ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
وقتی با یک متن روبرو میشویم این احتمال وجود دارد که همان معنای مد نظر نویسنده را درنیابیم. در اینصورت ارتباطِ ما با متن بهخوبی برقرار نشده است. چه عواملی موجب میشود که ارتباط خوبی با متن برقرار نکنیم؟ به عنوان مثال در این لینک (اینجا) فردی که احتمالاً کتاب جنگ آخرزمانِ یوسا را خوانده، نظرات خود را نوشته است. منطقاً کسانی که کتاب را خواندهاند دهانشان باز خواهد ماند! و باز این سوال پیش میآید چگونه درک ما از یک متن گاهی چنین معوج میشود؟
مثال فوق، یک رمان حجیم است و البته سبک زندگی ما دارد به سمتی میرود که طاقت خواندن چنین چیزهایی را نداریم و متاسفانه از لذت خواندن چنین آثاری خودمان را محروم میکنیم. اما آیا در متنهای کوتاه مشکلِ پیشگفته رخ نمیدهد!؟ فضای مجازی پر است از مواردی که نشان میدهد یک جای کار میلنگد و ارتباط با متن (حتی در حد یکی دو جمله) به خوبی برقرار نمیشود. علت چیست؟
مهمترین علتی که به ذهن من میرسد وجود پیشداوریهاست. در مثال بالا این مسئله کاملاً مشخص است؛ و حتی شکل خندهداری به خود گرفته است... طنز ماجرا اینجاست که یکی از موضوعات محوری داستانِ جنگ آخرزمان شناخت سطحی و همراه با پیشداوری گروههای متخاصم نسبت به یکدیگر است که به شکلگیری فاجعه منتهی میشود.
خلاص شدن از پیشداوریها و پیشفرضهای ذهنی کار سادهای نیست. گاه شرایطی پیش میآید که اتفاقاً این پیشفرضها کنترل ذهن ما را بهصورت کامل در دست میگیرد. این شرایط معمولاً با هیجان و خشم و غلیان احساسات همراه است. در چنین شرایطی برداشتهای ما از یک متن میتواند به بالاترین سطح از اعوجاج برسد. اگر بخواهیم حکم کنیم که در این زمانها چیزی نخوانیم حکم به ممنوعیتِ آن بهطور عام دادهایم! واقعیت این است که ما معمولاً در چنین شرایطی هستیم و محیط نیز مدام در حال تقویت آن است ولذا تنها راهحلی که باقی میماند کنترل احساسات خودمان است. برخی هم البته صورت مسئله را پاک میکنند و سعی میکنند با متن روبرو نشوند!
............
پ ن 1: «آن روز بعدازظهر نفرت یوناتان نوئل آنقدر عمق و شدت و وسعت پیدا کرده بود که دلش میخواست به خاطر پاره شدن شلوارش دنیا را به خاک و خون بکشد!». گاهی اطرافیان خود را هنگام کار با گوشی در قامت این شخصیتِ داستانِ کبوتر اثر پاتریک زوسکیند میبینم. بابا اینقدر نفرت روی نفرت تلنبار نکنیم! باور کنید خیلی خطرناک است. گیریم که تمام متنفرهای عالم را به اتحاد رساندیم! چه عاید این مُلک میشود؟!
پ ن 2: «میتوان گفت نفرت، نفرت میآورد و جهانی که در آن بر نفرت دامن زنند چنان آکنده از زد و خورد و مجادله خواهد شد که هیچکس نمیتواند از لذت یک زندگی خوب بهرهمند گردد.» این را هم از برتراند راسل بشنویم.
پ ن 3: انتخابات پست قبل تا دو سه روز دیگر ادامه دارد.