میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

حیرت نامه

شقیقه اول:

وقتی ایران در زمان فتحعلیشاه قاجار با تعرض همسایه قدرتمند شمالی , روسیه مواجه شد; دربار ایران تصمیم گرفت برای ایجاد تعادل قوا از قدرت رقبای روسیه تزاری در عرصه بین الملل استفاده کند. یکی از گزینه ها انگلستان بود. لذا یکی از درباریان به نام میرزا ابوالحسن خان ایلچی مامور می شود تا پیام دوستی و طلب کمک ایران را به دربار انگلستان برساند. میرزا از تهران عازم می شود و از بخت خوش ما , تمام دیده های خود را مکتوب می کند و ما می توانیم آنها را در قالب کتابی با عنوان "حیرت نامه" بخوانیم. سفرنامه اولین سفیر ایرانی و کمی بعدتر اولین وزیر امور خارجه ایران به بلاد فرنگ...

طبیعتاً میرزا با دیدن اوضاع و احوال بلاد فرنگ مدام دچار حیرت می شود. از صنعت چاپ و روزنامه و کتاب و با سوادی مردم و اهمیت آنها به خواندن گرفته تا دیدن چیزی به نام اسکناس و یا دیدن ساختمان ها و پارک ها و مجالس مهمانی و این قبیل مسایل...همه باعث حیرت میرزا می گردد. (که می توانید برخی از این حکایت ها را اینجا بخوانید)

ابوالحسن خان مدت قریب به 18 ماه در لندن می ماند و پس از آن در معیت همراهان انگلیسی خود از طریق دریا عازم وطن می شود. از بخت بد یا بخت خوش میرزا, کشتی دچار طوفان می شود و نهایتاً از برزیل سر در می آورد. ایلچی , احتمالاً اولین ایرانی است که پا به قاره آمریکا گذاشته است. سفرنامه ایلچی تا رسیدن او به ریودوژانیرو ادامه دارد و او تعاریفی هم از این شهر نگاشته است اما کتاب در همین جا خاتمه می یابد و گویا دست نوشته های او از بین رفته است....

شقیقه دوم:

محققان و تاریخ نویسان در زمینه علت ناتمام ماندن نوشته های میرزا ابوالحسن خان ایلچی دچار سردرگمی و خماری فراوان شده اند و تتبعاتشان به جایی راه نیافته است اما باید به عرض ایشان برسانم طی بررسی های دقیق و موشکافانه اینجانب , علت ناتمام ماندن این نوشته ها مشخص شده است. البته لازم است که همینجا از دقت نظر و راه گشایی های سفارت ایران در برزیل کمال تشکر را بنمایم که اگر نبود ظرافت بینی های ایشان , این معمای تاریخی کماکان لاینحل باقی می ماند.

میرزا در برزیل دچار بیماری لاعلاج "تفاوت فرهنگی" شده است!!

شقیقه سوم:

طرف رفت پیش رمال , جهت باز کردن یکی از گره های موجود در زندگیش... رمال که از وجنات و سکنات طرف خوش خوشانش شده بود گفت که جهت باز شدن گره ,باید دعایی در یک جای خاص شما , بنویسم... اجازه نوشتن را گرفت و بعد از کمی قلمی کردن , لمس و تماس را آغاز نمود. طرف مذکور بالاخره کمی دوگوله اش به کار افتاد و از اعمال رمال به شک ... و پرسید:

جناب رمال مشغول چه کاری هستید!؟

رمال محترم فرمود که چیزی نیست و خیالتان راحت باشد... این شک و سوال شما ناشی از بی اطلاعی شما از مقوله تفاوت فرهنگی است!

رمال به کار خود ادامه داد و خلاصه کم کم , کار به چاکرادرمانی پیشرفته عمیق رسید. طرف, متعجب و متحیر پرسید جناب رمال مطمئنید که مشغول نوشتن دعا هستید!؟ رمال گرچه ژولیده بود اما چون مشتری مدار بود پاسخ داد که فکر بد به خودت راه مده که این احساسی که الان به شما دست داده است و سوالی که مطرح می فرمایید ناشی از یک سوء تفاهم به دلیل تفاوت در مفاهیم فرهنگی است...

طرف بعد از کمی تامل گفت چناب رمال لااقل لطف کنید و این در ورودی را ببندید چون آنگونه که از چهره و موبایل باقی مراجعان و منتظران مشخص است آنها هم همانند برزیلی های مادرمرده متوجه امر تفاوت در مفاهیم فرهنگی نیستند و احیاناً پیش خودشان فکر می کنند شما دارید به من تجاوز می کنید...   

نظرات 26 + ارسال نظر
مهسا جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ق.ظ http://deleasemooni.blogsky.com

سلام
وب جالبی داری
خوشحال میشم به منم سر بزنی و نظراتم بگی

سلام
ممنون
خودمم خوشحال میشم که بتونم به دوستان سر بزنم اما چه کنم که وقت تنگ است و قلندر بیدار...

رها از چارچوب ها جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/


آقا گیر دادین هان!
حالا ما یه تفاوت فرهنگی با یه جای دنیا پیدا کردیم ...
.
روزنامه جمهوری اسلامی سوال خوبی مطرح کرده بود، پرسیده بود اساساً این نماینده شریف ما در استخر مختلط چیکار داشته اند که حالا سر تفاوت و تفاهم بحث می کنیم؟
البته این بنده حقیر هم به نوبه خود به محض شنیدن خبر همین سوال به ذهنم خطور کرد ولی کسی نداشتم که ازش بپرسم
به هرحال... هر چه خوبان همه دارند اینها یکجا دارند

سلام
نه بابا من داشتم استخر خودمو می رفتم چی کار داشتم به این کارا...
یه برنامه کوتاه هم در مورد میرزا ابوالحسن خان دیدم در حد 10 دقیقه...
این خبر هم که ...
وگرنه ما و گیر دادن!؟ این چه حکایت باشد
......................
در باب سوال روزنامه... واضح است که ایشان برای شنا رفته بودند...(من نمی دانم البته که آیا در بلاد برزیل استخر غیر مختلط یافت می شود یا خیر) ... رفتن ایشان به استخر مختلط سوال من نیست (چون محتملاً خود من هم بودم می رفتم .... هرچند از طرف ایشان که ویترین ما هستند و از هزار گیت و گزینش گذشته اند کمی توفیر دارد) اما خب توجیه قضیه باعث خنده ما شد....

مهدی نادری نژاد جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
بالاخره همین تفاوت ها است که سفرنامه هارا درست میکند!!!
راستی درنگ چه شد؟

سلام برادر
و جذاب تر...
..............................
درنگ گفتی و کردی کبابم!
به گل نشست اما خب تجربه ای شد...حالا شاید بخش تاریخ رو یه جورایی در همین جا راه بیاندازم... مثلاً یه بار در هفته هم اینجا یه مطلب در اون رابطه یزنم... این برنامه رو برای خرداد و شروع سال سوم وبلاگ گذاشته ام کنج ذهنم
ممنون که سراغش رو گرفتید

امیر جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ق.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

جالبه. اونقدر عقبیم که اگه الانم یکیمون بره خارج میتونه یک حیرت نامه بنویسه یا یه پا حاجی بابای اصفهانی بشه

سلام
یک حیرتی که در قرن بیست و یکم دست می دهد در باب وجود آرامش است...طرف به یک کشور جهان سومی دیگر هم که می رود اذعان می کند بابا عجب آرامشی!! یا رفته یه جایی که باید 16 ساعت در روز کار کند اما از داشتن آرامش و اینا حیرت می کند...
چیزی که من زیاد از این حیرانان شنیده ام

بونو جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ق.ظ http://filmfan.blogfa.com/

بابا ای ول
آنهم چه تفاوتی

سلام

ص.ش جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

سلام .
جدی می فرمایید؟ من نشنیده بودم . یعنی اخبار زیاد نمیبینم .نمیدانم کارم خوبست یا نه . ۱مدتی روزنامه می خواندم انهم چون آگهی استخدام هارا ورق می زنم!
راستش را بخواهید من خودم اگر بروم بلاد کفر بعضی چیزهارا شاید امتحان کردم و شاید کشتی مابرود از سواحل امریکا سردربیاورد.برزیل گفتید یاد ۱ رقص برزیلی افتادام به نام سامبا.و در مورد سفرنامه من که تا بحال نرفتم بلاد خارجه. .اما تاریخ را اگر بیاورید اینجا بدک نیست ها! من خودم یاد امتحان نهایی ۳ دبیرستان افتادم. :
ریاضیات گسسته: ۱۹.۵
تاریخ -۹- (به خدا ! با نمره ترم پیشم حمع شد قبول شدم)
الان اصلن شیمی هم یادم رفته مثلا تعریف مولاریته و اینا چی بود؟؟
(کلی یادداشت خطی دارم کی اینا روتایپ کنه با لبتاپی که فارسی نداره؟)
اصلنی ها : دیس ایز سیم الد استوری این د سیم الد وی

سلام
نمی دونم بگم کار خوبیه یا نیست... حالا آگهی ها مثمر ثمر واقع شد؟ اگه شد پس باقی صفحات رو هم نگاهی بیاندازید که یه وقت مدیون نباشید
بالاخره بلاد کفر است و امتحان... به خصوص با اون نمره مشعشع تاریخ
تاریخ را هم خواهم آورد...به هر حال نمره شما وادارم کرد که یه کاری بکنم
مولاریته و مولالیته ...اوف منم هیچی یادم نیست به میلا قسم...
یس آو کورس

درخت ابدی جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.

از حیرت‌نامه، بخش اختلاط زن و مرد در مجالس جالب بود. نظر مثبتش رو هم در چنان لفافه‌ای پیچیده که مپرس!
می‌گم شانس آوردیم که سفر دسته‌جمعی به برزیل جور نشد، وگرنه نا می‌اومدیم تفاوت فرهنگی رو واسه بقیه جا می‌نداختیم، آبرومون رفته بود. حالا نه در سطح جهانی، لااقل تو همین وبلاگستان.

سلام

فکر کنم از ترس همسر یا همسران گرامیشون کمی در نوشتن , تامل می کرده است!! در برزیل احتمالاً قلم را بر صخره ای کوبیده و رفته وسط!!
....
از بیخ گوشمان گذشت... مخصوصاً من که این هوا تفاوت فرهنگی دارم

مرد مرده جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.dead-notes.com/

سلام میله جان.
با یادداشتی بر ناتور دشت سلینجر به روزم ... خوشحال می شم نظرت رو در مورد یادداشت ام بدونم ...
ممنون.

سلام
خواندمت و تجدید یادی از این کتاب محشر شد...
ممنون
یادداشت خوبی بود برادر

اسکندری جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ب.ظ

هوشمندانه بود.لایک!

سلام
ممنون
اگه توی یه کشور دیگه بودیم به خدا نمی دونستیم از بی سوژه ای چه گلی به سرمون بگیریم

hazhir جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:06 ب.ظ http://zoo5000.blogfa.com/

سلام.نمایشگاه نزدیکه.بدجور بوی کتاب همه جا پیچیده.

سلام
هرچند بوی نمایشگاه سال به سال تحلیل میره اما خب...

مهرگان جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

سلام
پس این بود معمای غریب تفاوت فرهنگی!

حکایات حیرت نامه اش را هم خواندم و بسی متحیر شدم! انصافا دمش گرم
ضمنا این شقیقه بندی متن ایده ی جالبی بود.

سلام
بله...ما دیر کشفش کردیم...شرلوک نداشتیم دیگه...حالا داریم
دمش گرم...اما خب بدبخت شد بعدها با امضای عهدنامه ترکمانچای...
..............
آره دقیقاً در آخرین لحظه به ذهن رسید...قبل از گذاشتن مطلب

محمدرضا جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
بنده در استخر مختلط دنبال گوزن می گردم!

در همین راستا و در راستای نزدیکی نمایشگاه کتاب بنده به شما کتاب بسیار خواندنی «نخستین مسلمانان در اروپا» نوشته ی برنارد لوییس ترجمه ی محمد قائد نشر کارنامه را معرفی می کنم. فقط از دیدن قیمت پشت جلد کتاب هیجان زده نشوید یکوقت!

در راستای تفاوتهای فرهنگی و اینها بسیار لازم است خواندنش.

سلام
آره دیگه دقیقاً من شقیقه هایش را گفتم که دیگه خود دوستان محل خروج گوزن را در این پازل بیابند
.......
ممنون از پیشنهاد همراستایتان...
مدتیست که کلاٌ هیجانزده نمی شوم...

رها از چارچوب ها جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ http://peango.persianblog.ir/

درخت جان والا دیگه ما نمی خواستیم ریا بشه
اما به خاطر همین عدم تفاهم فرهنگی پی ماجرا رو نگرفتیم
والا به قرعان
(ولی حالا خودمونیم خدا وکیلی رسوایی هم عالمی داره یکی این تور لعنتی رو راه بندازه)

سلام درخت بر شما

فرواک شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
چی بگم....
همین که یادم می افته این بیت:
واعضان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند

سلام
البته خلوت مال قدیما بود الان در جلوت هم بعضی ها مشغولند

محمد رضا ابراهیمی شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ب.ظ

سلام
اون جناب سفیر اگر غلط زیادی نمی کرد و به کشور دوست و همسایه (افغانستان) می رفت نه شما را دچار شقیقه می کرد نه خودش را دچار تفاوت فرهنگی.
این آقای ایلچی مجلس مختلط رو خیلی خوب اومده بود و مزایایش رو خیلی جالب تفسیر کرده بود.

سلام
البته در همین کشور خودمان ما دچار شقیقه می شویم! آقایون بالاخره اگه شده از زیر سنگ هم یه گوزنی گیر میارن!!
دیدی چه شاعرانه آب از لک و لوچه کلماتش راه افتاده

فرزان شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود....
آقا ...بلاخره طرف عاقبت بخیر شد...
این چاکرا درمانی هم برای خودش عجب واژه ایه ها__ طنزش حرف نداشت..

سلام
ظاهرا که این طور است...
پاپوش بود اصلاً
....................................
من این واژه را خیلی دوست دارم

laleh یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ http://nocomment.blogsky.com

harchi ke booye dastan bede man doost daram :) inshallah inam bekhoonam ye roozi :)

al baghi majara nazar nadam behtare vallah! in harfa goftan nadre ke! zeshte! ozre badtar az gonah daran tahvil mellat midan valla!

سلام

...............
عذر بدتر از گناه عبارت خوبیه
یاد حکایت ناصرالدین شاه و دلقکش (کریم شیره ای(؟)) افتادم و این قضیه عذر بدتر از گناه

هیچکس یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ http://waveofocean.blogfa.com

نمیدونم چرا اختلافات فرهنگی در حد آبروریزی بین المللی هست.
بعد قسمت جالبتر ماجرا اینه که کسی هم ککش نگزیده.نه دولت نه ملت.حالا یه جای دنیا یه اتفاقی افتاده .یه اختلاف فرهنگی.این جوری بهش نگاه میشه.

سلام
آره در حد همین جوک و اینا... بخندیم دور هم... آبروی ملی که دوزار ارزش نداره که!

امیر یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ب.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام . فیلم موسیو لوزار را دیده اید ؟ اگه میخواید آشنا بشید یه چیزایی نوشتم
راستی سرتون شلوغه میبینم

سلام
نه ندیده ام اما خدمت خواهم رسید
سرم شدیداً شلوغه اما نه آن قدر که به دوستان سر نزنم ... سر می زنم و می خوانم و اگر کامنتم بیاد می کامنتم

دایناسور یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
اصلا این برزیلی ها جنبه ندارند.نه جنبه شوخی دستی دارند نه جنبه تفاوت فرهنگی!
حتما جنبه باخت هم ندارند خوب شد نرفتیم با تیم ملیمون سولاخ سولاخشون نکردیم

سلام
می بینی تو رو خدا هزینه جنبه نداشتن اونا رو ما باید پرداخت کنیم
حتماً ندارند قربان حتماً... من دیدم که بعد از باخت بعضی هاشون گریه هم می کنند مثل ما با جنبه نیستن که به صغیر و کبیر فحش بدهند...
واقعاً خوب شد نرفتیم...بچه زدن نداره که ...تازه می رفتیم اونجا و احیاناً شیث رضایی و نصرتی رو هم می بردیم دیگه واویلا می کردند این بی جنبه ها

نِد نیک دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir


از کجا رسید به کجا

طنز نویس ماهری شدی. چذا کتاب نمی نویسی؟ البته اگه اجازه نشر بدن

سلام
ممنون
زندگی و تاریخ ما هم همینجوریه دیگه آدم خنده اش می گیره از کجا به کجا رسیده است!!
حالا زوده
ممنون

سفینه ی غزل دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام جناب میله
من بازم دیر رسیدم. شما هم که هزار الله اکبر سریع الآپ!
میگم یادتونه همین چند وقت پیش یکی از همین بزرگان اشاراتی داشت به اشتراکات فرهنگی ایران و برزیل؟

سلام
اشتباه از من هم بود... من فکر کردم امروز دوازدهمه و چهار روز از پست قبل گذشته! اما مثل اینکه سه روز گذشته بود!!
یادم نیست ولی احتمالاً اون بزرگ یا میخواسته برای اون پرونده معروف زمان بخرد... نه؟
همین دیگه ... بزرگان از این حرفا می زنن و یه عده هم باور می کنند و بعدش به واسطه این باور غلط میرن در استخر و چیز و اینا بعد می بینن ای بابا چه هوا تفاوت فرهنگی
تنها اشتراکی که اون موقع ما دیدیم این بود که رییس جمهورشون با لباس خونه اومده بود اینجا

سرونار چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:11 ق.ظ

دستت درد نکنه
دفه ی سوم بود خوندمش اما بازم کلی خندیدم
مخصوصا شقیقه ی سومش

سلام
قابلی نداره

قصه گو شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:00 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

با ندا موافقم
طنزت حرف نداره

سلام
ممنون

Hamid پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:14 ب.ظ

۵ شخصیت ایرانی حیرت نامه رو میشه بگید

سوال سختی است
5 سال قبل همانطور که در یکی از کامنتها به گمانم نوشتم یک برنامه 10 دقیقه‌ای در مورد حیرت‌نامه دیدم و این مطلب را نه برای معرفی کتاب بلکه بیشتر جهت اشاره به موضوعی که آن زمان موضوع روز بود نوشتم. اما خود کتاب حیرت نامه را می توانید به راحتی دانلود کنید.

نادر شنبه 18 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 08:14 ب.ظ

اولین نفر که به آمریکا وارد شد محمد سیاح بود

سلام
ضمن تشکر از تذکر جنابعالی باید عرض کنم که من نوشتم اولین نفری که پا به قاره آمریکا گذاشت... البته یک قید احتمالاً اضافه کرده بودم جهت محکم‌کاری!... اما حاجی سیاح حدود 70 سال بعد از میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی پا به آمریکا گذاشت و آن طور که نوشته‌اند اولین نفری است که به تابعیت آمریکا درآمده است و قدر مسلم آن است که اولین نفری است که سفرنامه‌ای در خصوص سفر به کشور آمریکا نوشته است.
متشکرم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد