میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میرا کریستوفر فرانک

 

سی رایت میلز جامعه شناس آمریکایی عبارتی دارد تحت عنوان "تخیل جامعه شناسانه" که به توانایی افراد در دور ساختن اندیشه شان از جریانهای عادی زندگی روزانه برای از نو نگریستن به آنها , اشاره دارد. این توانایی نه تنها می تواند وضعیت موجود را به ما نشان دهد بلکه می تواند نشان دهد درصورت قوت گرفتن الگویی خاص , وضعیت چگونه می تواند بشود. "میرا" نیز به نوعی تخیل جامعه شناسانه ای است که به ما یک نوع آینده ممکن را نشان می دهد, آینده ای که در آن هویت فردی بسیار کمرنگ و حتا به فنا رفته است. جامعه ای که در "میرا" توصیف می شود آرمانشهری است که در آن برای از بین بردن بی عدالتی , همه نابرابری ها از بین رفته است یا دست کم کوشش می شود که از بین برود.آرمانشهری که در آن کوشش می شود همه مثل هم فکر کنند و مثل هم باشند و دیگران را همیشه و در همه حال بر خود مقدم بدانند.

راوی داستان مردی است که تصمیم گرفته است خاطراتش و اتفاقاتی که در زمان حال برایش رخ می دهد را بنویسد (همانند راوی 1984 اورول و اتفاقن اینجا هم همانند آنجا نوشتن و این گونه نوشتن جرم است). راوی ابتدا توصیفی از مکان زندگی انسانها ارائه می کند تا خواننده بداند که کجا پای گذاشته است:

ما یک خانه معمولی داریم, با دیوارهای شفاف, تا چهار نفر ساکنان آن هیچ گاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند. به این ترتیب تنهایی مغلوب می شود, زیرا چنان که همه می دانند بدی در تنهایی خفته است.

راوی با هر توصیفی یا با هر نقل حادثه ای , یکی از مختصات این آرمانشهر را بیان می کند. مثلن در پاراگراف بالا , ضمن نشان دادن تحت کنترل بودن افراد جامعه در حد اعلای خود , یکی از ضدارزش های این جامعه را که تنهایی است معرفی می کند. با خواندن همان چند صفحه اول با لیستی از ارزش ها و ضد ارزش ها آشنا می شویم.

"بدی در تاریکی خفته است" پس معابر عمومی همیشه با چراغ هایی که پنج متر به پنج متر کار گذاشته شده است روشن نگاه داشته می شود. و یا در اواسط داستان می بینیم قانونی در حال تصویب است که داخل خانه ها هم چراغ ها می بایست روشن باشد...

تنهایی شر است , پس هیچکس نباید تنها باشد و همیشه باید در گروه بود (گله وار) و برای نشان دادن رضایت نیز می بایست لبخند به لب داشت. در جیب ها به جای کارت شناسایی باید ورقه ای که در آن اسامی دوازده دوست آدم ذکر شده موجود باشد, چون سربازان آن را کنترل می کنند. راوی رفیقی ندارد اما او هم چنین ورقه ای دارد چون به هر حال قانون را باید رعایت کرد.

با این اوصاف بزرگترین گناه چیست؟ کدام گناه است که زیربنای چنین جامعه ای را می لرزاند؟ جامعه ای که مردم آن باید همسان باشند... درصورت تمایل به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

اما بر سر کسانی که از قوانین عدول کنند چه می آید؟ آنها به خانه های اصلاح فرستاده می شوند و عملی روی مغزشان انجام می شود (مغزشویی و تغییر افکار) و همچنین بر روی صورتشان نقابی جراحی می شود که همیشه آنها را در حال خندیدن نشان می دهد.

*** 

سانسور

قیمت درج شده روی کتاب من 1200 تومان است اما فروشنده با این توجیه که این متن سانسور نشده کتاب است قیمت چند برابری کتاب را توجیه کرد (حداقل یک سال قبل خریدم)... یک پاراگراف را مقایسه کردم و حالم شدیدن گرفته شد... وقتی آدم می فهمد کتابی که خوانده است این گونه سانسور شده است حس بدی بهش دست می دهد... تازه به همه برداشت هایش از کتاب هم شک می کند!

نسخه سانسور نشده هم توی بازار هست. چاپ سال 1354 است و افست شده آن در دسترس است (البته الان که بعد از ده سال متن را ویرایش کردم در دسترس است! قبلاً نبود!!)

***

این داستان بلند پادآرمانشهری را کریستوفر فرانک نویسنده فرانسوی در سال 1968 نوشته است.خانم لیلی گلستان نیز آن را به فارسی ترجمه و نشر بازتاب نگار آن را منتشر نموده است.

مشخصات کتاب من: چاپ پنجم (مثلن!! چون داد می زند که افست است و...) 1385 , تیراژ 2200 نسخه , 90 صفحه , قیمت کرم فروشنده! (کرم بر وزن کلم و قدم و کفن و خفن) ولی نهایتن بین چهار تا پنج هزار تومان.

*** 

پ ن 1: این هم لینک معرفی این کتاب در وبلاگ لذت متن

ادامه مطلب ...