برخی دوستان در مورد شرکت در انتخابات سوال میکنند و وقتی جواب را میشنوند چنان به آدم نگاه میکنند که انگار خون تمامی شهیدان راه آزادی را زیر پا لگدکوب کردهام! البته خوشبختانه بهواسطه ابزارهای جدید این سوال و جوابها اکثراً مجازی انجام میشود و آن تندی نگاه مخاطب را کمتر حس میکنم اما در مجازستان هم، مخاطب با کثیری علامت تعجب و علامت سوال واکنش نشان میدهد که باز هم همان معنی لگدکوب کردن آرمانها از آن قابل برداشت است. اصولاً اینجا هر تصمیمی گرفته شود یکسری آرمان لگدمال میشود... نه اینکه ما خدایناکرده علاقهای داشته باشیم روی آرمانها قدم بزنیم و یا بهطور هیستریک رویِ آنها بالا پایین بپریم! نه... از بس این ملت عادت کردهاست همه چیز را آرمانی کند و ول کند زیر دست و پای دیگران! والللا...همهی شهر و کوه و دشت را آرمان پر کرده است.
البته این ولکردن دو حُسن دارد: اول اینکه خودمان را از بار آرمان و هزینههای مترتب بر آن خلاص کردهایم. دوم اینکه تا کسی پایش را گذاشت روی آنها ژست میگیریم که...و الی آخر!
برگردیم به اصل موضوع. یکی از این عزیزان بعد از خواندن موضع من، با یک حالتی که در توصیف سخت بگنجد فرمودند:"تو با اینهمه کتابخواندن (البته تعبیر "اینهمه" دقیقاً حرف ایشان بود و بدون آنکه آن را به خودم بگیرم عرض کنم که در اینگونه موارد این عزیزان به خودشان اثبات میکنند کتاب خواندن امری بیفایده است و چه خوب که ما بدون تلف کردن وقتمان به این سطح از درک امور و تیزبینی نایل شدیم) تصمیم داری به دیکتاتوری رای بدهی!!" بعد هم بدون اینکه به توضیحات توجه نماید جوری بیان نمود که انگار یکجور شرمندگی در این رفتار ساده سیاسی نهفته است. خواستم اینجا بهصورت کاملاً شفاف و عمومی و بدون هیچگونه شرمندگی اعلام کنم که: بله! در انتخابات حتماً شرکت خواهم کرد.
اگر نتیجه حضور اندکی مبهم است، نتیجه عدم حضور کاملاً مشخص است. تجربیات تاریخی مؤید این حکم جلوی روی ماست... خیلی قدیمی نیست که بخواهیم به کتابها مراجعه کنیم.
برخی دوستان بهگونهای دم از آزاد نبودن انتخابات میزنند گویا امثال بهنود و تاجزاده و ابراهیم یزدی و خاتمی و من!!!(آقا ما پنجتا رو کجا میبرید!) فرق بین آزاد و غیرآزاد را نمیفهمیم.
خیلی طول و تفصیلش نمیدهم چون دوستان زیادی در حال طول و تفصیل دادن هستند و امیدوارم توفیق یابند فقط یک نکتهی کوچک: فرض کنید شب خوابیدیم و صبح بلند شدیم و مشاهده کردیم که چند روز دیگر آزادترین انتخاباتی که در ذهنمان قابل تصور است، برگزار میشود (فرض چندان بیراهی نیست چون تنها راهحلی که از صحبتهای این دوستان تحریمی برای رسیدن به چنین وضعیتی به ذهن من میرسد همین راه است:شب بخوابیم و صبح بلند شویم...). فکر میکنید در چنین انتخاباتی چه نتیجهای حاصل میشود؟
من حدس میزنم... اصلاً چرا حدس و گمانهزنی!؟ انتخابات شوراهای دوم را به یاد بیاورید. یادم هست که حتا ملی-مذهبیها هم لیست داده بودند. آن انتخابات از این زاویه آزادترین انتخاباتی بود که من به چشم خود دیدهام. نتیجه چه شد!؟ مشارکت پایین بود و آن لیستی که دارای پایگاه ثابتی بود تمامی کرسیها را کسب نمود و رئیسجمهور سابق در قامت شهردار ظهور کرد و بعد مسیری طی شد که همه میدانیم...
محدودیت بیگمان چیز خوبی نیست ولی گاهی اوقات بعضی از این محدودیتها آبروی ما را حفظ میکند! تصور کنید مرحوم سحابی یک گزینه باشد و آن مشاور جوان رئیسجمهور سابق (که در 27سالگی و بدون هیچ سابقهای مدیرعامل یک کارخانه معظم شد و الان هم نماینده مجلس و یکی از کاندیداهاست) نیز یک گزینه... بعد در یک انتخابات آزاد گزینه دوم رای بیاورد!! فکر نکنید چنین اتفاقی محال است! دوتا میز آن طرفتر از من در محل کار ، یک فوقلیسانس (رشتهاش پیش من محفوظ است!!) مینشیند که در دور اول انتخابات ده سال قبل به معین رای داد و در دور دوم به احمدینژاد! و الان با افتخار میگوید سالهاست در انتخابات شرکت نمیکند! و به ریش کسانی که در سالهای گذشته کلی هزینه دادهاند و حالا توصیه به شرکت در انتخابات میکنند میخندد!! و دستهای همه ما را (ما پنج تا را کجا میبرید را که یادتان هست!) در یک کاسه میبیند!!
من اینجا به کسی توصیهای نمیکنم. من در حدی که به فکرم رسید نتیجهگیری کردم و برای بهتر شدن اوضاع به قدر یک اپسیلون و برای بدتر نشدن رای خواهم داد.
*****
این پست خیلی بدموقع شد و داستان صوتی کولومبره در پست قبل شهید شد! ولی چون شرایط حساس است خیالی نیست... این هم هزینهای که میله باید بدهد!!!
لینک داستان صوتی پست قبل: اینجا !!!!! (آقا ما اهل هزینه دادن نیستیم!)
سلام

به نظرم باعث افسوس هستش که هنوز تو جامعه باید تا معنی رای دادنُ دموکراسیُ فریاد زد.+ ولی از طرف دیگه من خودم مثل اون فوق لیسانسی که گفتید فکر می کنم.
+ با اینکه می دونم راه دمکراسی ازخواست اکثریت می گذرهُ راه دیده شدن هم با رای دادن+ ولی مشکلم اینجا هستش که مثلا من رفتم تو یک بوتیک تا انتخاب کنم ولی تنوع کالا نیستشُ هیچ کدوم از اون لباسا با سلیقه من جور نیستش.
+ می دونمم امید خیلی خوبهُ وقتی که به تاریخ اشاره کردید می دونم ما باید یاد بگیریم تا همیشه پُشت سرمونُ نگاه کنیمُ اینا+ ولی+++ اصلا بهتره تا حرف سیاسی نزنم.
+بهتره تا درباره سینما بگم+ من درباره صحرای تاتارها رُ نخوندم. راستش چونکه سرعت نتم پائین هست هنوز نتونستم فایل صوتیُ دان کنم. ولی یک فیلم دیده بودم درباره چنگیزخان مغول+ به نظرم یکی از بهترین فیلمایی بود که درباره اون سرزمینُ زیبایی های طبیعیُ اسبای وحشیُ دیوونه تر از همه رسمُ رسومات فوق العاده خشن شون دیدم.+ این فیلم زیباترین لانگ شاتها رُ داشتُ دردآورترین مشقت ها رُ درباره زندگی انسانها و تحجر به تصویر می کشید.
+ و زندگی چنگیزخان مغولُ از بچگی تا پادشاهی ش نشون می داد.+++ تا قبل از حمله به ایران.
https://en.wikipedia.org/wiki/Mongol_%28film%29
سلام
+ باعث افسوس نیست... دیشب افسرده شده بودم اما الان بهترم! چرا!؟ برای اینکه واقعیت را باید پذیرفت...مگر چه اتفاق ویژهای افتاده است که انتظار داشته باشم با مردمی متفاوت روبرو شوم! بعدها اگر یادم باشد در مورد "انفعال" خواهم نوشت. البته در دو بخش از مقاومت شکننده اشاراتی داشتهام. یکی آخر ساسانیان و یکی آخر صفویان.
+ بوتیک مثال خوبی نیست چون شما اگر چیزی نخرید چیزی نخریدهاید! اما این مسئله متفاوت است! این مثل جلسات ساختمان است؛ آپارتمان ما 18 واحد است وقتی در مورد مسئلهای میخواهیم تصمیم بگیریم خودمان را جر میدهیم تا هشت نه واحد را جمع کنیم! از محل جلسه به موبایلشان زنگ میزنیم کلی تعارف تیکه پاره میکنند که هرچه شما تصمیم بگیرید ما موافقیم! ما هم نهایتاً با یک اقلیت محض تصمیمات را میگیریم و... و بعد البته معمولاً همگی غر میزنیم که چرا آپارتمان وضعش روبراه نیست!! البته نمیخواهم ابعاد این دو قضیه را به هم شبیهسازی کنم بلکه صرفاً میخواهم بگویم عدم شرکت در جلسه ساختمان به معنای آن نیست که تصمیماتی برای ساختمان گرفته نمیشود! گرفته میشود و هزینههایش را هم ما خواهیم پرداخت چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید.
+ صحرای تاتارها به فیلم هم تبدیل شده است و اتفاقن در ارگ بم هم فیلمبرداری شده است... قبل از انقلاب...
منم رای می دم میله جان...فعلا همین رو گفته باشم.
با "آرمان زدگی" که گفتی، کاملا موافقم و لذت بردم از حرفت.
دیگه اینکه:
این جمله رو،
"""این عزیزان به خودشان اثبات میکنند کتاب خواندن امری بیفایده است و چه خوب که ما بدون تلف کردن وقتمان به این سطح از درک امور و تیزبینی نایل شدیم"""
میشه یه جور دیگه هم گفت:
با خودشون میگن که چه خوب که ما مثلِ میله کتاب نخوندیم تا به این سطح از درک نازل بشیم(نزول کنیم). همین فکر رو می کنن؛ نه؟؟
سلام
خیلی کمدی-تراژیک است؛ همه انگشتشان به سوی دیگران است ولی خودشان حاضر نیستند کاری بکنند
یعنی در جایی که تیراژ کتابها اینگونه است کسی اگر لاف مطالعه بزند باید بهش لافید!
کمالگرایی گاهی پاهای آدم را قفل میکند...
بله همان معنا را میدهد اما...اما... یک نکتهای که کشف کردم این است که بیشتر طرفهای بحث من وقتی پا بدهد از کمبود سرانه مطالعه مردم ایران مینالند! به مطالعه ایمان دارند!! اما نه برای خودشان!!! روی این کشفِ جدیدم باید کار کنم
سلام
دوستانی که به فاکتور تنوع کاندیداها اهمیت ویژه می دهند نظرشان در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چیست؟
سلام
در بحثها وقتی از کشورهای دیگر مثال میآورم جماعت میگویند آمریکا یا فرانسه یا ژاپن را با ما مقایسه نکنید!
سلام
شاید یکی از دلایل مهم بی تفاوتی مردم به حضور در انتخابات، تجربهی تلخ انتخابات ریاست جمهوری سال 88 باشد. خیلیها معتقدند میزان رآی کاندیداها تعیین کننده نخواهد بود و آنها کسانی را که خودشان صلاح میدانند بر کرسیها خواهند نشاند. البته من اینگونه نمیاندیشم؛ اما به نظر شما کسانی که اینگونه اندیشند را چگونه و با چه دلیلی میتوان مجاب کرد که اشتباه میکنند، تا در انتخابات شرکت کنند؟
سلام
پیشاپیش خیلی ممنون از طرح موضوع.
من با مهم بودن این دلیل کمی تا قسمتی موافق نیستم! البته که خیلی از دوستان این موضوع را بیان میکنند اما تجربه تاریخی چنین چیزی را تایید نمیکند. مثال سرراستش همان انتخابات شوراهای سال81 است.تجربه انتخاباتهای پیشین آن(ریاستجمهوری دوم خاتمی و مجلس ششم و ...) حاوی "احساس تقلب سنگین" نیست اما مشارکت بسیار نازل بود. حالا سر فرصت باید بنشینیم و آمارها و موارد انفعال ملی را احصاء و بررسی کنیم تا ببینیم علتها کجاست (از دو هزارسال قبل تا الان! به عنوان نمونه انتهای دوره ساسانی و انتهای دوره صفوی) و چرا گاهی صرفاً نظارهگر میشویم.
اما گزارهی دوم در کامنت شما که بسیار هم متواتر است این بیان است که خیلیها معتقدند حضور آنها تعیینکننده نیست و کل جریان جای دیگری معین میشود. یاد مرحوم تقیزاده افتادم و یکی از نامههایش (مجموعه ارزنده نامه های تهران و نامه های لندن که بهکوشش مرحوم افشار چاپ شد) که در آن نامه به این قضیه که فلان اتفاق زیر سر انگلیسیهاست واکنش نشان داده بود و استدلال کرده بود گسترش چنین بیانی موجب باوری خواهد شد که اعتماد به نفس ایرانیجماعت را از بین خواهد برد و...من البته در جایگاهی نیستم که مثل تقیزاده تحلیل و پیشبینی کنم لیکن به نظرم میرسد با گسترش چنین باوری دیگر نه خودمان و نه نسلهای بعدیمان هیچگاه نخواهند توانست از مسیر صندوق به اصلاح امور بپردازند. امیدوارم راه دیگری برای اصلاح، ابداع شود!
یعنی وقتی الان که مجری و ناظر از دو جریان متفاوت هستند چنین باوری شکل میگیرد عاقلانه است تمام تلاشمان را بکنیم که از همین امکانات موجود استفاده کنیم و نگذاریم به سمتی برود که یکدست شود.
توجه دارید که در چنین حالتی هزینه تقلب بیشتر است تا زمانی که یکدستتر است.هرچند بعید میدانم مباحثه و استدلال آوردن برای کسانی که قبل از ورود به بحث خودشان را صاحب حق و حقیقت میدانند چارهساز باشد ولی میتوانید مثلاً از ایشان بپرسید بهتر است گروهی که مدنظر آن هسته است با کسب اکثریت آراء شرکتکنندگان وارد مجلس شوند یا اینکه هزینه انجام تقلب را به گردن بیاندازد و وارد مجلس شود!؟
من با اینکه هرگز در انتخابات شرکت نکرده و نخواهم کرد، بر واقعگرایی کامنت مداد سیاه تاکید می کنم.
شما ببینید این دونالد ترامپ داره چه مسیری رو طی می کنه؟!
اولش که کاندیداتوریش اعلام شد، من فکر کردم این در مسیر همون پروژه های رسانه ای ایشونه، یه چیزی در حد " من پرودوسر میس امریکا و دونات فلان و املاک بهمان " اینقدر نفوذ و قدرت دارم!
حالا موضوع انقدر جدی شده که با خودم میگم این آدم اگه رای بیاره که وحشتناکه! اون روی دولت اسلامی!
سلام
موضع شما درخصوص انتخابات مایه تعجب من نشد... این روزها اصلاً من متعجب نمیشوم و این برای من خیلی خوب و مفید است. گاهی آدم فکر میکند بعضی از فکتها خیلی بدیهی است و حتماً اکثریت هم چنین دیدگاه و تحلیلی دارند. و این خیلی خوب است که ما با واقعیت روبرو شویم. مرسی. واقعیت این است که دیگران جور دیگری به مسایل نگاه میکنند و این را باید مدام برای خودم تکرار کنم تا از این پیچ تاریخی عبور کنیم و به زندگی عادی خود بپردازیم.
واقعیت به من میگوید بگردم و آن نامه نایبالسلطنه احمدشاه را پیدا کنم که در آن نوشته بود که هنوز خیلی زود است که در ایران مشروطه داشته باشیم... نامهای که همیشه به عنوان یک توهین طرفداران استبداد به ملت ایران از آن یاد میشد! در واقع معتقدم که آن نامه اصلاً توهین آمیز نیست.
سلام
من امید چندانی ندارم ولی رای میدم.بعدچیزی که باعث تعجبه اونجوری که من دیدم کسانی که از اوضاع این چند سال کشور بیشتر شکایت میکنند همونهایی هستند که به احمدی نژاد رای دادن.بنظرم آدم وقتی انتخاب اشتباه میکنه یا انتخاب نمیکنه دیگه حق غر زدن نداره.
سلام
منافذ امید را باز نگاه دارید... شما که شرکت میکنید از کسانی که شرکت نمیکنند قاعدتاً امید بیشتری دارید. امید چیز خوبی است.
واقعاً باعث تعجبه و حتا قابل تامل!
این حق غرزدن را که نمیتوان از ایرانیها گرفت. یعنی مسئله کاملاً حقوق بشری است!
سلام دوباره
غرض نه مقایسه کشورها بلکه مقایسه بوتیک ها بود.
سلام قربان
البته متوجه منظور شما شدم. منتها چند روز قبل با یکی از دوستان بحث میکردم وقتی به مثال هایی اینچنینی میرسیدم همین جواب را تکرار میکرد که اونا رو با ما مقایسه نکن!
سلام و سپاس از شما دوست اندیشمند
کاملآ درست می فرمایید.
اوضاع عجیبی است دوست عزیز. من هم معتقدم بیشترین و بدترین ضربه هایی که در طول تاریخ بر پیکر ما وارد شده از جانب جهل و بی تفاوتی مردم در تعیین سرنوشتشان بوده است.
"بر ما باد تازیانه ی تحقیر پوشکین: گله را موهبت آزادی چه سود؟".
سلام
یاد زمانی که یه عالمه مشق باید مینوشتیم افتادم (تنبیهات خرکی زمان ما : یک بار از اول کتاب تا اینجا رونویسی کنید!) یک کوه نوشتن بود و آدم ناامید میشد... اما خب ذره ذره نوشتن ها و ممارست این کوه را تمام میکرد. باید مشقمون رو در رابطه با جهل و بیتفاوتی بنویسیم.
ممنون از لطفتان
سلام
) ناامیدی.+ حالا چه امیدی به خدا حیفه امید. ( این فکر کنم یکی از شعرای شاملو باشه. قصه دخترای ننه دریا)

+ من منظور شما رُ کاملا درک می کنم.
+ مگر چه اتفاق ویژهای افتاده است که انتظار داشته باشم با مردمی متفاوت روبرو شوم+++
+ من خودم جزو افرادی هستم که نا امیدم ولی پدرم می خواد تا به لیست امید رای بده.+ بابا می گه به خاطر آینده اینکارُ می کنهُ مامانمم همیشه پیرو بابامه. مامان بزرگمم همین طور. داداشمم. پس از خانواده ما ۴ نفر می خوان به لیست امید رای بدن.
+ امیدوارم تا در دوره های بعدی منم نتیجه اعتماد خانواده مُ ببینمُ امیدوار بشمُ بتونم تا بعد از تقریبا ۷ سال که رای ندادمُ انتخاباتُ تحریم کردم. بازم رای بدم.
+ درباره بوتیک حق با شما هستش. شاید باید مثال بهتری می آوردم. شاید مثلا باید می نوشتم بعد از سیُ هفت سال ( منظورم سن خودم نیست
نه امیدی - چه امیدی ؟ به خدا حیف امید !
نه چراغی - چه چراغی؟ چیز خوبی می شه دید؟
نه سلامی - چه سلامی؟ همه خون تشنه ی هم !
نه نشاطی - چه نشاطی ؟ مگه راهش می ده غم؟
داش آکل ، مرد لوطی ،
ته خندق تو قوطی !
توی باغ بی بی جون
جم جمک ، برگ خزون !
دیگه ده مثل قدیم نیس که از آب در می گرفت
باغاش انگار باهارا از شکوفه گر می گرفت
+ گفتم که شاید مقایسه بوتیک مقایسه خوبی نبودش. ولی ناامیدی درباره حس خودم به این موضوعات درست هست.
+ فک کنم انفعال با ناامیدیُ دلسردی فرق می کنه. شایدم فرق نمی کنه. + نمی دونم.
+ درباره فیلم تاتارها که گفتید ندیدم+ ولی سعی می کنم تا برای آرشیوم پیداش کنمُ ببینمش.
+ مچکرم
سلام

+ خیلی خوبه که آنها امید را حفظ کرده اند.
+ گاهی یک رای خیلی اهمیت دارد پس تاثیر خودت را بر امیدوار باقی ماندن همهی ما دستکم نگیر
+ کار امروز را به فردا میفکن. این رو جدی میگم.
+ منم از همان شاملوی بزرگ کد میآورم:
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه ی خورشید
در دلم
می جوشد از یقین.
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه ی این شوره زار یأس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
+ انفعال گاهی از ناامیدی ناشی میشود و گاهی از جهل و گاهی از بیتفاوتی و... انفعال یکجور کنش اجتماعی است و ممکن است یکی از ریشه هایش ناامیدی باشد.
+ انسان برای زندگی واقعاً به یک پیاله امید نیاز دارد.
موفق باشی
به نکات خوبی اشاره کردی و من هم در شرایط حساس کنونی پا به پایت خواهم بود
سلام
راه همواری نبوده و نیست و نخواهد بود ولی همراهان خوب را عشق است
من با این که پتانسیل خوبی دارم برای زود افسرده و ناامید شدن (!) ، اما رای میدهم .
از این استنباطهای " پا گذاشتن بر آرمانها و ..." هم زیاد دور و برم دریافت میکنم از دوستان ناراضی .
خیلی وقتها هم در موضوعاتی خاص بهشان حق میدهم ، اما بخصوص این دور حتما شرکت میکنم و اتهام " همنوایی با ظلم ظالمان" رو به دوش خواهم کشید ،چون بشدت معتقدم این بار واقعا " برهه حساس " ی از تاریخ کشور است که حساسیتش باید خواب از سرمان بپراند .
به هر حال ، رای میدهم ؛ در یک کلام چون کتک خورم ملس است و علیرغم تحمل تمام هزینه های تلخ مشارکتهای مسالمت آمیز گذشته ، نمیخواهم به کسانی که مرا ناامید و منفعل و خانه نشین میخواهند ، مجال ابراز خوشحالی بدهم .
بگذارید به حساب بدجنسی ام !
در ضمن ، به خانم سحر هم اطمینان میدهم ترامپ ، رئیس جمهور بشو نیست . این شوآفهای دورهای مقدماتی مبارزات انتخاباتی در امریکا ، نمک سیاست داخلی این کشور است.
سلام
پتانسیل همهی ماها در آن زمینه بالاست
این اتهامی که گفتید و من هم با آن روبرو بودهام و در مطلب هم اشارهای گذرا به آن داشتم و شما گرفتید گاهی خیلی به آدم فشار میآورد. چرا؟ً چون معمولاً اتهام زنندگان کسانی هستند که هیچ هزینهای ندادهاند و معمولاً هیچگاه کنشی غیر از انفعال نداشته اند...در مقابل ایشان یک راهحل ارجاع دادن به کسانی است که هزینه دادهاند و توصیه به شرکت در انتخابات میکنند، کسانی که بیشتر از همه مظلوم واقع شدهاند و ...
همیشه از این عافیتطلبان و کسانی که از تردامن شدن هراسی موهومی دارند در اطراف آدم پیدا میشوند غافل از آنکه دامنشان خیس خیس است... همان دامن خیسی است که هیچگاه تر نمیشود!
به من هم گفته شده دین را باید از سیاست جدا کرد




خب شما که می دانید راه من دور است
شما که نزدیک ترید دین را از سیاست جدا کنید
خون نجس تان را کصیف نکنید
انتخابات را گذاشته اند برای همین که کتاب نخوانها به شما پز کتاب نخواندنشان را بدهند
جالب اینجاست که اونایی که در رای ندادن راسخ اند تو گویی بیشترین زحمتی که تا حالا کشیدند ، همین ندادن بوده !
تا ظهر حس خوش پرواز جمعه به تهران از سر میپره
جوّ رو میگیرم
خرما بر نخیل.
سلام

بهبه... رسیدن به خیر
این جملهی اونایی که در رای ندادن راسخاند تو گویی بیشترین... جملهی حکیمانهای بود
به واحد جوگیری مغز یک پیام بده که خودت را برای دور دوم احتمالی به تهران خواهی رساند! شاید از این طریق راحت تر توفیق پیدا کنی.
سلام میله جان. بسیار با شما موافقم . من به اون حد از عرفان رسیدم که میخوام سوار بر مترو برم تهران رأی بدم تا بتونم تعداد بیشتری از لیست مورد نظرم رو انتخاب کنم
این به اون معنی نیست که مُهر تایید می زنم بر تاریخ سیاسیِ غلط و مزخرفِ کشورم ، از زمان هخامنشیان تا امروز!!! بلکه دقیقا به اون معنی ست که من خودم رو به عنوان انسانی که خواهان تغییر و دگرگونی هست (هر چند کوچک و ذره بینی و حتی تک سلولی
) قبول دارم و میدونم حتی اگر خواسته ی من مورد قبول واقع نشه ، لااقل با دیدن رنج و بدبختی مردمم با خودم میگم؛ من حداقل کاری که میتونستم انجام بدم رو انجام دادم. دوست ندارم شرمنده ی آیندگان بشم.
کاش مردم بدونن که منفعل بودن شون ، کشور رو بیشتر از قبل به تاریکی و ظلمت و هاله ی نورهای دروغین فرو می بره .....
سلام
)
من دیشب بعد از یک ترافیک سنگین و رانندگی زیاد (در مقیاس توانایی من!) رسیدهام خانه... کمردرد و پادرد... صبح زود هم بلند شدهام و منتظرم بچهها بیدار شوند و صبحانه بخوریم و راه بیفتیم دوباره به سمت تهران برای رای دادن... همانطور که اشاره کردید درجه عرفان چسبیده به ته!!
از این فرصتها باید بهره را برد و البته در پیش و پس از این فرصتها هم نباید بیکار نشست. با یک رای دادن هیچی درست نمیشود، گرچه رای دادن کمک میکند آن فعالیتهای پیش و پس تقویت شود.
نتیجه رای ندادن هم تا الان مشخص است.(بخشی از چیزی که اینجا میخواستم را بنویسم گذاشتم برای کامنت سحر
ممنون از شما که راجع به انتخابات نوشتید. بله موضوع حساسی ست. اطمینان دارم بلوغ سیاسی ملت،چه امروز چه فردا، سرانجام اجازه نخواهد داد؛ نالایقان با منفعت طلبی و سو مدیریت و جهل؛ بیش از این سرنوشتشان را به بازی بگیریند. من هم در انتخابات شرکت میکنم، هنوز لیستی از امید داریم.
سلام
ممنون از توجه شما... برای رسیدن به بلوغ البته راه زیادی داریم. گاهی طولانی بودن این راه آدم را از تک و تا میاندازد منتها باید امید را زنده نگاه داشت... بدون امید این مسیر هیچگاه طی نخواهد شد. راه میانبری هم نیست. راههای میانبر جواب خود را پس دادهاند.
سلام
همون سال 76 که نمیخواستم رای بدم، دوستم گفت گول تبلیغات اینا تو مشارکت و مصادره به مطلوب رو نخور. ما پیروز شدیم و دو سال مطبوعات آزاد و هیجانانگیز دیدیم که مدام بسته و باز میشدن و با اسمی دیگه فعالیت میکردن.
الان اون اتفاق نمیافته، اما شاید دیگه احمقانهترین مجلس کشور از مشروطه تا به حال هم تکرار نشه.
طرف برگشته میگه با صرفهجویی در رایانهها میتونیم دریاچه ارومیه رو نجات بدیم.
با معیارهای خودشون هم علی مطهری با ذوالقدر قابل قیاس نیست.
اعتدال بهتر از افراطه. هرکی مخالفه دست بالا کنه.
سلام
وستتان کد خیلی مهمی را داده است...یکی از مهمترین دلایل دوستان تحریمی همین مصادره به مطلئوب شدن است. باید به ایشان گفت مشارکت 13درصدی (شورای شهر تهران در 81) و مشارکت 80 درصدی دوم خرداد و ... هر دو با واکنشهای ثابت و یکسانی از طرف آن مقامهای مصادره به مطلوب کننده روبرو شدند. این قضیه مصادره شدن بیشتر شبیه یک مترسک است!
بله موافقم...
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
سلام
من در مورد سلامت انتخابات تردید دارم. کاندیداهایی که از فیلتر فقهای نگهبان گذشتند و به مرحله پایانی رسیدند بی شک بیش از اینکه نگران منافع ملی و احقاق حقوق مردم باشند نگران منافع نظامند... واکثریت نام هایی که در لیست جناح های مختلف می بینیم، بارها بر کرسی نشستند و امتحانشان را پس داده اند.
برفرض مثال علی مطهری این طرف ، حداد عادل آن طرف. هر دو سرو ته یک کرباسند و پایبند به یک اصل. که دانید و دانیم.
به نظر من انتخابات و برگزاری انتخابات در ایران همیشه فرمالیته بوده ست.
سلام
بدیهی است که انتخابات بدون فیلتر از انتخابات فیلتردار آزادتر است. منتها الان فیلتردارش در دسترس ماست! و تضمینی هم نیست که اکثریت از بدونفیلترش بهطور مطلوب استفاده کنند. اگر پیشینیان ما تجربیات خوبی از انتخاباتهای آن زمان اندوخته بودند در ابتدای انقلاب انتخاب بهتری میکردند و مجلس یکدستی را برای قانون اساسی تشکیل نمیدادند. به این نکته دقت کنید.
گزینههای دوتایی فراوانی را میتوان قطار کرد که هر دو به یک اصل واحد معتقدند اما در عمل و در مصادیق گوناگون متفاوت عمل میکنند و برداشتهای متفاوتی را دارند. از فیزیک و شیمی گرفته تا علوم اجتماعی و سیاسی و تا همین موضوع فعالان سیاسی.
فرمالیتههایی که سرنوشت همهرا تحت تاثیر خود قرار میدهند!!! انتخابات خبرگان اول... انتخابات مجلس ششم (که هنوز مثل خار عمل میکند)...انتخابات شوراهای دوم ... انتخابات ریاست جمهوری قبلی.... من چندان به فرمالیته بودن اعتقادی ندارم.رفتار ماست که آنها را فرمالیته یا غیرفرمالیته میکند یا بهتر است بگویم رفتار ما میتواند یک فرمالیته را به یک غیرفرمالیته تبدیل کند. اگر ما بتوانیم اینگونه عمل کنیم هزینهها مدام بالا میرود و گرفتن پز مشارکت سختتر میشود.
جناب علیرضا، از زمان رد صلاحیت ها تا امروز ما شنونده ی طیف وسیعی از استدلالها بوده ایم. برای من هم مسلم این است؛ یک انتخاب ایده ال را پیش رو نداریم. حتا احتمال تقلب هم میدهیم، مانند دوره های قبلتر، و هزاران ابهام در خصوص شناسنامه های نو و تازه و جعلی. اما همه ی اینها در کنار خود کورسوی امیدی نیز دارند. طیف مقابل ما از قوت استدلال و منطق بهرمنده نیست. نیروی معتمد و قابل اعتماد ندارند که امثال جنتی، با وجود اختلال در گفتار، صاحب چندین منصب است. ما باید نشان دهیم اکثریت هستیم و البته بی اعتنا نیستیم.
شاید بهترین ها به مجلس نروند، اما حداقل جلوی ورود بیماران روانی سادیسمی و روان نژند را گرفته ایم.
قابل توجه علیرضای عزیز
نصف شب بخیر!
یه جایی نشستم که همه مخالف رای دادن هستند! میگن بذار اونایی که میله باهاشون مخالفه رای بیارن زودتر تکلیف روشن بشه!
ببین چه آنارشیه که من مخالف دارم میگم نه بابا رای دادن زیاد هم بد نیست!!!
سلام و صبح به خیر
هزارسال ایران به آن معنا از صحنه جغرافیای سیاسی ناپدید شد! تکلیف کاملاً روشن شد!
کاشکی اونجا بودم و میگفتم عزیزان من: مگر با آمدن احمدینژاد تکلیف مشخص شد!؟ چه چیز روشن شد!؟ جز این بود که درآمد میلیاردی نفتی به باد رفت و ما در زمینههای مختلف به قهقرا رفتیم!؟ این طرز تفکر سالها هست که در بین مردم ایران وجود دارد حتا من کسی را دیدم که در سال 88 به احمدینژاد رای داد چون میگفت موسوی بیاد عمر نظام بیشتر میشود!!!!
به گمانم در اواخر ساسانیان وقتی ارتشهای ایالات مختلف به کمک یزدگرد نیامدند همین استدلال را داشتند: بگذارید تکلیف روشن بشود! خب تکلیف روشن شد دیگه
مردمی که در اواخر صفویه زندگی میکردند هم چنین استدلالی داشتند. اصفهان یکسال در محاصره نیروهای مهاجم بود. یکی از ارتشهای ایالات مختلف به کمک میآمد قضیه حل میشد! اما آنها هم پیش خودشان گفتند بگذارید تکلیف روشن بشود! و تکلیف روشن شد!! یک قرن جنگ داخلی و دست به دست شدن پیامد آن انفعال بود...آن هم چه زمانی!...قرن هجدهم...
به این دوستان باید یاداور شد که همیشه امکان بروز وضع بدتر قابل تصور است و تجربه همین را میگوید.
سلام
آقا من رو هم جو گرفت رفتم تهران برای رای
من البته هیچکدوم از اطرافیانم رو تشویق نکردم شرکت کنند.حتی مجازی.امیدوارم یه روزی برسه که این ناامیدی و دلسردی مردم از بین بره
سلام
خب حالا دیگه نوبت دولت است که کار خودش را درست انجام بدهد و...
من هم امیدوارم که این پیاله کوچک امید حفظ شود و بل گسترش هم بیابد.
دوره دوم شورای شهر مردم شرکت نکردند در انتخابات و حاج محمود از جراغ جادو اومد بیرون . سال 88 چی که مردم با شور و اشتیاق رفتن رای دادن به میرحسین و بازم حاجی اومد بیرون ؟!؟!؟!؟!
برو اخوی ...برو این دام بر مرغ دگر نه!
سلام
آنزمان در انتظار نشستن شما در داممان هستیم دوستِ من
البته به یک تفاوت توجه کنید... مردم در آن انتخاباتی که شرایطش نسبتاً مطلوب بود و به مجریانش اعتماد نسبی داشتند شرکت نکردند و آن اتفاق افتاد.
مشکل سال 88 و حواشی آن و نتایجش ارتباط مستقیمی با عدم اعتماد به مجریان آن انتخابات داشت. همان مجریانی که در اثر عدم شرکت در سال 81 به مناصب اجرایی رسیده بودند.
اخوی فکر کنم واضح باشد این توضیح... هرچند که دیگر از دام ما جستهای ولی خب ممکنه دور دوم هم باشد
جناب سیاووش گرامی انتخابات برگزار شد و نتایج آن نیز آنطور که شما معتقدید از پیش معلوم بوده،کم وبیش معلوم شد. شما ایده ی بهتری دارید؟
سلام
مخالفت بدون ارائه ایدهی بهتر امر متواتری است... نتایج جالبی رخ داد. حالا باید دید... من کمی نگرانم ولی معتقدم قدم خوبی برداشته شد.
چرا من سر نزدم اینجا. وای چه خوب کردی نوشتی در باره انتخابات.
متاسفانه برای من مصادف با اتفاقات دیگه ای بود که خیلی نشد بحث کنم با دوستان در باره اش. خسته نباشی
سلام
خیر است ایشالا... شما به تهدیگش رسیدید!
سلام
احسنتبه شعور اجتماعی و ذهن قازی شما
سلام
ممنون
قازی یعنی چی دایناسورجان؟!
سلام
+ مبارک باشه
سلام
اگه فکر کنیم با یک رای دادن کار رو تموم کردیم بدجوری تنبیه خواهیم شد!
سلامت باشی
سلام
میگم ما باید الان خوشحال باشیم؟
دیگه از اینکه سال 88 نرفتم رایمو پس بگیرم پشیمون نیستم انگار آمار شهرستانها نشون میده دولت قبلی طرفدارای خودشو داشته و داره.شاید چندان تقلبی هم در کار نبوده
سلام
خوشحالی و امیدوار بودن خوبه... منتها باید هوشیار هم بود.
در اینکه دولت قبلی هم طرفداران خودش را داشت و در مورد باقی موارد دلایلی را میتوان آورد اما اینکه بخواهیم رای شهرستانها در این دوره را ملاک قرار بدهیم به نظرم اشتباه کردهایم. قلع و قمع یادتان نرود. اما در مورد 88 به نظرم داستان پیچیدهتر از این حرفهاست.
در بسیاری شهرستان ها لیست امید یا اصلن گزینه ای نداشت یا برای حفظ برخی مسائل تا اخرین روزها از اعلام رسمی پرهیز کرد. حضور همین تعداد اصولگرا هم نشانه ی خالی بودن میدان از رقیب بود. رد گسترده ی صلاحیت ها را فراموش نکنیم. یک نکته ی دیگر در شهرستان های کوچک مردم براساس نسبتهای فامیلی به نمایندگان رای می دهند تا طیف سیاسی. دولت قبلی حتا در اولین دوره اش با ارای واقعی وارد صحنه نشد.
سلام
بله این توضیحات، درست است. قابل توجه فرانک.
البته اینکه همه جریانها بر اساس وزنشان در مجلس حضور داشته باشند واجب و لازم است. به امید آن روز. حتا به نظرم در یک وضعیت ایدهال باید نوعی یارانه قایل شد که حتا جریانهایی که وزن اجتماعی ندارندهم از این پروسه کاملاً حذف نشوند و حتماً دارای نماینده باشند و خود را طرد شده احساس نکنند که این احساس خیلی خطرناک است.
سلام مجدد
فازی fuzzy را در مقابل باینری یا صفر و یکی بکار بردم
سلام



آخه قازی تایپ شده بود نه فازی
حالا افتاد
داداش دوست ت داریم. زدی در خال
سلام
مخلصیم رفیق... تو خالمون نزنند خوبه!
سلام خیلی خوشحالم که این پست رو اون روزها نخوندم!
راستش من کسی رو دعوت به رای ندادن نمیکنم. ولی توجیهات رای دهنده ها گاهی انقدر سطحی است که ترجیح میدم رای بدهند اما دلیلش را نگویند.
مخصوصا این سری آخر که مقایساتی برای اثبات دلایلشان میاوردی که شک میکردی داری از ادم درستی میشنوی یا نه؟
به هر حال سندرم استکهلم در ایران عالی است!
و البته هم میدونم که وقتی این رو میگیم به ایرانی ها برمیخوره و فکر میکنند اصلا ه اینطور نیست و ماها مشکل داریم!
به هر حال ترجیح میدادم این استدلال رو از زبان هر کسی بخونم الا شما! و یا حداقل ترجیح میدادم استدلالات منطقی تری رو بخونم.
دلیل نتیجه شورای شهر دوم نه آزادترین انتخابات بعد انقلاب که بی برنامگی و کم کاری اصلاح طلبان بود که مردم را دلسرد کرده بود. اما اینکه از ترس تکرار آن دلسردی قلب واقعیت کنیم بسیار بسیار خطرناک تر است.
سلام

متاسفم که دلایلم سطحی بوده است!
البته من همان زمان مطالبی که شما نوشتید را خواندم و از این بابت خوشحالم. متوجه فاکتور "بیبرنامگی" اصلاحطلبان نشدم... ببینید، خیلی راحت میتوان اظهار نظر کرد که در زمان شورای دوم فلان جریان بیبرنامه بود یا مثلاً در شورای اول درگیریهایی بود که مردم را دلسرد کرد...من اصولاً با همین دلسرد شدن سریع مشکل دارم! خم رنگرزی که نیست! ویار بارداری که نیست یهو چیزی را بخواهیم و اطرافیان ملزم باشند آن را تهیه کنند... رسیدن به حقوق نیاز به ممارست و پیگیری دارد. در هر صورت نتیجه آن انفعال مشخص است و نتیجه حضور فعلی نیز مشخص... قرار هم نیست که با یک رای در صندوق انداختن همه مشکلات ناپدید بشوند.
بههرحال این نتیجهای بود که آن زمان به آن رسیدم و هنوزم به آن معتقدم. ضمن اینکه مخالفان هم "دلایل" قابل توجهی ارائه نکردند و نمیکنند جز اینکه ما را بیمار و جوگیر بنامند که البته این برچسبها هم دیگر امثال من را ناراحت نمیکند.
ممنون رفیق