میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

آن گوشه دنج سمت چپ مهدی ربی

 

هر حکایت دارد آغازی و انجامی

جز حدیث رنج انسان, غربت انسان  (اخوان ثالث)

" آن گوشه دنج سمت چپ" مجموعه ای است از 13 داستان کوتاه , که اولین نوشته های نویسنده جوان خوزستانی مهدی ربی است. سال گذشته نیز مجموعه "برو ولگردی کن رفیق" از این نویسنده منتشر شد. درونمایه اکثر داستان ها ,عشق و حواشی مرتبط با آن است.    

1- آن گوشه دنج سمت چپ: مرد جوانی که هر شب مسافتی را می دود. او بعد از هر شکست مسافت دویدن خود را طولانی تر می کند و حالا رسیده است به 10 کیلومتر بدون توقف!

شاید در این چند سال آخر , این چند شب تنها شب هایی باشند که به سوی مقصد خاصی می دوم. به سوی خانه کسی که دوستش دارم یا قرار است دوستش داشته باشم... (خوب)

2- مقبره: سه جوان دانشجو برای گذراندن پیک نیک آخر هفته به خارج از شهر و یک مقبره خانوادگی در گورستانی کنار رودخانه می روند و یادی از شکست های عشقی خود می کنند... (متوسط)

3- قربانی ابراهیم: نگرفتم!

4- ملیحه: عشق و سنت های قبیلگی , برادر و خواهری (یتیم و بدون پدر و مادر) اسیر این سنت ها می شوند... (خوب)

5- مسیح: دو پسر و یک دختر مثلثی عشقی تشکیل می دهند... (متوسط)

فکر کردم ما مثلث نیستیم. مربع هم نیستیم. شاید دایره باشیم. شاید یک خط راست.

6- دوچرخه سوار: پسری از مادرش می پرسد که آیا عاشق شده است... (متوسط)

7- حالا می ذاری بخوابم؟: مردی از همسرش در رختخواب می خواهد تا برایش تعریف کند که از صبح تا الان چه کارهایی انجام داده است و روایت خاصی که زن تعریف می کند... (متوسط)

8- دیگر هیچ چیز با اهمیتی وجود ندارد: بازجویی در حال استنطاق از قاتلی است که دختر خود را کشته است... (متوسط)

9- می تونم دوباره ببینمت؟ : پسری دانشجو ماشینش را سوار می شود تا بلکه بتواند شماره تلفنی بدهد یا بگیرد! و مسافری خاص به تورش می خورد... (متوسط)

10- زخم رقیب: زخمی که توسط رقیب زده می شود!

11- چشم سیاهان کیستند؟ :

12- باد مخالف:

13- پل ها: گفتگوی استعاری زن و مردی در باب پل... (متوسط)

این کتاب برنده جایزه ادبی روزی روزگاری در سال 1386 گردیده و توسط نشر چشمه منتشر شده است.

*

پ ن 1: کماکان مشغول خواندن خوشه های خشم هستم.

پ ن 2: مطلب بعدی در مورد کتاب "آبروی از دست رفته کاترینا بلوم" اثر هاینریش بل خواهد بود.

پ ن 3: کتابهای نازک! بعدی که می خوانم: استخوان خوک و دستهای جذامی(مصطفی مستور) , تنهایی پرهیاهو (هرابال) و کفش های شیطان را نپوش (احمد غلامی) خواهد بود.


پ ن 4:نمره کتاب 2.4 از 5 می‌باشد.

نظرات 25 + ارسال نظر
farzid پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.matinhek.com

سلام وبلاگ خوبی داری اگه خوشحال می شم به سایت متین حک سر بزنی و نظر بدید
منتظرت هستم خدانگهدار

درخت ابدی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
توی عید "برو ولگردی کن رفیق" رو خوندم و خیلی خوشم اومد. بعد فهمیدم کتاب اولی هم داشته و مشتاق شدم بخونمش. این نویسنده داستاناش خوش‌ساخته و نگاه دقیقی به آدمای قصه‌ش داره. البته این حرفم با توجه به کتاب دومشه.

سلام
بله تعریفش رو از شما شنیدم و یکی از دوستان دیگه...
فکر می کنم کتاب دوم از این کتاب بهتر باشد.
حقیقتش داستان کوتاه مثل زیتون می مونه! من تا 10 سال پیش اصلاً لب به زیتون نمی تونستم بزنم ولی کم کم از پرورده و شور و مزه دار و ... شروع شد و الان به جایی رسیدم که هرچی تلخ تر باشه بیشتر حال می کنم!! غرض این که اگر به مزه داستان کوتاه عادت نداشته باشیم وقتی به آخرش می رسیم 60 تا علامت تعجب جلوی مغزمون ردیف میشه و بی اختیار به زبان می آوریم : خوب که چی!
این توضیح رو باید در آخر مطلبم می آوردم که البته اینجا هم همین کارکرد را دارد.
سه سال قبل که برای اولین بار خوندمش اصلاً حال نداد! الان یه کم بهتر بود...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام.
می خواستم یه گل تقدیمتون کنم. هرچی گشتم تو این شکلکها گل نبود. عجالتا اینو داشته باشید

سلام
خوب این هدیه عجالتاً از چه کسی به من رسید؟!!

فرزانه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
هم چنان دارم می رم بالا که برسم به سر پایینی
کتابهای نویسنده های معاصر وطنی را خیلی کم مزمزه کرده ام . با این معرفی ها راحت تر می شود انتخاب کرد ممنون

سلام
یک پیشنهاد : رسیدیم اون بالا (چون خودم هم دارم سربالا می رم!) بیخیال پایین اومدن بشیم
در مورد مزمزه ذیل کامنت درخت یه توضیحی داده ام...

فرواک پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.persianblog.ir

سلام.
میتونم بگم که از نظر رتبه بندی من البته کتاب متوسطی بود. داستان ملیحه و حالا می‌ذاری بخوابم کمی بهتر از بقیه بودند. البته کتابو که ورق می‌زدم دیدم تو یادداشت‌هام برای مسیح نوشتم: عالی بود کیف کردم. اما قربانی ابراهیم رو دوباره خوندم ( چون منم یادداشتی براش ننوشته بودم!)و برداشتم این بود که اون مرده که شنا می‌کرد با دیدن پسری که فلج بود یاد تصادفیش می‌افته و واسه خاطر همین بوده که حالش بد می‌شه و زود استخر رو ترک می‌کنه.( کشش و جذب داستان رو خراب نکردم که!)
خوشه‌های خشم رو دیروز تموم کردم. . آبروی از دست رفته‌ی کاترینا بلوم و استخوان خوک و دست‌های جذامی رو قبلا خونده بودم و بقیه کتاب‌های نازک رو می‌خرم و می‌خونمشون.ممنون

سلام
کلیت کتاب به نظر من هم متوسط بود ولی خوب برای کار اول یک نویسنده جوان بد نبود...
ملیحه گرچه سوژه تکراری دارد ولی راحت بودم باهاش ...
حالا می ذاری بخوابم درونمایه قابل تاملی داشت...
مسیح هم به همچنین...
قربانی ابراهیم به نظرم با بیشتر داستانها تفاوت داشت و روان نبود و کمی بازی با فرم بود (به قول بفرمایید شام: هپی نبودم باهاش!!)
...............................
به به حال اومد جیگرم از این اخبار ته کامنت... امشب و فردا رو باید بکوبم تا به شما برسم! اگر دیدم نمی رسم یکی از کتابهایی که در موردش نوشتم رو بهتون پیشنهاد می کنم که به همدیگه برسیم
ما بیشتر ممنون

نعیمه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ب.ظ http://dokhtarezamin.blogfa.com/

آقا پیاده شو ما هم بهت برسیم.
ماشاءالله به این انرژی و پشت کار
دست مریزاد.

