میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

پاسخ به آینده!

چند شب پیش خوابی دیدم که در نوع خودش جالب بود. نشسته بودم روی مبل که یک خانمی همسن و سال خودم آمد طرفم و رو به من خطاب کرد: «بابابزرگ میشه یه سوال ازتون بپرسم؟». من هم بدون اینکه جا بخورم اجازه دادم و این نوه‌ی میانسال به یکی از اقدامات استراتژیکِ من در جوانی اشاره کرد و پرسید منظور من از به کار بردن عبارت «بلند مدت» در توصیف آن «سرمایه‌گذاری» دقیقاً یا حدوداً چند سال بعد بوده است؟! راستش من بلافاصله بعد از طرح این مسئله از خواب پریدم و نفهمیدم پاسخی برای این پرسش داشتم یا نه! ولی همینجا به این نوه گلم که اسمش را هم نمی‌دانم عرض می‌کنم: «باباجون اگه تا اون موقع جواب نداده از روح من رودربایستی نکنید، بکِشید بره این مایه دق را».

...........................

پ ن 1: کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «نگویید چیزی نداریم» از «مادلین تین» است و چون حدود 620 صفحه است کمی طول می‌کشد که آن را به پایان برسانم و از طرفی هم مدتی است که با مترو هم رفت و آمد نمی‌کنم و زمان-مکانِ رمان‌خوانیِ من محدود شده است به اقدامات پارتیزانی! خواستم بگم اگر کمی طول کشید علتش این است.

پ ن 2: انتخابات هم به پایان رسید و مطابق آراء دوستان، برنامه‌های بعدی «روسلان وفادار» اثر «گئورگی ولادیموف» و «دفتر بزرگ» اثر «آگوتا کریستوف» خواهد بود.


نظرات 6 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 06:33 ب.ظ http://fala.blogsky.com

یادش بخیر، منم توی مترو کتاب می خوندم،
و اگه خیلی شلوغ بود، موزیک گوش می کردم!

سلام
واقعاً یادش به خیر... انگار کلی ازش گذشته است

خزنده چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 01:51 ب.ظ

ناخودآگاهِ شما هنوز عجب دل پری از اون سرمایه گذاری بلند مدت به ثمر ننشسته داره که یقه رو ول نمیکنه توی خواب حالا سوال آن نوه ی میانسال، رنگ و بوی تمسخر داشت یا واقعا صادقانه کنجکاو بود؟

جای شما خالی، متروهای اینجا کتابخوانش ملس تره. خلوت تر، با سر و صدای خیلی کمتر. همراه کتابخوان هم بیشتر دارید. یکدفعه یک خانمی رو دیدم با کالسکه، خودش یک کتاب جیبی دستش گرفته بود، پسر ۳-۴ ساله توی کالسکه ش هم با یه کتاب مصور سرگرم بود، البته بیشتر باهاش کشتی میگرفت، ولی حداقل با کتاب کشتی میگرفت نه با اعصاب مردم... خلاصه که صحنه ی جالبی برای ثبت تصویر با دوربین بود. ترسیدم عکس بگیرم و به جرم تجاوز به حریم شخصی گیر بیافتم وگرنه عکس جالبی میشد. یک چیزی توی مایه های عکس کانال تلگرام شما.

سلام
واللا دور و بر ما پر است از این سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت که معلوم نیست چه زمانی قرار است ثمر بدهد! منم احتمالاً از محیط خودم تاثیر گرفته‌ام
فکر کنم سوال نوه از سر استیصال بود و درماندگی. تمسخر نداشت. به هر حالاون زمان احتمالاً به این نتیجه رسیدند که مسخره کردن نسلهای گذشته حتی به خاطر کارهای ابلهانه چندان مفید و کاربردی نیست!
تصویری که از مترو در آنجا دادی خیلی واضح بود. یاد آن مطلب مربوط به گرفت و گیرهای تجاوز به حریم خصوصی و ...افتادم اون عکس کانال محصولات خودم هستند البته قبل از گرفتار گوشی شدن فرزندان.

مارسی شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 01:24 ب.ظ

https://uupload.ir/files/aaqk_20210220_131905.jpg

شهر ما از امروز زرد شد و کتابخونه ها باز شدن✌

سلام
چه خبر خوبی و چه شروع طوفانی‌ای

قندک میرزا شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 10:35 ب.ظ

عجب خواب عجیبی

سلام

مهرداد یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 12:13 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

درود بر حسین خان
اول از همه بگویم می‌توانی این خواب را جدی نگیری چرا که اگر اشتباه نکنم تجربه ثابت کرده نوه‌ات هم پسر خواهد بود که در آن صورت به گونه‌ای خشن‌تر با تو سخن خواهد گفت چون احتمالا این نوه‌ ی در خواب با توجه به این که خانم بود و همینطور به این دلیل که بسیار تحت تاثیر پدر بزرگ آداب دان و با فرهنگش بود اینطور برخورد کرده وگرنه طبیعی بود که پدربزرگ رو به باد انواع و اقسام فحش و نفرین و تهمت بگیره و از طرفی ازش حسابی شاکی بشه که چرا به جای اعتماد به بیمه‌های عمر و سرمایه‌گذاری‌های این چنینی دو متر مغازه و ملک نخریده یا چرا دو قرون بیت کوین برامون نخریده لای متکا و تشک قایم نکرده. یا میگن آقای پدربزرگی که مثلا دلت خوش بوده کتابخون بودی چرا اصلا به روز نبودی به جای نوکر دولت و نوکر کارفرما بودن آقای خودت نبودی در نتورک مارکتینگ و ارز دیجیتال فعال نبودی یا یه مشاوراملاک برای بابای بدبخت ما باز نکردی تا هنوزم با پراید مسافرکشی نکنه. چرا پدر پولداری نشدی و برای بابای ما پدر بی پول شدی. اصلا چرا مهاجرت نکردی از این خراب شده. بعد شروع میکنه به زوم کردن روی پدر خودش: آره پدر ما هم که هر چی براش گذاشتی یا خورد یا خرج ماشینش کرد. این چه وضع تربیته.
پس میله جان با این اوصاف از این دست یادداشت ها بیشتر برایش به جا بگذار تا شاید بتواند درک کند که نسل ما در امن‌ترین و ارزان ترین سرمایه گذای‌هایی که می‌توانست برای آینده انجام دهد بعد از ثبت نام مکرر در قرعه کشی های ایران خودرو و سایپا حداقل این بود که اقدام به افتتاح بیمه عمرهایی کند که بیمه گر در زمان افتتاحشان به ما قول مبلغی را ‌داده بودد که می توانستیم با آن حداقل 5 خانه بخریم، البته دروغ نمی‌گفت، اما با این فرمانی که این مملکت پیش رفت اگر کرونا امانمان بدهد و زنده بمانیم هم در سر رسید بیمه ها شاید با پولش بتوان نهایتاً یک خانه رهن کرد و یا شاید یک پراید خرید.
البته می توانیم خوش بین باشیم که شاید آن نسل، ما و شرایطمان را درک کنند.
درباره کتابخوانی هم من فعلا در وضعیت شیب ملایم قرار دارم و حجم کتابی که میخوانم(خانواده تیبو) تقریبا چهار برابر کتابیست که در دست داری و این را هم در نظر بگیر من تقریبا یک ماه است که هنوز در جلد اول این کتاب به سر می برم.

سلام بر مهرداد

آره این میل درونی برای داشتن دختر خودش را اینجوری نشان داده است
آخ آخ بیمه عمر گفتی! این رو یادم نبود
مغازه هم والله اینقدر زیاد شده است که اصلاً نرو طرفش! این رو از من بشنو! اگه میخوای چنین خوابهایی نبینی این رو هم اضافه کن به لیست! میدونی تعداد مغازه‌ها در ایران چه نسبتی با کشورهای دیگر دارد؟! البته خب ... چی‌مون شبیه آدمیزاده که این‌مون شبیهش باشه!
برای امثال من که کارمند شده‌اند رفتن به میدان‌هایی نظیر ارز دیجیتال و ... یه جورایی خودکشی محسوب می‌شود. همین بورس که رفتیم برای هفت پشت‌مون کافیه!!
مشاور املاک هم ضمن احترام به درصدی از آنها که ... اصلاً حرفش را نزن که آمپرم بالا می‌رود!
پراید هم که اینقدر توی سرش زدید که قهر کرد رفت!
براشون بیشتر باید بنویسم... موافقم... باید بدونند که توی چه معرکه‌ای گیر کردیم
سلامت باشی

ماهور دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 10:54 ق.ظ

یعنی وسط یه عالمه اعصاب خوردی و مشکلات تا چشمم به این عکس اقاهه افتاد که چشماش بازه کلی خندم گرفت
خیییلی بااامزه است.

سلام
امیدوارم که همگی بر مشکلات فایق بیاییم
به هر حال باید یه جوری مخاطبان را حفظ کنم تا مطلب بعدی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد