سالها قبل یک سیاستمدار محلی در «گینه نو» با یک سفیدپوست که هر ساله برای تحقیق در رابطه با پرندگان به گینه رفتوآمد داشت آشنا میشود. احتمالاً در ذهن این سیاستمدار سوالاتی پیرامون فایده تحقیق درخصوص پرندگان شکل گرفته است اما آن را کنار گذاشته و از این محقق سوال میکند که چرا و چگونه شما سفیدپوستها توانستید به جایی برسید که چیزهای جورواجوری نظیر تبرهای فولادی و کبریت و دارو و لباس و نوشیدنی و چتر و امثالهم را بسازید ولی ما نتوانستیم به چنین موقعیتی دست پیدا کنیم؟ لازم به ذکر است گینهنو تا دو سده قبل هنوز به مرحله کشاورزی وارد نشده بود و ساکنان آن عمدتاً شکارچی-گردآورنده بودند و وقتی اولین سفیدپوستان وارد این کشور شدند احتمالاً در نظرشان موجوداتی عجیب و فوقطبیعی جلوه کردهاند.
در واقع عباسمیرزا هم مشابه این سوال را از یک فرد فرانسوی کرده بود. طبعاً زمان طرح آن سوال و مخاطب آن بهگونهای نبود که منشاء خیری همچون این سوال شود! در اینجا مخاطب، «جرد دایموند» استاد دانشگاه، محقق و نویسندهای آمریکایی بود که این سوال را در ذهن خود پروراند و بعد از دو سه دهه کتاب حاضر را نوشت که انصافاً کتاب قابل توجهی است. سوال محوری همان است که ذکر شد: چرا بومیان آمریکا، آفریقا و استرالیا به سراغ اروپاییها و آسیاییها نیامدند تا آنها را به انقیاد بکشند و منقرض کنند؟ وقتی به حدود 13هزار سال قبل بازگردیم خواهیم دید که مردمان سرتاسر کره زمین همگی شکارچی-گردآورنده بودهاند و سطح و سبک زندگیشان تفاوت محسوسی با یکدیگر نداشته است، حال اگر مثلاً به سال 1500 میلادی برویم و اوضاع جهان را رصد کنیم با نابرابریهای شگفتانگیزی روبرو میشویم، پس سوال ما خیلی واضحتر این میشود که چرا و چگونه تکامل انسان در قارههای مختلف اینگونه متفاوت پیش رفته است؟ این سوالی است که نویسنده در پی یافتن پاسخ آن است.
او ابتدا پاسخهایی که تا آن زمان به این پرسش داده شده (نظیر تفاوتهای نژادی و...) را نقد میکند و سپس با ذکر مثالهایی، سوال را باز میکند. یکی از مثالهایی که شرح آن در طرح روی جلد کتاب نقش بسته است مواجههی اسپانیاییها با بومیان آمریکای لاتین بهویژه امپراتوری اینکاهاست. شرحی خواندنی از این مواجهه در کتاب آمده است و نویسنده سه برتری ویژه اروپاییها را در سه مقوله اسلحه، میکروب و فولاد دستهبندی میکند و حالا سوال این میشود که چگونه اروپاییها به این موارد دست پیدا کردند و نه دیگران!؟ پاسخ دایموند بهطور خلاصه این است که علت تفاوت در محیط زیست است و نه تفاوتهای زیستشناختی بین آنها.
در ادامه مطلب به نکاتی که برای من جالب بود بهصورت کاملاً مختصر خواهم پرداخت که طبعاً جای مطالعه این کتابِ برنده جایزه پولیتزر را نخواهد گرفت.
*******
مشخصات کتاب من: ترجمه حسن مرتضوی، نشر بازتابنگار، چاپ چهارم ویراست دوم 1399، تیراژ 2000 نسخه، 580 صفحه.
پ ن 1: مسیرهای آموزشی که نویسنده طی کرده و بالاخص تحقیقات میدانی که در زمینه علایقش در نقاط مختلف جهان انجام داده و طی آن با مردمانِ جوامع مختلف در آمریکای جنوبی، جنوب آفریقا، اندونزی، استرالیا و بهویژه گینهنو حشر و نشر داشته است او را به یکی از بهترین افراد برای ارائه پاسخ به این سوال تبدیل کرده است.
پ ن 2: کماکان مشغول جنگ و صلح هستم! امیدوارم هفته آینده یا هفته بعدش آماده نوشتن در مورد آن کتاب بشوم.
نکتهها و برداشتها و برشها
1) اسلحه و فولاد و نقش آن برای ما روشن است اما میکروب چطور؟! این چیزی بود که برای من تازگی داشت. در ابتدا باید مختصری در مورد نحوه پیروز شدن اسپانیاییها بر بومیان آمریکای مرکزی و جنوبی بدانیم و اینکه چگونه سپاه اسپانیاییها با کمتر از دویست نفر بر سپاه هشتادهزارنفری اینکاها غلبه کرد. هرچقدر هم اسلحه گرم (حواستان هست که آن اسلحههای سرپر چند تیر در دقیقه میتوانست شلیک کند!؟) و شمشیر فولادی و قدرت سوارهنظام دارای اهمیت باشد باز هم اختلاف این دو عدد خیلی بالاست! گروهی از محققین انگشت بر روی یک باور عمومی در آن زمان گذاشتهاند که اینکاها معتقد شده بودند که اسپانیاییها خدایان یا فرستادگان خدایان هستند و اساساً وارد اقدام متقابل نشدهاند. اما چرا این باور به وجود آمده است؟! نکتهای که برای من تازگی داشت نقش میکروب بود! هم در شکست و هم در ایجاد آن باور! اینکه قبل از این رویارویی نظامی و در مراودات قبلی بیماری آبله در میان بومیان شیوع پیدا میکند و تا نود درصد مردم این جوامع توسط این بیماری تارومار میشوند. بیماری مرموزی که بومیان را از پا درمیآورد اما کاری به کار بیگانگان اسپانیایی ندارد. این اتفاق در آمریکای شمالی هم رخ داده است. تا همینجای اهمیت میکروب را داشته باشید تا در ادامه دوباره به آن برسیم.
2) در سیزدههزار سال قبل همه جوامع شامل انسانهای شکارچی-گردآورنده بودهاند. بعد از آن چه میشود؟ در نقاطی از زمین کمکم کشاورزی شکل میگیرد یعنی اهلی کردن گیاهان. آیا امکانات برای اهلی کردن گیاهان در همهجا یکسان بوده است؟ خیر نبوده است. درصد قابل توجهی از گیاهان قابل بهرهبرداری و کشت در قسمت اوراسیا (اروپا-آسیا و نوار شمالی آفریقا) و به ویژه در بخش هلال حاصلخیز (بینالنهرین و سواحل مدیترانه) در دسترس بشر بوده ولی در نقاط دیگر از این جهت محیط زیست چندان کمکحال نبوده است. توضیحات کتاب در این زمینه مبسوط و جذاب است.
3) برای رشد کشاورزی لاجرم نیاز به کمک گرفتن از حیوانات اهلی و زورمند بوده است و از طرف دیگر نیاز به فراوردههای دامی، انسان را به سمت اهلی کردن حیوانات سوق داده است. آیا امکانات برای اهلی کردن حیوانات در تمام کره زمین یکسان بوده است؟ خیر نبوده است. در استرالیا که هیچ! در آمریکای جنوبی فقط لاما! در آمریکای شمالی فقط سگ! اما در اوراسیا گاو و خر و گوسفند و خوک و امثالهم به قدر کافی در دسترس بوده است!!
4) آیا این گیاهان و جانوران قابل اهلی شدن در همه نقاط اوراسیا موجود بوده است؟ خیر. اما این تکه خشکیِ به همچسبیده یک گستره با محور شرقی-غربی است و نقاط بسیاری از آن از لحاظ آب و هوایی با یکدیگر مشابهت دارند و امکان انتقال و پا گرفتن این گونهها در نقاط مشابه مهیاست و از طرف دیگر عملاً موانع طبیعی و جغرافیایی مانع از این انتقال نشدهاند. نویسنده با مثالهای متعدد نشان داده است که چگونه بذرهای مفید و حیوانات مفید (و تجربهها) در این پهنه جابجا شدهاند. اتفاقی که در نقاط دیگر نیافتاده است: مثلاً در آفریقا و آمریکا که محور قارهها عمودی است و آب و هوای هر عرض با عرض دیگر بسیار متفاوت است و موانعی طبیعی هم در میان بوده است، اجازه نداده است که این انتقال صورت پذیرد.
5) در مناطقی که کشاورزی شکل گرفت به مرور یکجانشینی و تراکم جمعیت حاصل شد. موجود بودن خوراک کافی به ازدیاد نسل منجر و دهکدهها شکل میگیرند. شکارچی-گردآورندهها طبعاً این امکان را نداشتند.
6) این تراکم جمعیت و همنشینی با حیوانات اهلی بدون تبعات نبوده است! بیماریهای همهگیر عموماً منشاء دامی داشتهاند. در طول تاریخ این بیماریها شیوع پیدا میکردهاند و انسانها گلهای میمردند و در ادامه ایمنی گلهای به وجود میآمد. این را در آینده خودمان هم تجربه خواهیم کرد!!
7) بند بالا همان جایی است که قرار بود از آنجا به مقوله میکروب بازگردیم. اروپاییها وقتی به قاره آمریکا رفتند سالهای سال بود که در اثر همنشینی با حیوانات اهلی دچار انواع و اقسام ویروسها و میکروبها شده و ایمنی پیدا کرده بودند اما با خود این بیماریها را ناخواسته به قارهی نو بردند. بومیان آمریکا به دلیل نداشتن آن تجارب هیچ مصونیتی در مقابل این میکروبها نداشتند و دچار تلفات سنگینی شدند. در واقع در بسیاری از نقاط کسی نمانده بود که بخواهد مقاومت بکند!
8) با شکلگیری دهکدهها و انباشت خوراک و دارایی به مرور جوامع پیچیدهتر و متمرکز به وجود آمد. این مسیر به شکلگیری دولتها، ابداع نگارش و ایجاد فنآوری منتهی شد و اینگونه شد که مثلاً در قرن پانزدهم اگر نگاه کنیم تفاوت بین این قارهها بسیار قابل توجه است. در قسمتهایی حکومتهای مرکزی قدرتمند با جوامعی لایهبندی شده میبینیم و در قسمتهایی نهایتاً قبایلی شکارچی-گردآورنده.
9) نثر کتاب نثر ساده و راحتی است. از آن کتابهایی است که همگان توان خواندن آن را دارند. البته اگر احساس نیاز و حال و حوصلهاش مهیا باشد! فصلهایی حدوداً بیست صفحهای که در هر نوبت امکان خواندن یک فصل کاملاً وجود دارد و این برای خودش مزیتی است.
10) ما که در بخش بزرگی از این مسیر تاریخی در صدر بودیم چرا جا ماندیم؟! به تأسی از نویسنده البته میتوان به ناکامی در پدید آوردن طبقهی تجاری، نظام سرمایهداری و حق انحصاری بهرهبرداری اختراعات، یا کامیابی در پدیدآوردن خودکامگان مطلق و مالیاتبندی خردکننده و عدم برخورداری از سنت پرسشگری تجربی-انتقادی اشاره کرد اما نویسنده علت نهایی را در همان زیستمحیط میداند. ما وقتی پیشگامی خود را که به مدد تمرکز محلی گیاهان و حیوانات اهلیشدنی حاصل شده بود از دست دادیم دیگر هیچ برتری جغرافیایی قاطعی نداشتیم. از هلال حاصلخیز فقط اسمی باقی مانده بود و دیگر از حاصلخیزی به آن معنا خبری نبود! بهرهبرداری بیرویه از زمین و کمبارش بودن هوا، جغرافیای این مناطق را کمکم به سمت خشک و بیابانی شدن سوق داد؛ کاری که کماکان به آن مشغولیم! البته شاید جواب دقیقتر به این سوال را بتوانیم در کتاب دیگر این نویسنده یعنی «فروپاشی» بیابیم.
سلام
نخواندمش که کتاب رو بخوانم
سلام
![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
تحت هر شرایطی صداقت را ترجیح میدهم.
چنان که گفته ام این یکی از مفیدترین کتابهایی است که در سالیان اخیر خوانده ام.
کتاب دیگر نویسنده، فروپاشی را که به نوعی مکمل این کتاب است را هم نباید از دست داد.
سلام
چنانچه دوباره مبتلا به کرونا شدم حتماً فروپاشی یکی از گزینههای من خواهد بود
سلام
![](//www.blogsky.com/images/smileys/105.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
چقدر خوب است که گاهی از مرزهای ادبیات هم فراتر رفته و سری به تاریخ میزنید. باز هم جدیت شما را تحسین می کنم.
اسلحه میکروب فولاد کتاب خوشخوانی است که بلافاصله موج مجازی هم اطرافش ساخته شد. البته من و شما که به خاطر موج سراغش نرفتهایم!
فکر میکنم علت آن موج پرداختن به پرسشی باشد که در زمینهی ذهنی ما ایرانیان وجود دارد. «چرا آنها توانستند و ما نتوانستهایم؟ »البته این نشانهی خیلی خوبی است و این استقبالها را دلیل پروبلماتیک شدن موضوع بین آدمهای اهل مطالعه میدانم.
من هم موقع خواندن از فراوانی و غنای دادهها و انسجام اطلاعات و روانی متن کتاب لذت بردم. ولی متأسفانه باید بگویم این کتاب را کتاب علمی مهمی نمیدانم.
دلیل اول- کتابی که ادعای علمی بودن دارد باید روش و چارچوب کارش را روشن کند. چیزی که این کتاب فاقد آن است. ممکن است فکر کنیم برای کتابی که قرار است مخاطب وسیع داشته باشد و جلب کند داشتن روش ضرورت ندارد. ولی من فکر میکنم اتفاقاً بخاطر استدلالهایی که کتاب از آنها استفاده میکند و حرف آخرش بر آنها استوار است، باید الگوی مشخص و شفافی برای ارتباط دادن دادهها با همدیگر داشته باشد و گرنه مخاطب معمولی در مقابل سیل اطلاعات جاری شده به سمتش گیج و منگ شده و با ذهنیت فله ای ناچار آنها را خواهد پذیرفت.
دلیل دوم- روند استدلالهای کتاب طوری است که مثل اغلب نظریهها در مورد تاریخ اجتماعی و اقتصادی ایران، در نهایت حالتی جبرگرایانه پیدا میکنند. گویی زیست-محیط و مکان و جغرافیا همه چیزند و انتخاب انسان و تلاش و تصمیمهای او هیچ! فکر میکنم چنین نظریهای فقط به درد ساکت کردن و پوشاندن مختصر هشیاری فعلی ما ایرانیان میشود. چرا که با حواله کردن همه چیز به غیر انسان، اقلاً خیال ما را از بابت کمکاریهایی که کردهایم راحت میکند. توجه کنید که من با عامل جغرافیا مخالفت نمیکنم، فقط با تقلیل دادن همه چیز به جغرافیا موافق نیستم.
سلام
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
و در سال یکی دو کتاب یا نهایتاً به تعداد انگشتان یک دست به این توفیق دست مییابند. تازه نهایتاً در قیاس با جاهای دیگر پفی بر روی آب هم نیست.
نه توی اینستاگرام فعالیتی دارم و نه... خیلی هم با موجها آشنا نیستم! چند تا موجی که من دیدم کیمیاگر کوئیلو بوده است و ملت عشق و دختری در قطار![](//www.blogsky.com/images/smileys/122.png)
کارکرد این سبک از نان فیکشنها همین است و جمعیت هدفش را هم اگر در نظر بگیریم شاید بتوان از کنار این ایراد گذشت.
تاریخ که از علایق من است و به طور کل اگر بخت یارم باشد بخشی از زمان مطالعه را به کتابهای غیر داستانی اختصاص میدهم ولی خب طبعاً نوشتن در مورد آنها خیلی متناسب با اینجا نیست و بخت هم مدتی است یاری نمیکند
منتها گونهای از نان-فیکشنها هستند که این قابلیت را دارند! چرا؟ چون سبک نوشتاری آنها به گونهایست که خواننده میتواند آن را همانند رمان بخواند چیزی که در مورد کتابهای علمی صرف امکانپذیر نیست.
در مورد آن جمله «بلافاصله موج مجازی هم اطرافش ساخته شد»... با فعلش موافق نیستم! «ساخته شد» طبعاً نیاز به فاعل یا فاعلانی محدود دارد که بنا به دلایلی عمل «ساختن» را انجام میدهند. من در مورد موجهای مرتبط با کتابها با فعل «شکل گرفت» موافقم! چون حقیقتاً در چند مورد فاعلانی را دیدهام که تلاشهای خالصانهای انجام دادهاند ولی منتج به نتیجه نشده است. ایجاد موج برای کتاب در ایران خیلی ذومراتب است.
البته الان که نگاه میکنم به خودم میبینم من خیلی هم فرد آگاهی نیستم که بخواهم در این خصوص نظر بدهم
در مورد این کتاب هم دو سه سال قبل وقتی یکی دو تا عمل انجام داده بودم و در خانه استراحت میکردم توسط دوست عزیزم (کامنت قبلی) بهم توصیه شد و امسال که کرونا گرفتم توفیق خواندنش فراهم شد. در واقع موجی در مورد این کتاب اگر هم بوده به سواحل من نرسیده است
در مورد آن پرسش هم در بند آخر ادامه مطلب اشارتی داشتم فیالواقع خود این کتاب خیلی ارتباطی با آن سوال ذهنی ما ایرانیان ندارد. شاید فقط در یک پاراگراف در کتاب اشارتی به این کرده که چرا هلال حاصلخیز از آن پیشگامی خارج شده است و...
این سبک کتابها مشکل بخش اول رادارند. مثلاً رد تاثیر تفاوتهای نژادی که بزعم من یکی ازحرفهای اصلی کتاب است طبعاً روش چندان علمی نیست ولی هم شرافتمندانه است و هم قابل قبول
در مورد بخش اول از دلیل دوم اگر به محدودهای خاص مثل ایران و زمانی معین و کوتاه (مثلاً یکی دو هزار سال!!)، خودمان را محدود کنیم آن وقت خودش یک کتاب مجزایی را میطلبد. خیلی نمیتوان به این خاطر یقه دایموند را گرفت.
این که از وجود مختصر هشیاری فعلی ما ایرانیان صحبت کردید برای من خیلی امیدوارکننده بود. امیدوارم که همینطور باشد و مدام بیشتر و بیشتر شود ولی اگر چنین تقلیلی صورت پذیرد و چنان برداشت و استفادهای از نقش عامل جغرافیا بشود که معنایش این است همین مختصر هم وجود نداشته است که بخواهد پوشیده شود.
سلام
(دنبال امتیازش گشتم به گمانم نبود). چون نظر دوستان هم به این اثر مثبت بود در لیست خواندنیها قرار گرفت.
وقت به خیر میلهی گرامی!
من هم صادقانه اعتراف کنم مطلب را با تمرکز کافی نخواندم
جلد سوم جنگ و صلح رو به پایان است، امیدوارم همراه با شما کتاب را تمام کنم.
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
وقت شما هم به خیر. با این سرعت اینترنت حالا دیگر میتوانید با تمرکز بخوانید
نمره دادن به غیرداستانیها سخت است... بین چهار و پنج
حتماً همزمان با من تمام میکنید چون من چند صفحه از شما جلوترم. مدتی هم طول میکشد علامتهایی که زدهام را بازبینی کنم و مطلب را شکل بدهم.
البته اضافه کنم با احتساب چهارجلدی بودن کتاب من، صفحهی ۱۲۰۰ هستم.
بله. در دو جلدی هم همان چهارجلد قید شده است
درود حسین آقا و سپاس بابت معرفی کتاب.
راستش من حتی اسمش رو هم نشنیده بودم!
متاسفانه چون نخونده ام، نمی تونم نظری بدم. اما به نظرم پرسشی که کتاب در موردش نگاشته شده خیلی مهمه. در مورد پاسخ هاش باید کتاب رو بخونم که بهتر داوری کنم. به هرحال توضیحات شما خیلی جالب بود برام. سپاس!
سلام
حتماً بخوانید. این توضیحات صرفاً دریچهایست به کتاب و هیچگاه جای خود کتاب را نمیگیرد.
سلامت باشید
میله جان در مورد نظر الهام مایلم بگویم که نمی فهمم فهم ما ایرانیان( که بعید است مخاطبان اصلی یا پرشمارترین خوانندگان کتاب باشیم )از این کتاب و این که چگونه ممکن است از آن برای توضیح یا توجیه چیزهایی در تاریخمان استفاده کنیم چه ربطی به صحت و اصالت مطالب آن دارد و این که اگر فرض کنیم نویسنده تلاش کرده تا ثابت کند جبر جغرافیایی تنها عامل تفاوت هایی تاریخی جوامع است، دلیل ما برای رد نظر او چیست؟
در مورد نظریات نژادی هم چنین نیست که نظر نویسنده در این خصوص مبنای علمی ندارد، بلکه در واقع طی سالیان اخیر و به خصوص در اثر دستاوردهای ژنتیک معلوم شده این نظریات اساسا چندان که به نظر می رسید مبنای علمی نداشته است.
سلام
در مورد نژاد و تفاوتهای نژادی و اثر آن طبعاً من به هیچ وجه معتقد نیستم که بتوان مبنایی علمی برای برتری یکی بر دیگری پیدا کرد. جمله من در آنجا ناظر بر روش علمی و روش تحقیق است. به صورت دقیق آن بخشی که در ابتدا به نقد جوابهای پیش از فرضیه خود میپردازد که یکی از آنها دیدگاه تفاوت نژادی است. در این بخش خیلی ساده یکی دو دیدگاه را مطرح و آن را رد میکند و هیچ ارجاعی هم نمیدهد که چه کسی و کجا چنین نظری داشته است و مبنای حرفش چه بوده است و الی آخر... اگر چه نتیجه این قسمت کاملاً نظری هماهنگ با من و احتمالاً همه خوانندگان بالقوه و بالفعل کتاب است اما از لحاظ روش خیلی قابل دفاع نیست. نظر خانم الهام هم از همین زاویه است: نظریات نویسنده خیلی خوب و دقیق و درست اما روش و چارچوب مطابق معیارهای پذیرفته شده و جاری محافل آکادمیک نیست. حالا خود ایشان شاید توضیحات بیشتری مد نظرشان باشد ولی از کامنت ایشان برمیآید که ضمن قبول نقش جغرافیا و فرضیه اصلی نویسنده، بر این نکات روششناختی با توجه به شاید مثلاً کسب جایزه پولیتزر علمی انگشت میگذارد.
در مورد ایران هم نظر خودم را آنجا بیان کردم. خیلی برای ما کاربرد ندارد! ما به دلیل مناسب بودن شرایط از حدود هفت هشت هزار سال قبل وارد مرحله کشاورزی شدیم، تراکم جمعیت و لایهبندی اجتماعی هم شکل گرفت، یکجانشینی هم تا حدودی، ایجاد فنآوری و ابداع نگارش هم داشتیم، به مرور دولت مرکزی هم شکل گرفت و... اما اینکه چه شد مثلاً از دو هزار سال قبل به این طرف خودش یک مبحثی است که برای خیلی از محققین سوال بوده و به دنبال آن هم رفتهاند. من با توجه به برداشتی که از این کتاب داشتم میتوانم بگویم ما شرایط در دسترس بودن گیاهان قابل اهلی شدن و جانوران قابل اهلی شدن را داشتیم و از آن هم بهره بردیم و چند پلهای را هم بالا رفتیم اما در ادامه چه شد که نشد پای عوامل دیگری «هم» به میان میآید. در واقع این کتاب میتواند مقدمه خوبی بر آن مبحث باشد که طبعاً مبحث کاملاً متفاوتی است. چه شد که اوراسیاییها توفیق یافتند را نویسنده به خوبی توضیح میدهد اما این که چه شد برخی از این اوراسیاییها در مسیر جا ماندند به نظرم موضوع اصلی کتاب نیست هرچند در یکی دو پاراگراف اشاراتی دارد و... به هر حال جای کار بیشتری در این زمینه دارد کما اینکه در ویراستهای جدید فتح بابی هم کرده است.
ممنون از توجه شما
دوباره سلام
از دوستانی که میخواستند حتماً همین کتاب را به من هدیه بدهند تا کتابفروشانی که برای جشن رونمایی! از آن دعوتم کردند تا فروشندگانی که چندباره قصد فروشش را به من داشتند و خیل محتواهای مجازی که دیدم و دوستانی که اصرار داشتند زودتر بخوانمش. ![](//www.blogsky.com/images/smileys/105.png)
ولی علم مثل چاقوی جراحی دل واقعیت را میشکافد و بیشتر اوقات کاری به پسندهای ما ندارد. راهش نه انکار علم بلکه پروردن شاخههای دیگری از معرفت بشری در کنار علم است.
گفتم که فرضیهی او در باب تآثیرگذاری جغرافیا را هم درست و واقعبینانه و در عین حال بخشی کوچک و ناکافی از تمام واقعیت میدانم. ناکافی چون پویایی و دینامیسم تحول فکری بشر را به چیزی نمیگیرد. حرف من تذکری بود از این باب که اگر اغلب نظریههای وطنی در مورد چراییِ چیزی که الان هستیم را مطالعه بفرمایید به همین پارادایم «همینی که هست» و « زمین کج بوده » برخورد میکنید و ممکن است سرکنگبین علمی انگاشته شدن چنین کتاب هایی اینجا صفرا هم بیفزاید.![](//www.blogsky.com/images/smileys/116.png)
ذومراتب بودن ایجاد موج را که من هم میپذیرم. کما این که بالاخره این ایجاد، فاعلان و یا بهتر بگویم موجدانی دارد اگر چه بر ما مجهول باشند، در مراتب متعددی از دستفروش و بلاگر تا بنگاه نشر تاجرپیشه و مترجم سفارشی و کتابفروشی جشن امضا بگیر و .... جاخوش کرده باشند. شکل گرفتن هم دور از ذهن نیست، مثل قضیهی پنیر سوئیسی اگر اتفاقی سوراخهای حضور آنها در مراتب (لایههای پنیر) روی هم بیفتد، کثیرالمراتب بودن هم مانع از ایجاد موج نمیشود.
البته حقیقتش قضیهی حرف من هم چندان ربطی به آگاهی در مورد موجهای کتاب ندارد؛ ولی در این مورد بخصوص ضربههایی نوشجان کردم که متقاعدم کرد لابد موجی در کار است.
اما در مورد نداشتن دیسیپلین علمی در کتاب همچنان فکر میکنم این یک نان فیکشن خواندنی و نه لزوماً کتابی علمی است. ببینید گاهی دامنه و قدمت برساخته شدن برخی عقاید چنان بزرگ است که باعث میشود آن ها را حقایقی ازلی و ابدی و بدیهی بپنداریم و احساساتمان بر جستجوی قواعد و روشهای علمی بچربد. این کاری است که کتابهایی از این دست به آن دامن میزنند. مثلاً در مورد همین تفاوتهای نژادی هنجارها و ارزشهای برابریخواهانه بعد از قرن هجدهم چنان مسلط شده است که به سختی میتوانیم تصور کنیم که بسیاری از درخشانترین چهرههای تمدن بشری قرنها ابداً باوری به آن نداشتهاند. پرسش من این است اگر همین امروز یافتهها و فکتهایی از محرز شدن تفاوتهایی در نژادهای مختلف بشر پیش روی ما بگذارند چه خواهیم کرد؟ البته تأکید میکنم من وجود تفاوتهای نژادی را مشروعکنندهی تبعیض ساختاری و اصلاً شرافتمندانه نمیدانم. ولی میگویم راهش انکار یافتهی علمی نیست، چه بسا گذر انسان از دل همین تفاوتها قابلیتهای به مراتب بهتری مثل همدلی در روند تکامل او را بتواند آشکار کند.
در واقع من متوجه هستم که احساسات انسان ترجیح میدهد به جای این که پستانداری تکاملیافته از یک موجود بدریخت تکسلولی باشد، ترجیح میدهد پدرومادری مثل آدم و حوا در بهشت عدن داشته باشد. یعنی هر جور حساب کند شاید این دومی در مقطعی آرامشبخشتر است
در نهایت من اصلاً جایی قرار ندارم که بتوانم یقهی دایموند را بگیرم.
ممنونم از عنایت شما و دوستان دیگر
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
در مورد من که نه هدیهای نه دعوتی نه ...هیچی
فقط یک دوست عزیز آن را توصیه کرد. همین. این را گفتم که هم شما و هم من، بدانیم که موقعیت زمان-مکانی ما در درک پدیدهها چقدر تأثیرگذار است. شما در موقعیتی قرار میگیرید که یک موج شدید را حس میکنید و من در موقعیتی بودهام که یک نسیم خیلی نرم و آرام. برخی از دوستان دیگری که کامنت گذاشتند حتی همین نسیم آرام را هم تجربه نکردند. لذا من به شما این اطمینان را میدهم که موجی به آن معنا در کار نبوده است
شما یا دوستان خوبی داشتید یا خوششانس بودید یا یک دینامیسم و پویایی خاصی در اطرافتان موج میزده
موج یعنی ملت عشق... یعنی دقیقاً وقتی که فردی که هر ده سال یک بار هم کتابی نمیخواند از ما بپرسد ملت عشق رو خوندی؟! بعد شما کاشف به عمل آورید که او هم کتاب را نخوانده است اما مطالبی در مورد آن شنیده است.
این کتاب همانطور که گفتی حرفهای زیادی برای گفتن دارد و باید حق بدهیم که در این حدی که دیدیم تاثیرگذار باشد و حرکتی ایجاد کندو بالاخره چند نفر به چند نفر دیگر آن را توصیه کنند.
...........
در مورد آخر نگران نباشید. برای صفرا فزودن در این «جغرافیا» خیلی نیاز به سرکنگبینهایی از این دست نیست! کمی جبری شد این شوخی من!
و مورد آخر هم اینکه وقتی دامنه بررسی را به چندین هزار سال و سراسر کره زمین وسعت بدهیم گریزی از جبری شدن نتایج نیست. اما برای الان (و شاید از حدود صد سال قبل) که موانع جغرافیایی ذکر شده در کتاب دیگر مانع به حساب نمیآیند (چون به مدد گسترش ارتباطات همواره گزینههای بسیاری در دسترس است) طبعاً دیگر ذکر «همین که هست» و «کج بودن زمین» محلی از اعراب ندارد.
سلامت باشید
سلام
یه چیزی هم راجع به چین خوندم. ظاهرا اولین اروپایی هایی که میرن چین خیلی تحقیر میشن، یه طوری که یعنی این خزعبلاتی که آوردید ما لازم نداریم...تو امپراطوری خودمون خیلی بهترش هست!
تا قرن نوزدهم هم فکر می کردن این جماعت خصوصا انگلیسی ها، اگر ریواس نخورن از یبوست می میرن...
ربطی به این مطلب نداشت زیاد ولی یهو یادم افتاد
سلام
دو سالی هست که ازش خبری نیست! یهویی خودم را چشم بزنم
چینیها اتفاقاً به خاطر همین روحیه خودبسندگی مدتی درجا زدند و بعد ترکیدند درحالیکه در آن نقطهای که عرض کردم (سال 1500 میلادی) چینیها هم این امکان را داشتند که از طریق دریا به قاره آمریکا برسند اما شاید همین عدم احساس نیاز باعث شد که در آن مسیر حرکت نکنند و کشتیها را منع کردند از سفر دریایی و...
من که ریواس بخورم بلافاصله در کلیه سمت چپم تبدیل به سنگ میشود
سلام و درود بر میله عزیز
خوشحالم که کتابی سوا از داستان و رمان معرفی کردید، چرا که این دست کتابها را در کنارِ رمان هایی که میخوانیم واجب میدانم. در کتاب ما چگونه، ما شدیمِ زیبا کلام هم به تفاوت محیط جغرافیایی و تاثیر آن در پیشرفتِ مغربی ها بر مشرقی ها به مفصل اشاراتیشده و من هم به این تفاوت بنیادین و علل پیشرفت آن معتقدم.
در پایان، از شما میخواهم ازین دست کتابها(غیرِ داستانی) بیشتر به اشتراک بگذارید..
دم شما گرم بابت این نقد های خوبیتان
سلام دوست عزیز![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
خلاصه اینکه رمان به واسطه این که توان ما را در قرار گرفتن به جای دیگری تقویت می کند شاید به زعم من اهمیت بیشتری در ایجاد امکان گفتگو یا درک دیگری داشته باشد و این نیاز اساسی تری در این زمان است. ![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
ممنون از لطف شما و عذرخواهی بابت تاخیر در پاسخگویی
بله در آنجا به این عامل هم پرداخته شده است. کتابی هم مرحوم مهندس بازرگان دارند به نام سازگاری ایرانی که اختصاصا به این عامل پرداخته و از این حیث فضل تقدم دارند حداقل در حد اطلاعات بنده.
توجه داشته باشیم این عامل اولا در اشل های وسیع مانند موضوع این کتاب کاربرد تحلیلی دارد و دوم اینکه برای دوران معاصر که تبادل اطلاعات و تجربیات گسترده شده کاربرد چندانی جهت تحلیل ندارد یعنی تا یک جایی قابل تامل است .
و اما رمان و اهمیت آن در مقایسه با از این دست کتابها
خوشبختانه! به مدد رواج از این دست کتابها و همچنین رواج شبکه های اجتماعی و در دسترس بودن اطلاعات گسترده در هر زمینه ای که فکرش را بکنیم یا نکنیم! ما الان در وضعیتی هستیم که بعد از هر ایرانی یک پیکان و هر ایرانی یک فلان و بهمان بگیر تا هر ایرانی یک خبرنگار رسیده ایم به هر ایرانی یک تحلیلگر ، آن هم در تمام زمینه ها ... متاسفانه این طور به نظر میرسد که مشکل اصلی الان عدم توان گفتگو و به اشتراک گذاری این دستاوردها است.... تجربه من حداقل این است که آدمها هرچه اطلاعاتشان بیشتر میشود کمتر می توانند و یا کمتر احساس نیاز میکنند به حرف دیگران گوش بدهند! ! حالا با گوشی تایپ کردن را بیشتر از این ادامه ندهم
البته به قدر وسع و دانش و توانم گاهی به این صحراها خواهم زد
باز هم ممنون
درود بر میله عزیز
با خواندن این نوشته یاد آن بخش از تاریخ هنر افتادم که بعد از تسلط مسلمانان،مدرسه ای برای تبادل کتاب و علم در بغداد تاسیس شد که در زمان خودش غوغا کرد! چه بسیار علم و دانش که به واسطه ترجمه از زبان های محصور به زبان عربی، وارد اروپا شده و جریان سازی کردند... به نظرم گذشته از جغرافیا،روحیه جستجوگرانه و تلاش و پشتکار در جهت رسیدن به مقاصد بلندمدت از جمله مهم ترین دلایل توانستن آنها و نتوانستن ماست.
سلام بر بندباز گرامی
خیلی جستجوگرانه و با تلاش و پشتکار هم این کار را خواهیم کرد
بله انتقال تجربیات و دستاوردها امری رایج بوده است در طول تاریخ بشر...از غرب به شرق و از شرق به غرب... و خواهد بود. مثلاً الان ما داریم تجربیاتی خاص را از آن گوشه شرقی آسیا کسب میکنیم تا صیانت خوبی از مردم خود به عمل آوریم
اگر به جرد دایموند بگوییم که روحیه جستجوگرانه و تلاش و پشتکار دلیل مهمی برای این تفاوت است بلافاصله از ما خواهد پرسید چرا اروپاییها صاحب این روحیه جستجوگرانه شدند اما بومیان آمریکا و استرالیا صاحب این روحیه نشدند؟ و احیاناً مثالهایی خواهد آورد که نشان میدهد بومیان گینه نو خیلی هم روحیه جستجوگرانه و پرتلاشی داشته و دارند.
اگر در مورد خودمان با او صحبت کنیم احتمالا خواهد پرسید شما زمانی امپراتوری بزرگ و منحصر به فردی تاسیس کرده بودید آیا آن زمان روحیه حستجوگرانه داشتید؟ اگر داشتید چگونه آن را از دست دادید؟ و در این مسیر ادامه خواهد داد
با سلام
خوشحال شدم که کتاب جالب با این محور انتخاب کردید. کتاب چرا ملت ها شکست می خورند هم کتابی با رویکرد دیگر به علل عقب ماندگی ملت ها اشاره می کند و برخلاف این کتاب اثر انسان را پر رنگ تر می داند. بی صبرانه منتظر بازتعریف شما از این کتاب هستم. امیدوارم این سنخ کتاب ها را هم در رژیم مطالعاتی خود قرار بدهیم ما هم بهره ای ببریم.
آرزومند سلامتی شما
سلام
![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
ممنون از لطف شما
اگر عمری باشد حتماً ....
سلامت باشی رفیق
سلام
با توجه به ابراز علاقه ی دوستان در کامنتها نسبت به خواندن این سبک کتابها، عمیقا امیدوارم روند مشخصی در روال مطالعات میله از این سنخ کتابها قرار بگیرد. من به شخصه به شدت استقبال میکنم.
مطلبتون خیلی عالی بود و کتاب هم جذاب و خواندنی، از نکات درون کامنتها هم خیلی استفاده کردم.
سلام بر رفیق کتابخوان![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
پس بالاخره این کتاب را به پایان رساندید. آفرین
باید بهش فکر کنم . چشم. خودم هم پایه هستم. باید ببینم چه کارهایی هست که هم مفید باشد و هم در قد و قواره وبلاگ باشد. پیشنهادی اگر هست استقبال میکنم