و مجموعه داستانها را هم لابلای کتاب ها
البته کتابهایی رو هم بین این کتابهای ایرانی خواهم خواند که قاعده یک در میان را رعایت کنم.
ممنون از همه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد