میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

یازده دقیقه پائولو کوئلیو

 

آه , ای مریم مقدس! ما را که به تو توسل جسته ایم دعا کن! آمین. (برگرفته از مقدمه کتاب)

عمر به تندی می گذرد. شتاب زمان به اندازه ای است که در چند لحظه , می تواند مردم را از بهشت به دوزخ بفرستد.

ماریا دختری برزیلی از شهری کوچک است. او نیز مانند همه آدم ها پاک به دنیا آمد و در ابتدای نوجوانی مرد زندگی خود را در رویاهای خود به صورت مردی ثروتمند و خوش قیافه و باهوش و... تجسم می کرد. او تا زمانی که که این شاهزاده رویاها سوار بر اسب سفید ظهور کند کاری جز خیالپردازی نداشت. در 11 سالگی عاشق همکلاسی خود می شود اما در فرصتی که به دستش آمد سر صحبت را باز نکرد و زمانی که خود را آماده صحبت کردن نمود آن پسر از آن شهر به جایی دور می رود و بدین ترتیب یاد گرفت که انسانهای محبوب و مورد علاقه سرانجام می روند. در 15 سالگی دوباره عاشق پسری می شود و این بار اشتباه قبلی را تکرار نمی کند و ... اما به دلیل بی تجربگی! آن پسر نیز او را تنها می گذارد. به فکر پناه بردن به صومعه می افتد و می خواهد همه زندگی خود را وقف عشقی کند که نه زخم می زند و نه داغ بر دل می گذارد, عشق به مسیح! بعد از آشنایی بیشتر با اندام خود و بحث خود ارضایی (که در کتاب حذف شده است) و ... و تناقض آن با آموزش های کلیسا , زندگی مذهبی را ترک می کند. در یکی از تجربه های بعدیش در حالی که از باکره ماندن در میان سایر دوستانش خسته و نگران است خود را تسلیم کرد در حالیکه هیچ احساسی در این رابطه موجود نبود (نمی خواست حتی آن لحظات را به خاطر بیاورد) این تجارب او را به این نتیجه رساند که مردان چیزی جز درد , ناراحتی , رنج و ناامیدی برایش به ارمغان نمی آورند. همچنین علیرغم اینکه همه جا و همه کس (دوستان, رادیو و تلویزیون, کتابها و مجلات و...) القا می کنند که بخش مهمی از زندگی یک زن را یک مرد تشکیل می دهد او هرگز نفهمید ارتباط با جنس مخالف چه لذتی دارد.

او بعد از پایان دبیرستان در مغازه ای شروع به کار می کند, صاحب مغازه عاشق اوست اما تجارب او به اندازه ای است که نگذارد از او سوء استفاده شود. زمانی که ماریا برای گذراندن تعطیلات به ریودوژانیرو  می رود, در ساحل کوپاکابانا (که خدا قسمت همه کناد!) با مردی سوییسی روبرو می شود که این مرد به او پیشنهاد کار در سوییس می دهد. کار در یک کاباره به عنوان رقاصه و ورود به دنیای هنر! با درآمدی مناسب و... ماریا تصمیم می گیرد که مسیر زندگی خود را اینچنین تغییر دهد. او پس از ورود به ژنو و مدتی کار در کاباره متوجه می شود که حقوق او با کسورات قانونی قابل توجه معادل یک دهم مبلغ وعده داده شده است! و تازه پس از آن نیز به دلیل اینکه یک روز سر کار خود حاضر نمی شود (به دلیل گردش با دوستی عرب) از کار خود اخراج می شود. او پس از طی مدتی بیکاری و خرج پس اندازش و گشتن دنبال کار به عنوان مانکن و... نهایتاٌ بالاجبار یا با اختیار به کار روسپیگری می پردازد و تصمیم می گیرد که این کار را به مدت محدودی (یک سال) انجام دهد تا بتواند با اندوخته خود خانه ای برای خانواده و مزرعه ای نیز در برزیل بخرد و به وطن بازگردد....  

موضوع داستان البته به خودی خود جنجالی است و جالب توجه, اما اولین نکته ای که خواننده را تحت تاثیر قرار می دهد آن است که ماریا یک فرد ویژه است: به کتابخانه می رود و کتاب می خواند (به خصوص در مورد حرفه اش و مسائل جانبی آن...) و سعی می کند که آموخته هایش را گسترش دهد. خاطرات خود را می نویسد و مدام در حال تجزیه و تحلیل شرایط خودش است. قلمش نیز زیباست:

سرنوشت آینده را خودم انتخاب کرده ام . این همان چرخ و فلک زندگی من است . زندگی یک بازی خطرناک است؛ زندگی مثل پریدن با چتر نجات است؛ زندگی به استقبال خطر رفتن است؛ زندگی افتادن و دوباره برخاستن است؛ زندگی کوهنوردی است؛ زندگی نیاز بالا رفتن و رسیدن به اوج است؛ زندگی احساس نارضایتی و اندوه در زمانهایی است که انسان به آنچه می خواهد, نمی رسد...

او تصمیم دارد که روزی کتابی بر اساس خاطرات خود بنویسد و اسم آن را یازده دقیقه بگذارد.چرا؟ به این دلیل:

معتقد بود کسانی که صبح تا شب پیوسته با کارمندان, مشتریان, ماموران تدارکات, اعمال دروغین, دوروییها, ترس هاو ظلم ها در حال مبارزه هستند و در طول شب می خواهند خودشان باشند و استراحت کنند, باید آرامش داشته باشند; به ویژه اینکه به هرحال سیصد و پنجاه فرانک می پردازند.

«ماریا! در طول شب؟ چرا اغراق می‌کنی؟...در طول چهل‌وپنج دقیقه!...اگر زمان درآوردن لباس، نوازش‌های دروغین، گفتگو‌های بیهوده و دوباره پوشیدن لباس را از این مدت کم کنیم، تنها یازده دقیقه باقی می‌ماند».

یازده دقیقه! دنیا براساس پدیده‌ای می‌گردد که تنها یازده دقیقه طول می‌کشد.

او درک کاملی از خود دارد و مشتریان خود را نیز به نیکی می شناسد و می داند که با آنها چگونه رفتار کند:

من در واقع سه نفر هستم...البته بستگی به کسانی دارد که به جستجوی من می آیند... دخترکی ساده که مردان را با دیده تحسین می نگرد و وانمود می کند که تحت تاثیر ماجراهای ناشی از قدرت و افتخار او قرار گرفته...زنی مهاجم که به افرادی هجوم می برد که احساس ناامنی می کنند. با این واکنش و با تسلط بر وضعیت موجب آرامش آنان می شود... و سرانجام مادری مهربان که وظیفه مراقبت از کسانی را بر عهده دارد که نیاز به اندرز دارند...

ماریا در یکی از پیاده روی های خود با تابلوی راه سانتیاگو مواجه می شود (در صحبت با یکی از دوستانی که کوئلیو زیاد خوانده است متوجه شدم که این راه سانتیاگو حداقل در یک کتاب دیگر تکرار شده است و از دید نویسنده نشانه ای عرفانی تلقی می شود) و از اینجا به بعد سیر خاصی طی می شود که خوانندگان علاقمند خودشان پیگیر خواهند شد...

به این نتیجه رسیدم که روح انسان ,حتی پیش از ملاقات جسم او با دیگری , ترتیب برخوردهای مهم را می دهد.

افرادی هستند که هرگز جرات نمی کنند به روح خود بنگرند. سعی نمی کنند بدانند که میل به وحشیگری از کجا سرچشمه می گیرد. جرات نمی کنند بفهمند که خواب, درد, و عشق ... مرز تجربه های انسانهاست, کسی زندگی را می شناسد که با این مرزها آشنا باشد. کار سایر مردم گذراندن زمان , پیر شدن و مردن است, بدون اینکه واقعاٌ بدانند در این دنیا چه می کنند.

ایده محوری کتاب آن است که ما انسانها با عادت کردن به دردهایی که می کشیم کم کم از آن لذت می بریم و در پناه احساس قربانی بودن به آرامش می رسیم و اینکه چگونه می توانیم از این حالت خود را نجات دهیم...

آنچه موجب ایجاد انگیزه در دنیا می شود , جستجوی لذت نیست, بلکه صرفنظر کردن از چیزهایی است که در ظاهر بسیار مهم به نظر می رسند... زن دلش نمی خواهد خوشحالی خود را به شوهرش نشان دهد, بلکه می خواهد شوهر متوجه شود چه میزان خود را وقف می کند و رنج می برد تا او را خوشحال ببیند. شوهر بر سر کار نمی رود تا با عمل کردن به مسئولیت, وظیفه خود را انجام دهد, بلکه عرق و اشک می ریزد تا آسایش خانواده را فراهم کند... فرزندانی که برای خوشحال کردن پدر و مادر از رویاهایشان صرف نظر می کنند, پدر و مادری که برای خوشحال کردن فرزندانشان , از زندگی صرف نظر می کنند...

در جایی از کتاب با اشاره به داستان افلاطون از خلقت آدم (زن و مرد در ابتدای خلقت از پشت به هم چسبیده بودند و با این قابلیت که هر دو طرف را می دیدند و با چهار دست و پا هماهنگ کار می کردند مورد حسد خدایان قرار گرفتند و آنها را به وسیله صاعقه ای از هم جدا نمودند...) تعریف جالبی ارائه می دهد:

در حال حاضر, همه به دنبال نیمه گمشده خود می گردند تا او را در آغوش بگیرند و با این کار ، نیروی گذشته، قدرت پرهیز از خیانت، مقاومت، تحمل و سایر محسنات گمشده را دوباره به دست بیاورند. ما این در آغوش گرفتن را که یکی شدن دو جسم از هم جدا شده را به دنبال دارد, س ک س می نامیم.

این کتاب سرنوشت جالبی در ایران داشته است. این کتاب طبیعتاٌ در زمان آقای خاتمی مجوز نگرفت که اگر می گرفت لباس زیر جناب وزیر و رییسش را سر میله بدون پرچم ما می کردند! اما در سال 1385 این کتاب در مشهد توسط انتشارات نی نگار در تیراژ 10100 نسخه (این عددش از اون عدد هاست!!) برای اولین و آخرین بار و البته با سانسور زیاد به چاپ رسید. البته نسخه ای که من دارم داد می زند که کپی است. قیمت پشت جلد آن 4950 تومان است که در کتابفروشی ها به قیمت 6000 تومان به فروش می رسد. این کتاب توسط آقای کیومرث پارسای ترجمه شده است که با توجه به حذف ها و سانسورها من نظری در مورد ترجمه نمی دهم.

پی نوشت1: چند تا پاراگراف بود که حیفم آمد ننویسم ولی مطلب طولانی شد بیخیال شدم. یک تمثیلی در فصل 47 دارد که این را در بخش نظرات می آورم که هر کس خواست آن را بخواند.

پی نوشت2: کتاب بعدی "اشتیاق" مجموعه داستانی از داستانهای کوتاه برگزیده 2005 آمریکا و کانادا است که انتشارات مروارید آن را چاپ نموده است.

پ ن 3: نمره کتاب 3.2 از 5 می‌باشد.

نظرات 62 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 08:48 ق.ظ

واقعا متاسفم که به خودشون اجازه میدن اثر یک نویسنده رو کاملا تبدیل به یه داستان متفاوت بکنند و به چاپ برسونن. سانسور کتاب یه توهین بزرگ به نویسنده و خواننده ی کتابه. واقعا متاسفم.

سلام
بله قابل تاسف خوردن است... هرچند که من به واسطه محدودیتم در زمینه زبان اگر نبود این ترجمه‌ها از کل قضیه بی‌اطلاع می‌ماندم اما چه باک!؟
اما می‌دانید چه سود کلانی دارد این کار!!؟؟ این قضیه آدم را بیشتر کلافه می‌کند

نوید شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 01:59 ب.ظ

با سلام
توی نظرات که میخوندم یکی از دوستان گفته بود که کتاب رو بدون سانسود ترجمه میخواد بکنه و بفرسته، میخواستم ببینم آیا ترجمه‌ش به دست شما رسید؟ دارید نسخه بدون سانسورش رو؟ میتونید برا من ارسال کنید؟
با تشکر

سلام دوست عزیز
خیر چنین ترجمه‌ای به دست من نرسیده است.
موفق باشید

امیر محمد سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 09:49 ق.ظ

یعنی یه نفر تو کشور پیدا نشده تا حالا این کتاب رو بدون سانسور ترجمه و در اختیار عموم بگذاره؟؟

سلام
فرد مورد نظر چرا باید وقت و انرژی خود را بگذارد برای ترجمه کامل و بدون سانسور کتابی که اجازه چاپ نخواهد یافت!؟ اگر روی بازار زیرزمینی حساب کنید که باید بدانید چیزی گیر مترجم نخواهد آمد... خیلی هم مورد آنچنانی هم نیست که مترجمی برای رضایت شخصی و اجتماعی خودش دست به چنین اقدامی بزند.

Daryam سه‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:52 ق.ظ

چقدر دلم‌ میخواست بقیه اشو بخونم حیف که انگلیسیم خوب نیست فقط میشه بگین اخرش چی میشه؟

سلام
آخرش مثبت تمام می‌شود.
آن دختر برزیلی (ماریا) به وطنش باز می‌گردد. تا جایی که یادم مانده است توی فرودگاه داستان تمام می‌شود در حالی که ماریا در سالن انتظار است و ... یک مردی هم از یک جایی وارد داستان شده بود که این را هم تا جایی که یادم مانده نامردی نمی‌کند و در صحنه پایانی پیدایش می‌شود و... خلاصه همه چی به خیر و خوشی به پایان می‌رسد.

زینب پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 10:21 ب.ظ

کتاب یازده دقیقه رو سال پیش خوندم و الان میخوام درکلاس کنفرانس بدم..بنطرم کتاب خیلی جالبی میاد..خیلی تامل برانگیزه. کیمیاگر بجه بودم خوندم باز هم کیف کردم و الان درحال خوندن ورونیکا هستم...ورونیکا کمی خسته کنندست... لطفا کتاب پیشنهاد بدید

سلام دوست عزیز
موفق باشید. چه کلاس خوبی
در مورد توصیه کتاب به نظرم این دو پست را نگاهی بیاندازید:
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1397/08/29/post-699/
http://hosseinkarlos.blogsky.com/1397/01/27/post-673
امیدوارم این دو مطلب بتواند کمک کند.

نیکی پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام میله من دیروز یازده دقیقه رو تموم کردم ولی از این نویسنده فقط کیمیاگر رو خوندم و به نظرم کیمیاگر بهتر بود.
پارسال با شما پیش نرفتم کلی ضرر کردم امسال اینکارو می کنم دارم میرم مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت رو بخرم یواش بخون بهت برسم

سلام دوست من
نیکی با شماره یا نیکی بدون شماره
خوشحالم که موتور کتاب‌خوانی شما در هر صورت روشن است.
امیدوارم از همراهی با برنامه‌های وبلاگ خاطرات خوشی برای شما پدید بیاید. همین ابتدا باید این نکته را مد نظر داشته باشی که گاهی ممکن است با کتابی مواجه شویم که باب میل ما نباشد ... نباید دلسرد شد...
من به آرامی کتاب می‌خوانم. خیالتان راحت باشد. برای مطلب بعدی هم یک کتاب غیر رمان مد نظر دارم که در نتیجه فرصت بسیار خوبی برای خواندن هر دو کتاب بعدی برای همه دوستان مهیاست.

نیکی شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 07:57 ق.ظ

سلام
نیکی بدون شماره من نیکی اورجینال هستم و تقریبا دو سالی هست که شما رو پیدا کردم ولی نیکی معترض جدیدا پیداش شده
بله خوشبختانه عذاب وجدان نمیزاره که موتور کتابخوانی کاملا خاموش شه
ممنون از اینکه آروم میخونی دوست خوب من

سلام

امیدوارم اشتباه نگیرم
آرام می‌خوانم و حداقل دوبار

آدینه یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام :خیلی اتفاقی با وبسایت شما آشنا شدم نوشته هاتون رو به نسبت کتابهایی که در ذهن داشتم چک میکردم تا به کتاب 11 دقیقه رسیدم.و برام عجیب اومد : در انتها قید شده کتاب در سال 1385 به چاپ رسیده .من در کتابخانه ام این کتاب رو دارم ،چاپ 1383 و تحت عنوان کیمیاگر 2 انتشارات شیرین - قیمت کتاب 2950 تومان جلدش گالینگور و بزرگ کنارش نوشته شده برای اولین بار در ایران

سلام دوست عزیز
از این اتفاقات عجیب برای دور زدن و پیچوندن بای انتشاراتی که گمنام هستند وجود دارد!

ضمناً در ایران تا ده بار اول همواره بار اول است
باز هم خوبه روی جلد ننوشته برنده نوبل ادبیات در سال 2002
ممنون که اطلاع رسانی کردی

اگر امکان داره نسخه فارسی یا فایل صوتی را برای من بفرستید ممنون

سلام دوست عزیز
متاسفانه با اتفاقی که چندوقت قبل برای کامپیوترم افتاد دیگه امکانش نیست... ولی سرچ کنید پیدا خواهید کرد. موفق باشید.

Sara سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:33 ق.ظ

سلام ، ممنون از نقد شما،من تازه با این کتاب اشنا شدم و ترجمه ارش حجازی رو خریدم،میشه متن کامل پی دی افشو واسم بفرستید لطفا؟ ممنونم

سلام
فکر کنم در مطلب و کامنتها توضیح داده ام که متن کامل پی دی اف فارسی وجود ندارد. انگلیسی اش اما در دسترس است.
موفق باشید

حمیده الهیاری جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 12:33 ق.ظ

درود بر شما،من به تازگی کتاب ۱۱ دقیقهٔ پائولو کوئیلو رو در یک محفل مجازیه کتاب خوانی تموم کردم و چون عادت دارم بعد از خوندن کتابی نقدهای مربوط به اون کتاب رو بخونم،الآن تحلیل شما رو پیدا کردم.قبلاً هم از همین نویسنده کیمیاگر رو خوندم.البته هنوز تمومش نکردم.به نظرم یازده دقیقه،بسیار کتاب زیبا و دارای نکات ارزشمندیه.سیر تکامل عشق در این کتاب مبسوط بیان میشه.احتمالاً تو پیجم یه تحلیل مفصل ازش بنویسم.من نسخهٔ چاپیه ترجمهٔ آقای حجازی رو گرفتم.اما با وجودی که نوشته متن کامل،به نظرم خیلی خوب نبود.سوای کم رنگ بودن یه قسمت هایی از کتاب و اشتباهات تایپی،قضیهٔ خود ارضایی اصلاً مطرح نشده بود،واژگان نامأنوس داشت مثل ابتیاع،تمثیل پرنده و زن کامل نوشته نشده بود و من اینجا کاملش رو خوندم.بنابراین نظرم نسبت به مترجم های معروف هم تغییر کرد.

سلام دوست من
مطمئن باش مترجمان عمدتاً دوست دارند کار را کامل و بدون نقص ارائه کنند اما چند مانع بزرگ هست که کارشان را گاه ناقص و بی‌کیفیت می‌کند: اولینش سانسور است. آن هم سانسور سلیقه‌ای... یک پاراگراف در یک ترجمه حذف می‌شود و همان پاراگراف در ترجمه دیگر باقی می‌ماند...
نکته دوم رقابت برای سریعتر وارد بازار شدن است! مترجم یک کار را انتخاب می‌کند تا ترجمه کند اما همیشه استرس آن را دارد که نکند مترجم و ناشر دیگری هم مشغول همین کار باشد! پس علاوه بر استرس مجبور است به کارش شتاب بدهد و همین شتاب و استرس پدر کار را درمی‌آورد.
کپی رایت این حسن را دارد که یک ناشر و مترجمش با خیال راحت و با دقت کامل یک کار را وارد بازار کنند و از این نترسند که ناشر دیگری کار را زودتر منتشر کند و الی آخر.
ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربه خودتان.
تحلیل خودتان را برای بنده هم بفرستید. ممنون

الهه جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام وقت بخیر...میشه لطف کنید pdf زبان اصلی را برام ایمیل کنید

سلام
ارسال شد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد