میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

مهمانی ناهار سامرست موام

 

این داستان صوتی از نویسنده انگلیسی سامرست موام است که علاوه بر رمان و نمایشنامه در زمینه داستان کوتاه شهرتی خاص دارد. در مورد زندگینامه ویلیام سامرست موام  می توانید به اینجا هم مراجعه نمایید.

منبع این داستان که توسط خانم ارغوان غوث ترجمه شده است ,هم نشریه کیان , شماره 48 (مرداد و شهریور سال 1378) است.

 

فایل صوتی 

 

پ ن 1: مطلب بعدی مطابق وعده قبلی عروسک فرنگی پدس خواهد بود و بعد هم من گنجشک نیستم مستور... تاخیر به خاطر مسافرت در روزهای تعطیل بود.

پ ن 2: شوخی را دیگه از فردا شروع می کنم یا از پس فردا...

پ ن 3: این هم یک جمله قصار از موام : عشق واقعی عشق یک طرفه است بدون هیچ چشم داشت و پاداشی.

پ ن 4: در زمان گوش دادن به فایل چند مورد هست که حالت جویدگی دارد که کار دستگاه ضبط کننده است... همه اجناس تقلبی شده است... اه (به فتح الف)  

پ ن 5: درنگ هم به روز شده است.

نظرات 21 + ارسال نظر
site01 دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.site01.tox.ir

۶۵۵۱۶۰۱۶۵۱بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.site01.tox.ir

خیلی وقت بود خبری ازتون نبود!
گفتم شاید فکر کردید من به دنبال پولدار شدن یا لذت بردن یا شاد شدن و از اینجور برنامه ها نیستم! نگران شده بودم

سفینه ی غزل دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

سلام / بنده مثل کلبی که فوتش سوخته باشد در حال بدو بدوم! (درست گفتم دیگه...) بر می گردم و با اشتیاق گوش میدم...
فعلا" لایک به پ ن 4: هــــــــــی ! به کسرِ "ه"......

سلام
بله بلاتشبیه! درست است ... همان داگ رجل سوخته !

فرواک دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام.
من هنوز وسطای عروسک فرنگی ام. یکم درگیرم و هنوز نتونستم حتی یک صفحه هم ادامه ی تاریخ رو بخونم. اما شوخی و من گنجشک نیستم رو قبلا ها خوندم...
بابت فایل صوتی هم ممنون. الان دانلود کردمش...

سلام
عروسک که با یه هول تمومه... تاریخ رو هم گاماس گاماس...
حالا گوش کنید ببینید چطوره

فرواک دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ

راستی یادم رفت بگم. همیشه به سفر...

سلام
ممنون
البته همیشه به سفرهای خوب

لیلی سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ

به فرواک:
فرواک جان در چه حالی؟ کفرت در نیومده از دست عروسک فرنگی؟ بلافاصله تموم شد حتما حتما دفترچه ممنوع رو بخون...
به حسین آقا:
میذارم فایلو بعدا در وبلاگم . دستتون درد نکنه. من که از فایل صوتی فاصله گرفتم از بس این سروش ناز شده. باباش رفته ماموریت چپ و راست هم میاد خونه ما ... منم صبح تا شب سر کار ... شب تا صبح هم قربون صدقه ی سروش میریم دسته جمعی

سلام
فکر نکنم کفر فرواک رو دربیاره ... قاعدتاً باید کفر عاقله مردها رو دربیاره که برجکشون شیمپل شده
....
سروش شما تازه ناز شده و خلاصه استفاده کنید

مهرگان سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://cherche.blogfa.com

سلام میله جان

در مورد اون توضیح خیلی خیلی ممنون:
سوای از ... بودن و نبودنش... واقعا شوکه شدم از این همه حماقت... به این میگن رنج حماقت نویسنده خیلی خوب تونسته نهایت ها رو توصیف کنه و اشک خواننده رو در بیاره

این فایل صوتی رو هم گذاشتم دانلود شه تا نشنیدم نمیتونم نظر بدم. تنها اثری که از سامراست موام خوندم " پای بندی های انسانی " بود که 5- 6 سال پیش خوندم. بعیده از من که تا این حد هیچی از رمان یادم نباشه! فقط یادمه همون موقع خیلی لذت بردم از خوندنش

یه سوالم داشتم: این "شوخی" که قرار است شروع کنید خوندنش رو همون نمایشنامه " سوءتفاهمه" که من خوندم؟!

سلام
خواهش می کنم...
...
منتظر نظرتان می مونم
نه سوء تفاهم شده شوخی اثر میلان کوندرا ست و اون اثر کامو ست.

فرانک سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ http://bestbooks.blogfa.com

همین تازگیا تو جو موام بودم کلا دوسش نداشتم

سلام
داستان کوتاه هاش و به خصوص این یکی با اونا متفاوته و بد نیست...
گوش کنید ... فضایتان را عوض می کند

فانی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

می دونید پی نوشت ۳ چه احساسی در من ایجاد می کنه؟
همون احساسی که راهپیمایی روز قدس در دل آمریکای جهانخوار!
همون جریان مشت محکم و این حرفا!

سلام

البته اون حسیه که ما فکر می کنیم اونا حس می کنند این که واقعاً اونا همون حسی رو که ما حس می کنیم اونا حس می کنند رو حس کنند امر علیحده ایست

فرواک چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام دوباره.
داستان خوبی بود. کیف کردم. دست خانمه درد نکنه. آخر عزت نفس بود.. یه جورایی هم همون عزت نفسه به نظرم شبیه عروسک فرنگی بود.
چیزی راجع به عروسک فرنگی نمی گم که به موقعش صحبت بشه و مسئله لوث نشه. اما امشب دیگه تمومه. 20 30 صفحه ش مونده.
راجع به سفر:
مگه خدای نکرده سفر شما هم مثل دو سفر آخر من برا ختم بود؟
به لیلی عزیز:
ممنونم از پیشنهادت.دفترچه ممنوع هم مال دسس پدس هستش؟

سلام

چراغ اول گوش کن ها رو روشن کردید
...
سفر برای ختم هم می تونه سفر خوبی باشه و سفر برای تفریح و غیره و ذالک هم ممکنه سفر خوبی از کار درنیاد...
....
بله

نادی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ http://ashkemah.blogsky.com

دلم براش سوخت. ادم فکر نمی کنه تو فرانسه هم مردا اینقد بدبخت بشن.
شاید باید از همین پسرای زرنگ ایرانی یاد بگیره که همیشه منتظرن یه دختر خرجشون کنه/

ولی بهتر بود به جای این همه حماقت از همون ابتدا به خانوم میگفت که پول کافی نداره. چه اهمیت داشت واسه یه زن که چندان جوان هم نیست و جالب توجه هم نیست این همه خرج کند.

سلام بر روشنگر چراغ دوم

ما هم باید یاد بگیریم از این پسرای ایرونی
به هر حال اون خانم تملق نویسنده را گفته بود و همین مانعی برای راه حل شما بود...

اسکندری چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.eskandari.blogfa.com

سلام حسین آقا .مدتی بود سفر بودم .نتونستم متناتون رو بخونم .موام جمله ی زیبایی گفته نصف بیشتر مشکلات آدمها بخاطر توقعات و حسابگری شونه .گدایی عشق محبت انتظار جبران محبت میهمانی هدیه همه چی .زیاد با ایمیلم کار نمیکنم .اما در اسرع وقت که اینترنت پرسرعت گرفتم میشینم همه ی داستاناتونو با صدای گرمتون گوش میکنم.

سلام خانم معلم
همیشه به سفر های طولانی و سرشار از پیاده روی های خوب
با این تعریف البته پدر و مادرها در ردیف اول عشاق قرار می گیرند و حقشون هم هست عشق بدون انتظار...
..............
امیدوارم هر چه زودتر مهیا شود

مهرداد چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ http://ostadedelha.blogfa.com

ممنون . از در باز خوشم اومد .
داستان صوتی هم جالبه در نوع خودش.
بی صبرانه منتظر شوخی می مانیم.

سلام

فکر کنم یک دوره کوتاه عدم کتابخوانی را از هفته پیش شروع کردم و تا آخر هفته ادامه خواهد داشت... ممنون

بلندترین چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ق.ظ http://www.bolandtarin.blogsky.com

تا به حال به هیچ فایل صوتی گوش ندادم
نمی دونم چه حسی داره
تمام کتاب هامو کلاسیک خوندم حتی با پی دی اف هم نتونستم ارتباط برقرار کنم....

راستی به سامرت موام بگین جمله قصارش آتیش میزنه به جون ما ... توروقرآن دست برداره

شوخی رو هم خوندم ... میلان کوندرا دیگه؟
دوست دارم شما تحلیلش کنید

و دیگه اینکه منظورتون اینه که فایل صوتی تون چینیه؟!!

سلام
چه سعادتی که با صدای میله بدون پرچم ارتباطتون با دنیای کتابهای صوتی برقرار می شود البته سعادت برای میله
...
من با مقاله پی دی افی هم مشکل دارم چه برسه به کتاب... واقعاً سخته... اما داستان کوتاه صوتی چیز دیگری است... باصطلاح "جواب می دهد" ...
...
اگر آن دنیایی بود و من مشرف شدم به خدمت ایشون حتماً در این باب گفتگو خواهیم کرد وگرنه دیگه کار از کار گذشته و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
...
بله ... لطف دارید.
...
رکوردر ابتیاع شده فیلیپس چینی است.

پیانیست چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

من دانلود کردم و گوش دادم. خیلی عالی بود. صدایتان را میگویم. دست شما درد نکنه. داستان خوبی بود. برای ما شکموها پر از غذا بود. نمیتوانیم نخوریم که.

سلام بر خانم معلم آماده
ممنون
خوب شما هم سعی کنید برای ناهار و شام فقط یک نوع غذا بخورید زیاد سخت نیست

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
متشکرم.
مشغول خواندن کتاب بخش سرطان هستم.

سلام
ممنون
سولژنتسین را هنوز تست نکرده ام... نتیجه تست شما را می خوانم

لیلی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

اره فرواک جان دفترچه ممنوع هم برای دسس پدسه

سلام

ممنون
..............
از اسم نویسنده خوشم میاد خوش آهنگه

درخت ابدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
داستان خوب و بانمکی بود و دلم سوخت واسه مردک. اگه همون اول یه نگاهی به هیکل طرف می‌نداخت، این بلا سرش نمی‌اومد
تو این داستان اشاره‌ای به ماه و پنی کرده بود. نمی‌دونم بخشی از داستان "ماه و شش پنی" بود یا مستقله.
مچکریم.

سلام درخت جان
البته هیکلش اون موقع اونجور نبوده... بعداً با ادامه این روش و احتمالاً خراب شدن روی سر باقی نویسندگان به این روز افتاده خوش به حال ما وبلاگ نویسا که دچار این امتحانات الهی نمی شویم
من که در کیان دیدم و اشاره ای نشده بود به اون کتاب و قاعدتاً مستقل است.حداقل تا اطلاع بعدی!

منیره پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir/

سلام
ممنون از خوانش داستان. نمی دونم چرا وقتی میگن صداتون خوبه خجالت میکشین ما هم که راضی به خجالت شما نیستیم پس نمیگیم .

این هم همینجوری برای یه بخشهای داستان که هیشکی به جز من باهاش نخندید .

بعدشم مطمئن شدم که اگه از بچگی ترشی هفتا بیجار نمیخوردم الان کلی جمله قصار برای گفتن داشتم .

بعدشم ما به اینجور خانمها میگیم zalehvaterkst متوجه شدین ؟ زاله واترکست ... یعنی زهره اش بترکه الهی ... همون جزجگر ... تهروونیاست .

سلام
خجالت خالی نیست! خجالت به همراه حس خوبی که صورت آدم رو سرخ می کنه است و دو پیمانه شکسته نفسی و از این تریپ های چل چلی خلاصه معجونیست...
...
اتفاقاً من هم با اونجاهاش خندیدم
...
ما میگیم کارد بخوره به شیکمش!

پیانیست یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

وای زنه اعصابمون رو خورد کرد. مگه آدمای ۱۳۵ کیلویی به هنر علاقمند میشن؟

سلام
اون زنه اولش که 135 نبوده بعد به هنر علاقمند بشه (تازه اینم منافاتی نداره فی الواقع) علاقمند بود قبلش منتها فقط چون موقع غذا خوردن فقط یک نوع غذا می خورد اینجوری شد

مهرداد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 08:21 ب.ظ http://Ketabnameh.blogsky.com

سلام حسین جان
امروز از دوستی پرسیدم چه میخوانی گفت لبه تیغ سامرست موام.
و من مستقیم به یاد این خاطره شنیداری افتادم و به اینجا رسیدم و با دیدن کامنت خودم در ۱۰ سال پیش از گذشت این همه زمان شگفت زده شدم. امیدوارم خیام وار دریابیم دمی که با طرب خواهد گذشت چرا که واقعا عجب می گذرد.
دوباره شنیدمش و جالب بود
خلاصه که شما در خاطره های دیرین ما هم جای داری دوست عزیز

سلام بر مهرداد عزیز
یادش به خیر... چقدر جوان‌تر بودیم
ده سال کم نیست ها
یادم رفته بود مدتی.... این که فقط یک نوع غذا بخوریم
ارادت داریم. دل به دل راه داره.

زینب قهرمانی جمعه 9 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:52 ب.ظ http://zeinabghahremani.ir

مرا به ساندویچ عشق دعوت کن
خسته ام از ناهارهای بزرگ

تدارک های بزرگ

وعده های بزرگ

به خاطر داشته باش که((زن ناهار))سامرست موام نیستم من

من آن مسافرم

که سنگینی بار و بنه بسیار را تجربه کرده است

که فقط

به کوله بار سبک

معده سبک

خاطره سبک

می اندیشد

مرا به ساندویچ عشق دعوت کن

مرا با دستهایت((سرو)) کن

تنم را در کاغذ نفسهایت بپیچ

بر سر میز این شب سرد زمستانی

(طاهره صفار زاده)

من زن ناهار سامرست موام رو سرچ کردم به خونه شما رسیدم

سلام دوست عزیز
از چه مسیر هیجان‌انگیزی به این صفحه وارد شدید
و چه شعر زیبایی از مرحوم صفارزاده ...و چه استفاده مطلوبی از زن ناهار سامرست موام... واقعاً لذت بردم... روحش شاد که برای لحظاتی روح ما را شاد کرد.
و چه هدیه زیبایی دادید به من با این کامنت
سپاسگزارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد