میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دل‌خوش به این مقدار نباشید!

یکی دو ساعت از نیمه‌شب گذشته بود و با صدایی در حدِ بال‌زدن پروانه از خواب بیدار شدم. پاورچین پاورچین از اتاقم خارج شدم. چراغ‌ها خاموش بود اما نورافکن‌های ایستگاهِ مترو تاحدودی فضای داخل خانه را روشن کرده بود. غریبه‌ای از اتاق پسرم خارج شد و سعی داشت آرام درِ اتاق را ببندد. قد و قواره‌ای متوسط با موهای بلند و صافی که از تهیگاه پایین‌تر آمده بود. رایحه‌ی خاصی در فضا پیچیده بود که از بدو ورود به سالن ذهنم را مشغول کرده بود و درست هنگامی که مچِ آن دختر را گرفتم ناغافل اسم یک نویسنده ایتالیایی که چندان هم مورد توجهم نیست به ذهنم آمد: استفانو بنی! و بلافاصله نام کتابی که از او خوانده بودم. البته فرصت نشد در همان لحظه به چرایی این یادآوری پی ببرم.

وقتی مچش را گرفتم یک لحظه از جا پرید اما جیغ نکشید و رو به من چرخید و خیلی زود با لبخندی نشان داد بر اوضاع مسلط است. به محض اینکه صورتش را دیدم، این من بودم که حسابی جا خوردم. خودِ خودش بود! همان صورت و همان چشم و ابرو و لازم نبود حرف بزند تا بگویم همان صدا. چند ثانیه طول کشید تا به خودم بیایم.

گفتم: من رو به جا میارید خانم؟!

گفت: گرچه گذشت چند دهه تغییرات زیادی در شما به وجود آورده ولی من همه بچه‌هایی رو که دیدم به خوبی می‌تونم تشخیص بدم.

گفتم: آرزوی من رو چی؟! اون رو هم به یاد میارید؟!

گفت: ما فرشته‌های مهربون حافظه‌های دقیقی داریم. یادمه آرزو کردی که میلیونر بشی!

گفتم: پس چی شد؟!

گفت: قول دادم که تا چهل سال بعد میلیونر می‌شی. الانم اگه خوب حساب و کتاب کنی می‌بینی که چند سال زودتر از موعد میلیونر شدی و حتی داری میلیاردر هم می‌شی!

با عصبانیت گفتم: خانوم محترم این یه کلاهبرداریه! این اونی نبود که من آرزو کردم.

چیزهای دیگری هم گفتم از اقتصاد گرفته تا سیاست و فرهنگ و...  اما او به آرامی دستش را خلاص کرد و به سمت درِ خروجی رفت. بعد رو به من کرد و با شیطنت خاصی گفت: «دل‌خوش به این مقدار نباشید!»


نظرات 9 + ارسال نظر
کامشین جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 06:04 ق.ظ

میله جان
من اگر جای شما بودم به عوض بازخواست از فرشته مذکور، شازده پسر را توجیه می کردم که از ادبیات محکم و لاریب فیه در مواجه با جن و پری استفاده کنه. آنهایی که قراره آرزو برآورده کنند یا خیلی ابله هستند یا مردم آزار. دیگه بدتر از میداس پنجه طلا نیست که به عوض قابلیت، نفرین نصیبش شده بود! فرشته ها خیلی literal هستند و همین کار را خراب می کنه باید از هر گونه Figurative حرف زدن جلوشون اجتناب کرد. در توضیح Literal بودن فرشته ها همین بس که اگه بیچاره ای ارزو کنه می خواهم یک پام تهران باشه یک پام پاریس، کاری می کنند که طرف یک لنگ پای کاملش را در پاریس از دست بده، معلول و ناتوان برگرده ایران، مدام با دست راست بکوبه پشت دست سمت چپش بگه این چه غلطی بود کردم.
آره باید حسابی موضوع و موضع را برای فرشته مذکور روشن کرد: پول می خواهم، زیاد هم می خواهم، پشتوانه دارش را می خواهم، همیشه در قیاس بیشتر از بقیه داشته باشم، و ترجیحا ارزشش واقعی باشه، سهام عدالت نباشه، به بازار بورس تهران ربطی نداشته باشه، جنسش ترجیحا طلا یا پلاتین باشه، حالا نقره هم بود عیب نداره. از بابت داشتنش لذت ببرم و به خاطر از دست دادنش غم نخورم.

سلام
واللا من در برابر این اتفاقاتی که ناگهانی رخ می‌دهدمعمولاً واکنشی نشان می‌دهم که بعداً به نامناسب بودن آن پی می‌برم. البته این مختص من هم نیست! بازخواست کردن هم نمونه‌ی خوبی برای این خصلت است که شما به درستی اشاره کردید که موضوعیت نداشت آدم عاقل فرشته مهربان را بازخواست نمی‌کند
در مورد پسران من در حد توانم به این قضیه پرداخته‌ام... غیر از بیان داستان شاه میداس چندین بار نمایشنامه صوتی «آگوستوس» از هرمان هسه را با هم گوش کرده و حتی یک نوبت بحث مفصلی پیرامون مبحث آرزو کردن با یکدیگر داشته‌ایم. فکر می‌کنم در این شاخه، وظیفه خود را انجام داده باشم
فرشته‌ها و حتی مقامات فراتر از آنها این مشکل را دارند و شما مثال خوبی زدید. همیشه همینطور بوده‌اند. راستش من تا حدودی به آنها حق هم می‌دهم. میلیونها سال را بدون هیچگونه تفریح دیگری سپری کرده و شاید همین مقدار هم پیشِ رویشان باشد! واقعاً که حوصله‌شان به گونه‌ای در کف حد تصور است و قاعدتاً از تنها مایه تفریحشان (که ما انسانها باشیم!) می‌بایست حداکثر استفاده را ببرند... که می‌برند احتمالاً وقتی فرصت دورهمی با یکدیگر دست بدهد فرشته‌ها این داستانها را برای یکدیگر بازگو می‌کنند و حسابی کیف می‌کنند. غیر از این سرگرمی دیگری ندارند.
در مورد مشخص کردن دقیق آرزوها باید عرض کنم که این فقط مختص ارتباط ما با فرشته‌ها نیست... در امور شخصی و.... و بخصوص در امور اجتماعی از واجبات است. کم از این بابت ضربه نخورده‌ایم. اگر دقت نکنیم همان می‌شود که دوباره سخن آقای سابق مصداق می‌یابد که: دلخوش به این مقدار نباشید!

جان دو شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 07:41 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

داستان خوبی بود و مخصوصا از پایانش خیلی خوشم اومد ...
البته گویا دم و دستگاه پر پَر و پیمان‌شون درکی از ارزش پول ندارن و پس لازم است یه شکایت نامه‌ای برایشان بفرستیم

سلام
به فرشته مهربان و مقامهای مافوقشان طعنه زدیم و بلافاصله چوبش را دیشب من خوردم
یکی از همسایگان در گروه مربوطه مدعی شد که در سال 95 با شارژی نصف میزان شارژ فعلی کلی کار کرده است و از من بازخواست کرد که با پول شارژ چه می‌کنم!؟ حالا بماند که در این ده سال تنها زمانی که ماهیانه گزارش دقیق ارائه می‌شود همین دو سه ماهی است که مدیریت را به من تحمیل کرده‌اند! حساب کردم اگر بخواهیم شارژی معادل همان زمان پرداخت کنیم باید چیزی حدود سی برابر سال 95 شارژ بدهیم و یا به عبارتی اگر آن موقع می‌خواستیم معادل امروز شارژ بدهیم باید به جای 30 هزار تومان ، 2 هزار تومان شارژ می‌دادیم
و نکته جالب این بود که وقتی گلایه و استعفا کردم یکی دیگر از همسایگان خطاب به من گفت: دلخوش به این مقدار نباشید!
به این سوی چراغ قسم

جان دو یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 09:09 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/


فکر نمی کردم این قدربی جنبه باشند جنابین فرشته‌های مهربان انصافا شماها درک نمی کنید که ما انسان‌ها چیزی به اسم شوخی داریم اینها شوخی بودند

ایشان شطرنج‌بازهای قهاری هستند و در قانون و قاموس‌شان «دست به مهره حرکت است»

خورشید دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 07:04 ق.ظ

سلام
ولی من اصلا فرشته ارزوها رو بازخواست نمیکنم چون سه هفته پیش به یکی از ارزوهام رسیدم همیشه دوست داشتم که عروسکهای دست سازم رو به کودکان دنیا هدیه بدم که بعد از سالها عروسکها بایک جهانگرد رفتن سفر و نصیب کودکان نیجریه ایی شدن
اما اگر میخواستم ارزو کنم که پولدار بشم پولدار نه میلیونر عمرا این اتفاق نمی افتاد فکر کنم فرشته ها با این بخش از ارزوها مشکل دارن

سلام
خب تبریک می‌گم... و البته که خارج از شوخی هر موفقیتی مرهون زحماتی است که می‌کشیم و البته‌تر این‌که وقتی موفق نمی‌شویم مشکل از جاهای دیگه است
فرشته‌ها با پولدار شدن ما مشکلی ندارند بلکه آنها این حقیقت بدیهی را می‌دانند که پول بی‌پشتوانه چه بلایی به سر کل جامعه می‌آورد ولذا به آرزوهایی که مثلاً یک گونی پول از آسمان بیفته و الهی دست به خاک می‌زنی طلا بشه و اینا وقعی نمی‌نهند مگر در مواردی که آن گونی قرار باشد به فرق سر آدم بخورد و مهره‌های گردن را جابجا نماید

ر.ر.م دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 09:00 ب.ظ

سلام و درود. چه طنز گزنده ای!

سلام
وضعیت، وضعیت گزنده‌ایست!

محمدرضا شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 02:04 ب.ظ https://oinion.blogsky.com/

پیش از این فرشته‌ها با دوبال پرواز می‌کردند
حالا خودشان هم سکولارتر شده‌اند و پاورچین پاورچین اینطرف‌وآنطرف می‌روند.
شاید به خاطر قول‌های پوچی‌ست که داده‌اند و...

سلام
قدیمی‌ها برای توصیف جنس فرشته‌ها از صفت «مجرد» استفاده می‌کردند و طبعاً مجردها پرواز می‌کردند الان ظاهراً اوضاع تغییر کرده است که پاورچین پاورچین راه می‌روند! علت را به نظرم در چنین چیزهایی باید جستجو کرد

مدادسیاه دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 02:55 ب.ظ

یکی از دوستانم از قول پسر جوانش می گفت تا همین چند وقت پیش فکر می کرده همه ی فرشتگان هم میهنمان موی مشکی و مجعد دارند اما به تازگی در کمال شگفتی فهمیده که چنین نیست و مدل و رنگ موی ایشان از تنوع بسیار زیادی برخوردار است. از آنجایی که فرشته ی شما خانوادگی و بین نسلی است به فرزندان گرامی توصیه های لازم را در مورد آرزوهایشان بکنید.

سلام
والله ذیل کامنت کامشین توضیح دادم که وقتی در مورد آگوستوس اثر هرمان هسه صحبت می‌کردیم در این رابطه با بچه‌ها گپ و گفتی داشتیم. این داستان هسه زیاد شناخته شده و معروف نیست اما از آنهایی است که من دوست داشتم و چندین بار در ماشین به صورت جمعی گوش دادیمش

اسماعیل سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 06:45 ق.ظ http://www.fala.blogsky.com

حسین آقا!
عجب جمله ایه این جمله ی « دل خوش...»
من رو یاد یکی از همکاران گروه مدرسه می ندازه که هر بار یکی از چیزی می نالید، استیکرش رو براش می فرستاد!


سلام
الان جملات «نمی‌دانم» «اطلاعی ندارم» هم مورد توجه است
ولی من این را خیلی بیشتر می‌پسندم

مارسی چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 04:08 ب.ظ

مارگاریتا بود؟
نمیدانم...اطلاعی ندادم
هیچی

سلام
مارگریتا دلچه‌ویتا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد