انتخاب سه کتاب بعدی

به خاطر این که زود به زود مزاحم دوستان نشوم و همچنین برنامه خواندن کتاب کمی شفاف تر بشود یک انتخابات سه بخشی برگزار می کنیم... لذا از هر بخش به یک گزینه رای بدهید (لازم به ذکر است که ترجمه معرفی شده صرفن ترجمه ایست که من در کتابخانه دارم و ممکن است که ترجمه دیگری هم داشته باشد که بهتر یا بدتر باشد!) : 

بخش اول (جنایی)

1-      خرمن سرخ  داشیل همت  (ترجمه فرهاد منشوری- نشر روزنه کار)

نخستین بار در بیگ شیپ واقع در بی یوت بود که شنیدم دوست مو قرمزی به شهر پرسن ویل می گفت پویسون ویل. او که اسمش هیکی دیویی بود , به پیراهنش هم می گفت پی هن.

2-      دیو باید بمیرد  نیکلاس بلیک (سیسیل دی لوئیس) شهریار وقفی پور – نشر نیلوفر

قصد کشتن مردی را دارم. نمی دانم اسمش چیست, نمی دانم کجا زندگی می کند, هیچ تصوری از قیافه اش ندارم. اما قصد دارم پیدایش کنم و بکشمش.

3-      غریبه ها در قطار  پاتریشیا های اسمیت (محمد حسن سجودی- فرهنگ کاوش)

قطار با آهنگی نامتوازن و خشمگین جاده را در می نوردید. قرار بود در ایستگاه های کوچک تر و بیشتر پشت سر هم بایستد, چندی بی صبرانه در انتظار بماند, سپس دوباره در چمنزار به تاخت درآید. چمنزار, تا چشم کار می کرد, موج می زد, شبیه پتوی بزرگ قهوه ای رنگ زردگونه ای که بی اختیار تکان می خورد.

بخش دوم (نمایشنامه)

1-      خرده جنایت های زن و شوهری   اریک امانوئل اشمیت  (شهلا حائری- نشر قطره)

2-      مونسرا    امانوئل روبلس  (مهدی امینی- انتشارات روشنگران و مطالعات زنان)

3-      ننه دلاور و فرزندان او   برتولت برشت (مصطفی رحیمی- نشرنیلوفر)

بخش سوم (حجیم!)

1-      پرنده خارزار  کالین مکالو  (مهدی غبرایی- نشرنیلوفر- 764ص)

در هشتمین روز ماه دسامبر 1915 مگی کلیری چهار ساله می شد. بساط صبحانه را که برچیدند, مادر بی صدا بسته کاغذی قهوه ای بزرگی را در دستهایش گذارد و از در بیرونش کرد. مگی پشت بوته خلنگ کنار در اصلی چمباتمه زد و بیقرار به جنب و جوش افتاد...

2-      تسلی ناپذیر   کازوئو ایشی گورو  (سهیل سمی- ققنوس- 736ص)

راننده تاکسی وقتی فهمید هیچ کس , حتی متصدی پذیرش پشت میز هم , منتظرم نیستدلخور شد و در تالار خالی هتل کمی پرسه زد, شاید به این امید که پشت آن همه گل و گیاه یا مبل راحتی , یکی از کارمندان هتل را پیدا کند. و عاقبت چمدان هایم را کنار در آسانسور پایین گذاشت , من و من کنان عذرخواهی کرد و اجازه مرخصی خواست.

3-      جنگ آخرالزمان  ماریو بارگاس یوسا (عبدالله کوثری- نشرآگه- 919ص)

بلندبالا بود و چندان تکیده که انگار همیشه نیمرخش را می دیدی. پوستی تیره و اندامی استخوانی داشت, و آتشی هماره در چشمانش می سوخت. صندل شبانان را به پا داشت و شولای کبود رنگی که پیکرش را می پوشاند یادآور ردای مبلغانی بود که گاه و بی گاه به دهکده های پرت افتاده صحرا سر می زدند تا بر خیل کودکان نوزاد نام بگذارند و زنان و مردانی را که با هم زندگی می کردند به عقد هم درآورند. 

 ***

پ ن 1: مطلب بعدی درخصوص دختر پرتقال یاستین گوردر خواهد بود.

پ ن 2: در حال خواندن تمام زمستان مرا گرم کن اثر علی خدایی هستم (بیشترین رای در انتخاب قبلی) و ممکن است پس از آن کتاب رده دوم انتخابات قبلی را هم بخوانم!