کاملاً محتمل است پسفردا روزی مدیرعامل جدیدی برای ما منصوب شود و اگر با همین فرمان جلو برویم قابل تصور است که از دفتر ایشان فردی با من تماس بگیرد که «چه نشستهای میله! برخیز و مکتوب کن!»؛ خُب شرط عقل آن است به جای آنکه در تماس فوق بگویم «چه مکتوب کنم؟!» یا «مکتوب کردن نمیدانم!» از الان به مهمترین معضل سازمان از نگاه خودم بپردازم که آنروز باصطلاح غافلگیر نشوم و بعید نیست که در این فرصت مرغ تفکراتمان چنان اوج بگیرد که افقهای بالاتر را هم درنوردد! و چهبسا در نهایت مأوایی بهتر از زونکن بایگانی بیابد.
اگر بخواهم دست روی فقط و فقط یکی از ریشهایترین معضلات سازمان بگذارم به مسئله «تقسیم کار» خواهم پرداخت. طبعاً مدیرعاملی که در این شرایط خطیر منصوب خواهد شد میداند (خدایا! یعنی میشه که بداند!!؟) اصولاً «سازمان» واحدی اجتماعی است که برای رسیدن به اهداف مشخصی به وجود آمده است و این گرد هم جمع شدن بهخودیخود منجر به رسیدن به اهداف نخواهد شد مگر اینکه یک تقسیم کار منطقی در آن صورت پذیرد. فیالواقع وقتی در یک کارخانه صنعتی که ما باشیم، نشانه و بویی از صنعتیشدن یافت نشود (که نمیشود) میتوان و باید انگشت را به سوی تقسیم کار نشانه رفت. حداقل یکی از انگشتها را... مثلاً وسطی! با ذکر یک خاطره که مربوط به همین چند هفته قبل است موضوع را باز میکنم :
روزی رئیس مربوطه با بنده تماس گرفت و انجام کاری را به عهده من گذاشت و هرچه تلاش کردم با دلیل و مدرک به ایشان ثابت کنم که این مورد ارتباطی با واحد ما ندارد میسر نشد. چرا؟ چون در شرح وظایف ما بعد از لیست کردن پانزده مورد مشخص، یک بند شانزدهم داریم: «انجام امور محوله از طرف مافوق سازمانی»! القصه. به خط تولید رفتم و بررسی مشکل را شروع کردم. چند دقیقه بعد با دو سه همکار از واحدی دیگر برخورد کردم و بعد از خوشوبشِ معمول متوجه شدم آنها هم برای بررسی و حل همان مشکل آنجا هستند! یکی دو دقیقه بعد به یکی از دوستان قدیمی در واحد دیگری برخوردم که به اتفاق رئیسش برای حل همان مشکل آمده بودند. شاید فکر کنید اغراق میکنم اما این حقیقت محض است.
در بیست سال گذشته، برای اینکه تعداد بیشتری از افراد شایسته (حفظهمالله) که در شایستگی آنها هیچ تردیدی نیست، بر مصادر امور بنشینند چارت سازمانی ما همواره رو به گسترش بوده است و کارهایی را شقهشقه کردهاند که روح متفکران فقید از اسمیت و دورکیم و پارسونز گرفته تا تیلور به ویبره افتادهاند و حالا به جایی رسیدهایم که مجموع پرسنل سه برابر شده است (با احتساب اینکه تولید نصف شده است). این توسعه چارت و توسعه نیرو نهتنها موجب بهبود امور نشده است بلکه چالشهای بیشتری را ایجاد کرده است که «موازیکاری» و «تداخل وظایف» نتایج بدیهی آن است. ماشینی را فرض کنید که قرار است چهارنفر هُل بدهند تا روشن شود؛ قاعدتاً دونفر در عقب و دو نفر در کنارههای جانبی قرار میگیرند و کارشان را انجام میدهند، حالا اگر تعدادشان دوازدهنفر بشود چه اتفاقی رخ میدهد؟! کاملاً محتمل است چندتا از این افراد جلوی ماشین قرار بگیرند و نیروی دیگران را خنثی کنند یا همان عقب ماشین لای دست و پای یکدیگر بروند و برای یکدیگر پشتپا بیاندازند و...
شاید فکر کنید این عارضه مختص سازمان ما و سازمانهایی از این دست است. ایشالا که حق با شماست! ایشالا که این گستردگی و این حجم موازیکاری و تداخل و بیقاعدگی که در حوزههای مختلف دیده میشود نشان از پویایی جامعه ما دارد و ربطی به توسعه صوری و مصنوعی آن ندارد. بهعنوان مثال و به اقتضای موضوع این وبلاگ به همین تکثر عجیب و غریبی که بنگاههای نشر ما دارند نگاه کنید. عجیب نیست؟ (ترجمههای موازی و همزمان و متعدد غیرهمزمان از نتایج اولیه و حتی سالم آن است) این همه تکثر و تنوع در بانکها که در هر خیابان چندین و چند شعبه مختلف از هر بانک را مشاهده میکنیم نشانه چیست؟ اینکه ده پانزده کارخانه برای تولید یک محصول صنعتی داریم که مجموع تولیدات آنها به اندازه یک ماه رقیب خارجی نیست و کیفیت آن هم به همین نسبت غیرقابل رقابت، نشانه چیست؟ اینکه همزمان شش هفت جای مختلف (مرتبط و غیرمرتبط!) بر روی تهیه و تولید واکسن کرونا فعالیت میکنند نشانه چیست؟ هرکس در گوشهای بیاعتنا به نتیجه، مشغول انجام امور محوله خودش است!
............
جناب مدیرعاملِ بعدی! میدانم که اصلاح این امر از عهده شما برنخواهد آمد! شما در وهلهی اول همین که همت کنید و تعداد هُلدهندگان این ماشین را افزایش ندهید کار بزرگی کردهاید. البته این پیشنهاد هم قابل تأمل است که سایتهای متوقف بیشماری که در سراسر کشور داریم به فعالیتهایی نظیر رونمایی و تولید واکسن یا محصولات دهانپرکنی از این دست اختصاص یابد و چندهزار پرسنل اضافه بالاخص آن شایستگان فوق (حفظهم الله) به این بخشهای جدید انتقال یابند که اتفاقاً در راستای علایق و توانمندیهای آنان هم هست. اینطوری ما بهتر میتوانیم هُلمان را بدهیم و از عوایدش حقوق آن عزیزان هم پرداخت خواهد شد!
**********
پ ن 1: مشغول خواندن جنگ و صلح هستیم و احتمالاً خواهیم بود!
سلام میله
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/109.png)
1- "«انجام امور محوله از طرف مافوق سازمانی» "
واقعا سازمان ، اداره یا شرکتی رو می شه پیدا کرد که این بند یا معادل اون " انجام سایر امور محوله " توی شرح وظایف هر شغلی نباشه ؟
چه در اوایل کار و چه سالهای بعد ، همیشه با کار های بی ربطی که با این بند توجیه می شدند مشکل داشتم.
تهیه آمار و لیستی که رسما از وظایف اداره ای دیگه بود
ولی بخاطر زرنگی رئیس اون اداره - و خوش شانسی پرسنلش - رئیس ترسو و چابلوس اداره ما بخاطر خوش رقصی جلو بالا دستی ها انجام اون کار رو می پذیرفت و زحمت انجام اون کار نا مربوط رو به گردن از مو باریکتر ما کارشناس می انداخت
" چارت سازمانی ما همواره رو به گسترش بوده است و ..."
جانا سخن از زبان ما می گویی !!!
من همیشه تصور میکردم این شاخه شاخه کردن ها و ظهور شاخه های جدید و نوظهور در چارت اداری حاصل تمرینات کلاسی یکی از "حرامی زاده " ها هست که در وزارتخونه شوهر خاله ای یا عمه ای یا ....دارند و ما به عنوان خوکچه هندی باید جامعه آماری برای پایان نامه های این "دلبرکان دلشاد " بشیم !!! هیج دلیلی برای تغییرات بی دلیل چارتها دیگه به ذهن ما نمیرسید
در چند سال گذشته بارها تغییر چارت و روال سازمانی داشتیم و هنوز صحبت تغییرات جدید در آینده هست .
این " دلبرکان دلشاد "قرار نیست هیچ وقت فارغ التحصیل بشن؟
ظهور معاونت های عجیب و غریب و مدیریت هایی که کارشون فقط امضای درخواست روسای ادارات زیر دستشونه فرصت خوبی برای اشتغال فرصت طلب های مقام طلب شد
آیا تا به حال کسی شنیده اداره ای از سه نفر تشکیل شده باشه ؟
3- "چندهزار پرسنل اضافه بالاخص آن شایستگان فوق ..."
باور بکنی یا نه سازمان ما در زمان مدیر قبلی جذب نزدیک به هزار نفری داشت که بیشترشون امثال :
خواهر زاده استاندار
پسر سرهنگ فلانی از افسران ارشد ...
نوه عموی معاون ...
...
بودند
و جالب اینجاست که علی رغم افزایش تعدادنیرو باز هم مشکل نیروی کار داشتیم .
یادم می آد ازیکی پرسیدم شما که چند تا نیروی جدید گرفتید پس نباید هنوز مساله نیروی انسانی داشته باشین . گوشی دستم اومد که کسی جرات نداره به این نورچشمیهای جدید استخدام بگه که بالای چشمشون ابروهه
ناراحتی یک عزیز دردونه همان و زنگ زدن فلان مقام عالی به مدیر عامل ترسو و حسابگر سازمان همان
و
کدوم مدیر عاملی جرات می کنه خودش رو یا ارکان قدرت در سطح استان درگیر کنه ؟
یک مدیرعامل
- که بدون شک با خوردن مارهای زیاد الان افعی شده -
اولین درس مدیریت رو خوب بلده
" بدون صلح با بقیه قدرتمندان، خوردن امکان پذیر نیست "
پ.ن :
کثرت کتابهایی که مستقیم یا غیر مستقیم از وجودشون مطلع شدم و در سبک های جدید تر نوشته شدند - مثل ظرافت جوجه تیغی - مانع از شروع خوندن جنگ و صلح شده
این سبک های جدید نوشتن برای من چیز متفاوتی نسبت به آثار کلاسیک و قدیمی هستند و دوست دارم ازشون بیشتر بخونم
پس
فعلا کلاسیک ها باید برند ته صف !!!
سلام
![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
این آدم در زمینه ضربه زدن به سازمان در بین کارکنان شهره خاص و عام بود اما فردی کوشا در زمینه انجام امور محوله ازسوی مافوق هایش بود! مدتی به دنبال مدیر کردن ایشان بودند اما جای خالی نبود و نهایتا چارت معاونت مهندسی را گسترش دادند و مدیریت جدیدی تاسیس کردند که الان بعد شش ماه گریه همه ما را درآورده است
ایشان که در شرایط نرمال می بایست اخراج و زندانی می شد الان شش ماه است که مدیر شده اند! باور کنید اگر به ایشان اتاقی می دادند و یک سمت مدیریتی که حقوق آن را دریافت می کردند خیلی بهتر بود تا این شقه شقه کردن که کل فرایند را به گند کشیده است.
الان که جوانید استفاده کنید.
۱- بند انجام امور محوله بی تعارف یعنی ضعف ساختارسازی و سازماندهی که همه گرفتار آن هستیم. هر کدام از ما خاطرات دلخراش و جگرخراش بسیاری در این زمینه داریم. در واقع سازمانهای ما همان سیستم ارباب رعیتی سابق است که یک لباس جدیدی به تن کرده است. انجام امور محوله بازمانده و ارثیه قدرتمند سیستم ارباب رعیتی است.
۲- تغییرات چارت سازمانی هم مدینه ایست که همه ما را یاد کباب شدن میاندازد. ما یک رئیسی داشتیم که به واسطه مشکلات شخصیتی که داشت تعداد زیادی از پرسنل کیفی اداره را تارومار کرد البته برخی از آنها رستگار شدند و الان در کانادا مشغولند
۳- در دوران بعد از برجام قرار بود با یک شرکت خارجی شریک بشویم و گزینه های زیادی به صورت جدی پا پیش گذاشتند. جالب بود که همگی بعد از بازدید یک نظر مشترک داشتند: تعداد پرسنل باید نصف یا یک سوم بشوند! که طبیعتا امکان پذیر نبود. با این وجود در حال حاضر با هر قسمتی که صحبت می کنی از کمبود نیرو ناله می کند. بهره وری در حد صفر! آمار کارمان شبیه آمار مطالعه مان شده است!
.......
در مورد کلاسیک ها و صف تجدید نظر کن
درود بر دوست فرهیخته ام![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
جدا که به چه مساله مهمی پرداختید. عجب اوضاعی داریم. همین فرمول رو هم حالا بیارید در مدل کوچکتر مثلا مدیر ساختمون قرار بدید.
اواخر پاییز هوا سرد بود و ما هر چه میگفتیم شوفاژها را روشن کنید، به خرجشان نمیرفت. فقط هم به این دلیل که مسئولیت تصمیم گیری در امور ساختمان به گردن سه نفر بود و هر بار یکی موافقت نمیکرد. این سه نفر هم هر کدام یک تیم بودند. یکی همسرش پشت صحنه تصمیم میگرفت. یکی با آن یکی همسایه دستش در یک کاسه بود. یکی دیگر هم اطاعت امر از قانون نانوشته ی "شوفاژها باید دیماه روشن شوند" میکرد.
یک شوفاژ روشن و خاموش کردن شده وظیفهی سه نفر. حساب سازمانها که پیشاپیش مشخص است.
عالی بود مرسی
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
عدم مسئولیت پذیری... عدم مشارکت پذیری... خودرایی... خودبینی... نوک دماغ بینی... خلاصه اینکه بررسی رفتار ساکنان یک آپارتمان خودش کلی راهگشاست...
فرهیختگی از خودتونه
والللا من به واسطه تجربه کوتاهی از مدیریت ساختمان با شنیدنش کهیر میزنم! پول گرفتن از برخی آدمها چقدر سخته
البته آپارتمان شما ظاهرا مورد خاصی است! دیماه؟!!!! اون موقع که دیگه کم کم وقت خاموش کردن نزدیک می شود.
سلام بر حاج حسین عزیز
ما علاوه بر این موضوع دو گرفتاری دیگر هم داریم، هم آمارزده شدیم و هم ارزیابیزده. هر هفته چهارتا اکسل میفرستند میگن پر کنید اصلا خودمان نمیدانیم آخه چقدر کار میکنیم که انقدر اکسل ارزیابی باید پر کنیم. الان در حال حاضر سه سایت ارزیابی داریم و اکسلها هم که الی ما شا الله ...
یک بار آمار تیمهای شرکت کننده را خواسته بودند و من 20 تیم قید کردم در حالی که شاخص ما 60 تیم بود از مرکز زنگ زدند گفتند، این مستنداتی که برای آمار فرستادید نشان از بالا بودن تیمهای شما دارد پس چرا 20 تا زدید، به نظر میاد باید اصلاح کنید، اگر میخواهید اصلاح شده را که بهتره 60 تیم باشد بفرستید، خیلی راحت میگفت آمار را افزایش بده.
حاج حسین یک وضعیت از خوانش کتابهای در دست خوانش خودتان میفرمایید. صفحه بفرمایید که بدانیم تا چند سال دیگر به شما میرسیم یا نه؟
ممنون
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/116.png)
سعید جان ایراد و اشکال که زیاد است!
در مورد آمار باید عرض کنم که یکی از دلایلی (در کنار بسیار دلایل دیگر) که برنامهریزی خوبی نمیتوان کرد همین ضعف آمار است. در مورد ارزیابی و آمارها در سازمانها عموماً خیلی سطحی برخورد میشود و طبیعی است که عددسازی و... هم صورت بپذیرد.
اول یک سوزن به خودمون بزنیم! روزی یکی از بستگان پرسشنامهای به من داد و گفت این را هم خودت پر کن و هم هرکسی که دم دستت رسید!! (توی گروههای تلگرامی و... هم چند سالی است که زیاد میبینیم از این درخواستها) من که چشمانم چارتا شد... کلی توضیح دادم که بابا اینجوری که جامعه آماریت درست درنمیآید و بعد نمیتوان بر اساس آن فرضیههای تحقیق را آزمود و از این صحبتها... دیدم خودش و خانمش هر دو جبهه گرفتند و چه و چه... فکر کردند من لابد چشم ندارم موفقیت آنها را ببینم!!
در مورد آمار به گمانم یک نوبت مطلبی نوشته باشم.
و اما جنگ و صلح را امروز به 760 رسیدم.
درود حسین آقا!![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
خداقوت پهلوان!
والله این که وضعیت سازمان شماست و نمی دونم طول و عرضش چیه، حالا شما این رو تعمیم بدین به کل مملکت!
آخه از کدوم دردش بگیم؟
سپاس که نوشته تون آمیخته به طنزی جذابه و این، خوندن رنجنامه رو آسون تر می کنه!
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
سازمان ما مشتی است نمونه خروار... در کل سیستمهای اداری همین وضعیت را میبینیم. الان با مشکل کمبود برق روبرو هستیم و همزمان تیمهای متفاوتی در دولت و قوه قضاییه و مجلس و نهادهای اطلاعاتی و غیره و ذلک مشغول بررسی هستند! واکسن کرونا هم که نمونه خوبی است... متاسفانه یا ساختارسازان خوبی نتوانستیم تربیت کنیم (در طول تاریخ) و یا اگر نوادری در عرصههای مختلف این توانمندی را داشتند دخلشان را آوردیم (باز هم در طول تاریخ)!
شما هم مثل ما یکی دو ماه صبوری کنید!!
سلام بر میله ی گرامی
برای ما معلما هم ، هر دم از این باغ بری می رسد ؛ هر روز یه دستورالعمل جدید ، از امسال سامانه ی جدیدی راه اندازی کردن ( سیدا ) که معلم ، کار دفتردارها رو هم انجام بده ، اون هم سامانه ای که همیشه خطای اتصال داره ، باید ۲۴ ساعته تست کنه ببینه مشکل رفع شده ؛ می تونه نمرات رو ثبت کنه
زنده باشید توشته تون عالی بود .
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
ممون از لطف شما معلم عزیز.
یادم انداختید که نمره یکی از فرزندان به اشتباه در کارنامه ثبت شده است.
دیگه وقتی سیستمها با مدیریت باری به هرجهتی اداره میشوند خیلی طبیعی است که هر دم دستورالعمل جدیدی صادر شود و درهمریختگی به وجود آورد.
پ ن: شما همان دوست قدیمی کتابخوان هستید یا اینکه تشابه اسمی است؟!
سلام بر میله بدون پرچم![](//www.blogsky.com/images/smileys/105.png)
بهداشتی تر هم هست![](//www.blogsky.com/images/smileys/116.png)
شما که قلم کتابت برای مدیران به دست بگیرید و بخواهید نصیحه الملوک بنویسید، یعنی اوضاع قمر در عقربتر از همان روالی است که همیشه بوده است. نتیجه هم میشود همین که وسط مکتوبتان به مدیرعامل سوئیچ کردهاید به موازیکاری و چون و چرا کردهاید که چرا اینجا هر قوری آبدارخانه دستِ کم ده نفر فراشباشی دارد و خلق هم همیشه دهان خشک و منتظر چای تازه دم! به جای آن چرا خودتان مثل یک شهروند مسئول فلاسک اختصاصی تک نفره و شیک همراهتان ندارید و نمیآورید؟
لابد انتظار هم دارید مدیرعامل جدید از راه نرسیده مسئولیت سنگین و خطیر تغییر دکوراسیون اتاق مدیریت و حوزهی مدیریت و سفارشات رسیده را رها کند و به موضوع بیاهمیت راندمان و انسجام نیروی انسانی و اهداف سازمان بپردازد. این ها که مدیر باشد و نباشد بالاخره روی کاغذ و نمودارهای پاورپوینتی یک طور خوشگلی می شوند. چه توقعاتی دارید؟ اصلاً شما یک عکس با شورت ورزشی ... ببخشید با مدرک مدیریت استراتژیک دارید؟
فقط اینجا یک نکته بیشتر جای پرسش دارد که بهش نپرداختی. این سیستم که نگهدارنده دارد و از هم نمیپاشد، در شگفتم که ما چه جان سختهایی هستیم که بدون نگهدارنده دوام آوردهایم و هنوز چون و چرا میکنیم؟ و جنگ و صلح را میخوانیم؟ بله می خوانیم
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
من به دلیل کلیه سنگساز بیشتر آب میخورم و به همین دلیل کوزه کوچکی آوردهام و گاهی آن را از آبسردکن پر میکنم و هروقت دهانم خشک میشود از آن بهرهبرداری میکنم!!
احتمالاً بچههای دفتر مدیرعامل بعدی ممکن است آن را لای پروندهها ببینند و تماس بگیرند!![](//www.blogsky.com/images/smileys/119.png)
والللا رفیق قدیمی خودتان بهتر میدانید که اگرچه در بر همان پاشنه قدیمی میچرخد و از این زاویه تغییر خاصی رخ نداده است اما شرایط عمدتاً بیرونی سبب شده است که اوضاع اندکی قمر در عقرب گردد یا قمر در عقربیاش به چشم آید و یا به عبارتی به تخم چشم ناظر فرو برود.
در مورد فلاسک باید عرض بکنم من اهل چایی نیستم!
البته متوجه هستم که منظورتان شاید این باشد که سهم خودم را از وضعیت موجود بپذیرم و در جهت اصلاح آن اقدام کنم (به طنز). باید عرض کنم که ضمن قبول کم و کاستیهای خودم این مسائل از آن دست مسائلی نیست که با اقدام انقلابی و اصلاح خودم (خودمان) حل شود. من با شما موافقم که این یک آدرس دادن غلط است. حالا احتمالاً در قالب یک خاطره کوچک در مطلب بعدی این مکتوب به این قضیه خواهم پرداخت که بعضی از تغییرات به هیچ وجه از طریق تغییر خلق و خو و اصلاح خودمان امکانپذیر نیست. مثلاً ما نمیتوانیم در خلاء خودمان را «قانونمند» بار بیاوریم! ابتدا باید قوانینی مناسب و متناسب وضع شود و سپس طی یک فرایند ما قانونمند شویم.
من خوشبختانه یک عکس خوشگل با شورت ورزشی ببخشید با مدرک مرتبط دارم
نگهدارنده سیستم کارش را به درستی انجام میدهد. خیالتان راحت. همانطور که در پست قبل دیدیم ممکن است به مو برسد اما پاره نمیشود. من و شما هم باید به فکر تأمین و پر دادن فرزند باشیم تا بلکه... تا آن زمان بد نیست جنگ و صلح هم بخوانیم!
سلام و عرض ادب
این اشتباه شدن نمره هم به ضعف سیستمشون برمی گرده ، معلم بیچاره چندین بار نمرات رو وارد سیدا می کنه که ثبت نمیشه و یا خود بخود حذف میشه که باعث خطا میشه
پ .ن : بله همون هستم جناب میله
سلام بر رفیق کتابخوانم![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/104.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
پس شما هم معلم بودید و هستید. بسیار عالی
واقعاً این دو سال اخیر به ما سخت گذشت... نتایجش گمانم تا دههها ادامه خواهد یافت.
خسته نباشید. خوشحال شدم که همان هستید
سلام بر میله عزیز و فرهیخته
می دانید کفار فلان فلان شده چطور مدیران رده اول انتخاب می کنند؟ غیر از مصاحبه های سخت و پرچالش فنی، تست هوش و شخصیت هم می گیرند. یعنی آنجا که غیوران مملکت ما احکام نجاست و غیره را اولویت می دانند، در ممالک فاسد به مهارت های ارتباطی و اخلاقی و هوش هیجانی و اینها می پردازند. خدا به راه راست هدایتشان کند واقعا!
کاش علما غیر از صدور واکسن برای نجات جان کفار، به فکر صدور احکام هم باشند برای نجات شرکت های کفار از شکست تجاری.
حالا سارکاسم به کنار که بنظرم عالیجناب کرم هایم را به اندازه کافی ریختم، رفیق امشب شما از کی طرفداری می کنید؟
سلام بر پیرو گرامی
بیست سال قبل در یک برهه خاصی از تاریخ سازمان ما (که وضع مالی خیلی توپ بود) یک طرحی کلید زده شد تحت عنوان «مدیران آینده» و خلاصه با کلی بوق و کرنا و تبلیغات یک سری آزمونها برگزار کردند و بعد یک سری از همین مصاحبهها و ... تهش یک سری رتبهبندی کردند اما چون هیچکدام از کسانی که باید در آینده مدیر میشدند در صدر لیست جایی نداشتند این طرح به سال دوم نکشید! یعنی در نطفه خفه شد! فقط مسئول طرح به هر ضرب و زوری بود نفر اول آن آزمون را از بخش فنی به بخش خودش (آموزش) منتقل کرد و یک پست به او داد. این دوست ما البته بعد از جابجا شدن آن مدیرکمکم زیر پایش خالی شد و نهایتاً به جایی رسید که از اول شدن در آن آزمون توبه کرد
و عطای آن پست را به لقایش بخشید. ![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/107.png)
یعنی هر کدام که بهتر بازی کنند (منهای نتیجه)
اگر آن پنالتی مشکوک بازی قبلی انگلیس دانمارک نبود من طرفدار انگلیس میشدم اما حالا باید ببینم. امیدوارم ایتالیا مثل بازی مقابل اسپانیا توی قوطی نرود و مثل بازیهای قبلش شجاعانه بازی کند که در این صورت طرفدار آنها خواهم بود
خلاصه حساب طرفداری من از کفار کاملاً مشروط است
یاد یک خاطره افتادم
از طرف دیگر فردی را به خاطر میآورم که بعد از تمام کردن تحصیلاتش به واسطه موقعیت پرنفوذ برادرش هنوز استخدام نشده پست ریاست را برایش خالی کردند
خلاصه اینکه کفار همین کارها را نمیکنند که ما بهشون میگیم کفار دیگه
.......
در مورد امشب من طرفدار بازی خوب هستم
درود بر میله
وقتی مثال ساده هل دادن ماشین را آوردید، یاد سازمانی افتادم که خودم شش سال از پرانرژی ترین سال های عمرم را تویش گذراندم. آنجا عکس این قضیه بود. یک نفر باید دست تنها آن ماشین را هل می داد! و اگر روشن نمی شد هم مشکل خودش بود. خودش می دانست و خودش. چرا که بقیه هم آنقدر کار سرشان ریخته بود که قادر به کمک کردن نبودند! ما همیشه از دو سر بوم افتاده ایم! چون هیچ وقت دلمان نمی خواهد قبول کنیم چیزی در دنیا هست به اسم علم! به اسم تفکر! به اسم برنامه ریزی! حتی اگر طبق استانداردهای اجباری جهانی هم بخواهیم بازی کنیم، باز همه چیز را ایرانیزه! می کنیم. بعدش می شود یک آش شله قلمکاری که یا شور است یا بی مزه! این مسئله حتی در مدیریت امور خصوصی و شخصی ما هم نمود دارد. حتی توی خصوصی ترین تصمیم گیری های خودمان هم دچار موازی کاری و تردید و توسل به ابر و باد و مه و خورشید و فلکیم!... من بعد از آن شش سال مثل یک ماشین اسقاطی از رده ی فعالیت اقتصادی بیرون کشیدم. احساس می کردم به اندازه ی ده سال پیر شده ام!!
سلام بر بندباز گرامی
خداییش تقسیم کارها خیلی عالی بود
اگر آنجا عکس این قضیه بوده است یا دولتی و خصولتی نبوده است یا اینکه باید بررسی دقیقتری صورت بپذیرد! البته به صورت مقطعی و جزیرهای در سازمانهای دولتی هم ممکن است این اتفاق رخ بدهد. مثلاً در مقطعی نماینده مدیریت در یک پروژه بودم و به دلایلی نیروی اضافه برای همکاری درخواست نکردم و چه خوب که این کار را نکردم! فشار زیادی آمد ولی اعصابم راحت راحت بود و تکلیفم مشخص! یا مثلاً در مدیریت کار طوری تقسیم شده بود که یک سری واحدها کارشان سنگینتر بود و یک سری دیگر هتل! و این خیلی خیلی خیلی به مسئولین قسمتها مربوط است... آنها گاهی برای نشان دادن خودشان موجبات چنین عدم تعادلی را فراهم میآورند. آره الان که به خاطرات مراجعه میکنم میبینم تجربیات مشابهی داشتم. دقیقاً حالا موافقم! یاد زمانی افتادم که وقتی به خانه برمیگشتم اولین کارم دراز کشیدن روی زمین و گذاشتن پا روی مبل بود تا درد پا و کمرم کاهش پیدا کند. با همه این ها الان چندجای پاهام واریس شده است. همون موقع همکاران در واحد مجاور (که با ما در یک مدیریت بودند) مگس میپراندند، زبان میخواندند، ادامه تحصیل میدادند و... و الان هم برخی از آنها در کانادا و آمریکا زندگی میکنند
خوشبختانه ما در کنا شیوه ی واگذاری یک کار به چندین نفر شیوه ی دیگر واگذاری چندین کار به یک نفر را داریم که در جمع مدیریت مان را در حال تعادل نگه می دارد.
سلام بر مداد گرامی![](//www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
بعد ایشان همزمان عضو چند هیئت مدیره هم بود ولی کوچکترین وظایف خودش رو انجام نمی داد.
بیان نغز و دقیقی است
در سازمان ما که دقیقا این نکته قابل مشاهده است. یادم می آید یک زمانی حدود ده دوازده سال قبل من و چند همکار دیگر مستقلا مشکلات خود را که دقیقا به ریاست فردی که در کامنتها به آن اشاره کردم و حد واسط ما و این مدیر بود بیان کردیم. جواب جالبی داد : می گفت من به مشکلات پرسنلی ورود نمی کنم خودتون حلش کنید!!!! من دو سه سال اینجا هستم و از من توقع این کارها رو نداشته باشید
آقا ما برای یک میلیون حقوق بیشتر و یک ساعت، ساعت کاری کمتر شغلمونو عوض کردیم رفتیم شهر کناری (ساری).۱۴ ۱۵ مورد کاری هم نداره کار ما...هرچی رییس بگه باید انجام بدم.از وقتی هم رفتم اینجا حقوق نگرفتم.
در مورد تعداد زیاد بانک هم فکر کنم چند سالی هست که دارن شعب رو ادغام میکنن و املاک رو میفروشن.الان از بالا تا پایین شهر مارو بگردی یه بانک صنعت و ملدن نداره ما رمز دوم بگیریم از خودپردازش...
مشغول عادت میکنیم هستم.تمام که شد و میام اونجا...
سلام
ما به خاطر دریافت ایرو و از این قبیل استانداردها باید همه شغل های داخل سازمان شرح وظایف داشته باشند. این هم حتی مثل باقی موارد رویه کاری و مسخره بازی شده.
دو تا ورشکسته رو چپاندن به یک دولتی ... اوضاع فشل تر از این حرف است.
هزینه رفت و آمدت بیشتر از یک میلیون نمیشه؟
خب خدا رو شکر اونا خودشون رو راحت کردند
در مورد بانکها هم عمرا
فکر کنم برای رمز دوم باید بری شهر اون وری! این همه بانک با این همه ادعا ولی تهش شام و ناهار هیچی!
موفق باشی
منم مشغول جنگ و صلحم
سلام
واقعیت این هست مورد مشابه ش رو از نزدیک دیدم. امدم بنویسم که ماجرا چه بود و چه شد،دیدم تلخ می شود.گفتم این روزها به اندازه کافی روزگارمان سخت و سیاه هست.با این یادآوری،حال بد کن ترش نکنم. فقط از اونجایی که نمونه ش رو از نزدیک دیدم و با پوست و استخوان لمس کردم. خوب می فهمم چه می گویی رفیق جان.
فقط خدا عاقبت همگی مان را بخیر کند،با اینها...
و کاش این همه نیروی انقلابی و جوان را که در راستای تحقق شعار جوان گرایی!تپانده ند توی مجموعه ها و ادارات و مدارس و غیره....!ای کاش اینها به غیر از جوانی!،متخصص و تحصیل کرده و کاربلد و دلسوز و ایران دوست هم باشند!!!. و ....
سلام![](//www.blogsky.com/images/smileys/111.png)
از این تلخیها گریزی نیست... سینه من هم مالامال از این تجارب دردناک است
در مورد آخر هم به هیچ وجه نباید امید داشت! علتش هم چندان پیچیده نیست... هدف از آن تپاندن چه بوده است؟! گرفتن حقوق و مزایا. تنها اتفاقی که عملاً رخ خواهد داد همین است و بس! نمیشود که گندم بکاریم و انتظار برداشت آووکادو داشته باشیم