میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

شهر ممنوعه (در) - ماگدا سابو

راوی داستان خانم نویسنده‌ایست در بوداپست که در زمانِ حالِ روایت در سنین سالخوردگی قرار دارد و همان ابتدا از کابوس‌های تکراری خود سخن می‌گوید که در آنها، او خودش را هراسان داخل سرسرای ساختمان و پشتِ درِ ورودی خانه می‌بیند که می‌خواهد در را باز کند اما هرچه کلید را در قفل می‌چرخاند موفق به باز کردن آن نمی‌شود و... او احتمالاً در پی ریشه‌یابی و چه‌بسا درمان و رفع این مشکل و پایان دادن به این بی‌قراری‌ها دست به روایت می‌زند و در همان جملات آغازین اعتراف می‌کند که فردی را به قتل رسانده است هرچند ناخواسته مسبب مرگ او شده است. این فرد خدمتکاری مُسن به نام «اِمِرِنس» است که حدود بیست سال کارهای خانه‌ی راوی را انجام می‌داده است. فصول بلند و کوتاه بعدی داستان عمدتاً به ترسیم شخصیت امرنس از خلال خاطرات اختصاص دارد و راوی تلاش دارد تا از طریق ارائه طرحی منسجم به بیان ریشه‌ها و سیر وقایعی بپردازد که نهایتاً منجر به آن اتفاقی شده که در ابتدا به آن اعتراف کرده است.

اولین آشنایی راوی با امرنس زمانی است که پس از حدود ده سال توقف فعالیت‌های ادبی‌اش به دلایل سیاسی، گشایشی رخ داده و دوباره امکان فعالیت مهیا شده است و حالا کمتر فرصت رسیدگی به کارهای خانه را دارد ولذا داشتن یک خدمتکار پاره‌وقت مناسب برایش ضروری است. یکی از دوستانِ راوی، امرنس را معرفی و ابراز امیدواری می‌کند که این خدمتکار پا به سن گذاشته پیشنهاد راوی را قبول کند. امرنس خصوصیات قابل توجه و بعضاً عجیبی دارد که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت اما اولین خصوصیت مطرح‌شده همین است که او برای هر کسی کار نمی‌کند و ابتدا می‌بایست شایستگی کارفرمایانش را بسنجد! همانطور که از همین دو پاراگراف مشخص است این ارتباط کاری برقرار می‌شود و امرنس در کنار رسیدگی به امور دیگرش انجام کارهای خانه‌ی راوی را بر عهده می‌گیرد، فعالیتی که دو دهه ادامه می‌یابد و رابطه‌ای که در همین سطح باقی نمی‌ماند و عمق آن افزایش پیدا می‌کند تا جایی که بنا به عقیده‌ی راوی موجبات بروز آن اتفاقات تلخ را فراهم می‌کند.

راوی که زنی مذهبی است برای اعتراف به آن سبکی که در کلیسا مرسوم است نیاز به شرح و تفصیل قضایا ندارد و بنا بر اعتقاداتش می‌تواند به راحتی با بیان کلیات مورد بخشش قرار بگیرد اما به هر دلیلی (مثلاً اعتراف کرده اما کابوس‌هایش قطع نشده است!) تصمیم می‌گیرد «صادقانه» و به «تفصیل»، توضیحاتش را با ما خوانندگان در میان بگذارد.

اگر به دنبال فراز و فرود داستان و قصه هستید این کتاب را چندان به شما توصیه نمی‌کنم ولی اگر به شخصیت‌پردازی و توصیف یک شخصیت یا روابط بین شخصیت‌ها اهمیت می‌دهید این داستان برای شما محتملاً جذاب خواهد بود. در ادامه مطلب در مورد داستان بیشتر خواهم نوشت و البته نامه‌ای که در این‌خصوص دریافت کرده‌ام خواهم آورد!

*******

ماگدا سابو (1917-2007) نویسنده و شاعر مجار در اوایل جوانی به معلمی اشتغال داشت و پس از اتمام جنگ دوم کارمند وزارت آموزش و معارف بود. سپس با انتشار دو دفتر شعر و کسب یکی از جوایز معتبر ملی در سال 1949 به شهرت رسید، جایزه‌ای که البته بلافاصله به دلیل قرار گرفتن او در فهرست دشمنان مردم از سوی حزب کمونیست به هوا رفت! شغل دولتی‌اش هم دود شد! او و همسرش که مترجم آثار ادبی بود دچار سانسور شدند و او دوباره مشغول معلمی شد. ده سال بعد به داستان‌نویسی روی آورد و اولین رمانش در سال 1958 منتشر شد. یک سال بعد جایزه ملی دیگری در این زمینه دریافت کرد. از مهمترین آثار او می‌توان به ترانه ایزا (1963)، خیابان کاتالین (1969) ، ابیگیل ( 1970) و در (همین کتاب) (1987) اشاره کرد. او یکی از معروف‌ترین نویسندگان مجار در سطح بین‌المللی است.

............

مشخصات کتاب من: ترجمه فریبا ارجمند، نشر قطره، چاپ دوم پاییز 1399، شمارگان 400 نسخه، 311 صفحه.

............

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در گودریدز 4.08 نمره در آمازون 4.3)

پ ن 2: پس از انتشار این ترجمه، ترجمه‌ی دیگری از این کتاب توسط نشر بیدگل (نصرالله مرادیانی) منتشر شده است.

پ ن 3: کتاب بعدی «طاقت زندگی و مرگم نیست» اثر «مو یان» خواهد بود که البته رمان قطوری است و شاید نتوان به راحتی این‌طرف و آن‌طرف حمل کرد! شاید در این مسیرها به نازک‌خوانی هم روی آوردم!!  

 

ادامه مطلب ...