میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

هابیت یا آنجا و بازگشت دوباره - جی.آر.آر تالکین

اگر به نقاشی‌های روی دیواره غارها توسط انسان‌های نخستین نظر داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم اولین جوانه‌های رویش داستان در میان آدمیان با عنصر خیال‌پردازی و فانتزی همراه بوده است. آنها برای تعریف و تحلیل وقایع طبیعی از نیروهای فراطبیعی بهره می‌جستند؛ از شب و روز گرفته تا آمدن باران و... تا بلایای بزرگ طبیعی همه به کمک چنان نیروهایی درک و تحلیل می‌شدند. از این زاویه ژانر ادبیات فانتزی قدمتی طولانی دارد. رمان اما محصول دوران مدرن است و در ابتدای شکل‌گیری خود، به‌خصوص به دنبال بازنمایی و خلق و بازآفرینی «واقعیت» در قالب داستان بود و از این منظر در نقطه مقابل افسانه‌ها و حکایات پیشین قرار می‌گرفت. طبعاً برای خلق رمان هم عنصر خیال‌پردازی نقشی محوری دارد و شاید به خاطر همین وجه مشترک خیلی زود ژانر فانتزی راهش را باز کرد و در همان قرن نوزدهم آثار شاخصی در این گونه ادبی نوشته شد. اما می‌توان گفت یکی از نقاط عطف در روند رمان‌های فانتزی با آثار تالکین در نیمه قرن بیستم نشانه‌گذاری شد.

هابیت اولین اثری است که از این نویسنده به چاپ رسید (1937) هرچند اینک می‌دانیم او از بیست سال قبل در حال نوشتن داستان‌ها و خرده‌روایت‌هایی بود که همگی به نوعی مرتبط با دنیایی بود که او در خیال خود با خلاقیت تمام در حال ساختن و پرداختن آن بود. هابیت اولین داستانی بود که از این آفرینش‌ها منتشر شد و موفقیت آن مقدمه‌ای بود بر زایش اثر سترگ او «ارباب حلقه‌ها».

داستان این کتاب گزارش سفری است ماجراجویانه که در آن یک هابیت به نام «بیل‌بو بگینز» به همراه سیزده دورف و ساحری به نام «گندالف» قدم در راهی می‌گذارند تا در آن قدرت و ثروت از دست رفته‌ی دورف‌ها را بازپس‌بگیرند. سفری که به منزله‌ی پا نهادن در میدان نبرد خیر و شر است....

در ادامه مطلب به داستان بیشتر خواهم پرداخت.

*******

جان رونالد روئل تالکین (1892-1973) نویسنده بریتانیایی، سی و اندی سال در سمت استادی زبان‌شناسی تاریخی در دانشگاه آکسفورد فعالیت کرد. او به ساختن زبان‌های جدید علاقه داشت و در این مسیر طبع‌آزمایی‌هایی زیادی داشت اما مهمترین برساخته‌ی او خلق دنیایی خیالی با همه لوازم آن (اسطوره، تاریخ، جغرافیا، زبان، فرهنگ و...) بود که موفقیت آن تاکنون از لحاظ جذب تعداد مخاطب در قالب کتاب و فیلم و غیره بی‌نظیر یا کم‌نظیر بوده است. هابیت به زبان‌های متعددی ترجمه و خوانده شده است هرچند در ایران فقط حدود شش بار ترجمه شده است!!

.................

مشخصات کتاب من: ترجمه رضا علیزاده، انتشارات روزنه، چاپ هفتم، تیراژ 2000نسخه، قطع جیبی، 432 صفحه.

مطلب دوستمان مهرداد در مورد این کتاب: اینجا

................

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.7 از 5 است.گروه A (نمره در سایت گودریدز 4.3 از مجموع بیش از سه میلیون و هفتصد و پنجاه هزار رای و نمره در آمازون 4.7 )

پ ن 2: این کتاب در لیست‌های مختلف از جمله لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد. توصیه من این است که خیلی خیلی قبل از مرگ خوانده شود!

پ ن 3: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «اتحادیه ابلهان» اثر جان کندی تول است. برنامه‌های بعدی «ابله محله» اثر کریستیان بوبن (پشت سر هم خوانده شدن این دو کتاب به این اوضاع و احوال بلاهت‌آمیز ارتباطی ندارد) و «پریرا چنین می‌گوید» اثر آنتونیو تابوکی خواهد بود (دیدید ارتباطی نداشت وگرنه «ابله» داستایوسکی را می‌خواندم!).

 

ادامه مطلب ...

اندازه‌گیری دنیا- دانیل کلمان

اندازه‌گیری دنیا رمانی است که شخصیت‌های اصلی آن دو دانشمند برجسته‌ی تاریخ آلمان در قرن هجدهم و نوزدهم هستند: «کارل گاوس» و «آلکساندر هومبُلت». داستان از جایی آغاز می‌شود که در سال 1828 گاوس که سنش از 50 عبور کرده و معروفیتش به عنوان شاهزاده ریاضی‌دانان گسترده شده است به یک محفل علمی در برلین دعوت شده است. او مدتهاست که از خانه بیرون نمی‌رود و به هیچ‌وجه تمایلی به سفر کردن ندارد اما به اصرار اطرافیان به این سفر تن می‌دهد. برگزارکننده همایش در برلین جغرافی‌دان نامدار آلکساندر هومبُلت است. پس از ملاقات اولیه دو روایت موازی شکل می‌گیرد که یکی زندگی گاوس را از ابتدا تا زمان حال دنبال می‌کند و دیگری به زندگی هومبلت و سفرهای علمی او می‌پردازد. این دو روایت به زمان حال می‌رسند و در همایش با یکدیگر تلاقی پیدا می‌کنند. در ادامه این دو شخصیت از هم جدا می‌شوند اما درکی متقابل و ارتباطی تله‌پاتی‌گونه بین آنها شکل می‌گیرد و...

داستان البته قصد آن را ندارد که یک زندگینامه از این دو دانشمند به دست بدهد اما تقریباً تمام نقاط مهم زندگی آنها را در کتاب گنجانده و با زبان طنزی که دارد خواننده را علاقمند به دنبال کردن داستان کرده است. این دو شخصیت چگونه می‌توانند دستمایه یک روایت طنز قرار بگیرند!؟ طبیعی است که با رشد علم و فن‌آوری و آموزش، این امکان به وجود آمده است که دانشمندان سه قرن قبل به کاشفان و مبدعان مسائلی پیش‌پاافتاده تبدیل شوند که هر دانش‌آموز دوران دبستانیِ ما، آن مسائل را می‌داند و نویسنده‌ای صاحب‌ذوق می‌تواند زندگی آنها را دستمایه خنداندن مردم قرار دهد؛ نویسنده این موضوع را هوشمندانه در قالب یک پیش‌بینی در دهان گاوس که نابغه‌ای بی‌بدیل بود قرار می‌دهد که ما در پیش چشم آیندگان همچون دلقکانی ظاهر خواهیم شد. از این مسئله که بگذریم تکیه بر وجهِ آلمانی این دو شخصیت به تنهایی می‌تواند موقعیت‌هایی طنزآمیز خلق کند که در ادامه مطلب به آن خواهم پرداخت.

*******

اندازه‌گیری دنیا چهارمین رمان نویسنده جوان آلمانی-اتریشی، دانیل کلمان است که در سال 2005 نگاشته شد و مورد اقبال قرار گرفت و یک‌سال بعد به زبان انگلیسی ترجمه و به عنوان دومین کتاب پرفروش جهان از نگاه نشریه نیویورک‌تایمز برای این سال دست یافت. در سال 2012 فیلمی سینمایی بر اساس این کتاب ساخته شد و در همین سال بیش از دو میلیون و سیصد هزار نسخه از کتاب فقط در آلمان به فروش رفت که آن را به پرفروش‌ترین رمان آلمانی در سه دهه اخیر (در واقع از زمان نگارش عطر اثر پاتریک زوسکیند به این‌طرف) بدل کرد.

پس از این موفقیت‌ها داستان نخست با ترجمه خانم ناتالی چوبینه و با عنوان «اندازه‌گیری دنیا» به بازار آمد و پس از آن ترجمه دیگری با عنوان «مساحی جهان» منتشر شد و اخیراً نیز ترجمه سومی با عنوان «اندازه‌گیری جهان» در کتابخانه ملی ثبت شده است و قاعدتاً عنوان ترجمه بعدی «مساحی دنیا» خواهد بود!

مشخصات کتاب من: ترجمه ناتالی چوبینه، نشر افق، چاپ دوم 1391، تیراژ 2000 نسخه، 367 صفحه.

................

پ ن 1: نمره من به کتاب 3.5 از 5 است. گروه A (نمره در سایت گودریدز 3.72 از مجموع 11645 رای و نمره در سایت آمازون 3.7 )

پ ن 2: یکی دو قسمت از مساحی جهان را دیدم که به‌هیچ‌وجه مقبول نبود.

پ ن 3: بدیهی است که ترجمه این کتاب به فارسی نتواند همانند اصل آن مورد اقبال قرار بگیرد. برخی حذفیات (هرچند کوتاه و فرعی) قوت طنز را کاهش می‌دهد.

  

ادامه مطلب ...

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها – داگلاس آدامز

آرتور دنت شخصیت اصلی داستان یک آدم معمولی انگلیسی است که در یکی از مناطق حومه‌ای شهر لندن زندگی می‌کند. یک خانه معمولی دارد روی یک تپه و خارج از بافت... پنجشنبه روزی است و از قضا تازه ایشان روز گذشته، باخبر شده که خانه‌اش در طرح ساخت جاده کمربندی قرار گرفته است، به همین خاطر وقتی پنجشنبه صبح با بولدوزری که برای تخریب خانه‌اش آمده روبرو می‌شود شوکه می‌شود! هیچ راهی نیست چون قبلاً تصمیم این کار در شورا گرفته شده است و طرح‌ها از نُه ماه قبل در دفتر برنامه‌ریزی شورا در منظر ملاحظه‌ی عموم قرار گرفته بود و کسی معترض نشد... حالا گیریم در کشوی آخر یک کمد، در توالتِ از کارافتاده‌ای در زیرزمینِ آن دفتر قرار داده شده بود!

آرتور جلوی بولدوزر دراز می‌کشد تا مانع این کار شود و این کار را ادامه می‌دهد تا زمانی که بهترین دوستش فورد پریفکت که با او رفاقت پانزده ساله دارد به سراغش می‌آید. فورد حامل خبر شگفت‌آوری است که خراب شدن خانه‌ی آرتور پیش آن رقمی نیست! شاید معمولی‌ترین بخش خبر این باشد که فورد موجودی فضایی است؛ محقق و گزارشگری که برای به‌روزرسانی کتاب جامع راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها گذارش به زمین افتاده و اینجا گرفتار شده است. اما اگر بجنبند این گرفتاری قابل حل است و اگر نجنبند کلاً به فنا خواهند رفت چون تا دقایقی دیگر سیاره زمین از صحنه کهکشان محو خواهد شد...

*********

«اتواستاپ زدن» معادلی است که برای کلمه Hitchhiking در نظر گرفته شده و قبلاً در این پست اشاره‌ای به این کلمه شده است. احیاناً در فیلم‌ها و سریال‌های غربی دیده‌اید که برخی از مسافران کنار جاده می‌ایستند و انگشت شصت‌شان را به نحو خاصی تکان می‌دهند (مطابق طرح روی جلد بالا) و برخی هم آنها را سوار می‌کنند و تا یک مسیری می‌رسانند... اینها کسانی هستند که رایگان و کم‌هزینه سفر می‌کنند و Hitchhiker خوانده می‌شوند... برای این اتواستاپ‌زن‌ها معمولاً کتابهایی چاپ می‌شود که علاوه بر شرح مسیرهای کشور مورد نظر، هتل‌ها و رستوران‌های ارزان‌قیمت معرفی می‌شوند. داگلاس آدامز در جوانی اروپا را به همین نحو زیر پا گذاشت و به گفته خودش در یکی از شبهایی که زیر سقف آسمان قرار بود شب را به صبح برساند، به آسمان پُرستاره زل زده بود و یکی از همین کتاب‌های راهنما برای اتواستاپ‌زن‌ها هم کنار دستش بود؛ جرقه‌ی نوشتن کتاب راهنمایی برای اتواستاپ‌زن‌هایی که می‌خواهند به کهکشان سفر کنند در چنین حالتی به ذهنش خطور کرد! حدس می‌زنم آن شب در رستورانی که آن کتاب راهنما به عنوان ارزان‌قیمت معرفی کرده بود با او دولاپهنا حساب کرده بودند و پس از آن هم اثری از مکان اقامتی ارزان معرفی‌شده در کتاب، در موقعیت ذکر شده پیدا نکرده است!... در چنین موقعیت‌هایی است که حس طنز آدم بدجور غلیان می‌کند!

آدامز این کتاب را ابتدا در سال 1978 در قالب داستان‌های کوتاه دنباله‌دار برای رادیو بی‌بی‌سی نوشت که به علت استقبال پرشور مخاطبین در سال 1979 به صورت یک رمان آن را منتشر کرد. آن سال در همه‌ی جهان یک شور عجیبی برپا بود، اما این کجا و آن کجا!! استقبال از این اثر به گونه‌ای بود که نویسنده تا سال 1992 چهار جلد دیگر از آن خلق و منتشر کرد. در واقع «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها» هم عنوان جلد اول و هم عنوان کل مجموعه پنج‌جلدی آن است. از این مجموعه استقبال زیادی شد (کتاب و فیلم و سریال و ...) به‌نحوی که پس از مرگ زودهنگام نویسنده در سال 2001 ایون کالفر نویسنده ایرلندی، بر اساس یادداشتهای منتشرنشده و برجامانده از آدامز، جلد ششم و آخر آن را نوشت و... این کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد.

پیش‌درآمد و فصول ابتدایی کتاب، بدون شک از نگاه من یک اثر درخشان است... زبانِ طنزِ عالی، کنایه‌های معرکه، عمق و معناداری آنها، طرح داستانی کم‌نظیر... خلاصه اینکه فصول اولیه به تنهایی ارزش اثر را به حد اعلا می‌رساند، همانند موشکی که به فضا پرتاب می‌شود! در فصل‌های بعد گاهی از نظر من اُفت محسوسی رخ می‌دهد اما خوشبختانه منجر به سقوط این موشک نمی‌شود و در پایان، کتاب در مدار قابل قبولی قرار می‌گیرد. من این کتاب را دوست داشتم.

..........

مشخصات کتاب من؛ ترجمه آرش سرکوهی، نشر چشمه، چاپ دوم زمستان 1394، شمارگان 1000نسخه، 205 صفحه.

پ ن 1: نمره کتاب از نگاه من 4.3 از 5 است. (در سایت گودریدز 4.2 از مجموع بیش از یک میلیون رأی!! به گمانم از این حیث یک رکورددار است... در سایت آمازون با نمره 4.5)

پ ن 2: اگر در کانال بی‌بی‌سی سریال "دکتر هو" را دیده باشید بدانید که فیلمنامه‌اش کار داگلاس آدامز است.

پ ن 3: ترجمه قبلی اثر با نام راهنمای مسافران مجانی کهکشان توسط آقای فرزاد فربد و انتشارات پنجره سال 1386 منتشر شده است.

پ ن 4: تاثیر این مجموعه در حوزه‌های مختلف جالب توجه است. تأثیر ابداعات مختلف نویسنده سالیان درازی پابرجاست و ادامه خواهد داشت. این لینک هم جالب بود: اینجا

ادامه مطلب ...

کتابخانه بابل- خورخه لوئیس بورخس

دوست عزیز

از من خواسته بودید درخصوص بورخس چند جمله‌ای برای وبلاگتان بنویسم. هرچند حقیقتاً با ادبیات وبلاگ‌نویسی آشنا نیستم اما همان تذکر شما در باب کوتاه‌نویسی را سرلوحه‌ی این نوشته قرار می‌دهم. نوشتن در مورد بورخس و داستان‌های او ساده نیست، شاید از خواندنش هم سخت‌تر باشد!

در نگاه اول ممکن است برای خواننده، برخی از این داستان‌ها اساساً داستان به نظر نیاید، همانگونه که هزارتوهای شمشادی معمولاً در نگاه اول، هزارتو به نظر نمی‌رسند و چنانچه واردشان شویم و سرگیجه بگیریم، باز هم هزارتو به نظرمان نمی‌آیند بلکه یک چیز سردرگم‌کننده‌ی خسته‌کننده به نظر می‌رسند! چنانچه بتوانیم از بالای یک بلندی به هزارتو نگاه کنیم آنگاه عظمت و پیچیدگی آن را درک می‌کنیم. برای درک بهتر هزارتو شما و خوانندگان‌تان را ارجاع می‌دهم به فیلم درخشش... جایی که جک‌نیکلسون با تبر به دنبال فرزند خردسالش در آن هزارتوی شمشادی می‌دود!

اما چگونه می‌توان از بالا به هزارتو نگاه کرد؟! این سوال در اینجا از آن‌رو اهمیت دارد که داستان‌های کتابی که خوانده‌اید همگی از جنس هزارتو هستند. و جواب من ساده است: دوباره‌خوانی. البته حتماً برخی از اهل کتاب هستند که در همان مرتبه اول، کل مسیر و خروجی آن را درک می‌کنند. شما آنطور که خودتان برایم نوشته‌اید این‌گونه نبودید  و خوشحالم که با کمی ممارست، از داستان‌ها لذت برده‌اید.

بورخس با نوشتن داستان‌های حجیم میانه‌ای نداشت و آن را عملی پرزحمت و موجب اتلاف زمان و سرمایه می‌دانست. معتقد بود برای موضوعی که پنج‌دقیقه‌ای قابل توضیح است نباید پانصد صفحه را سیاه کنیم. می‌دانید که من چند کتاب حجیم نوشته‌ام و از این زاویه نظر من به نظر ایشان نزدیک‌تر نبود! اما او نه تنها وانمود می‌کرد بلکه باور داشت این کتاب‌های حجیم از قبل وجود دارند و رسالت او تنها خلاصه‌نویسی و حاشیه‌نویسی بر آن متون است. حتماً در مجموعه‌ای که اخیراً خوانده‌اید به این سبک داستان‌های او برخورده‌اید.

علاوه بر این بورخس قدرت ویژه‌ای در زمینه‌ی تخیل داشت. خیال در نگاه او، مقدمه‌ی آفرینش است. او نشان داد که چگونه برخی تخیلات، رنگ و روی واقعیت به خود می‌گیرند و کم‌کم جهانی بر پایه‌ی آن شکل می‌گیرد که کسی یارای چون و چرا در آن ندارد. این البته برای شما به قدر کافی آشنا است! بله، بدون رویا نمی‌توان چیزی را خلق کرد. داستان ویرانه‌های مدور را به یاد شما می‌آورم (بورخس به من لطف داشت و جایی عنوان کرده بود که این داستانش وام‌دار یکی از داستان‌های من به نام گل سرخ دیروز است)،  در آن داستان مردی تمام کوشش خودش را می‌کند تا یک انسان دیگر را در رویای خودش خلق کند و به او جان بدهد... به نظر من، این به نوعی داستان خودش بود با این تفاوت که او به خلق یک نفر اکتفا نکرد و یک دنیا خلق کرد، دنیایی که نه تنها قابل رقابت با دنیای موجود است بلکه در حال حاضر عناصری از آن داخل دنیای ما شده است و به حیات خود ادامه خواهد داد.

در مورد هزارتوها و جهانِ بی‌پایانِ دَوَرانیِ او به تفصیل در مقاله‌ای که پس از مرگش نوشتم، صحبت کرده‌ام. در پایان تاکید می‌کنم میانِ انواع متعدد لذت‌هایی که ادبیات می‌تواند فراهم کند، عالی‌ترینشان لذتِ تخیل است و او در این زمینه بزرگمردی بود که هیچ آینه‌ای قادر به تکثیر کسی چون او نیست.

ارادتمند شما

هربرت کوئین

استادیار گروه نویسندگی خلاق

دانشگاه اوربیس‌ترتیوس

*************************

 

 هزارتوهای بورخس در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد. کتابخانه‌ی بابل هم یکی از آن داستانهاست. ترکیبات متفاوتی از این هزارتوها در ایران به چاپ رسیده است که بحث در مورد آن مفصل است.

مشخصات کتاب من؛ نشر کتاب پارسه، ترجمه مانی صالحی علامه، چاپ اول 1393، تیراژ 1100 نسخه، 139 صفحه.

پ ن 1: نمره کتاب بعد از خوانش دور سوم! 4.1 از 5 است. (در خوانش اول شاید حدود 3 بود)

پ ن 2: در ادامه مطلب در مورد داستانهای این کتاب (8 داستان) مختصری نوشته‌ام که البته کمی خطر لوث شدن دارد. ولی صحبت از لوث شدن برای داستانهای بورخس از آن حرف‌هاست!! مگر قابلیت لوث شدن دارد!؟


ادامه مطلب ...

راه گرسنگان - بن اُکری


"آزارو" کودکی اثیری است؛ از آن دست کودکانی که بنا به اعتقاد بومیان آفریقایی، به دنیا می‌آیند اما به دلیل علاقه به عالم ارواح و تعهدی که برای بازگشت سریع از دنیا داده‌اند، زود از این دنیا می‌روند... تا زمانی که دوباره اراده بر این قرار بگیرد که به دنیا برگردند. و این چرخه همین‌طور ادامه می‌یابد.

آزارو این‌بار در خانواده‌ای فقیر در نیجریه به دنیا آمده است. پدر به واسطه زور بازویش، باربری می‌کند و مادر نیز در خیابان‌ها دستفروشی می‌کند. در اتاقی اجاره‌ای در حاشیه‌ی شهر زندگی می‌کنند و به زحمت خرج شکمشان را درمی‌آورند.

آزارو به واسطه‌ی اثیری بودنش ارواح و موجودات عجیب و غریبی را که همراه آدمیان بر روی زمین زندگی می‌کنند، می‌بیند. ارواح نیز مدام در تلاش هستند تا تعهد او را به بازگشت به عالم ارواح، به او یادآوری کنند و گاه کارشان از یادآوری می گذرد و خودشان دست به کار می‌شوند و شرایطی را فراهم ‌می‌کنند تا آزارو برگردد! آزارو راوی داستان است؛ داستان حضورش در دنیا، در متن جامعه‌ای که درگیر فقر همه‌جانبه و تلاطمات سیاسی و درگیری احزاب و استعمار سفیدپوستان و پروژه استقلال و... است. حضوری توأم با کشمکش میان ماندن یا رفتن... با این وصف طبیعی است که غلظت حضور ارواح و اتفاقات محیرالعقول در داستان بالا باشد.

******

بن اُکری متولد سال ۱۹۵۹ در نیجریه است.او از ۱۹ سالگی در انگلستان ساکن شده است. این کتاب در سال ۱۹۹۱ منتشر وبرنده  جایزه بوکر شده است. این کتاب حجیم سه بار به فارسی ترجمه شده  که اگر سه بار نمی‌شد جای تعجب بود!:

محمدعلی آذرپیرا - انتشارات کیهان - سال ۱۳۷۸ با نام جاده گرسنه

محمدجواد فیروزی - نشر اشتاد - سال ۱۳۷۹ با نام جاده‌ی گرسنه (یک عدد ی برای تمایز اضافه شده است)

جلال بایرام - نشر نیلوفر - سال ۱۳۸۳ با نام راه گرسنگان  

 من ترجمه‌ی سوم را خواندم و از حیث ترجمه اشکال خاصی مشاهده نکردم.

مشخصات کتاب منِ:جلال بایرام - نشر نیلوفر -  چاپ اولَ زمستان ۱۳۸۳َ - تیراژ ۲۲۰۰ نسخه - ۶۰۲ صفحه

..............

پ ن ۱: نمره کتاب از نگاه من 3 از ۵ است (در سایت گودریدز 3.7 از مجموع 8492 رای و در سایت آمازون 4 ). علیرغم نمره‌ای که من به کتاب داده‌ام و مواردی که در ادامه مطلب نوشته‌ام و علیرغم وسوسه ارواح خبیثه‌ای که تلاش می‌کردند تا فتنه‌ای در این وبلگ ایجاد نمایند چیزی از ارادت نویسنده و کتاب نسبت به من کاسته نشد!

پ ن ۲: بین این مطلب و مطلب قبلی کمی فاصله افتاد که دلیل اصلی آن چغر بودن کتاب و اتفاقات ریز و درشتی بود که مدام برای من رخ می‌داد. 

پ ن ۳: در این فاصله اتفاقات زیادی در اطرافمان رخ داد که شدیداْ می‌طلبید تا درباره آن‌ها چیزی نوشت و اظهار نظری کرد... در واقع همین طلبیدن است که عده‌ای را به فیلمبرداری و گرفتن عکس و ازدحام در وقایع و فجایع می‌کشاند و عده‌ای را به فیگور گرفتن جلوی دوربین وامی‌دارد و عده‌ای را نیز به تحلیل سریع رفتار دو گروه قبلی ترغیب می‌کند و عده‌ای را به انجام واکنش‌های بیهوده و خنک برمی‌انگیزاند و گروه آخر را به غرغر کردن و شایعه‌سازی و تحلیل‌های صدتا یه غاز رهنمون می‌سازد. آقا با این طلبیدن باید چه بکنیم!؟ من هم به شدت وسوسه شدم خاطره‌ای از جنبش مشروطه که در کتاب مستطاب کسروی ثبت و ضبط شده است را واگو کنم و حتماْ پس از خوابیدن غائله‌ها اگر یادم بماند و آن «طلبیدن» هنوز پابرجا باشد! در موردش خواهم نوشت تاهم از جماعت سلفی‌بگیرعقب نمانم! (سلفی گرفتن فقط شامل آنها که عکس می‌گیرند نمی‌شود و طبعن همه گروه‌های فوق و از جمله راقم این سطور در حال گرفتن سلفی با فجایع هستیم)... چه غرغری کردم من!!! 

  

ادامه مطلب ...