سلام
من الان کلاً آدم پیاده ای شدم !!
ممنون... ولی خوب کتاب های پشت خط مانده به آدم انرژی می دهد...
مخلصیم

حسین(گیلانی) پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ http://halachin.blogfa.com

آقا دوباره سلام. شرمنده من بودم. یادم رفت اسممو بنویسم.

سلام برادر
ممنون که خبر دادید
به هر حال حواستون به قلب ما پیرمردها باشه

نیکادل پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ http://aftabsookhte.blogfa.com

سلام
پس کلا کتاب قابل توصیه ای نیست. مجموعه داستانهای کوتاه ایرانی به ندرت چیز دندان گیری از آب در میاد.
تنهایی پر هیاهو رو خوندم.
کاترینا رو گیر نیوردم.
به هر روی سپاس از شما دوست ایستاده بر سر پیمان.

سلام
البته برای زیتون هلاک ها! قابل توجه است... (ذیل کامنت درخت)
...
کاترینا قابل پیدا شدن هست مطمئناً ... نیکا جان یک نموره دیگه بگرد... کتاب خوبی بود به تو توصیه اش می کنم.

نوشینه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:04 ب.ظ

تازگی ها با امدن به این وبلاگ فقط عذاب وجدان نصیبم می شود شما ماشاالله کتابهای نازک را هم به لیستتون افزوده اید
واقعا تحسین می کنم این عشق به مطالعه را اما لطفا وقتی آمار می گیرند ساعات واقعی مطالعه تان را نگویید چون میانگین که بگیرن متوسط دقیقه های مطالعه ایرانی ها بالا میره و گناهش به گردن شما نوشته می شه

سلام

البته از مطالعه کن تر که خیلی زیاده ... در همین دوستان خودم...نمونه اش همین فرانک خانوم خودمان... ما ها هر چه قدر هم سعی کنیم این آمار به این سادگی ها بالا نمی رود ولی امیدوارم که برود.

فرزانه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

پیشنهادت در حد المپیک است میله جان

سلام

رضا جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ق.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

باید کتا متوسطی باشه
راستی نمایشگاه کتاب نزدیکه چه کتاب هایی رو پیشنهاد می کنی

سلام
سعی می کنم توی این هفته منتخبی از کتابهای خوبی که سال گذشته خواندم را معرفی کنم.

سوفیا جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ http://allethia.blogfa.com

سلام
هیچی نمی تونم بگم جز اینکه نه خسته برادر

سلام
سلامت باشی خواهر

بید مجنون جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:18 ب.ظ http://fenap.blogsky.com

آقا من واقعا شما را تحسین می کنم با این حجم عظیم از کتاب خوانی.جدی می گویم.حال می کنم می آیم میبینم یکی تا این حد برای کتاب و کتاب خوانی و کتاب خوانی دل می سوزاند و زمان می گذارد.
راستش من چندان اهل رمان خوانی نیستم و کوشش می کنم همان پنج کتاب محشری را که خودت معرفی کردی تورق کنم.

مرسی

سلام
بدون ما طاقت چوبکاری های شدید را ندارد! ظرفیت های روانیم که جای خود دارد
بین اون کتب گاهی یکی دو رمان هم بد نیست... جدی می گم.
ممنون

دایناسور جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
اسنخوان خوک و تنهایی پر هیاهو دو راهی پیش روی شماست ببینم کدام راه را انتخاب می کنید

سلام
هر سه انتخاب شدند! الان استخوان دستمه!! و به زودی هم وارد تنهایی پر هیاهو می شوم و بعدش هم کفش های شیطان را می پوشم!

فرواک جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام
قبلش به خاطر یک سوال غیر مرتبط با معرفی کتابتون ازتون معذرت می خوام.
سوال:
استاد اگه بخوام بریده‌ای از روزنامه‌رو تو وبلاگم جا بدم و دوستان با کلیک کردن بر روی کلمه‌ی <اینجا> وارد اون متن بشوند چه بایست بکنم.( از اون متن اسکن تهیه دیدم و حجم رو به 200 کیلو بایت هم رسوندمش اما باز هم تو وبلاگ باز نشد.
از اینکه راه‌نماییم می‌کنید متشکرم.

سلام
خواهش می کنم... البته من در این زمینه اول های راهم! خودم در عید برای اولین بار که این کار را می خواستم بکنم مجبور شدم نصفه شبی از ققنوس خیس بپرسم!
عجالتاً در بلاگ اسکای وقتی صفحه یادداشت جدید را باز می کنیم اون پایین این متن نوشته شده است:
برای انتشار فایل‌ها و تصاویر خود در وبلاگتان از سایت www.picofile.com استفاده نمایید.
فکر می کنم شما هم بتوانید از آن سایت استفاده کنید و آدرسی به شما می دهد که آن آدرس را به وسیله آیکون "درج/ویرایش لینک" روی کلمه "اینجا" قرار دهید.
امیدوارم کارگشا باشد این توضیحات.

نادی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

سلام
این دیگه نهایت خلاصه نویسی بود. هر داستان یک خط شد

سلام

فرانک شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ق.ظ http://bestbooks.blogfa.com

ان قدر به خودم یادآوری کردم باید بخونمش که گمون کردم خوندمش :دی ولی می خونمش
تنهایی پرهیهاو واقعا قشنگه از دستش ندید

سلام
منتظر معرفی شما هستم
حتماً می خونمش ... رفت داخل خشاب

منیره شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ب.ظ http://booyedoost.blogfa.com

سلام برادر جان
مشتاقانه ، بی صبرانه ، غریبانه ، گوش به راهانه ، منتظر دریافت هدیه مان هستیم .
هر چی این روزها بهار دیدم، برای شما
(تا دل این شکلک دونی کباب که از یه شاخه گل دریغ نکنه)

سلام خاخور جان
سالگرد وبلاگ نزدیکه و به این بهانه صدام رو مجدداً به دوستان تحمیل می کنم! از باب هدیه

ققنوس خیس شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام
من فعلن روی شعر اخوان مانده ام !
بر می گردم
پی نوشت ؛ مدتی نبودم ... طبق معمول که همیشه مدتی نیستم !!

سلام ققنوس جان
یعنی الان من این که کامنت تو و انتشارات ققنوس پشت سر هم رسیده باید چه تحلیلی داشته باشم؟ آیا نباید به حقانیت آقا پی ببرم؟
چه قدر دلامون سیاه شده!
اما بعد... برادر مدتیه که هی می ری و بر نمی گردی...یاد قطعی برق در ایام جنگ به خیر

انتشارات ققنوس یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

کتاب «مدرنیته زایا و تفکر عقیم» توسط انتشارات ققنوس منتشر شد. این کتاب در‌آمدی است بر شرایط تاریخی تفکر در حوزه علوم انسانی در طلوع ایران مدرن. دوره‌ای که در آن نهادهای جدید علمی ــ آموزشی به دست کارگزاران نخستین دولت مدرن ایرانی پایه‌گذاری شد و با خود رشد و گسترش علوم به‌ویژه علوم انسانی را به همراه داشت.

مسئله اصلی این است که چرا مدرنیته در غرب همچون نیرویی زاینده به رویش علوم انسانی پاسخگو به مسائل و مشکلات جامعه مدرن غربی انجامید، اما در ایران همزمان با نو‌گرایی و نوسازی دولتی، مدرنیته چهره دیگری از خود به نمایش گذاشت و تفکر ایرانی عقیم ماند و سنت‌های علمی ویژه‌ای که پاسخگوی مسائل اجتماعی جامعه ایرانی باشد به ظهور نرسید و این کتاب سعی بر آن دارد به این سؤال بزرگ پاسخی دهد.

کتاب مدرنیته زایا و تفکر عقیم تألیف مجید ادیب‌‌زاده در 208 صفحه با قیمت 4000 ریال توسط انتشارات ققنوس در نمایشگاه کتاب تهران عرضه خواهد شد.

برای اطلاع بیشتر به سایت انتشارات رجوع کنید:

http://www.qoqnoos.ir/showbook.asp?id=1774

سلام ققنوس خان
4000 ریال؟ مطمئنی؟
خسته نباشند نویسنده محترم... ظاهراً ایشون به فرمایشات آقا توجه نداشتند...علوم انسانی کیلو چنده!!؟...یه مشت کفریات و امثالهم...

برزین یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ http://naiestan1.blogsky.com

سلام بر میله
مرد بزرگ عرصه کتاب و رمان و چند نقطه
خوشحالم که همچنان پویا و با نشاط قلم می زنی و شرمنده از این که فرصت مناسبی برای سر زدن به دوستان و خصوصا گل وجودت فراهم نمیشه . البته گاهگاهی سرکی به خانه دوستان می کشم اما چون از نوشتن و فضای بحث دوستان بریده ام ، معمولا نظری هم برای نوشتن ندارم .
امشب به یاد دوستان افتادم و آمدم که سلامی و عرض ادبی داشته باشم . چند تا از پست ها را هم خواندم مثل سابق پربار و عمیق بود .
خلاصه امیدوارم همچنان استوار و محکم باشی و پدر هر چی کتابه در بیاری تا این وزارت فخیمه ارشاد اینقدر غر نزنه که سرانه مطالعه کمه و قس علیهذا ... ما یه میله داریم خودش برابره با کل وزارت ارشاد ....
به امید دیدار

سلام و عرض ادب و خیر مقدم برادر
در غیبت صغرا تشریف داشتید؟ الان مدتیه سعادت دیدن کامنت های شما را نداشتیم... گفتم شاید بعد از دیدن سی دی مربوطه شما هم مثل ما رفتید تو کار آماده سازی برای پیوستن به سپاه سید و شعیب... دیدی ایادی استکبار میانه سید و شعیب را شکراب کردند و بورس را به چیز فنا دادند
آقا به ما سر بزنید زود زود ... و سعی کنید هر دو سه شب یک بار به یاد ما بیفتید
ممنون

سفینه ی غزل دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ق.ظ http://safineyeghazal.persianblog.ir

سلام بر میله ی طناز ومهربان..
اولا مرسی بابت تلاشتان (در عین این که سرتان شلوغ است) برای عوض کردن حال وهوای...مرغی دوستان وقت نشناسی مثل من...
ثانیا" من هم مثل نوشینه هر وقت میام اینجا وجدان درد می کشتم...
ثالثا" استخوان رو خوندم... انشاءالله تعالی به غبار پای شما شاید بتوان رسید البته فقط وقتی پای کتابهای نازک در میان باشد.
نمی دانم "وانهاده" اینجا معرفی شده یا نه... به هر حال این هم پیشنهاد من...

منیره سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ http://booyedoost.blogfa.com

سلام بر حسین برار عزیز
یه مطلبی فرمودین ، سوال بر انگیز شد بی بی زحمت توضیح بدین منم بفهمم . هستیم در خدمت تون ...

سلام
خدمت می رسم...

عظیمه شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ http://maninjami.blogfa

نویسنده ی این کتاب وبلاگ هم داره

سلام دوست عزیز
بله وبلاگی به همین نام دارند ایشون (آن گوشه دنج سمت چپ)
www.mehdirabbi.blogfa.com/‏
امیدوارم که در کارشان هم روز به روز موفق تر باشند.
ممنون که فرصت این اطلاع رسانی را دادید.
البته کمی دیر شد ولی وقتی که کتاب بعدی ایشون را خواندم لینک مستقیم برای خواننده ها می دهم که اگر مایل بودند به آنجا هم بروند.
متشکرم

مارسی سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 11:07 ب.ظ

http://uupload.ir/files/96o4_20161025_172559-1.jpg

سلام
به طور کل خوش‌نمره هستی
جالبه که من هم اون داستان قربانی ابراهیم رو نگرفتم!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد