میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

دون کایو برمودس

مقدمه اول: گفتگو در کاتدرال یکی از آثار برجسته ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی برنده جایزه نوبل ادبیات به حساب می‌آید. از لحاظ پیچیدگی فرم و ساختار در نوع خود یگانه است و برای خواننده سختی‌های زیادی به همراه دارد و البته به همین میزان برای خواننده‌ی پیگیر و باحوصله و علاقمند، لذت و منافع فراوانی به همراه دارد. قبلاً در دوران جوانی! اینجا مختصری در مورد آن نوشته‌ام... اگر احساس کردید زمان خواندن آن رسیده و توان لازم در شما پدید آمده حتماً لینکی که گذاشته‌ام را بخوانید و ببینید منظورم از پیچیدگی چیست. این داستان بطور کلی دوران دیکتاتوری نظامی ژنرال اودریا در پرو را مد نظر قرار داده است و به نوعی اثرات زندگی در ذیل چنین نظامی را می‌کاود.

مقدمه دوم: یکی از شخصیت‌های داستان فوق، دون کایو برمودس است. او در واقع رئیس بخش امنیتی سیستمی است که ژنرال اودریا در ابتدای روی کار آمدن شکل می‌دهد. شاید مایه تعجب باشد اما قبل از این سِمَت، کار او فروش تراکتور بوده است! بعد از روی کار آمدن استعداد عجیب و غریبش را در این حوزه کاری نشان می‌دهد. او آدم بسیار... چی بهش می‌گن... همون... کارکشته‌ایست!

مقدمه سوم: در این وبلاگ مکاتبه با شخصیت‌هایی نظیر دون کایو سابقه داشته است. معمولاً در مورد هر کتابی که می‌خوانم چنین اقدامی را انجام می‌دهم اما خُب، این دوستان به ندرت جواب مرا می‌دهند و گاهی آن‌قدر دیر جواب می‌دهند که به انتشار مطلب مربوطه نمی‌رسد. در مورد این نامه هم من نتوانستم قاطعانه تشخیص بدهم نامه‌ای که ده سال قبل نوشتم تازه به مقصد رسیده و ایشان جواب داده‌اند یا اینکه نه، همان زمان به مقصد رسیده و دون کایو پاسخ داده و این پاسخ الان بعد از ده سال به دست من رسیده است! مهمترین قرینه و نشانه از لحاظ زمانی اشاره‌ایست که به گابریل گارسیا مارکز دارد و به نظر می‌رسد هنگام نگارش نامه مارکز هنوز زنده است البته این در مورد شخصیت‌هایی مثل دون کایو قرینه‌ی معتبری نیست!

******

آقا یا خانم میله‌ی بدون پرچم 

از دیدن پاکت نامه‌ات شگفت‌زده شدم! خط بطلانی بود بر داستان این پیرمرد کلمبیایی و ثابت کرد هنوز کسانی هستند که به امثال ما نامه بنویسند، آن هم از جایی که اسمش هم برای خیلی‌ها آشنا نیست. وقتی نامه را باز کردم از ترجمه‌ی آن پاک ناامید بودم و گمان نمی‌کردم در این مکان دورافتاده کسی را پیدا کنم تا بتواند در این زمینه کمکم کند ولی در کمال تعجب متوجه شدم رقیب شطرنج‌بازم در همین پارک نزدیکِ خانه هموطن شماست و او بود که مرا خبردار کرد تعداد شما کم نیست و حتی نماینده این ناحیه در مجلس ایالتی نیز هموطن شماست! ظاهراً میزان اضافه‌کاری همکاران من در کشور شما خیلی بالاست. به هر حال زودتر از آنچه که فکر می‌کردم نامه شما را خواندم. اگر به انگلیسی نامه را نوشته بودید دردسر من به مراتب بیشتر بود!

در مورد تکنیک‌های تخصصی حوزه کاری من سؤالاتی را پرسیده بودی و ننوشته بودی این اطلاعات را برای چه کاری می‌خواهی؛ علیرغم تأکیدت که صحبت‌های من جایی درز نخواهد کرد به من حق خواهی داد که اعتماد نکنم. استفاده در تحلیل داستان یا نوشتن داستان مرا قانع نکرد که اسرار کاری را، آن هم در کاری مثل کار ما، که برایش میلیون‌ها سول می‌پردازند و مشتریان دست به نقد همواره به صف ایستاده‌اند، برملا کنم. در همان مأموریت کاخامارکا یادم هست که یکی از بچه‌ها که حسابی مست کرده بود رو به صف دانشجویان فریاد می‌زد که من اگر لازم باشد سر بچه‌های خودم را گوش تا گوش می‌برم؛ او را به گوشه‌ای کشاندم و تذکر دادم اسرار کاری را این‌گونه افشا نکند. به نظرم در همان حد و حدودی که یوسا در داستانهایش بیان کرده است برای تحلیل شما کفایت می‌کند. البته چیز مخفیانه و محیرالعقولی هم نیست! خودت هم به برخی از آنها اشاره داشتی اگرچه نمی‌دانم چرا از آنها تحت عنوان روش‌های نخ‌نما یاد کرده بودی. برایم عجیب بود. آیا اگر میلیون‌ها بار برای حل معادلات درجه دوم از روش ریشه گرفتن استفاده شود این روش نخ‌نما می‌شود!؟ آیا دیگر جواب نمی‌دهد؟! در همان دوره‌ی مسئولیت من چندین‌بار دانشجویان دانشگاه سن‌مارکوس تجمعات اعتراضی داشتند و من هر بار با همین گروه‌های لباس‌شخصی که داستان تشکیل آنها را خوانده‌ای قضیه را جمع کردم؛ بچه‌ها را می‌فرستادم توی خیابان میرافلورس که با سن‌مارکوس فاصله زیادی داشت، شیشه مغازه‌ها و بانک و امثالهم را پایین می‌آوردند، یک سری از بچه‌ها را می‌فرستادم که آزادانه مهارت خود را در خالی کردن ماشین و مغازه و خانه‌ی مردم نشان بدهند تا مردم عادی را در مقابل مخالفین قرار بدهم. بعد هم آنقدر این قضیه را در روزنامه‌هایمان طرح و تکرار می‌کردیم تا دل موافقانمان قرص شود. اینکه مخالفین بدانند کار چه کسی بوده است اهمیتی نداشت، مهم این بود که موافقان حس کنند که ما محکم سر جایمان ایستاده‌ایم و دلشان قرص بشود. احتمالاً می‌دانی که این قرص شدن دل چه اهمیت ویژه‌ای دارد. اگر بخواهم حکومت را به یک چهارپایه تشبیه کنم، چهار پایه‌ی آن مشروعیت، رضایت مردم، کارآمدی، و اتحاد گروه حاکم خواهد بود. در کشور ما پرو و دیگر دیکتاتوری‌های نظامی آمریکای جنوبی معمولاً سه پایه‌ی اول معیوب و مفقود است لذا حکومت‌ها باید تلاش می‌کردند روی همین پایه چهارم حسابی مایه بگذارند. آن قرص شدنِ دل که گفتم برای همین پایه چهارم است. وظیفه من و همکارانم حفظ و تقویت همین اتحاد بود و البته اخلال در شکل‌گیری اتحاد در طرف مقابل که این هم در جای خود بسیار مهم بود. شصت هفتاد سال قبل این کار خیلی آسان نبود. امکانات خیلی محدود بود. ما با دست خالی این کار را انجام می‌دادیم! الان کار خیلی راحت شده است.

البته بعضی از همکاران من روش‌های ابلهانه‌ای را در پیش می‌گرفتند؛ مثلاً کلی هزینه می‌کردند تا فردی از مخالفان را بدنام کنند درحالیکه من خیلی تمیز، کاری می‌کردم خود مخالفان به جان آن فرد بیافتند. هیچ چیز در دنیا برای من بامزه‌تر از این نیست که روزنامه‌نگاری چندین سال در زندان انواع شکنجه را تحمل کند و خم نشود اما در بیرون از زندان توسط مخالفان تکه‌پاره شود. حالا شما تا دلتان می‌خواهد به این روش‌ها بگویید نخ‌نما! من با همین روش‌ها می‌توانستم خرفت‌ترین ژنرال‌ها را پنج تا ده سال روی تخت قدرت حفظ کنم. این عدد برای آمریکای جنوبی در آن دوره زمان کمی نبود. کار هر کسی نبود. غافل می‌شدی یکی پیدا می‌شد و یک میلیون سول می‌گذاشت روی میز کار یک ژنرال و تمام... یک کودتا یا انقلاب روی دست ما باقی می‌گذاشت.

الان البته زمانه عوض شده و حداقل در این منطقه تلاش می‌شود ظواهر قضیه تا حدودی حفظ شود ولی برای همین کار هم به تجربیات امثال من نیاز هست. همین یوسا اگر کسی مثل من را در کنار خودش داشت شاید می‌توانست رای بیاورد و قافیه را به آن رقیب ژاپنی نمی‌باخت.

به هر حال من کماکان مطمئنم آن نامه‌ای که در انتظارش هستم خواهد رسید.

 

موفق باشی

دون کایو برمودس

 

******

پ ن 1: برنامه‌های بعدی بدین‌ترتیب خواهد بود: ملکوت (بهرام صادقی)، ژاله‌کش (ادویج دانتیگا).


نظرات 7 + ارسال نظر
محمد حسین پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:00 ب.ظ

https://t.me/proxy?server=https.sibapp.quest&port=443&secret=7vQ1mpsyX_HR5QhN8OD3U3sgICAgICAgICAgICAgICA

سلام
تو نیکی می‌کن و در دجله انداز...

خورشید یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:32 ب.ظ

چه خوب که جواب نامه اتون به دستتون رسید
من الان چند گزینه برای نامه نگاری دارم که انتخاب رو برام سخت کرده
وونه گات ، سیمور گلس ، آبلوموف

سلام
واقعاً باید قدرشناس سیستم پستی در تمام دنیا بود... کارمندان بی‌ادعایی که تمام تلاش خود را در این رابطه انجام می‌دهند.
وونه‌گات که دستش از این دنیا کوتاه است و برای جواب دادن نیاز دارد که کارکنان پست در آن دنیا هم کارشان را خوب انجام دهند که من این فقره را تا الان تست نکرده‌ام.
حتماً بنویسید.

خورشید دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 03:44 ب.ظ

اتفاقا طبق تجربه اون دنیایی ها بهتر پاسخگو هستند احتمالا کارمنداشونم وظیفه شناس باشن
همیشه دلم میخواست تو یه مهمونی شام بورخس رو ببینم که براحتی آب خوردن به همراه دکتر که وارکیان رفتم اون دنیا و دیدمش
حالا شاید تو نامه نگاریم خوب باشن
نه تنها بورخس رو بلکه وونه گاتم دیدم ولی نتونستم باهاش صحبت کنم بخاطر همین یکی از گزینه های نامه نگاریه

هوووم... شما در این عرصه از من فراتر رفته‌اید
...
من عجالتاً با همون شخصیتهای داستانی نامه‌نگاری می‌کنم که دمِ دست‌تر هستند و سرشان خلوت‌تر و احتمال جواب دادنشان بیشتر است.

مدادسیاه شنبه 21 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 11:41 ق.ظ

خیال نمی کنم تغییر زمانه چیزی را در موضوع مورد اشاره تغییر داده باشد. شاهدم هم رساله ی"گفتار در بندگی خودخواسته" است که در قرن شانزدهم نوشته شده (ترجمه ی قبلی با عنوان سیاست اطاعت یا رساله در باره ی بردگی اختیاری) و انگار همین دیروز آنرا نوشته اند. شاید هم همین امروز!

سلام
با شما موافقم.
تغییر این چیزها اگر نگوییم غیرممکن است لااقل باید بگوییم بسیار سخت است.
اتفاقاً در ملکوت هم یک اشاره به این تیپ قضایا شده است و در مطلب در دستِ احداث! آن را خواهم نوشت.
اما این نشر گمان چندین و چند اثر واقعاً عالی را کار کرده است که این کتاب یکی از آنهاست. سپاس از یادآوری آن

خسرو یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 12:32 ق.ظ http://Treememories.blogfa.com

سلام و درود بر حسین عزیز
ارادت مرا از دور پذیرا باش. سپاسگزارم که جویای احوال ما هم می شوی و شرمنده مان میکنی.از احوال خدمت اگر برایت بگویم حدود پانزده ماهی از عمر این اجباری مانده. روزهایش سخت می گذرد اما گذشت هفته ها و ماه هایش را آدم متوجه نمی شود. از حق نگذریم اجباری حسن بزرگی برایم داشته آنهم اینکه بیشتر از قبل کتاب میخوانم و فکر میکنم اما متاسفانه نمی‌توانم در وبلاگ چیزی بنویسم. به محض اینکه توانستم یادداشت هایم را در وبلاگ ادامه می دهم. باز هم ممنون که یادی از ما کردی.

سلام
امیدوارم که به سلامتی و خوشی این پانزده ماه بگذرد و تا آن زمان میزان اجباری‌های موجود در محیط کاهش یافته باشد. خوشحالم که از این فرصت داری به خوبی استفاده می‌کنی.

خورشید دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:09 ق.ظ

سلام
مطلبتون در مورد گفتگو در کاتدرال رو خوندم یه سوال یعنی اونقدر سنگینه که ممکنه سرم منفجر بشه؟ من کتابخون حرفه ای نیستم فقط کتاب میخونم حتی اگر نفهمم چی به چیه باز میخونمش فکرشو کنید یازده بار عامه پسند رو خوندم اخرش از دوستم پرسیدم بوکفسکی چی میگه
وسوسه شدم بخونمش ولی اگه سنگین باشه فکر کنم باید بیست باری بخونمش
و الان دارم فکر میکنم ظرفیتش رو دارم با این اوضاع بیماری و گرفتاریا

سلام
سنگینی آن کتاب صرفاً به واسطه درهم‌ریختگی زمانی آن است وگرنه موضوع جذابی دارد.
درهم‌ریختگی زمانی آن هم طوری نیست که نشود از آن سر درآورد. کمی که جلو بروید دستتان می‌آید.
ولی در عین حال انصاف حکم می‌کند این را گوشزد کنم وقتی که می‌گویم این یک شاهکار است به پیچیدگی‌های فرمی آن هم اشاره کنم که احیاناً فردا روز توی ذوق مخاطب نخورد.

خورشید دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:20 ق.ظ

همینطور اتفاقی شش صبح بری سراغ کتابخونه ببینی یه کتاب از یوسا داری که خبر نداشتی چقدر هیجان انگیزه
راهی به سوی بهشت
میشه لطف کنید کمی راجع بهش بهم اطلاعات بدین
بخونم یا نه
چون با بعضی کتابها که بدون پرس و جو رفتم سراغشون تجربه خوبی نداشتم و برای همیشه ‌گذاشتم کنار

سلام مجدد
من تا الان فکر کنم هفت اثر از یوسا خوانده‌ام و از همه راضی بودم... این اثر با پل گوگن نقاش مشهور مرتبط است و چون یوسا در مورد هر اثرش تحقیقات گسترده‌ای می‌کند و با جزئی نگری خارق‌العاده‌اش یک «کل» قابل تامل ارائه می‌کند من می‌توانم نخوانده آن را توصیه کنم. این کتاب اگرچه جزو آثار درجه یک یوسا نیست اما... در واقع باید بگویم از بد کسی این سوال را پرسیدی!! من عاشق یوسا هستم و فرد مناسبی برای مشورت در مورد کارهای او نیستم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد