میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

ژاله اصفهانی

  

در قسمت اول مطلب مربوط به امید آندره مالرو اشاره ای به شعری مشهور شد و سوالی در مورد نام شاعر... تقریباً اکثر کسانی که این شعر را شنیده اند همچون خودم نام شاعر را نمی دانستند. از حسن تصادف ، ایشان به شاعر امید نیز معروف بوده اند.

زندگینامه ایشان را از سایت بنیاد ژاله اصفهانی بخوانید.اگر حال خواندن شش هفت صفحه را ندارید ، این متن نیم صفحه ای ویکیپدیا هم جوابگوست. اگر آنقدر هم حسش نیست ... ایشان متولد سال 1300 در اصفهان و متوفی به سال 1386 در لندن ، که شصت سال آن را خارج از ایران گذراند.

مواردی که در خواندن زندگینامه جالب بود:

1- پدری که اصرار دارد نام دخترش را به یاد پرستار انگلیسی بیمارستان ، Ethel بگذارد اما چند سال بعد در برابر به مدرسه فرستادن او مقاومت می کند!

2- استاد فروزان فر از وی امتحان می گیرد و او با خواندن قطعه ای از اشعار خود اجازه ورود به دانشکده ادبیات را کسب می کند.

3- همسر ایشان از افسران حزب توده بود که در سال 1326 از ایران خارج شد و او نیز به همچنین...(یاد مراسم قولنامه کنان خودم افتادم!)

4- باشه... زیاده روی نمی کنم...

***

بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سرآمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
...
شاد بودن هنر است
شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد
...
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن
خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
...
شاد بودن هنر است
گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد... 

***

یادش گرامی باد...

.

پ ن 1: رضا جان باز هم تسلیت می گم...غم از دست دادن پدر...

 

نظرات 17 + ارسال نظر
امیر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ب.ظ http://www.moaleme91.blogfa.com/

سلام.
خوشم میاد با مذاق این روزهای بعضی وبلاگ خوانان مثل من آشنایید و طویل نمی نویسید :)
...
ممنون از معرفی این شاعر امید و آرزو :
شکوه آرزو را
بازگو کن
ندار از هیچ کس باکی ،هراسی
به هر چیزی نمیخواهی
بگو نه
اگر راه رهایی زیر سنگ است
تمام کوه ها را زیرو رو کن
وگر بشکست جام آرزویت
تلاطمهای دریا را
سبو کن.

سلام

حجت بر من تمام شد
.........
ممنون از همراهی با شعر

ص.ش شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ

چه خوب بودددددددددددد.
رضا دوست میله تسلیت عرض می کنم!.
پدر شانه ی محکمی است

سلام

ممنون ... آره واللللللللا

درخت ابدی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
کلامش محکمه و چیزی نخوندم ازش.
یحتمل خودش هم به چپ‌ها بی‌میل نبوده.

سلام
همین قسمت آخری خوراک مجری ها و تلویزیونی هاست... حتا در مجالس یادبود هم زیاد استفاده میشه...
یحتمل!
ایشون دکتراشون رو در مسکو گرفته و در جمهوریهای شوروی زندگی کرده سالها... قاعدتن باید تمایلاتی هم باشد ... اما من چندتایی از اشعارش رو خوندم توش نشونه واضحی ندیدم...حداقل میشه گفت استقلالش محفوظ بوده ...

قصه گو یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

مرسی مرسی مرسی
برای آدم تنبلی مثل من بهترین بود

سلام

شما اگه تنبلید پس ما چی هستیم

آنتی ابسورد یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ب.ظ

درود بر حسین عزیز
جالب بود.شاید فقط نامی از ژاله اصفهانی در خاطرم مانده باشد!
بهرحال از اینکه به فکرمان بودی و از تو کف درِمان آوردی،ممنون!

سلام
بازم خوبه در خاطرت بوده...یعنی قبلن شنیده بودی...من که همینم نبودم
و از این که در کف نماندی خوشحالم...یه نفرم یه نفره

مدادسیاه یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:45 ب.ظ

سلام
ممنون از معرفی شاعر.
من بند آخر را از " زندگی صحنه..." از بر بودم و به نظرم یک قطعه کامل می رسید. شاعر را هم که فکر می کردم مشیری است. بنابر این می شوم 18!

سلام
به خاطر از بر بودن هم یکی دو نمره مثبت می گیرید
اون تیکه خوراک مجری ها و سخنرانان است و فکر می کنم همه مان شنیده بودیم... من هم آن قسمتش را بلد بودم

یک لیلی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:03 ب.ظ

درود بر جناب میله بدون پرچم!
مدتها بود دنبال شاعر این شعر بودم.
شرمنده ام از تنبلی خویش !
ممنون که نادان تنبلی را از جهالت رهاندید.

سلام بر یک لیلی
بلکه هم بیشتر
...
ای بابا...خودم هم تا قبل از این نمی دونستم

سرونار دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ب.ظ

هم این شعرش هم اون که جناب امیر آوردند خیلی به دل نشست
اما متاسفم برای خودم که چنین شاعری را تا این سن و سال نشناختم

من هم به آقا رضا تسلیت میگم وقتی عزیزی از دست میره فقط امید می تونه دل آدم رو دوباره زنده کنه...
روزگارتان پر از امید...

سلام
متاسف نباشید... این که خیلی از شاعران و نویسندگان و ...و... را نشناسیم اشکالی ندارد ، این که نخواهیم بشناسیم مشکل دارد...این که درهای ذهنمان بسته باشد مشکل دارد...
......
هیچکس جای پدر رو پر نمی کنه
البته باید با حقیقت از دست دادنشون کنار بیاییم
هرچند سخت

منیر دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:16 ب.ظ

سلام
غم جاودانه ی عمیقٍ بی درمان و البته شیرین
به شیرینی زندگی که سخت تر از آن هنری نیست .
و شاد کردن هنری والاتر
..........
شعر جناب امیر هم قابل تامل بود .
ولی چه دلی !!
"به هر چیزی نمیخواهی بگو نه "؟!
"تلاطم های دریا را سبو کن "؟!

نمی فهمم !!
شکوه آرزو چی میشه اینجا ؟
و دیگر آرزوها ؟
هراسی که نهفته تو چشاشون ؟
فقط من ؟!
شادی من ؟!

عذر تقصیر ...
بنابراین هنر ، باید جانی بود تا رها شد !

........................
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست!
سپاس .

سلام
بی غمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد
..................
چون جواب دادن به این نکات چندپهلو کار کسی چون من نیست دست به دامن حافظ شدم که استاد چندپهلویی است و به قول خودش شش جهتی است... ایشون فرمود:
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت
ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود

..................
البته یحتمل مراد شاعر مسائل اجتماعی است که در آن تضاد بین آرزوها و تضاد بین من و دیگری و دیگران کمی متفاوت تر از مسائل فردی و احیاناً احساسی است ...
اما غیر از این قضیه:
با این رویکرد به مسئله فکر نکنم کسی باشد که جانی نباشد! آیا کسی هست که مدعی باشد جانی نیست؟؟؟
شما هر تصمیمی بگیرید به هر حال ممکن است خواسته و ناخواسته ، ئانسته و ندانسته با منافع دیگران برخوردی داشته باشد...
آن موقع هم شاید از درونتان سوالی مطرح شود که فقط دیگری؟ پس من چه؟
ولی فکر کنم همون جواب حافظ بهتر بود!
.........
بعله
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست!
ممنان

منیر سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ق.ظ

خب پس بیایید اینجوری بخونید جمله ی منو :
باید جان ی بود ( یک جان ... نکره )
...........
وقتی شما با حرف خودم بم ثابت میکنی که جانی ام باید از چندگانگی شکل و معنا ی کلمات بهره گرفت و سپس در رفت !
سلام

سلام
می دونم که جنبه اش رو داری و فرار نمی کنی
من صرفاً می خواستم بگم اونجوری که شما نگاه کردید خواه ناخواه همه جانی می شوند (البته جان+ی نکره )
فقط همین

سفینه ی غزل سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ق.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
......
اگر هیچ شعر دیگری هم نمی گفت همین کافی بود..
خیلی خوب بود ممنون.

سلام

به قول درخت محکم است

ترنج سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com

همیشه دلم می خواست این بازه ی زمانی که این خانم زندگی کرده، زندگی می کردم. چیزکی می شدم برای خودم احتمالا.

سلام
شاید...نمی دونم ...البته واقعاً دست کم بوده اما از اون طرف همت زیاد بوده... این هم در نظر بگیریم که خواهندگان اون دوران الان زیاد شدند!! اگه امکانش فراهم بشه باز دست زیاد میشه و...
اما باهاتون موافقم...حالا ایشون به کنار(چون مدتها بیرون بودند و ارتباط با مخاطب قطع بود) اما هیچ شاعری یا نویسنده ای حالا حالاها این بخت را نخواهد داشت که آن میزان مخاطب را داشته باشد...
همه چی اولاش ... ما هم باید سعی کنیم یه حرکت جدید بزنیم

هژیر سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:43 ب.ظ http://sunset100.blogsky.com/

شعرش که زیباستحالا چپ یا راستش چه فرقی میکنه.

سلام
البته

دیوانگی محض من چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 ق.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

پس شاعرش این خانم اصلا نمیدونستم ولی معرفی خوبی بود

رضا چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

ممنون از معرفی این شاعر اشعر زیبای دارد
شاد کردن هنری والا تر
چه عالی گفته

سلام
مخلصیم قربان

روحش شاد

مهرگان جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://mehraeen.blogsky.com

باعث تاسف بود که ایشون رو نمیشناختم. و سپاس ازینکه معرفی اش نمودید.
چه شعرهای ناب و لطیف و پر مفزی هم دارند. روحمان تازه شد.
البته یکجا گفته اند : " شاد بودن هنر است" و در جای دیگر " بی غمی عیب بزرگیست ..."
خلاصه خوشحایم که دست کم مشمول یکی ازین دو حالت شدیم!

سلام
خواهش می کنم
یادش گرامی واقعن این چندتایی که خوندم عالی بود
.......................
اما در باب اون دو تا:
منظورش از بی غمی دقیقن جمله قبلش است یعنی بی خبر از همه خندان بودن , همچون یک شکلک بی جان حس و احساسی نسبت به رنج دیگران نداشتن و یا غم دیگران را دایورت کردن و...
درطرف دیگر اما شاد بودن هنر است را با یک اگر مقید مشروط می کند:
گر به شادی تو دلهای دگر شاد شود
یعنی این شاد بودن است که هنر تلقی می شود از دیدگاه شاعر و به همین خاطر است که اون بالاتر می گوید شاد کردن هنری والاتر...
لذا این دو تا موضوع به هم مرتبط اند و همه آدمها را پوشش نمی دهند! البته شما هم قطعن آدم بیغمی با تعریف بالا نیستید به شهادت بلاگهایتان پس مشمولید

Reza یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:48 ق.ظ

Salam Amoo hossein
bazam mamnoon az hamdardit va zahmati ke keshidi omidvaram dafe badi ba shadio khoshi hamdigaro bebinim
man bad az modati toonestam sar behet bezanam va in postet ro didam
baraye to va khenavde arezooye shadi va salamati mikonam

سلام رضا جان
مخلصیم... ایشالللا سایه مادر مستدام باشه...
واقعن امیدوارم که با شادی مشتی همدیگرو ببینیم
ممنون رضا جان
قربونت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد