میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

محاکمه فرانتس کافکا

 

آقای ک از خواب بیدار و متوجه می شود  که بازداشت است. به چه علتی؟ مشخص نیست! شاید به همین علت ابتدا زیاد جدی نمی گیرد . بازداشت است و روزهای یکشنبه باید برای بازپرسی به دادگاه مراجعه کند اما روزهای دیگر مشغول امور روزمره می باشد. خودش( و البته ما) , از گناه و اتهامش خبر ندارد ولی کسانی که با او برخورد می کنند همه می دانند که او متهم و پرونده اش در جریان است. عمویش در شهر دیگری مطلع می شود و به سراغش می آید تا او را به نزد وکیلی که با او دوست است ببرد. او پرونده خود را به وکیل می سپارد ولی پس از مدتی از روند امور و جلو نرفتن پرونده نگران می شود و وکیل را عزل می کند تا خودش روند امور را پیگیری کند و...

هرچند این داستان از آن داستان هایی نیست که اگر من انتهایش را تعریف کنم لطمه ای به مطالعه آن بخورد ولی به هر حال خودم دوست ندارم آخر داستانی که نخواندم را قبل از خواندن بدانم مگر اینکه برای بار دوم و...باشد. برای نوشتن این مطلب کتاب را دوباره خواندم. مرتبه اول ترجمه کتاب بسیار عذاب آور بود و موجب عدم تمرکز! اما این بار با تمرکز بیشتر خواندم و کتاب برایم بسیار جذاب بود. در سال 87 ترجمه جدیدی به بازار آمده  که شاید بهتر باشد (قضاوت درست را کسانی می توانند بکنند که هم ترجمه آقای اعلم و هم ترجمه جدیدتر آقای حداد را خوانده باشند).

و اما در مورد موضوع محاکمه : این داستان یک متن دارد و تفسیرهای زیاد ! می توان از زوایای مختلف به آن نگاه کرد شاید این امر به دلیل ابهامی است که در بطن این داستان نهفته است. ابهامی که برای شخصیت اصلی داستان تا آخر باقی می ماند. جرم آقای ک چیست؟ هیچ جا مشخص نمی شود که گناه آقای ک چه چیزی است و خودش نیز در این خصوص هیچ حدسی نمی زند اما به تدریج خودش نیز به این باور می رسد که گناهکار است!

شاید این گونه بتوان قلمداد کرد که در جایی که قانون مبهم باشد و در دسترس مردم نباشد و مجریان قانون نیز به همین منوال , در چنین فضایی همه انسانها بالقوه مجرم و خطاکارند. یا می توان گفت که در حکومت های توتالیتر اگر با جریان حاکم همراه نباشی گناه کاری (البته همراهی شرط لازم است و شرط کافی نیست) اگر بخواهی مستقل بیاندیشی باز هم خطاکاری... اما به نظر من این تفسیر نیز قابل قبول است که  همین که به دنیا آمده ای گناهکاری! این موضوع در ادیان مختلف بیان شده است. حضرت آدم مرتکب گناه  شد و از بهشت اخراج شد و انسان به جرم این گناه نخستین به زمین تبعید شده است و طی این زندگی می بایست تلاش کند تا بخشیده شود . به  همین دلیل انسان تا چشم باز می کند گناه کار است همانگونه که آقای ک در سالگرد سی سالگی اش از خواب بیدار شد و دید که بازداشت است به اتهامی که نمی داند چیست ! در دادگاهی که نمی داند کجاست ! توسط قاضیی که نمی داند کیست!

در این مسیر دادرسی با آدم ها و مکانهایی سر و کار داریم که هیچ کدام اصل نیستند. مثلاٌ همه قاضی ها دون پایه هستند اما به نقاش ها سفارش می دهند که تصویر آنها را با ابهت بیشتر و مانند قاضی های عالیرتبه نقاشی کنند. قاضی های عالی رتبه را کسی ندیده است . آنها در تاریخ و افسانه ها حضور دارند. از این زاویه آدم را یاد پیامبران و روحانیون و روز قیامت و... می اندازد.

با چنین برداشتی از زاویه مقابل می توان جور دیگر دید: آقای ک فکر می کند می شود بر سرنوشت ( یا متافیزیک) تسلط یافت یا در آن نفوذ کرد یا آن را فهمید. آقای ک خیلی  مغرور است و فکر می کند که در این دنیا خیلی با اهمیت است و همه خلایق در فکر این هستند که او را بکوبند. فکر می کند همه چیز می بایست مطابق عدالت رقم بخورد....به خاطر همین طرز فکر کلاٌ راه را خطا می رود.

در تفسیری دیگر آقای ک قدرت ها و ساز و کارهای اجتماعی را (علیرغم اینکه بعضاٌ تملق آنها را می گوید ) دست کم می گیرد. چون بعد از اعلام بازداشت خودش می تواند آزادانه زندگی کند و سر کار برود  این بازداشت را جدی تلقی نمی کند و وقتی برای بازپرسی به دادگاه می رود , مکان دادگاه که زیر شیروانی ساختمان های قدیمی در محله های فقیرنشین است او را به این فکر می اندازد که این دادگاه ها بی اهمیت هستند. وقتی در هنگام بازپرسی و قبل و بعد از آن با اعمال هرزه و فاسد صاحب منصبان دادگاه روبرو می شود نیز آنها را افرادی ناچیز و غیر جدی تلقی می کند. همیشه دنبال تصمیم گیران اصلی می گردد غافل از اینکه سرنوشت او در همین مکانها و توسط همین افراد تعیین می شود. با این طرز فکر آقای ک تا فصل های پایانی نیز کماکان فکر می کند که به صورت فردی می تواند در مقابل قانون و حکومت به زعم خود ناعادلانه (یا به تعبیر قبلی سرنوشت) بایستد و خود را تبرئه کند.(این هم موضع جالبی است که بدون اینکه بدانیم اتهاممان چیست باید به دنبال تبرئه کردن خود باشیم ... آیا وجدان پرورش یافته توسط جامعه و تاریخ  نقش چنین محکمه ای را بازی نمی کند که ما مجبوریم مدام خود را در این محکمه تبرئه کنیم؟)

آقای ک از کمک افراد دیگر نمی تواند استفاده کند چرا که  آنها را نیز ناچیز و بدون کارکرد و غیر قابل اعتماد تصور می کند: وکیلش را زیاد جدی نمی گیرد چه بسا از دست او کاری ساخته باشد (در ملاقات اول با وکیل در هنگامی که عمویش با وکیل در حال صحبت است از فرصتی استفاده می کند و از اتاق خارج می شود تا با خدمتکار وکیل راز و نیازی داشته باشد! اینجا اوج دست کم گرفتن موضوع را می بینیم ). نقاش را هم غیر قابل اعتماد می بیند در حالیکه راه حل های سه گانه ای پیش پای او می گذارد (که خداییش خیلی راهگشاست!!) اما آقای ک در سرتاسر داستان به دنبال فردی که نفوذ کامل داشته باشد می گردد غافل از اینکه چنین فرد قهرمانی فقط در اسطوره ها و افسانه ها یافت می شود.

این چیزهایی است که الان به ذهن من می رسد و مطمئناٌ بیشتر می توان ادامه داد. در همین راستا فصل کلیسا و ملاقات ک با کشیش بسیار جالب است. جایی که کشیش داستان کوتاه و ساده ای درخصوص برخورد دربان قانون و مرد روستایی بیان می کند و کشیش از زوایای گوناگون آن را تفسیر می کند که به عقل جن هم نمی رسد! وقتی داستان ساده ای را می توان از زوایای گوناگون چنین تفسیر کرد با داستان پیچیده ای چون محاکمه  کافکا .... و از آن بالاتر ... چه می توان کرد!؟

حالا بخش هایی از کتاب را می آورم تا دوستانی که نخوانده اند با نثر کتاب و نحوه ترجمه آن بیشتر آشنا شوند:

"ک باید به یاد داشته باشد که آیین دادرسی علنی نیست, اگر دادگاه ضروری می دانست مسلماٌ می شد علنی گردد, اما قانون تجویز نمی کرد که علنی گردد. از این رو پرونده های دادگاه و بخصوص ادعا نامه برای متهم و وکیلش دسترس ناپذیر بود, درنتیجه هیچکس به طور کلی نمی دانست... که در نخستین عرضحال به چه اتهامهایی باید اعتراض کند, به همین جهت تنها به تصادف محض بود که عرضحال دارای مطلبی واقعاٌ مربوط به مرافعه باشد."

"دفاع را قانون نه تصویب بلکه تحمل می کرد و حتی درباره این نکته هم اختلاف نظر بود که آیا قانون را می شد چنان تفسیر کرد که چنان تحمل را روا دارد"  .... خداییش یاد جای خاصی نیافتادید؟؟؟

" دادگاه همین که اتهامی را به کسی بست یقین استوار به جرم متهم دارد و تنها به دشواری فراوان می شود که از این یقین منصرف شود" .... ایضاٌ به طریق اولی!

" در این آیین های دادرسی همیشه چیزهایی گفته می شود که آدم دیگر ازشان سر در نمی آورد, آدم ها خسته تر و پریشان تر از آنند که فکر کنند و این است که به خرافات پناه می برند... و یکی از خرافه ها آن است که آدم می تواند از روی صورت کسی, مخصوصاٌ خط لب هایش بگوید که پرونده او چگونه از آب در می آید"

" ]عرضحال[ خیلی فاضلانه بود اما هیچ محتوایی نداشت. اول آنکه پر از اصطلاحات لاتین بود که من نمی فهمم بعد صفحه پشت صفحه درخواست های کلی به دادگاه بود, بعد خوشامدگویی از صاحب منصبانی خاص که اسمشان برده نشده بود ولی هر کسی وارد در این امور و قضایا به آسانی بجاشان می آورد, بعد خودستایی وکیل با عبارتهایی که در آنها خودش را درست و حسابی مثل سگ در پیش دادگاه حقیر و ذلیل می کرد و بالاخره تحلیل پرونده های گوناگون از قدیم قدیم ها که گویا به پرونده من می مانستند..." .... به من حق می دید که اونجوری متافیزیکی برداشت کنم ؟ از این قسمت یاد چی میافتید؟ در بخش نظرها نظرتون رو بگید لطفاٌ....

یک نمونه هم از نحوه ترجمه:

" ... ناممکن نبود که ک بتواند اندرز قاطع  و پذیرفتنی از او بگیرد که ممکن بود, مثلاٌ , راه را نه به سوی گونه ای راهبرد موثر پرونده بلکه به سوی یک جور پرهیز جستن از آن نشان دهد, یکسره گشتن از آن, یک طرز زندگی به کلی بیرون از حوزه اقتدار قضایی دادگاه باشد." خداییش نگشتم خفن ترین را پیدا کنم!!

آن بخشی که مربوط به گفتگوی نقاش و ک بر سر سه راه حل نقاش است هم جالب بود ولی دستم درد گرفته!

آن بخش مربوط به کشیش که گفتم هم خیلی جالبه با اون تفسیرهای عجیب و غریب و جالب که انگشتانم جوابگو نیست.... با عرض پوزش.

این کتاب طبیعتاٌ جزء لیست 1001 کتاب هست و ... فقط یک لحظه فکر کنیم اگر بنا به وصیت خود کافکا ,این کتاب می سوخت و چاپ نمی شد !

اگر ترجمه جدید بهتر بود این کتاب را هر دو سال یک بار بخوانید , اگر وقتش را ندارید مطلب مرا هر دو ماه یک بار بخوانید!

زیاده عرضی نیست . 

پی نوشت: تا الان و در حدی که من اطلاع دارم 4 ترجمه مختلف از این کتاب هست: 

امیر جلال الدین اعلم   انتشارات نیلوفر 

علی اصغر حداد         نشر ماهی 

سارا رحیمی             نشر قاصدک صبا 

منوچهر بیگدلی          نگارستان کتاب (این یکی در ویکیپدیا اشاره شده)


پ ن 2: نمره این کتاب 4 از 5 می‌باشد.

نظرات 46 + ارسال نظر
میلاد همزه پور دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ http://pickneek.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی دارین
اگه تمایل دارید میتونیم تبادل لینک کنیم.
لطفا اگه خواستید وبلاگ منو با عنوان ( تو پیک نیک چه خبره؟) لینک کنید و بعد در قسمت نظرات برام پیام بذارید تا من هم وبلاگ شما رو با هر عنوان که میخواید لینک کنم.
http://www.pickneek.blogsky.com

حسین سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:19 ب.ظ http://kimiyaa.blogsky.com

سلام حسین
از سبک نوشتن ات خوشم میاد!
آقا این محاکمه اش من رو یاد محاکمه های ... انداخت! به هر حال انگار این تکرار تاریخ به تکرار رمان در واقعیت هم می رسه، عینهو تکرار قلعه ی حیوانات جورج اورول...
از اون قسمت هم که گفتی یاد... می افتم ( می بینی چقدر سرشار سه نقطه می شیم این روزها) اما "مثل سگ" باحال بود آخه... بی خیال

عجب ترجمه ی خفنی بوده اون اولی.ترجمه ی آقای اعلم بود؟



سلام
لطف داری حسین جان
در مورد ترجمه یک موضوعی رو هم باید به یاد داشته باشیم که کلاٌ ترجمه کافکا راحت نیست و من فقط به عنوان یک خواننده گفتم رضایت نداشتم و ترجمه جدید رو هم ندیدم فقط از یکی دو تا از دوستان شنیدم که خوبه که البته اون دوستان هم ترجمه قبلی را ندیدند!

محمدرضا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ http://mamrizzio2.blogspot.com/

من محاکمه با هر دو ترجمه رو خوندم. ترجمه ی علی اصغر بهرامی خیلی بهتره. بهرامی استاد زبان و ادبیات آلمانی دانشگاه شهید بهشتیه و انسان فاضلیه

محمدرضا دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ http://mamrizzio2.blogspot.com/

خب سوتی دادم!
آره حداد بود، بهرامی مترجم ادوارد سعید و وونه گاته! علت فراموشی من اینه که این کتاب رو قرض کردم و خوندم! خساست باعث شد نخرمش!
اشکال نداره من روی این مسائل حساس نیستم همین کامنتاست که خاطره می شه!:))

نه بابا این که سوتی نیست ....
اما خساست بی جا آخ گفتی... ما یک رفیقی داشتیم توی مشهد که اون رفیقی داشت که کتاب های چاپ زیرزمینی رو توی کتابفروشیش میاورد البته پشت دخل... دست ما رو گذاشت توی دستش و...
مثلاٌ همون در آستین مرقع را از اون امانت گرفتم و خوندم و خیلی کتاب دیگه خساست کردیم و تعداد کمی کتاب خریدم ازش و بعد از خدمت که وضع بهتر شد رفتم دیگه نه از تاک نشان بود نه از تاک نشان !

بهاره پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ

ممنون مطلب مفیدی بود. گفتین ترجمه حداد بهتره از بین این چهار تا؟ با این توضیحات شما مشتاق تر شدم. بعد از خوندن می رسم خدمتتون.

سلام بهاره عزیز
ممنون از حضورتان
هم جدیدتره و هم بهتر و دقیق تر
خودم هم دوست دارم وقتی در آینده برای دومین بار این کتاب را می خوانم این ترجمه را که دوستان زیادی بهتر بودن آن را تایید کرده اند را بخوانم.

محمدرضا عشوری چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:59 ب.ظ http://www.paliez.ir

سلام، کتاب معرکه ایه، گرچه به شخصه این کتاب رو بعد از قصرش قرار می دم، ترجمه حداد از کافکا کلا خیلی بهتر از اعلم هستش، از مطالب شما در سایتم استفاده کردم، ممنونم

سلام
خیلی خوشحال شدم که کامنتی در خصوص پست های اولیه این وبلاگ دریافت کردم...
لطف دارید دوست عزیز
ممنون

مریم دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 ق.ظ

باتشکر من ک ترجمه فصل یک کتاب محاکمه رومیخاستم .پیداش نکردم.
میشه واسم ایمیل کنید

سلام
می توانید به یکی از لینک های زیر مراجعه کنید:
http://kafkaadostayevski.blogfa.com/post-12.aspx
یا
http://yasbooks.com/News/m/346/
یا
http://www.koooch.com/thread11698.html

محمد پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ب.ظ http://mohamadtra.blogfa.com/


این تنوع ترجمه هم نعمته (به نظر بعضیها) هم عذاب. جای خالی منتقد خوب اینجا معلوم میشه.
چاره ای نیست. انگار فقط باید از سابقه مترجم در ذهن و اسم ناشر و این جور حواشی تصمیم گرفت
چه خوبه که ترجمه های مختلف رو فهرست میکنی.

سلام
ممنون از سر زدنتان به آرشیو
بعضی ترجمه ها واقعن کتاب رو شهید می کنند
آدم نمی دونه واقعن همون چیزی که نویسنده نوشته رو خونده یا نه!
این معضلیست برای خوانندگان

سارا دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ق.ظ

خیلی نوشته ی خوبی بود، ممنون :)

سلام
ممنون سارای عزیز
خوشحال شدم به واقع بعد از این همه مدت برای مطلب چند سال قبلم یک کامنت تشکر... امروز روز خوبیه

فروغ یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 ب.ظ

حسین عزیز من بصورت کاملا اتفاقی تو شهر کتاب با وبلاگ شما اشنا شدم و الان بی اغراق بیش از دو ساعته که نوشته های زیبا و خوندیتون پشت لب تاب میخکوبم کرده...
به جز وقتایی که میرفتم کتابفروشی تجربه مشابه دیگه ای که باعث بشه زمان رو فراموش کنم نداشتم
به اینجا که رسیدم دلم خواست بدون فوت وقت ازتون تشکر کنم و اگه در جای مناسبش این کارو انجام ندادم به بزرگیتون ببخشین .

سلام
در شهر کتاب و به صورت اتفاقی؟ خیلی کنجکاو شدم!
...
خیلی خیلی مشعوف شدم...گاهی انرژی مثبت اینگونه می چسبد.
اختیار دارید
خوشحال شدم
ممنون

امید جمعه 24 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:46 ب.ظ

با سلام
یاد فیلم ماتریکس 1 افتادم ..............................
نئو توسط مورفیوس از خواب پا میشه و باید برای هدفی که خودش نمیادند چیست بجنگد...............البته برداشت منه که میتونه غلط باشه یا تا حدی درست.........
ببینید وقتی یک شاعر شعری رو میسرایه حتما یه چیزی عقایدو......پشتشه
از نظر من پشت این داستان عقاید ریز مذهبی و گاهی اوقات ضد مذهب وجود داره ودر ذهن خواننده این تداعی میشه که چرا قانونی که بر پایه مذهب استواره نمیتواند بی گناهی ک رو ثابت کنه
ببخشی ولی اینو محض شوخی میگم
میگن یه روز ملا نصرالدین مردم رو گول میزد میگفت خبر دارید پشت کوه خیار ه!!!مردم ساده هم میدوید تا به خیار برسند رسید به جایی که ملا از یه نفر پرسید چرا اشفته وار میدوی طرف گفت ملا خبر نداری مگه پشت کوه خیاره
ملا گفت نکنه پشت کوه خیاره
اینم همین جریانه ک به نتیجه ای میرسه که میگه نکنه گناه کار باشم.....................................
بر من ببخشید که پر حرفی کردم

سلام
پر حرفی در کامنتدانی یک امر پسندیده است... اگر نبود این ترس که بر امت وبلاگ خوان سخت باشد می گفتم پرحرفی در کامنتدونی امری واجب است! (روایتی از پیامبر در خصوص مسواک زدن!) ... این از این... بله برداشتتان درست است و اتفاقن یادمه در متن مطلب خودم یک سوالی پرسیده بودم که این قضیه چه چیز را به ذهن متبادر می کند و طبعن انتظار داشتم جواب بشنوم مذهب و ...دقت کردی ک هر هفته یکشنبه ها باید برای بازپرسی برود؟!...وکیل و عرضحال هایش که پر از کلمات لاتین است و خودش را در محضر دادگاه فرضی مثل سگ حقیر می کند و درخواست هایش هم باز به همین موضوع اشاره دارد... به نظرم مخاطب اصلی ک همین است.

امید شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:35 ب.ظ

ممنون که وقت گذاشتید و نظر حقیر رو خواندید.........
جالبتر میشه که میفهمیم نویسنده ی خود کتاب یهودی مذهب میباشد.........
خواستم در کامنت اولم بگم ولی فکر کردم که نظر من شاید غلط باشه و مورد سرزنش خوانندگان وبلاگ قرار بگیرم
ولی حال که شما تا حدی با نظر بنده موافقید میگویم .....
به نظر من و اون چیزی که بعد از خوندن کتاب به ذهن حقیر وارد شد این بود که نویسنده میخواد با نوشتن این داستان این جا بندازد که دین حاکم (در حالت کلی ادیان الهی)نمی تواند پاسخ نیاز های بشر را بدهد وحتی نمتواند بی گناهی یک انسان را ثابت کند....بر من ببخشید که نظر شخصی خودم رو گفتم .........منتظر شنیدن همه ی انتقاد ها تون در مورد نظرم هستم..بر بنده ببخشید....

سلام
اختیار دارید قربان
چون این مطلب مربوط به بیش از سه سال قبل است طبعن دیگر فقط خوانندگان گذری وبلاگ به آن نگاهی می اندازند... بالفرض هم که در صفحه اول کامنت می گذاشتید خوانندگان دیگر و حتا من حقی جهت سرزنش نداریم...
و اما بعد
به نظر من نقد نویسنده نسبت به مذهب از این زاویه نیست که نمی تواند نیازهای بشر را پاسخ گوید و یا این که نمی تواند بی گناهی انسانی را ثابت کند بلکه از این زاویه است که این مذهب و انگاره های مذهبی و تفسیرها و آموزه هایش است که از طریق درونی شدن ، این احساس را در آدم به وجود می آورد که گناهکار است! این احساس گناه مثل وزنه ای به پای آدم است...
یهودی بودن این افراد چیزی را نشان نمی دهد چون معمولن پایبندی مذهبی ندارند و صرفن نژادی و شناسنامه ای یهودی هستند.

[ بدون نام ] یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:08 ب.ظ

بله شما درست می فرمایید.من متقاعد شدم.

بله دوست عزیز مطمئن باشید که من در مورد فواید زیادنویسی در کامنت درست می گویم
ممنون

رضا شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام دوست خوبم
منم تازگیا محاکمه رو با ترجمه اقای حداد خوندم . البته قبل از خوندن محاکمه خوندن کتاب مکتبهای ادبی اقای شمیسا تو فهمیدن مبانی فکری کافکا کمک حالم بود ایشون اشاره میکنن ک رمان کافکا از جمله رمانهای نو به حساب میاد و تو این نوع رمانها دوره ی ادبی مدرنیسم نگاه به حقیقت به عنوان یک امر نسبیه و نه مطلق .
به نظرم میاد ک کافکا با سردرگمی یوزف کا تو جریان اتهامش میخواد به این مسئله هم اشاره کنه که حرفایی که توی قرون گذشته راجع به رسیدن ب حقیقت توی مکتبهای فلسفی ارسطویی و افلاطونی و قرون وسطی در رابطه باتلاش برای رسیدن ب حقیقت مطرح شده یک نوع بستره تا بشر توی سردرگمی و گنگی بمونه. البته با توجه به اینکه رمان محاکمه و قصر هر دو به همدیگه شباهت نزدیکی دارن خوندن اون رمان هم توی فهم بهتر محاکمه که به گفته ی اقای حداد از جمله رمانهای ناقص کافکاست میتونه مفید باشه. موفق باشید دوست خوبم

سلام دوست عزیز
ممنون از کامنتتون... کامل بود و چیزی نمی تونم بهش اضافه کنم جز تایید اینکه رئالیسم در ادبیات و رمان رسالتش را بازنمایی تمام و کمال واقعیت قرار داده بود و طبعن آن را امکان پذیر هم می دانست و بعد در دوران رمان مدرن بخشی از نویسندگان تحت تاثیر فلاسفه رویکردشان به مسئله واقعیت و امکان حصول حقیقت تغییر یافت. ... قصر رو هم خواهم خواند به زودی ...

مهدی جمعه 4 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:57 ب.ظ

خیلی کتاب خفنیه هم این و هم مسخ.
هنوز وستاشم که خواستم یکم در موردش سرچ کنم خوردم به وبلاگتون
دستت درد نکنه خیلی خوب بود

سلام
موافقم اما همینطور با انگیزه و پیگیرانه ادامه بدهید به نتایج خوبی دست خواهید یافت.
کیف می کنم با اینجور خواننده ها روبرو می شوم

سجاد پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:07 ب.ظ

فقط برای عرض سپاس رفیق
شادباشید

سلام
سلامت باشید قربان

رضا سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام
با تشکر از نوشته شما
من همین امروز کتاب رو تموم کردم. کتاب خوبی بود. بعضی از فصل ها رو 2 باز خوندم ولی بازم تازگی داشت. در کل کتاب خوبی بود.

سلام
ممنون از حسن توجه شما و ارائه نظر و انتقال تجربه خودتان در اینجا
خوشحالم که در فصول مورد نظر پشتکار به خرج داده ای و نتیجه این پشتکار , لذتی است که نصیبتان شده است.

فاطمه دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 04:49 ب.ظ

سلام دوست من.نویسا باشید. بعد از خوندن کتاب هایی که حس میکنم واقعا بخش کوچیکی از اهداف نویسنده رو درک کردم مسلما میرم سراغ نقدش.و این اولین نقدیه که من از این کتاب خوندم.از بین تفسیرهاتون من فقط به یکیش فکر کرده بودم! و نوشته ی شما باعث شد ذهنم باز تر بشه.خیلی متشکرمجناب. باشید با بهترین ها

سلام
من هم قبل از وبلاگ‌نویسی مانند شما به دنبال نظرات دیگران می‌گشتم... خیلی لذت بخش است وقتی با دیدگاه‌های دیگر روبرو می‌شویم. الان هم وقتی مطلبی را می‌نویسم حتمن جستجو می‌کنم و نظرات دیگران را هم می‌خوانم. به قول شما ذهن آدم باز می‌شود.
یاد محاکمه به خیر! پنج سال گذشته است... تقریباً همان اوایل بود...تقریباً که نه! دقیقاً در همان ماه اول بود...
ممنون از شما

سحرs سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 04:36 ق.ظ

سلام ... من نقد شما رو خوندم و نظرات رو هم .... واقعا افتخار می کنم دوستان چه زیبا و متفاوت می نویسند و این نشان از ذهن پویا یشان دارد و آفرین می گویم خدمت شما که اینچنین ذهن بسیطی دارید...در قسمت نظرات خاطر نشان کرده بودید که " نقد نویسنده نسبت به مذهب از این زاویه نیست که نمی تواند نیازهای بشر را پاسخ گوید و یا این که نمی تواند بی گناهی انسانی را ثابت کند بلکه از این زاویه است که این مذهب و انگاره های مذهبی و تفسیرها و آموزه هایش است که از طریق درونی شدن ، این احساس را در آدم به وجود می آورد که گناهکار است! این احساس گناه مثل وزنه ای به پای آدم است" و حقیقتأ که این حس إ روانی إ گناه مثل باری بر روح انسان سنگینی می کند... واقعا عالی بود... خیلی ممنون ام ... هزاران باره باشید

سلام
ضمن تشکر از شما دوست عزیز بابت لطفی که به بنده و وبلاگ داشتید... برای من خواندن دوباره برخی مطالب واجب است. گاهی با کامنت‌های شما دوستان برای مطالب قدیمی‌تر متوجه این برداشت‌ها و مطالب می‌شوم و برخی موضوعات برایم روشن‌تر می‌شود.
سپاسگزارم

سحر چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:28 ق.ظ

قربون شما برم ممنون ... من هم همینطور هستم بازبینی مطالب قدیمی ... چون با گذشت زمان برخی مسائل تغییر کرده ما تغییر کردیم دیدگاه و افکار تغییر می کنند بازنگری و باز بینی نوشته ها و عقاید قدیمی مان ضروریست ممنون که هستید سلامت و سبز بمانید

برخی مواقع تغییرات چنان بطئی رخ می‌دهد که ما خودمان متوجه نمی‌شویم... در این بازبینی‌ها گاهی شگفت‌زده می‌شویم!

حسین یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:12 ق.ظ

این کتاب برای خواننده احترام زیادی قایل است.
من کتاب محاکمه رو یکبار خواندم ولی با دقت و تمرکز بسیار و دیدی که نسبت به این کتاب دارم اینه که نویسنده سعی داره جنگلی رو توطیف کنه که درون مردابی فرو رفته و فقط بعضی قسمتهای جنگل مثل برگها ، ساقه ها و شاخه های نازک از سطح آب بیرون زده. ذوستانی که محاکمه رو خوندن کتاب فسخ رو هم بخونید.
با تشکر

سلام
ممنون که نظرتان را با دوستان دیگر به اشتراک گذاشتید.
به گمانم با گوشی همراه نوشته‌اید گوشی‌های لمسی مستعد اشتباهات تایپی هستند.
باهاتون موافقم که در این کتاب خواننده مسئولیت زیادی دارد.
ممنون

حسین دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:30 ق.ظ

نه با کیبورد تایپ کردم.
دوستان و مسخ که درست میباشد.
البته مسخ کافکایی تر از محاکمه است.
البته در هر دو داستان با یک شوک بزرگ شروع میشه.
در مسخ قهرمان داستان یک دفعه خودش رو به شکل حشره میبیند و در محاکمه سه نفر غریبه که در اتاقش حاضر هستند.مسخ رو با ترجمه هدایت بخونید.

بله... شوک مسخ سریع‌تر و قوی‌تر از محاکمه است... در محاکمه کم‌کم ابعاد شوک را درک می‌کنیم.
مسخ را با ترجمه هدایت بیش از بیست سال قبل خواندم و امیدوارم که یک بار دیگر آن را بخوانم.
ممنون از توصیه‌تان

حسین سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:39 ق.ظ

کافکا کتاب دیگه ای به نام قصر داره که من پیدا نکردم انقلاب و فکر میکنم اون هم بسیار جالب باشه

بله
من کتاب "آمریکا" را دارم و هنوز نخوانده‌ام... قصر را دیده‌ام... بگردید پیدایش خواهید نمود.

فرشته چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:33 ب.ظ

خواندن این کتاب با ترجمه‌ی آقای اعلم کاری طاقت فرساست علاوه بر ترجمه‌ی ایراد دار ، مشکلات ویرایشی نیز دارد که در روند خواندن موجب وقفه یا سکته های پی‌در‌پی می شود.

سلام
خیلی طاقت‌فرسا... من اوایل فکر می‌کردم من تمرکز و شعور کافی را ندارم

فرانک چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:25 ق.ظ

واقعا لذت بردم دوستان. تشکر میکنم از همه.

خواهش می‌کنم (از طرف همه)

mahbanoo چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام. یه سوالی ازتون داشتم. آیا میشه محاکمه کافکا رو کتابی دونست که در اون مفاهیمی سیاسی-اجتماعی وجود داره؟مثلا شرایط سیاسی دوران نویسنده چطور بوده و آیا اثری در نوشتن این کتاب داشته؟ و یا این کتاب می تونسته باعث ایجاد یک موج انقلابی/ سیاسی در جامعه ی خواننده بشه؟
ممنون میشم پاسختون رو به ایمیلم بفرستید و اگر وقت و یا تمایل به پاسخ دادن رو ندارید باز هم ایمیلی با همین عنوان بهم بدین تا منتظر نباشم؟
تشکر فراوان

سلام دوست عزیز
تفسیرهای متفاوتی را می‌توان برای این داستان در نظر گرفت که در متنی که نوشتم به آنها اشاره کرده‌ام (البته این متن مربوط به اوایل وبلاگ‌نویسی است و کمی پراکنده و غیرنظام مند است) در حد توانم به سوالات شما جواب می‌دهم:
1- بله حتماً می‌شود چنین برداششتی داشت. هرچند خودم بیشتر تمایل داشتم اتهام و گناهکاری شخصیت اصلی داستان را یک اتهام درونی قلمداد کنم.. یعنی نوعی محاکمه درونی... یعنی همان مباحث وجدان و احساس گناه... که در این صورت نیز ریشه این احساس گناه و یا یکی از ریشه‌های آن به جامعه و نحوه اجتماعی شدن در جامعه باز می‌گردد. لذا از این زاویه نیز به مباحث اجتماعی متصل می‌شود. اگر تفسیر و برداشت‌هایی نظیر توصیف یک جامعه توتالیتر یا حکومت توتالیتر داشته باشیم که مستقیم به مباحث اجتماعی سیاسی- اجتماعی وصل می‌شویم.
2- طبعاً شرایط سیاسی دوران حیات بر نحوه زیست ما اثر مستقیم می‌گذارد. کافکا هم به همین ترتیب. زندگی کوتاه کافکا قرین سالهای پرتلاطم دو دهه اول قرن بیستم و جنگ جهانی اول است. منتها اینکه بخواهم بگویم فلان واقعه منجر به نوشتن این یا آن کتاب شده است و علتش هم در فلان قسمت آمده است من لااقل چیزی ندارم که برای محاکمه به آن اشاره کنم.
3- نظر خاصی ندارم. در نظر داشته باشید که نویسنده از دوستش خواسته است که دستنوشته‌هایش پس از مرگش سوزانده شود. محاکمه از جمله‌ی همان دستنوشته هاست که از سوخته شدن نجات پیدا کرد.
موفق باشید

علیرضا احمدی چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 09:36 ب.ظ

سلام حسین جان
بعد از اینکه کتاب و تموم کردم اومدم گوگل یه نقدی ازش پیدا کنم که وبلاگ تو بعد از ویکی پدیا دومیش بود خیلی خوشم اومد از نقدت از متن هایی که انتخاب کرده بودی من ترجمه حداد وخوندم به نظرم ساده و روان بود.
واقعا باید ممنون ماکس بود که بجای عمل به وصیت نامه کافکا یعنی سوزاندن نوشته هاش اونا رو گردآوری و فصل بندی کرده حتی ظاهرا اسم کتابم اون گذاشته محاکمه (trial).
نمیدونم فیلم trail ساخته اورسن ولز دیدی یا نه اگه نه حتما ببین . خیلی عجله داشتم کتاب تموم کنم بعد فیلمشو ببینم که چه جوری این فضا رو به تصویر کشیده واقعا خوب بود.

سلام علیرضا جان
اول اینکه بابت فایل‌های نمایشنامه‌های رادیویی ممنون... با بچه‌ها توی ماشین چندتاش رو گوش کردیم و لذت بردیم
دوم اینکه سال نو مبارک
بله ممنون ماکس هستیم و از اینکه بعد از عید فیلم را از شما می‌گیرم ممنون‌تر
بیشتر به ما سر بزن رفیق

ماهور سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 08:01 ب.ظ

سلام
تصویر سازی همه از این کتاب تو ذهنشون سیاه سفیده یا فقط من اینجوری ام؟
دیدگاهش نسبت به تمام اقشار جامعه و خصوصا زنان چه منفور بوده . چقدر کاراکتر چندش، چقدر زن چندش، و چقدر فرولاین؟!!!
تصویر روی جلد کتاب (که البته اینی نیست که شما در این صفحه گذاشتید) خیلی جالب است.
ترجمه ی حداد خوب است که البته جای بهتر شدن هم داشته ولی اینی که شما چند مطلب ازش نمونه آوردید اصلا ترجمه نیست!
این چنین کتابهایی با مفاهیم عمیق و دارای ابعاد قابل تامل خیلی دوست دارم و تفسیرهای درموردشون رو بیشتر و مخصوصا این رو خیلی پسندیدم که:
جدای از گناه وجودی و اگزیستانسیال و کلا همین بودن در دنیا برای گناه کار بودنش ، بهتره بجای اینکه دنبال این باشیم که چه کرده که گناهکاره بگیم چون کاری نکرده گناه کاره.
البته این دادگاه درونی و وجدان هم عجیب بر قالب داستان می شینه.
ودر اخر اینکه خوشحالم اول فصلهای اول و اخر را نوشته بعد بعضی از فصول میانی را نیمه تمام گذاشته کتاب نیمه تمام نوشتن هم اینجوریش خوبه.
ممنون

سلام
من الان دوباره مطلبم را خواندم... حقیقتاً علاقمند شدم دوباره کتاب را بخوانم اما کو وقت!؟!
وقتی تصویر تمام اقشار جامعه در ذهن راوی رنگی تقریباً تیره دارد نمی‌توان اصطلاح سیاه و سفید را برای آن به درستی انتخاب کرد. تا جایی که یادم هست مرد و زن ندارد! همه وضع و حالی همسان دارند. البته من الان با این مدت زمانی که از خواندن کتاب گذشته صلاحیت قضاوت در این مورد را ندارم.
این ترجمه‌ای که من چند فراز از آن را نوشته‌ام را شما محترمانه و خوب قضاوت کردید
.....
در حال حاضر دارم کتاب آونگ فوکو از اومبرتو اکو را می‌خوانم که نمی‌دانم با این کمبود وقتم چگونه خواهم توانست آن را تمام کنم! آن هم تا اینجای کار چنین به نظر می‌رسد که مورد پسند باشد. از اکو "نام گل سرخ" را خوانده‌اید؟

ماهور پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 04:28 ب.ظ

ممنون از اینکه با مشغله زیادتون وقت میذارید و پاسخ میدید
بعله خوشبختانه خواندم البته کتاب من اسمش آنک گل سرخ با ترجمه علیزاده است
از اکو فقط همونو خوندم
کتابخانه بابل رو کلا بیخیال شدید؟
من که توش حسابی گیر ناجور کردم!!

گپ زدن با دوستان در کامنت‌دونی لذت‌بخش است.
...........
کتابخانه بابل را تمام کردم... شما در کدام ترجمه گیر کرده‌اید!؟ نشر نیلوفر و کاوه سید حسینی؟ یا دیگری؟ کتاب نشر نیلوفر کتابخانه بابل و 23 داستان دیگر است. اما نشر کتاب پارسه کتابخانه بابلش 8 داستان است من این دومی را که اوریژینال‌تر است را تمام کردم
به گمانم ترجمه‌اش هم بهتر است.. مقابله کوتاهی کردم چند داستان مشترکش را.

ماهور جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 01:37 ق.ظ

بله طبق معمولِ شانسِ طلاییِ بنده، نشر نیلوفر و اقای حسینی.
البته نخریدمش از کسی گرفتم دیگه پرروییه بخوام اعتراض کنم
گذشته از اون با سبکش تقریبا خو گرفتم و زودتر تمومش خواهم کرد، اگر آنفولانزای شدید پسرم و چشمک کتابهای روون و خوب و همچنین حجم وسیع سنگهایی که سال جدیدی تصمیم گرفتم برشون دارم بذارند!!!!! چی گفتم خودمم نفسم برید

به به
من هر دو را دارم و راستش ابتدا نیلوفر را دست گرفتم اما دیدم در این شرایط خطیر صلاح نیست
امیدوارم پسرتان هرچه زودتر بیماری را کنار بگذارند. به کتابهای دیگر و چشمکشان توجه نکنید آنها برای اینکه گزینه بعدی باشند تلاش می کنند!
فکر کنم تا الان تمومش کردی.
داشتن سنگهای بزرگ خوب است. منم امسال دوتا بزرگش رو اضافه کردم و ایام عید هم جار زدم که امسال این کارها رو می کنم!! دیگه کار از کار گذشته

باران شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1396 ساعت 06:11 ب.ظ

آفرین چقدر آدم های با انگیزه اینجا جمع ان من بتازگی محاکمه را خریدم البته کادو گرفتم از همسرم والان مشتاق خواندنش شدم خیلیییییی بیشتر از قبل ممنون بخاطر این همه انرزی

سلام
امیدوارم با صبر و حوصله کتاب را پیش ببرید. به هر حال کتاب چغری است
موفق باشید

نوشین دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:25 ق.ظ

سلام من سال آخر دبیرستان در آلمان هستم محامه یا یه آلمانی پروسس را به آلماتی خوندم و در مورد ترجمه اش اطلاعی ندارم. محاکمه در مدارس اینجا تدریس میشه و برای فهمیدنش ما کل زندگینامه کافکا و شرایط سیاسی اون زمان و خوندیم و همینطور تفسیرهای مختلف هم از جنبه سیاسی هم مذهبی و فیلسوفی اجتماعی و..... اما چیزی که بیشتر تفسیر میشه اینه که این کتاب یه جورایی بیوگرافی خود کافکا است یعنی یر گرفته از زندگی خودش هست پدر بسیار سختگیر و مستبدش و زنهایی که تو زندگیش وحود داشتن.. ذر مورد جنیه سیاسی اجتماعی یا مذهبی کمتر تفسیر میشه چوت به سیاست بی تفاوت بوده و بر عکس دوستش ماکس اصلا مذهبی نبوده .

سلام
اول اینکه قدر این دبیرستان و این نظام آموزشی را بدانید.
و اما بعد:
خواندن زندگی‌نامه و همچنین تحقیق در مورد زمانه‌ای که یک اثر خلق شده است به نظر من به عنوان یک خواننده (علیرغم نظر متفاوت برخی منتقدین) به فهم داستان کمک می‌کند ولی این نکته را باید توجه داشت که بالاخره متن خودش موجودیتی جداکانه دارد. مثل یک جنین می‌ماند که تا هنگام تولد از مادر (نویسنده) تغذیه می‌کند و بعد از نوشته شدن بند ناف بریده می‌شود.
در کنار این موارد "خواننده" نیز بسیار حائز اهمیت است. ممکن است مسیری متفاوت یا اندکی متفاوت از نظر نویسنده را طی کند. این طبیعی است. خواننده در فضایی متفاوت (درونی و بیرونی) متن را می‌خواند و نتایجی متاثر از همین فضا را با توجه به خودِ متن به دست خواهد آورد.

نوشین دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:35 ق.ظ

این کتاب را سالی نوشت نه جنگ جهانی اول شروع شد و دقیقا کافکا هودش 30 ساله بوده و در 31 سالگیش نامزدیش برای بار دوم با فلیسیا بهم میخوره شخصیت داستان یوزف ک مثل خود کافکا مجرد بوده و یجورایی ایزوله...و

البته بالاخره تفسیرگران باید به متن ارجاع بدهند... اگر متن ظرفیت برداشت سیاسی یا مذهبی یا هر چیز دیگری را نداشته باشد طبعاً به زور نمی‌توان از آن چیزی بیرون کشید. اما اگر متن و ارجاعات مفسرین به متن تاییدکننده نتیجه‌ای که گرفته‌اند باشد هیچ خصوصیت زندگینامه‌ای و ... نمی‌تواند مانع قبول آن شود.

محمد جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 09:24 ب.ظ

به نظر من اون فصل از کتاب که با کشیش بحث میکنه واقعا جای تامل داره و باید دوباره و سه باره اون فصل رو خوند.
به نظر من این که کا تحت کنترل سیستم دادگاه است و در شکل دادن سرنوشتش و حکم نهایی دادگاه هیچکاری از او ساخته نیست باعث این میشه که خواننده متوجه ناتوانی اون بشه.
ولی این ناتوانی فقط برای کا نیست بلکه همه کسانی که متهم شناخته میشن هم در برابر دادگاه ناتوانند و در حقیقت حکم دادگاه برای همه اجرا خواهد شد و فقط مدتی که طول میکشه تا حکم برای شخص مذکور اجرا بشه مورد بحثه.
کسانی هم که در داستان دست به دامان ادم های مختلف برای به تعویق انداختن حکم دادگاه شدن در حقیقت فقط زنده هستند و زندگی نمیکنند . آنها همه وقت خود را صرف رسیدگی به پروندشان میکنند و از زندگی روزمره قبلی شان بکلی دور میشوند.
در حقیقت تبدیل به یک برده میشوند.
و به نظر من اینکه هیچکدام از آنها بازداشت نمیشوند بیانگر این است که همه آنها از قبل در بازداشت هستند . (همه جا دادگاه است)
به نظر من مرگ کا اجتناب ناپذیر بود.
البته این نظر من بود و اگه اشکالی میبینید لطفا به من اطلاع دهید

سلام
ممنون از به اشتراک گذاشتن نظرتان
طبعاً محاکمه کافکا به گونه ای نوشته شده است که باب تفاسیر و تعابیر از آن باز است... بازِ باز!
به نحویکه خواننده دوست دارد در آن تامل کند و این خیلی عالی است.
به قول آقا "عالَم محضر خداست" و از طرفی ایشان هم فقط ناظر نیست بلکه قضاوت در انتظار بندگان است... دادگاه پیش روی همگان است (امیدواریم که اینگونه باشد!)
به قول عالمان مسیحی (و البته علمای دیگر ادیان) انسان بر اثر گناه نخستین به زمین هبوط کرد و این زندگی روی زمین تاوانی است که بابت آن گناه می‌پردازد. اینجا هم دادگاه حضور دارد و حکمی که پیش از به دنیا آمدن شما صادر شده است! در واقع شما در زندگی همواره در حال کوشش خواهید بود تا در محکمه‌ای که بالاخره روزی خواهد رسید بتوانید خود را تبرئه کنید.
ممکن است در این مسیر زندگی را فراموش کنید و همه زمانی که در اختیار دارید صرف امور پرونده خود نمایید!
من که به اطراف خودم نگاه می کنم می بینم عموماً اینگونه است... منتها خودمان را با قاضی اصلی هم طرف نمی‌کنیم بلکه مدام با عمله اکرهه و قاضی‌های دست چندم (که تازه آنها هم خودشان ادعای وصل بودن و واسطه بودن را دارند وگرنه زیرشان به واقع پیاز است!) مشغولیم و کلاً بیراهه می‌رویم.
این برداشت من از محاکمه است. عام و فراگیر.

Atiye جمعه 12 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 04:39 ب.ظ

من ترجمه حسینعلی جواهرچیو دارم کلماتی رو به کار بردن که باید تو فرهنگ لغت دنبال معنیش گشت امادر کل ترجمه خوبیه

سلام دوست من

دایره لغت آدم وسیع می‌شود و این بد نیست.
همین چند روز پیش به یک کلمه برخوردم که فکر کردم غلط تایپی است! "نودش" مراجعه کردم به فرهنگ لغت و فهمیدم به معنی احساس است
ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربه‌تان

سعید جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 12:31 ب.ظ

دوست عزیز.
دانستن دغدغه های فکری نویسنده ،در فهم اثرش ...به ویژه اگر کنایی باشد ..خیلی مفید است ،ازینروست که خواندن زندگی نامه ی نویسنده به خواننده کمک می کند .در مورد کافکای دوست داشتنی ...علاوه بر کتاب "نامه به فلیسه "...کتاب "گفتگو با کافکا " نوشته یانوش بسیار راهگشاست ...زیرا نویسنده به مانند مصاحبه گری ...با زمان مصاحبه طولانی...ارای کافکا را به مناسبت های گوناگون جمع اوری کرده و این کار، به خواننده مشتاق ...کمک می کند هر چه بیشتر به زوایای روح پیچیده کافکا پی ببرد...اگر نه تمامی زوایایش !...آدمی پس از خواندن وکتاب و مکث پیرامون شخصیت وی با خود می گوید ..."اینکه نویسنده کتابها و نوشته هایش را نیمه کاره رها می کرده ، نه تصادفی بل آگاهانه بوده است ...پیامی است برای خواننده های سمج...برای ذهن های کنجکاو ...تا دریابند ، رمزی که در نهاد معلق جهان مندرج است ...اشاره ای است به ما که همیشه در پی نتیجه ی امری بی نتیجه می گردیم .

سلام دوست من
برخی معتقدند که یک اثر می بایست مستقل از خالق آن بتواند روی پای خودش بایستد و کارش را انجام بدهد... منتقدین حرفه ای عموماً چنین نظری دارند.
من به شخصه دوست دارم خواننده باشم و از متن لذت ببرم و استفاده کنم,... لذا چنانچه زندگینامه نویسنده و یا مصاحبه های او بتواند به این امر کمک کند به استقبال آن می روم. به همین جهت با شما موافقم.
ممنون

مریم شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام میله جان

گودریدز هستی شما؟

سلام دوست عزیز
بله آنجا هم اکانتی دارم ولی چندان فعالیت چشمگیری نداشته‌ام... سعی می‌کنم در فرصتهایی که به دست می‌آید آنجا را فعال‌تر کنم.
به نام حسین نوروزپور

Fatemehsadat پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام خسته نباشید من میخواستم این کتاب رو بخرم میخوام بدونم از نظر شما کدوم یکی از ترجمه هایی که براش شده بهتره؟؟؟

سلام دوست عزیز
ترجمه‌ای که من خواندم خوب نیست! با توجه به جمیع جهات به نظر می‌رسد ترجمه آقای حداد (نشر ماهی) ترجمه خوبی است.
این کتاب در گروه C قرار می‌گیرد.
موفق باشید

بهادری جعفر شنبه 7 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام
من تازه خوندن محاکمه رو تمام کردم بسیار پیچیده بود، معلوم هست که بیشتر اشفتگی روحی کافکا رو نشون میده و احتمالا زندگی بعدی یا اخروی رو نشون میده که بالاخره همه گناهکار هستن و کسی راه نجات نداره
البته عدم پاسخگویی دین و مذهب به سوالات درونی کافکا منجر به خلق چنین اثری گردیده،
اینها نظر بنده میباشد و شاید نادرست

سلام دوست من
ممنون از به اشتراک گذاشتن نظرتان
محاکمه اثر پیچیده‌ای است بخصوص در خوانش اول... اما نمی‌توان نتیجه گرفت هر اثر پیچیده‌ای نشان از آشفتگی روحی نویسنده دارد (می‌توان آثار مختلفی را مثال زد: آونگ فوکو، خشم و هیاهو، گفتگو در کاتدرال، سال‌های سگی و...) در همه این موارد با دوباره‌خوانی و سه‌باره‌خوانی میزان پیچیدگی اثر کم و کمتر می‌شود طبعاً نمی‌توان گفت که دوباره‌خوانیِ ما موجب کاهش آشفتگی روحی نویسندگان این آثار می‌شود.

سجاد رفائی نیا سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 04:45 ق.ظ

درود
زندگانیم و زمین زندان ماست
زندگانی درد بی‌درمان ماست [استاد شهریار]
گناه همه ما زندگی ماست و حکم نهایی همه ما مرگ.. ما همه دیر یا زود باید به تصمیم ازلی که عالیجناب گرفته گردن بنهیم؛ حالا بعضی قبول میکنن و منتظرش میشینن؛ بعضی خودشون به استقبال میرن[مثل هدایت] و برخی هم به این در و اون در میزنن تا بلکه چندی اجرای حکم رو به تاخیر بندازن. اما در نهایت باید بفهمیم که ما با زنده متولد شدنمون گناهکار بدنیا اومدیم و عاصی هم از دنیا میریم.

سلام دوست عزیز
اشاره جذابی است... بخصوص که با شعر استاد شهریار هم تحکیم شده است.

بهمن پنج‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 09:35 ب.ظ

مطالب جالبی رو مد نظر قرار دادید.
واقعا کتابیه که شدیدا به برداشتهای مختلف بازه

سلام
دقیقاً کتابی است که جای تامل دارد.
ممنون

محمدرضا شنبه 29 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام
من نسخه انگلیسی این کتاب رو دارم میخونم. به نظرم جالب میاد و آهنگ جدیدی داره. سپاس

سلام
خیلی هیجان‌اگیز است... حساب کنید آنها که نسخه آلمانی را می‌خوانند چه حسی دارند
امیدوارم بعد از پایان کتاب هم کامنت شما را مشاهده کنم.

محمدرضا شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 06:31 ق.ظ

میتونم بگن بدترین مترجم ایران امیر جلال الدین اعلم بود. کتابای سنگین رو برمیداره و با ترجمه شون افتضاح به بار میاره

سلام دوست عزیز
ایشان هم الان دستش از دنیا کوتاه است و نمی‌تواند اسامی چند مترجم بدتر از خودش را رو کند!
به هر حال
خدایش بیامرزاد
امیدوارم مترجمان جوان از ایشالن بیاموزند

امین جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام
ممنون از مطالبتون
همین الان کتاب رو تموم کردم.اومدم اینجا پیام رو بذارم بگم که ترجمه اعلم واقعا افتضاح بود!!!
بیشتر از اینکه تلاش کنم تا مفهوم و باطن داستان رو متوجه بشم در سبک نگارشی مترجم گم میشدم!
بعضی جاها معلوم نبود که منظور مترجم کدوم شخصیته.با اینکه خیلی سعی کرده خودمونی باشه ولی باعث شده فهم داستان سخت بشه.
یه نمونه از ترجمه رو میذارم :
یکی از آنها نزدیک ک. آمد و کتش، جلیقه اش، و دست آخر پیرهنش را درآورد.
خب کاربرد ضمیر چیه ؟؟ الان این ضمیرهای ش آخر کلمات به یکی از آنها بر میگرده یا ک. ؟؟
معلومه که چند خط پایین تر جوابش آشکار میشه ولی چرا توی متن گم بشیم که دوباره پیداش کنیم؟

سلام دوست عزیز
خداوند ایشان را رحمت کند. با شما موافقم که ترجمه به گونه‌ای نیست که خواننده با متن راحت برخورد کند. من هم در این مورد نوشته‌ام و واقعاً برای من هم سخت بود. اگر عمری بود حتماً خواندن ترجمه دیگری را تجربه خواهم کرد.
نمونه‌های پیچیده‌تر هم داشت
ممنون از اینکه بلافاصله بعد از خواندن کتاب اینجا تشریف آوردید. اتفاقاً در حال نوشتن مطلب پیرامون سور بز یوسا هستم و در جایی از داستان به یاد محاکمه افتادم و حتماً به این مورد اشاره خواهم کرد. در آنجا هم یکی از شخصیت‌های داستان مورد غضب دیکتاتور قرار می‌گیرد درحالیکه نه خودش و نه هیچ کس دیگر از علت آن مطلع نیست و هیچ هم مشخص نمی‌شود که واقعاً علت چه بود!
سلامت باشید

ریحانه یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 04:43 ب.ظ

من همین الان این کتاب رو تموم کردم. و چقدر نقد شما و نظرات دوستان که تک تکشون رو خوندم به فهم و تفکر بیشتر کمک میکنه. و خیلی جالب بود که از ۱۰ سال پیش تاحالا هی نظرات اضافه میشد. امیدوارم هنوزم فعالیت داشته باشید در وبلاگ و نظر منم بخونید بعد ۱۰ سال. متاسفانه منم با ترجمه امیر جلال الدین اعلم خوندم که همش فکر میکردم مشکل از فهم و درک منه ولی مثل اینکه بقیه دوستانم مشکل داشتند.فقط من یه سوالی برام پیش اومد که اون کارمندای بانک و شلاق خوردنشون کشمکش با معاون رو نتونسم مقصود و ضرورتشون رو توی داستان متوجه شم

سلام بر ریحانه عزیز
خوشبختانه هنوز فعالیت برقرار است و دوستان هم همراهی می‌کنند. امیدوارم شما نیز به این قافله بپیوندید.
ده سال گذشته است و به یادآوردن برخی جزئیات حقیقتاً سخت است. در مورد سوالتان اگر مقدور است چند خطی خلاصه وار در مورد قضیه کارمندان و شلاق و معاون بنویسید تا بلکه یادآوری شود و اگر بتوانیم همفکری کنیم.
البته واقعاً دوست دارم دوباره کتاب را بخوانم

محمد شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام من از مسخ کافکا خیلی خوشم اومد قصد دارم برا قدم بعد یک کتاب از ایشون داشته باشم از نظر شما کتاب مناسبیه ؟ و درجه بندیش هم بفرمایید B یا C هست سپاس

سلام
بله خوب است. گرید b و c .... دو بار خواندن لازم دارد. b حواس جمع

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد