میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

ادامه ره آورد ها!

 پیرو پست قبلی برای این که سوالات بدون جواب (البته جوابی در حد خود من) نمانده باشد ,خط سیر سفر نوروزی : تهران – نطنز-  اردکان – میبد – یزد , بود. و در مورد سوالات:

1-      در هنگام ورود به شهر میبد , تابلویی است که ورود شما را به زادگاه خردسال ترین شهید دفاع مقدس خوشآمد می گوید. کودکی 12 ساله ... جنگ اصلاً چیز خوبی نیست و این هم حرف جدیدی نیست...برگشتم به 12 سالگی خودم که هنوز دو سه سالی به پایان جنگ باقی بود... در مدرسه ای بودیم که بعد از هر عملیات چندین تشییع جنازه داشتیم... برادرم متناوباً در جنگ حضور داشت اما شهید نمی شد! و ما جلوی همکلاسا کم می آوردیم !! البته دعا نمی کردم شهید بشه وگرنه ردخور نداشت!!! (اینجا و اینجا در مورد کوچکترین شهید...اولی رو از دست ندید با عکس فرهاد مجیدی!!)

2-      مسجد بنایی بی رقیب است. در یک خیابانی که دو تا مسجد قدیمی و یک مسجد نوساز است اگر دیدیم در زمینی خالی , گودبرداری شده است و تابلویی که روی آن خبر از ساخت مسجد فلان را می دهد, نباید تعجب کنیم. بعد از رسیدن به هدف هر ایرانی یک پیکان و هر روحانی یک مسجد و هر ایرانی یک ستاد ,حالا هدف بعدی هر نمازگذار یک مسجد است ... با این وضعیت که ما داریم پیش می رویم عنقریب در خبرها خواهیم خواند: در ازای صدور پانصد هزار بشکه نفت خام به چین , دو محموله دویست و پنجاه نفری نمازگزار چینی وارد کشور شد.!!

3-      اول می خواستم حتماً یه جوری بگم که ساخت داستان های آنچنانی ارتباطی با نوع دین ندارد... یعنی بیشتر به ظرف مربوط است تا مظروف , اما دیدم یه کم بی انصافی در حق خودمان است ... در ممالک دیگر هم ظرف های چندان متفاوتی نداریم (با توجه به رمان های خوانده شده می گم)... پس نتیجه ای که من گرفتم این بود که این از تبعات همان مظروف است... بماند... اما قضیه چنار: یکی از دیدنی های اردکان مکانی است به نام پیر سبز چک چک , یکی از مکان های مهم زیارتی زرتشتیان.  اینجا و اینجا و اینجا

4-      در قسمتهای مرکزی ایران تقریباً در هر روستایی یک قلعه موجود است, کاربرد این قلعه ها هم حفظ جان و مال و ... در مقابل تهدیدات بوده است. داخل بیشتر این قلعه ها, اتاق اتاق است که هرکدام متعلق به یک خانوار بوده است و همین از یک طرف نشانگر آن است که مردم هر منطقه , خودشان به فکر حفظ کلاه خودشان بوده اند. این قلعه ها عموماً متعلق به قرون 4 و5 به بعد تا همین اواخر است...دوره تاخت و تاز و غارت و... دوره ای که طبیعتاً چراغ تفکر و خردورزی کم کم , کم فروغ تر می شود. (البته قلعه هایی که متعلق به دوره پیش از حمله اعراب باشد هم هنوز هست , مثل قلعه ایرج در ورامین, اما خب کاملاً این قلعه ها کارکرد نظامی- حکومتی داشته است و داستانش سواست...ببینید بد نیست: اینجا و اینجا و اینجا)... در هر صورت احساس عدم امنیت در وجود ما ریشه تاریخی هم دارد... اما این از یک طرف بود! اون طرفش این سوال است که چرا دیگه قلعه نمی سازیم؟؟ کار از قلعه و اینا گذشته!! پولت توی جیبت مثل برف در مقابل آفتاب تموز آب میشه! قلعه به چه کار میاد...تازه موضوع سوال بعدی هم هست...

5-      امسال که به ولایت رفتم در همان بدو امر دو خبر مرتبط با دزدی شنیدم : نخست تعدادی گنجیاب زیر امامزاده را کنده اند به هوای گنج!! که دو سه تا از اهالی باقیمانده(!) متوجه صدا می شوند و خلاصه دزدان فرار می کنند (البته دزد که نه اوشکول! آخه روستایی که گردش مالی اش در تمام طول دوران حیاتش چس مثقال نبوده گنجش کجا بود؟ تمام روستای ما سوراخ سوراخ شده...واللللا) و مورد دوم که خیلی دردناک است; گله کوچک روستا که تقریباً تمام دارایی آنها محسوب می شد شبانه به سرقت رفته شده (و این دومین سال است که این اتفاق می افتد)... فکر کنم یکی دو سال دیگه همین سه چهار نفر باقی مانده در روستا هم قید آنجا را بزنند و بروند شهر پی کار نگهبانی و فعله گی و... بگذریم بزرگترین خطر برای یک گله کوچک , انسان است, انسانی که تحت شرایط اقتصادی مملکت که از دوران مادها تا کنون به این خوبی نبوده است, دست به هر کاری می زند حتا دزدی از چند تا آدم مفلوک...

6-      هر چهار گزینه و البته گزینه های دیگر می تواند درست باشد اما... گزینه الف محتملاً بیشتر به زبان می آید (در میبد یک آسیاب آبی دیدم وسط بر و بیابان که 40 متر زیر زمین بود و با آب قنات کار می کرد... من که ای ول آوردم حقیقتاً از سیستمش از دقتش از محاسباتش... من شرمم میاد پیش سازنده این آسیاب به خودم بگم مهندس!!) ... گزینه ج هم البته قابل تامل است; آدم می ماند که این هموطنان صدها سال پیش ما چرا ماندند وسط کویر و به لطایف الحیل سعی کردند بر طبیعت غلبه کنند و کردند... نمی توانستند مهاجرت کنند بروند یک جای بهتر!؟ راحت تر نبود!... گزینه دال البته بر لب جاری نمی شود بلکه اتومات خودمان دنبال اون زاویه هستیم ضمن این که دیجیتالیسم این مشکل رو حل کرده!

 

نظرات 26 + ارسال نظر
ص.ش سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:37 ب.ظ

چه سفر پرباری.............
من هنوز سردر نیاورده ام که جطور انها قنات ها را به این دقت می ساخته اند انهم درست در یک خطی که ئهانه همه قنات ها را بهم وصل می کند انهم کجا؟؟؟؟؟؟؟؟ریر زمین .. جل الخالق..هرطوری فکر کردهام نشده..

سلام
واقعاً این نکته ایست که می توان به آن فکر کرد...به خصوص که آن را در کنار الانمون بگذاریم که با این همه وسایل مدرن تونل مترومون روبرو هم در نمیاد!!!!
فکر کنم مثل بنجامین باتن ما داریم برعکس مسیر تکامل رو طی می کنیم

هیچکس سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ http://waveofocean.blogfa.com

از کلید مبسوط شما سپاس.

سلام
البته میشه کلیدها ساخت ...
ممنون

آنتی ابسورد سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ

*آفرین دمِتون گرم رفیق.بهترین جوابها رو دادی.
*بخصوص سوال ششمی که باعث شده بود از درد حاصله اش جواب همه ی گزینه ها رو فراموش کنم!وگرنه منم بلد بودم.خیال نکنی فقط خودت باهوشی!

*در مورد سوال چهارم که دردش کمتر از سوال ششم نبود حتا تا مغز استخون می رسید یاد همه ی ادوار محنت افتادم.تحقیر تاریخی در ادوار مختلف.2قرن سکوت مطلق کم کمش تعلیق در زندگی عوام و خواص و خلاصه زیر یوغ برده گی و بنده گی...کی میگه مشکل فقط تعلیق اندیشه ی ایرانی هاست؟کی گفته مشکل فقط سکوت ایرانی هاست؟... همه انگار یادشون رفته ایرانی ها چقدر تحقیر شدن و هنوزم دارن میشن.روان پریشی آقا.روان پریشی نسل اندر نسل ریشه دوانده.بگذریم...

سلام رفیق
اختیار دارید... چه حرفا چه چیزا...ما کجا و ادعای هوش کجا...آن هم انحصاری...
در مورد اون قضیه هم فعلاً یه آه می کشم تا بعد...
الانش خیلی بدتره فقط

مدادسیاه سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ب.ظ

درود بر میله مسافر
میله جان می دانی آسیاب یک نوع بیشتر ندارد و آن همانی است که در سفر دیده ای؟ آسیاب مرکب از آس است و آب . آسیا اگر با باد کار کند به آن آسباد می گویند. آسباد های ایرانی ساختار های بسیار جالبی هستند که بر خلاف انواع هلندی که محور آنها افقی است، دارای محور عمودی اند و بخش بادگیر آنها از دو نیم ستوانه مختلف الجهت بر روی یک محور تشکیل شده است.

سلام بر مداد گرامی
نکته خوبی را یادآوری کردی...ممنون
یاد اون وسیله دستی مادربزرگم برای آرد کردن افتادم: دستاس
دست باضافه اس...با دست می چرخوندند و دو تا سنگ روی هم می لغزیدند...
و اما آسباد: یکی از بستگان در سفری کاری به خواف عکس هایی از این آسبادها انداخته بود و دیدم...حسرت می خوریم فقط...
ممنون

محمدرضا سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

سلام
فکر کنم در یکی از همین رفت و آمدهای نوروزی از کنار هم گذشته باشیم!

سلام
احتمال برخورد من و تو به صورت تصادفی خیلی بالا رفته دیگه
اگه تو هم مثل من اذن دخول می گرفتی حتماً می دیدمت حالا یا هنگامش یا بعدش

آیدا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ http://1002shab.blogfa.com/

جالب بود.مثل همیشه.
راستش منم خیلی به گزینه ج فکر می کنم.چرا؟

سلام
ممنون
از نظر من احتمالاً وابستگی به زمین زراعتی اجدادی و کمبود زمین در مناطق دیگر(هرجا زمینی مناسب بوده ساکنینی داشته قاعدتاً) و عمدتاً نبود شغلی غیر از کشاورزی و... فکر مهاجرت را کمتر به سرشان می انداخته و در عوض بیشتر به فکر رفع مشکل همان منطقه بوده اند و لذا می بینیم بعضاً کیلومترها قنات احداث شده تا آب را به منطقه ای که زمین زراعی مناسبی داشته برسانند...
اما حالا وضع متفاوته ، مهاجرت خیلی ساده تره ...
این چیزیه که فعلاً به فکر من می رسه

مرمر چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ق.ظ http://freevar.persianblog.ir

سلام

امیر چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ق.ظ http://moaleme91.blogfa.com/

سلام. سفرهاتون پربار
همه عید نوروز میرن شمال شما میرین گرمترین جای ممکن
اینکه انسانها بزرگترین خطرند که چیز بدیهیست.همیشه همه جا انسانها مزاحم حیواناتند. اگه انسانها نبودند نسل هیچ حیوانی منقرض نمیشد
چی بودیم چی شدیم !! اینو قبول دارم

سلام
تنها زمان رفتن به این مناطق همین عید نوروز است (البته برای ما و شما که با بچه مدرسه ای ها سر و کار داریم) در تعطیلات تابستان که پوست آدم کنده می شود برود اینجاها! زمستان هم که نه تعطیلات خوبی پیدا می شود و نه سرمای کویری اجازه می دهد سفر خوش بگذرد...لذا بهترین زمان سفر به این مناطق الان است... شمال که هر فصلی می شود رفت
...

ممنون

دیوانگی محض من چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ http://pencilarezoo.blogfa.com/

سال نو مبارک عزیز پس حسابی عید گشتی در حد تیم ملی من که تهران بودم ولی خوف بود کاش خبر میدادی همگی میرفتیم

سلام
سال نو مبارک
حسابی که نه اما خب خوب گشتیم
ماشینم فقط یه دونه جای خالی داشت

آهو چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ق.ظ

سلام. بقول مشهدیا: چی همه رهاورد!
خوشا سفر و خوشا از سفر، پختن.
1-اتفاقا مامانم همیشه میگه اگه میدونست شوهرش قراره اعصاب و روانش رو تو منطقه جا بذاره،دعا میکرده شهید شه!و ما به هردو حق میدیم.جنگ چیز بدتریست اگر سربازان،نصفه ونیمه برگردند...
2- 33سال حضور مداوم آقاقرائتی در تلویزیون که همراه با افزایش حداکثری دور کمرشان بود،الکی که نیست.البت فک کنم این تعدد مسجد به نوع شهر هم بستگی داره.مثلا یزد دیار عارفان و دلسوختگانه گویا.
3-خوشابحالت اگه توش رفته باشین و صدای چک چک آب هم بیاد
4-الان دوره ی جنگ نرمه آقا.قلعه های ما برنامه های تحلیلی صداوسیمای ماست.20:30.مجله خبری.خاله شادونه
5-ما هیچ
6-ما نگاه
جاوید میله.

سلام

به خصوص که به قول مشهدیها بعضی کارا رو هم در کنار خانواده "طبیعی" (به کسر ط) کرده باشی...
1- همت تان مستدام... البته من از خاله خود با این دو گوش خودم شنیدم حاضر بود پسرش زنده باشه حتا اگه روی تخت یا ویلچیر و اینا باشه... منظور این که قضاوت ساده نیست و آن طرف تپه همیشه سرسبز تر به نظر می رسد...
2- البت که اون هم بی تاثیر نیست اما عوامل زیادند متاسفانه....البته این مثالی که زدم واسه میبده اما همه شهرها مبتلاشند...
3- بله که توش رفتیم و دیدیم ... اساساً ما هرجایی میریم تا تهش میریم و عکس هم میاندازیم تا مدرکی باشد برای آیندگان! و ادعای عدم مسافرت نفرمایند
4- نرم نرمک قدمی بر می داشت---- هر قدم دانه بمبی می کاشت
5و6-
مخلصیم

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ب.ظ

بابا دست مریزاد! خوشا به حالتون.
اصلن خراب این دید مهندسیم.

سلام
ممنون
منم خراب این کیسه نان بردن در خانه مردم به صورت ناشناسم

منیره چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ب.ظ

سلام
چه خوب که رفتید و به سلامتی برگشتید ...
رسیدن به خیر
پست سوال و جواب رو با هم خوندم ...
چه دقتی در سفر دارید !
این آسیاب آبی میبد رو ما ندیدیم چرا ؟ !
بودن توی شهرهای یزد و میبد مثل قدم زدن تو تاریخ بود برام ...از این ماشینهای زمان و هزار سال به عقب ..
اسم آش معروفشون چی بود ؟ چند روزی هست اسمش سر زبونمه ... خوریدن ؟

و مسجدهای بیشمار !!!
شیراز رو هم پر از مسجدهای زیبا یافتم .


چه خوب که برادر شهید نشدید ... یادمه منم دوست داشتم خواهر شهید باشم چون اجازه شهید شدن که نداشتم ):
چه تاریخی رو پشت سر گذاشتیم !!!

از زوایای دوربین دیجیتالی خودتان هم بهره مند می ساختید ما را .


سلام
ممنون...
این آسیاب خارج از شهر میبده و وسط بیابان...اگر اطلاع ویژه نداشته باشیم اصلاً متوجهش نمی شویم...
قدم زدن در تاریخ را موافقم
فکر کنم منظورتان شولی باشد...
واقعاً چه خوب که نشد...
البته یه جورایی می شد (شهید شدن زن را می گویم) در باغ شهادت کاملاً باز بود !
هنوز دوربین را خالی نکرده ایم! یعنی عکس ها رو خودمان هم ندیده ایم!!

فرواک پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
ممنون بابت توضیح گزینه ها و عکس های جالب و توضیح بنا ها. از عکس های بنای چیک چیک خوشم اومد. ما هم در شهر کوچکمان قلعه و پل دختر داریم و مسجد قدیمی ترک و کاروان سرا که قلعه اش به پاره سنگ هایی تبدیل شده از بس کنده شده برا پیدا کردن گنج تو کوه قافلان.

سلام
ممنون
امان از این گنج یاب ها... یه جاهایی رو کنده اند که آدم کف بر می شود از این همه حماقت...در فرصتی خواهم نوشت در این باب

ص.ش پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ http://radefekr.blogfa.com

آقا ما در رمان سفر در انتهای شب گیرکرده ام. هم پای بی خوابیهای شبانه مان شده است.همزاد پنداری باردامو هم اضافه تر شد...کمککککککککک
دلم می خواست این باردامو ۱سری هم به ایران می زد .از ایران هم می نوشت مثل کنگو و آمریکا.
کمککککککککککککککککککککککککک

سلام
خوش به حالتان
لذتش را ببرید

قصه گو پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:32 ب.ظ http://khalvat11.blogfa.com/

یکی از آشنایان که مهندسه عمرانه (از اون کاردرستاش که پروژه های گردن کلفت رو می گردونه) از یکی از این مشاورانی خارجی که برای کاری به ایران آمده بود نقل می کرد که:
معماری باستانی شما ایرانی ها از لحاظ زیبایی و دقت بینظیره. حالا چطور نمی تونید حتی یک پل ساده و بدون هیچ مسئله ای بسازید؟
از اون سوالهاست ها !!!!!!!!!
سدمون هم که پیش از افتتاح رسمی شکست.
به کجا داریم می ریم؟

سلام
تقصیر آردشه که نونا خوب در نمی آد
...
واللللا نمی دونم اما ظاهرش که پیداست جای چندان خوبی نیست

آنتی ابسورد پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ

درود به رفیقمان حسین آقا
متقابلن تبریک میگم شاهکار دیروز رو.شاد شدم که درکم کردی.ایشالّا حتمن تداوم خواهد داشت...

سلام برادر
امسال از اون زاویه مثل این که سال خوبیه
حیف که یه کم اگه زودتر بود بهتر بود اما خب ...راضییم

درخت ابدی پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
نطنز رو دیده‌م، ولی یزد رو خیلی دلم می‌خواد ببینم.
1. خیلی فرق می‌کنه گرامی داشتن یاد شهدا با تقدیس جنگ.
2. نمازگزار چینی
3. پیر چک‌چک رو هم دلم می‌خواد ببینم.
4. قلعه و حصارکشی دور شهرها تقریبا یه کارکرد داشتن: دفاع. موضوع جالبیه.
5. کلا دزدا فکر می‌کنن حقشون خورده شده. البته، زمانی برای خودش شغلی بوده. بابابزرگ یکی از دوستان دوره‌ی خدمت راهزن بوده!
6. مهرداد بهار یه مصاحبه‌ی خوندنی در مورد رمز و رازهای کویر داره، تو کتاب "از اسطوره تا تاریخ" که توش به نوع زندگی و خیال‌پردازی مردم نواحی گرم و خشک پرداخته.

سلام
نطنز که خیلی شهر توپیه... کی اونجا رو دیدید؟ البته با یه بار دو بار نمیشه جمع و جورش کرد
1- دقیقاً وقتی توی بولوارش رد می شدیم آروم روندم و عکس شهدا رو وسط بولوار که هر 10 متر به 10 متر زده بودند (و چه خوب) نگاه می کردم واسه بچه ها توضیح می دادم...
2-
3-
4- بچه های من عاشق قلعه هان... آخر سفر شمرده بود که 9 تا قلعه رفتیم
5- آدم گریه اش می گیره ... خیلی ظالمانه بود
6- یه اشاراتی بکن سر یه فرصت مناسب
ممنون

بیک پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://darbalot.blogfa.com

حسین اقا گله مندم....مگر قحطی سوژه است که حالا باید شهدا را انهم ۱۲ ساله اش بمسخره بگیرید.... درمحاصره خرمشهر بهنام محمدی را که دیدم وقتی میدوید تفنگش رو زمین خط میانداخت انقدر که کوچلو وبچه بود صدها مثل این بودند....اگر جنین با غیرت هایی نبودند اطمینان داشته باشید دشمن تا اطاق خواب ننه باباهای انزمان میامد...چرا مرام ومعرفت گم شده مسخره کردن موجی معلول وخانواده انها بدور از مردانگی است دردوغصه این رفتارها بیشتراز شهادت انهاست معذرت میخواهیم که دردفاع از وطن شهید شدند....سرباز پیر

سلام برادر
چند بار خوندم مطلب رو و متوجه نشدم که کجای مطلب مسخره کردن شهدا بود.

ققنوس خیس جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:11 ق.ظ

سلام بر میله ی عزیز
دزدی خیلی زیاد شده! خیلی زیاد
و اینکه مسجد اگر به درد ِ هیچ هم نخورد ، باز هم به درد می خورد ... بالاخره آدمیزاد متمدن است دیگر! می دانی که؟ وسط خیابان که ...
مخلصیم

سلام
شما هم یادمه صابون دزدان به تنتان خورده بود...

فرزان جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:20 ق.ظ http://bimarz000.blogfa.com/

درود بشما میله جان با این توصیف معمایی وبی نقص از تجربه های خوب سفرــــ
اما عجب چناریه...

سلام
ممنون
چنارش که واقعاً عجب دارد

اسکندری جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ

سفر به خیر .من هم با سئوالاتتون درگیر بودم .فکر کردم مثل تست هوش جنبه ی انحرافی داره. میبینم چرا خاطراتمون دقیقا مشترکه... از بازیها و کارتونها و .... . . منم دقیقا دو سه سال مونده به .............. همون .........بودم.

سلام
ممنون

درخت ابدی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام مجدد.
تقریبا سال 80 بود، توی سفر گروهی به ابیانه. من خیلی با توریستی دیدن شهرا موافق نیستم، منتها به خاطر وقت محدود چاره‌ی دیگه‌ای نیست. راهش اینه که بعضی شهرا رو آدم چند بار ببینه.

سلام
توریستی دیدن را یه کم برام شرح بده...فکر کنم منظورت همون تهیه چک لیست و رفتن پشت سر هم به همه نقاط باشد...
ممنون

مهرآیین جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ http://mehraeen.blogsky.com

به به! این ره آوردها خیلی به درد من خورد. اون آسیاب و قلعه ی ایرج رو حتما باید ببینم.
توریستی دیدن شهرها باعث میشه مدام عجله داشته باشی مثل من که در کاشان فقط رسیدم خان های تاریخی و آبشار رو ببینم. حتما یه بار دیگه باید برم کاشان برای تپه سیلک،حمام و باغ فین،شهر اویی و ابیانه!

راستی به نظرم دفعه ی دیگه برای جواب درست به سوالاتت جایزه تعیین کن!

سلام
جایزه که قبلاً یکی دو بار تعیین شد که شرمنده برندگانش شدم و رفت به تاریخ پیوست
اما در باب کاشان... بله حتماً ارزش دارد...اما باید عرض کنم که ابیانه متعلق به شهرستان نطنز است و بهتر است در برنامه بازدید از آن شهر گنجانده شود لطفاً تکرار نشود

ترنج یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com/

آل احمد رو دوست نمیدارم اما گزارش های آل احمدی رو چرا :)

سلام
ممنون
یاد ورزش و ورزشکاران افتادم

مهرآیین یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ب.ظ


اوه اوه!چه تعصبی هم دارند روی شهرشان!

مرکز شناسی مان چندان دقیق نیست. به روی چشم دقت میشود.
به هر حال هوای اصفهان از بیخ گوشتان گذشته انگار وگر نه جایزه ملت را تقدیمشان میکردید! والا با ئی مسابقاتتان!

سلام

البته تعصب که نمیشه گفت
اون وصله ها به من نمی چسبه

شمعدانی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام مردجوان در این تند باد روزگار عاقبت بران شدم که به قول شماامروزیهایه زنگ تفریح به خودم بدم وسراغ این کتاب پرمایه روبگیرم ازاینکه هنوزرواین خاک سردکسایی مثل شماهست که اینچنین گرم وپرشوراین کتابهای قوی روبه همه معرفی میکنه باعث دلگرمی منوامثال من هستش

سلام بر شمعدانی عزیز ناشناس
البته من هم دیگه چندان جوان نیستم
ولی خب ممنون از بذل توجهتان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد