اندازهگیری دنیا رمانی است که شخصیتهای اصلی آن دو دانشمند برجستهی تاریخ آلمان در قرن هجدهم و نوزدهم هستند: «کارل گاوس» و «آلکساندر هومبُلت». داستان از جایی آغاز میشود که در سال 1828 گاوس که سنش از 50 عبور کرده و معروفیتش به عنوان شاهزاده ریاضیدانان گسترده شده است به یک محفل علمی در برلین دعوت شده است. او مدتهاست که از خانه بیرون نمیرود و به هیچوجه تمایلی به سفر کردن ندارد اما به اصرار اطرافیان به این سفر تن میدهد. برگزارکننده همایش در برلین جغرافیدان نامدار آلکساندر هومبُلت است. پس از ملاقات اولیه دو روایت موازی شکل میگیرد که یکی زندگی گاوس را از ابتدا تا زمان حال دنبال میکند و دیگری به زندگی هومبلت و سفرهای علمی او میپردازد. این دو روایت به زمان حال میرسند و در همایش با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند. در ادامه این دو شخصیت از هم جدا میشوند اما درکی متقابل و ارتباطی تلهپاتیگونه بین آنها شکل میگیرد و...
داستان البته قصد آن را ندارد که یک زندگینامه از این دو دانشمند به دست بدهد اما تقریباً تمام نقاط مهم زندگی آنها را در کتاب گنجانده و با زبان طنزی که دارد خواننده را علاقمند به دنبال کردن داستان کرده است. این دو شخصیت چگونه میتوانند دستمایه یک روایت طنز قرار بگیرند!؟ طبیعی است که با رشد علم و فنآوری و آموزش، این امکان به وجود آمده است که دانشمندان سه قرن قبل به کاشفان و مبدعان مسائلی پیشپاافتاده تبدیل شوند که هر دانشآموز دوران دبستانیِ ما، آن مسائل را میداند و نویسندهای صاحبذوق میتواند زندگی آنها را دستمایه خنداندن مردم قرار دهد؛ نویسنده این موضوع را هوشمندانه در قالب یک پیشبینی در دهان گاوس که نابغهای بیبدیل بود قرار میدهد که ما در پیش چشم آیندگان همچون دلقکانی ظاهر خواهیم شد. از این مسئله که بگذریم تکیه بر وجهِ آلمانی این دو شخصیت به تنهایی میتواند موقعیتهایی طنزآمیز خلق کند که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت.
*******
اندازهگیری دنیا چهارمین رمان نویسنده جوان آلمانی-اتریشی، دانیل کلمان است که در سال 2005 نگاشته شد و مورد اقبال قرار گرفت و یکسال بعد به زبان انگلیسی ترجمه و به عنوان دومین کتاب پرفروش جهان از نگاه نشریه نیویورکتایمز برای این سال دست یافت. در سال 2012 فیلمی سینمایی بر اساس این کتاب ساخته شد و در همین سال بیش از دو میلیون و سیصد هزار نسخه از کتاب فقط در آلمان به فروش رفت که آن را به پرفروشترین رمان آلمانی در سه دهه اخیر (در واقع از زمان نگارش عطر اثر پاتریک زوسکیند به اینطرف) بدل کرد.
پس از این موفقیتها داستان نخست با ترجمه خانم ناتالی چوبینه و با عنوان «اندازهگیری دنیا» به بازار آمد و پس از آن ترجمه دیگری با عنوان «مساحی جهان» منتشر شد و اخیراً نیز ترجمه سومی با عنوان «اندازهگیری جهان» در کتابخانه ملی ثبت شده است و قاعدتاً عنوان ترجمه بعدی «مساحی دنیا» خواهد بود!
مشخصات کتاب من: ترجمه ناتالی چوبینه، نشر افق، چاپ دوم 1391، تیراژ 2000 نسخه، 367 صفحه.
................
پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 3.72 از مجموع 11645 رای و نمره در سایت آمازون 3.7 )
پ ن 2: یکی دو قسمت از مساحی جهان را دیدم که بههیچوجه مقبول نبود.
پ ن 3: بدیهی است که ترجمه این کتاب به فارسی نتواند همانند اصل آن مورد اقبال قرار بگیرد. برخی حذفیات (هرچند کوتاه و فرعی) قوت طنز را کاهش میدهد.
ادامه مطلب ...
لایوش ناگ (1883 – 1954) از نویسندههای مجار است که مشهورترین اثرش "زیستشناسی ابزورد" است که بخش بزرگی از این اثر با عنوان جانورنامه با ترجمه آقای کمال ظاهری توسط نشر چشمه روانه بازار نشر شده است. در واقع ترجمهی خوب این مترجم از "شوایک" مرا به سمت این کتاب سوق داد و یا بالعکس کتاب را به سمت من سوق داد! و از این سوق دادن رضایت دارم.
جانورنامه مجموعه نوشتههایی کوتاه و طنز است که بنا به تاریخهای ثبت شده در پای هر کدام طی سالهای 1918 الی 1921 نوشته شده است. نویسنده در هر کدام از نوشتهها که عمدتاً از دو صفحه تجاوز نمیکند، در قالب معرفی و قلم زدن پیرامون یک جانور به مسائل اجتماعی زمان خودش پرداخته است. زمانهای که با سقوط امپراتوری اتریش-مجارستان آغاز و بعد از حکومت کوتاه جمهوری و سپس حکومت کمونیستی چندماهه منتهی به یک حکومت ملیگرای تقریباً فاشیستی میشود. در چنین فضایی این طنزها نوشته شده است.
برای آشنایی با نوع طنز اثر چند نمونه میآورم:
عمر مارها بین یک روز تا ده دوازده سال است ـ بسته به این که کِی با چماق توی سرش بزنند. گوشتش خوردنی نیست، اما از پوستش کیفپولهای قشنگی درست میکنند که بسیار مورد علاقهی جیببرهاست. مارهای بزرگسال بچهمارهای تخس را با فریاد «عمو چرمساز آمد!» ساکت میکنند.
خرس جانوری است وحشی، یعنی دور از اجتماع آدمها زندگی میکند، آدمها ولی به این دلیل وحشیاند که دور از هم زندگی نمیکنند، بلکه زندگی جمعی، حتا به اصطلاح معنوی دارند که یکی از اختراعات بسیار بامزه به شمار میآید... خرسها عاشق بزها و گوسفندهایی هستند که در کوهپایهها به چرا مشغولاند، اما این عشق محکوم به ناکامی است، چون بزها و گوسفندهایی که در کوهپایهها به چرا مشغولاند، هیچوقت عاشق آنها نخواهند شد.
کرکس از قوم وخویشهای نزدیک عقاب است، در واقع عقابی است که از لاشهی حیوانات تغذیه میکند که از سلیقهی بد اما معدهی خوب و مزاج پاک او حکایت دارد. قدوقوارهی کرکسها از عقاب هم بزرگتر است و مانند عقاب عمر طولانی دارند که گاه به صدسال میرسد، ولی با تفنگهای مناسب و شلیکهای بهموقع میتوان این زمان را کوتاهتر کرد.
شیر نر بزرگتر از شیر ماده است. آدم خوب است این را بداند که اگر یک وقت شیر رویش پرید، اقلاً بداند نر است یا ماده. یک فرق دیگر میان آن دو این است که یالِ پُرپشتی گردن شیر نر را میپوشاند و خوب گرم نگهش میدارد که خود یکی از حکمتهای بزرگ طبیعت محسوب میشود، زیرا درست است که در صحرای آفریقا گرمای هوا به چهل پنجاه درجه میرسد، اما وقتی چند میلیون سال دیگر خورشید شروع به سرد شدن کرد و هوای آنطرفها هم سردتر شد، این یال خیلی به دردش خواهد خورد.
غاز جانور بسیار مفیدی است، چون آدمها سرش را میبُرند و میخورند. پیش از آن هم که سرش را ببُرند هر روز به اصرار مشتمشت ذرت و بلغور به خوردش میدهند، و اگر با زبان خوش نخورد، به زور توی حلقش میتپانند، بنابراین رفتارشان با غازها آنطور هم که اسمش بد دررفته بد نیست، بهتر از رفتارشان با همجنسان خودشان است، چون به اینها به ندرت غذای سیری میدهند، پیش از سر بریدن که اصلاً.
..................
پ ن 1: برخی قسمتها شامل یک طرح نیز هست که اثر لاسلو ربر کاریکاتوریست معروف مجار است.
پ ن 2: مطابق نتیجه انتخابات قبلی کتابهای راهنمای مسافران مجانی کهکشان اثر داگلاس آدامز و کافکا در کرانه اثر موراکامی به عنوان گزینههای بعدی انتخاب شدند.
پ ن 3: حجم زیاد کارهایی که این روزها گرفتار آن شدهام (و در عکس کتاب هویداست!) موجب شده است که نتوانم همچون گذشته عمل نمایم. هم خواندن کتاب و هم خواندن وبلاگ دوستان، هم نوشتن مطلب و هم... امیدوارم بیدی نباشم که از این بادها بلرزم!
پ ن 4: قسمتهایی از مقدمه و پشت جلد کتاب که خواندنش خالی از لطف نیست را میتوانید در این لینک ببینید. مشخصات کتاب من؛ ترجمه کمال ظاهری، نشر چشمه، چاپ اول 1395، تیراژ 1000 نسخه، 107 صفحه
این کتاب همانگونه که از اسمش برمیآید به گلستان شیخ اجل سعدی نگاه ویژهای دارد و هدفش ارائه ورژن جدیدی از آن کتاب شریف است. متن کوتاهی که روی جلد کتاب آمده است نشان میدهد که این ورژن جدید، چه سبک و سیاقی دارد. هرچند از روی عکس بالا خواندنش ممکن و میسور است لیکن برای طولانیتر کردن مطلب آن را میآورم:
نئو گلستان بر بنای این سه نسخه از گلستان استوار شده: نسخهای از مجموعهی شخصی لُرداُلدفاکس که تصاویر آن از انگلستان برای حقیر ارسال شد و دیگری نسخهای که در یکی از کتابفروشیهای زیرزمینی میدان انقلاب به تورم افتاد و داخل جلد آن مهر کتابخانهی کیوتو ژاپن به چشم میخورد. سومین کتاب اما نسخهی خطی ارزشمندی است که دوست فرزانه و ادیبی در اختیارم گذاشت. این نسخه به صورتی ویژه و الهامبخش مرا در امر نگارش این کتاب یاری داد، چرا که فقط جلد و پشت جلد آن باقی مانده بود و دست حقیر را برای نوسازی بنای گلستان باز میگذاشت. (روی جلد کتاب)
البته در مورد عکس روی جلد هنوز به جمعبندی خاصی نرسیدهام... نوعی هزارپا که برای من تداعیکننده نوروز است. شاید این عکس هم اشارهای مؤکد به طرحی نو در بنای گلستان دارد. این از بحث عنوان و جلد و... حالا بپردازیم به داخل؛ این کتاب در راستای طنزپردازی فقط به استفاده از سجع و نثر سعدی اکتفا نکرده است بلکه هدفش بهروزرسانی حکایات سعدی با توجه به شرایط روز است. این بهروزرسانیها دو حالت دارد؛ برخی از حکایات حاوی نتیجهگیریها و پندهایی خلاف آن چیزی است که سعدی مد نظر داشته است (حکایت 1 الی 20 با عنوان "در معنا") و طبیعتاً طی گذشت قرنها و اثر نبخشیدن سیاستهای تبلیغی و ناصحانهی شیخِ اجل و با عنایت به رویکرد طنازانه و واقعگرایانهی صاحب نئوگلستان این تغییرات برای خواننده جذاب خواهد بود. حالت دیگر بازسازی، عدم تغییر جان کلام سعدی و اکتفا به مدرنیزه کردن حال و هوا و مطابقت دادن آن با شرایط روز است (حکایات 27 الی 53 با عنوان "در صورت"). فصل مابین معنا و صورت (با عنوان "در پرانتز") چند حکایت است که نظیر مستقیمی در گلستان ندارد لیکن بر همان سیاق نوشته شده است.
خیلی رودهدرازی لازم نیست. من از حکایات این کتاب بسیار لذت بردم و هر اهل دلی دور و برم دیدم برایش از این کتاب گفتم و خواندم و خندیدیم. چندی قبل همین کتاب را به یکی از دوستان عزیزم هدیه داده بودم و حالا بعد از خواندن کتاب خوشحال شدم که هدیهی خوبی دادهام! به عنوان نمونه یکی از حکایات گلستان و نئوگلستان را در ادامهی مطلب آوردهام.... البته یکی از کوتاهترینها را مثال زدهام!
*****
پ ن 1: من چاپ دوم کتاب را خواندهام... در مقدمهی این چاپ یادداشتی از همایون کاتوزیان بر کتاب آمده است که خالی از لطف نیست اما پیشگفتار نویسنده اصل لطف است، چرا که به جهت اختصار، توضیحاتِ پیشگفتارِ چاپِ اول را که از قضا توضیحات مهم و سرنوشتسازی بوده است، در چاپ دوم تکرار نکرده است تا از این طریق موجب عبرت آنانی شود که همچون من در خرید چاپ اول کاهلی ورزیدند. ایده الله!
پ ن 2: به واسطه مشکلات شغلی و سازمانی، تا چند مدتی وقت فراغت چندانی نخواهم داشت. خوش به حال دوستانی شد که طالب مطالب کوتاه بودند! مثل همین مطلب!!... برای جبران مآفات به اینجا مراجعه و مطلب کاملی درخصوص نئوگلستان بخوانید.
پ ن 3: نمره کتاب 3.7 از 5
ادامه مطلب ...
همانطور که از عنوان کتاب برمیآید، راوی مرد جوانی است که مغازهای را در خیابان ادوارد براون اجاره و به امر کتابفروشی مشغول شده است. خود این تصمیم از چند زاویه، طنز است! به خصوص که راوی حتا به فکر تهیه یک دستگاه کپی هم نیست تا لااقل هزینههای جاریاش را دربیاورد!! بههرحال ایشان اقدام به این حرکت فرهنگی میکند و کتابِ حاضر برگرفته از تجربیات اوست که در 12 داستان مجزا (و البته مرتبط با یکدیگر و پیوسته) و به زبان طنز روایت شده است.
راوی همه مقدمات را در مغازه آماده کرده است و حالا در انتظار مشتری است اما :
عابرها از جلوِ مغازه رد میشوند. حتا نگاهی هم به کتابهای توی ویترین نمیکنند. حق با فروید است، «انسان وقتی به چیزی واکنش نشان میدهد که یکی از حسهای پنجگانهاش تحریک شود. کتاب به تنهایی هیچکدام از این حسها را تحریک نمیکند.» البته اصل جمله را پدرم گفته. من فقط با نظریات فروید ترکیبش کردهام.
پس از این رهیافتِ روانشناختی، اقدام به تحریک حواس مختلف (بینایی، شنوایی و...) مشتریان بالقوه میکند که هرکدام تجربیات جالبی است... هم برای مایِ خواننده و هم برای خودِ راوی که کمکم مجرب! میشود:
از پشت شیشهی خیس ویترین به آدمها نگاه میکنم. تجربهام نشان داده روزهای بارانی مردم کمتر کتاب میخرند، درست مثل روزهای آفتابی.
"ادوارد براون" هم که حتماً میدانید کیست و خیابانش کجاست؟ خیابانی به موازات خیابان انقلاب در حد فاصل خیابانهای 16 آذر و خیابان کارگر شمالی... کمی پایینتر از درب 16 آذرِ دانشگاهِ تهران... و از آنطرف هم روبروی فرصتِ شیرازی... یعنی اولین خیابان فرعیِ سمتِ راست در کارگرِ شمالی از سمت میدان انقلاب! چند سال محل گذرِ من بود و باید اعتراف کنم که من اصلاً مغازهای در آنجا ندیدم! البته تقریباً مطمئنم آن زمان مغازهای در این خیابان نبود ولی هنگامِ خواندن کتاب، در ذهنم، به انتخاب خودم مغازه را در قسمتی از خیابان تصویر کردم. لذا با نظر راوی در مورد تغییر کاربری موافقم:
زندگینامهاش را توی ویکیپدیا میخوانم. ادوارد قهوهای بیشتر میتوانست اسم یک قاتل زنجیرهای باشد که کنار جنازهی قربانیها نشانهای قهوهای از خودش به جا میگذاشته تا یک محقق ایرانشناس. توی یکی از عکسهایش کلاهنمدی سرش گذاشته و یک قلیان بزرگ هم دستش گرفته، نشانهی ازلی ابدی یک ایرانی اصیل. شاید بهتر بود من هم به جای کتابفروشی قلیانسرا میزدم.
*****
مصائب یک کتابفروش حتا اگر به زبان طنز بیان شود غمناک است، چرا که به فرهنگ کتابنخوانی ما اشاره دارد. هنگام خواندن کتاب گاهی لبخند میزنیم و گاهی زهرخند... کتاب خوبی بود اما به نظرم و با توجه به سلیقه شخصی خودم، اگر آن مواردی که به فضای سورئال نزدیک شده بود کمتر بود یا حتا نبود، بهتر بود؛ اما وقتی یک کتابفروش چنین تنها باشد، البته که خروج از فضای رئال اجتنابناپذیر است.
...............
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ نشر چشمه، چاپ اول1394، تیراژ 1000نسخه، 151 صفحه
پ ن 2: این هم آدرس وبلاگ نویسنده کتاب که داستان محصول تجربیات عملی او در زمینه کتابفروشی هم هست: چوب الف
پ ن 3: نمره کتاب از نگاه من 3 از 5 است. (در سایت گودریدز 4.3 از 5)
داستان مصور برای من تداعیکنندهی خاطرات شیرین کودکی است. احتمالاً برای دیگران هم! البته همهاش شیرین نبود؛ من فقط یک کتاب داشتم که باید به دوستانم امانت میدادم تا از آنها بتوانم یک کتاب امانت بگیرم و اگر طرف مقابلم ناز میکرد باید نازش را میخریدم! چارهای نبود. ولی وقتی موفق میشدم، با یک حرص و ولع خاصی کتاب را میخواندم. وقتی الان بچههای خودم را میبینم، حس میکنم یک جای کار می لنگد! این همه کتاب در دسترس... و علاقهای که روز به روز تحلیل میرود. و رقبایی قدرتمند که نمیدانیم با آنها چه کنیم.
داستان مصور برای من تداعیکنندهی عشق به خواندن است. یادآور کیهان بچهها است... داستان دنبالهدار حسنکچل و نخودی و... و یا همین چند سال قبل، خواندن دوست خردسال و "جیقیل" مانا نیستانی برای این فسقلیها.
اولین و بدون شک برترین داستان مصور کودکی من، "تنتن" است. یک کتاب داشتم و با همان یکی، سری کاملش را خواندم. همین چندسال قبل، همه آنها را دانلود کردم و یکبار دیگر خواندم و جالب این بود که هنوز هم برایم جذاب بود و نکتهای که میخواستم با این مقدمات به آن برسم همین است: هنوز هم داستان مصور جواب میدهد! به سن ارتباطی ندارد. منحصر دانستن آن به کودکی صحیح نیست. نمونه بزرگسالش همین کتاب "گوزن و گوسفند در سرزمین عجایب" است.
*****
گوزن و گوسفند در یک رستوران در میدان تجریش کار میکنند و هر شب برای بازگشت به خانه سوار اتوبوس بیآرتی تجریش-راهآهن میشوند و هرشب پشت چراغقرمز نیایش گیر میکنند. گوزن هرشب از طرح جدیدش برای تغییر محل کارشان میگوید، پیدا کردن یک رستوران پایینتر از ایستگاه نیایش تا از این چراغقرمز طولانی خلاص شوند. هرشب دامنه این طرح به نقلمکان کردن از تهران برای فرار از آلودگی و پس از آن به مهاجرت به خارج از کشور میرسد. یک زندگی تکراری و رویاهای تکراری. اما در شبی که ما همراه این دو دوست روایت را آغاز میکنیم، پسرکی مرموز، یک دانه لوبیا به گوزن میدهد و البته همگی میدانیم که لوبیاها چه قدرتی در تغییر یکنواختی زندگی روزمره دارند!
بیماری ایرانی – هلندی
تم اصلی داستان یک موضوع کلان اقتصادی (با تبعات اجتماعی و فرهنگی و...) است که با زبان طنز بیان میشود. سرزمینی که منبع لایزالی از درآمد دارد (البته لایزال به نظر میرسد!). درآمدی که بدون زحمت حاصل میشود و اهالی آن را به این سمت سوق میدهد که واقعن چه لزومی است برای زحمت کشیدن و تولید!؟ پول میدهیم و بهترین نوعش را وارد میکنیم...
این موضوع ظرفیتی بیش از آنچه که در داستان به کار رفته است را دارد. امیدوارم اینچنین کتابهایی خوانده شود و راه برای داستانهای مصور بهتر و بیشتر باز شود.
.......
پ ن 1: مشخصات کتاب من؛ نشر چشمه، چاپ اول تابستان1394، تیراژ 1000نسخه، 75صفحه، 6000تومان
پ ن 2: نمره کتاب 3 از 5 میباشد. یکی دو تصویر هم در ادامه مطلب آوردهام.