میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

در میان همه‌ی ما اتفاق افتاد!

«در میان همه‌ی ما اتفاق افتاد» نام کتابی است که هنوز نگاشته نشده است اما دیر و دور نیست که نوشته خواهد شد... و وای بر ما در این روایت و نقشی که برای ما خواهند نوشت.


نظرات 8 + ارسال نظر
شیرین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 08:25 ب.ظ

سلام بر میله عزیز،
ممنون بابت این نوشته کوتاه و یادآوری سهمگین.
از ما بعنوان جاهل ترین ساکنان ایران زمین در یکی از سیاه ترین دورانش یاد خواهد شد. آنها که در سودای دین و به نام آن، شرافت و راستی و خیلی دیگر از ارزش های اخلاقی را لگدمال کردند.

سلام
شیرین گرامی امیدوارم که جاهل نباشیم... جاهل‌ترین که نیستیم مطمئن باش از لحاظ منطقی هم ما وارث چیزی بودیم که به ما رسید و حداقل نسل ما در برخی زمینه‌ها روسیاه‌تر از دیگران نیست! و من از نویسندگان عزیز در آینده می‌خواهم که ما را با عنایت به جمیع جهات قضاوت کنند و حداقل ما را پف... خطاب نکنند

افشین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام و درود بر شما،
ما نیز نقشی خواهیم داشت، در محو سیاهی، و در حرکت به سوی نور، حتماً.

سلام
این رویکرد مثبتی است. امیدوارم

مارسی یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 11:49 ب.ظ

نوشته خواهد شد...

سلام
شک نکن...

جمشید یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 11:53 ب.ظ

اینجا تنها نقطه ای از کره خاکی هست که مبارزه مسالمت‌آمیز به نتیجه نخواهد رسید چون محاله حضرات برگردن سر قبرها و پنج تومان پنج تومان گدایی کنن... تا برنوهای پدری رو روغنکاری نکنیم و نریم میدان در به همین پاشنه میچرخه... این خط این نشان.

سلام
چرا اتفاقاً ... نتیجه خواهد داد. ما نسل سراسر شکست‌خورده‌ای نیستیم و اتفاقاً در برخی زمینه‌ها خیلی هم موفق بودیم... کافیست در دهه شصت در خیابانها قدم زده باشید و با اکنون مقایسه کنید...
و باز هم اتفاقاً رفتن به سراغ برنو کاری است که خیلی‌ها در طرف مقابل دوست دارند و آرزویش را می‌کنند. در سراسر دنیا مردم در زمینی که برتری دارند بهتر جواب می‌گیرند. آن زمین را باید دریافت.

کامشین شنبه 2 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 05:54 ب.ظ

میله جان
این یادداشت کوتاه اما کوبنده از نظرم جامانده بود.
برای همه ما آن لحظه آزمون نهایی که باید حرف را کنار گذاشته و عمل کنیم دیر یا زود فرا خواهد رسید.

سلام
دست به دلم نگذار که خون است
در گروهی مجازی داشتیم حرف می‌زدیم ، یک دوست زمان دانشکده که سالهاست در قاره اقیانوسیه زندگی می‌کند وسط صحبتها یک فحشی نثار یک فعال سیاسی کرد... من گفتم فلانی تو اگر این شخص را لایق این فحش می‌دانی پس تکلیف من که یک هزارم ایشان عمل نکرده و متحمل هزینه نشده‌ام مشخص است!!
این فحش‌ها و اعلام مواضع تبعات بسیاری دارد: اول اینکه نشان می‌دهد که هنوز وقت کنار گذاشتن حرف نرسیده و چه بسا بتوان گفت که ما هنوز وارد مرحله حرف زدن نشده‌ایم و اینی که الان داخلش هستیم مرحله غر زدن است و... گفتگو نیست... دوم اینکه وقتی عده‌ای خط کش به دست گرفته و در اوج عافیت طلبی دیگران را اندازه می‌گیرند و مهر تأیید کیفی و مردود می‌زنند نشان می‌دهد هنوز وقت عمل نرسیده است! ما که از لحاظ تاریخی کنار گود نشستن و لنگش کن گفتن را خوب بلدیم...
متاسفم که این حرف را می‌زنم اما ما هنوز قدرت تحمل موافق خود را نداریم تحمل مخالف که بماند... یعنی گاهی ضرورت این قضیه را هم درک نکرده‌ایم و چه قدر موثر این آقایان از این فضا بهره می‌برند.
امیدوارم که واقعاً آن روز خوش و روزهای خوش به این سرزمین برسد.

بندباز پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 11:45 ق.ظ https://dbandbaz.blogfa.com

درود بر میله گرامی
در همین راستا به طور تصادفی - این اتفاقات تصادفی در زمان هم عالمی دارند برای خودشان - فیلمی کمتر دیده شده از ساخته های 2022 را تماشا کردیم و سه روزی در بهت و خفقان و درد بودیم. اسم فیلم "بد حرف نزن!" بود. نمی توانم به کسی پیشنهاد کنم که ببیندش! ( ترسناک معرفی اش کرده اند چرا که هولناکی تاثیر تصمیمات ما را بی هیچ ادعایی پیش رویمان می گذارد ) اما اگر فقط می شد یکبار تلویزیون ملی را دست گرفت و یک سانس این فیلم را نمایش داد، مطمئنا دیگر جای تردید برای همه ما رفع می شد مگر آنهایی که جیره خور این سفره اند!...

سلام
نتوانستم بر کنجکاوی خود فایق بیام و رفتم داستان فیلم را خواندم
در همین حد هم شوک زده شدم...
بله تلخ و وحشتناک است:
ما اجازه دادیم که این بلاها سرمان بیاید.
فارغ از این واقعاً سینمای دانمارک اخیراً دچار تحول شده است... شاید هم من تازه باخبر شدم.

بندباز پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 10:22 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com

دیدن فیلم باعث میشه بفهمی چقدر این سیر زورگویی آرام آرام و لایه به لایه تو رو به زانو درمیاره! جوری که در سکانس پایانی، زن و مرد هیچ تلاشی برای زنده ماندن هم نکردند... و این داستان واقعی زندگی ماست وقتی که در برابر خبر مرگ یک نفر می گوییم" راحت شد!"
بله. سینمای دانمارک تحول بزرگی را اخیرا تجربه می کند. فیلم دیگری از همین کارگردان هم هست که باید دید.

مسلماً دیدنش یه چیز دیگری است...
یاد خودم هم افتادم... تا یک جایی (حدوداً هفت هشت سال قبل) در محل کار خیلی از این شاکی بودم که چقدر من بدشانسم از لحاظ بالاسری‌هایی که نصیبم شده... یعنی یکی از یکی بدتر... بعد به یک نتیجه جالب رسیدم و اون این بود که نوع کار کردن من و نوع برخورد من و همکارانم با ایشان بود که اونا رو تبدیل به فردی می‌کرد که از دستش باید غر می‌زدیم! واقعاً از خودم شاکی هستم که اون سالها مثل میخ، ضربه‌های چکش رو تحمل کردم... ضربه‌هایی که انسان بودن من را هم خدشه‌دار می‌کرد... حرف بسیار است. ایشالا توی مطلب بعدی که پرواز بر فراز آشیانه فاخته است در این مورد بیشتر خواهم نوشت

Maryam جمعه 29 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 12:36 ق.ظ

در میان ما اتفاق افتاد چادری که با وحشیگری از سر زنان کشیدند در میان ما اتفاق افتاد قرآنی که در ملا عام سوزاندن در میان ما اتفاق افتاد قصاوتهایی که به تلف شدن مال و جان انسان ها رخ داد سرشون رو بالا بگیرند تا تاریخ ببیند چهره هایی رو که بر طبل تجزیه ایران کوبیدند

سلام
بازی دیروز ملوان پرسپولیس یک صحنه داشت که ملوانی ها ادعای پنالتی داشتند. در تصاویر تلویزیونی کاملا مشخص بود که پنالتی نبود. گزارشگر اما دلش رضا نداد که این را اذعان کند ولی در حدی هم بی انصاف نبود که بگوید پنالتی بود! گفت مشکوک... کارشناسان داوری همه گفتند پنالتی نبود. اما اگر کامنتهای سایتهای ورزشی را نگاه کنیم هنوز کسانی را می بینیم که قاطعانه می گویند پنالتی بود و چه و چه... تعصب چشمها را کور می کند و دلها را سخت.
آیه ۱۶ سوره حدید را زیاد بخوانید.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد