میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

کثرت شخصیت‌های جنگ و صلح!

در قسمت قبل اشاره‌ای به رویکرد تولستوی به تاریخ شد؛ او اعتقادی به تاریخ‌نویسی بر اساس زندگی و اعمال و تصمیمات شخصیت‌های بزرگ تاریخی یا اندیشمندان اثرگذار نداشت. در واقع سوالی که همواره پیشِ روی فعالان عرصه تاریخ بوده این است که وقایع تاریخی چگونه رخ می‌دهند؟! یکی از پاسخ‌های قدیمی به این سوال همان اراده خداوند و سرنوشتی است که از پیش معین و مقدر شده است. طبعاً در دوران جدید این سبک تحلیلِ تاریخ چندان مورد پسند و اقناع‌کننده نیست.

رویکرد دوم در پاسخ به سوال فوق، همانا رجوع به شخصیت‌های بزرگ تاریخی و پادشاهان و قهرمانان است؛ آنها هستند که با تصمیمات خود مسیر تاریخ و سرنوشت ملت‌ها را رقم می‌زنند. تولستوی بخش‌هایی از کتاب خود را به نشان دادن کاستی‌های این رویکرد اختصاص می‌دهد. خیلی مستقیم و سرراست هم این کار را می‌کند! او معتقد است این رویکرد همان اعتقاد پیشینیان به مؤثر بودن اراده خداوند است با این تفاوت که به جای خدا، افرادی واحد نشسته‌اند و این اتفاقاً موجب سست‌تر شدن تحلیل خواهد شد. چرا؟ چون وقتی خدا فرمانی می‌دهد یا مثلاً اراده‌اش بر وقوع امری قرار می‌گیرد، فرمان و اراده‌اش تابعی از زمان نیست و علتی باعث وقوع و وجود آن نشده است اما در فرمان‌های انسانی، شرایط زمانی و محیط بودن زمان بر فرمانده و همچنین رابطه‌ای که میان فرمانده و اجراکننده وجود دارد و تاثیری که این رابطه از وقایع و شرایط می‌پذیرد همگی در کنار هم ما را به این نتیجه می‌رساند که تصمیم پادشاه یا قهرمان، خود تابعی است از شرایط بیرونی و مناسباتی که بین او و توده‌های تحت فرمانش شکل گرفته است. تولستوی در طول داستان بارها و بارها نشان می‌دهد که تصمیمات و فرمان‌های ناپلئون یا تزار الکساندر یا فرمانده‌کل (کوتوزوف) تابع علل دیگری هستند و اساساً خیلی از آنها به مرحله اجرایی شدن هم نرسیدند و در واقع خیلی از اتفاقاتی که رخ داد برخلاف خواست و فرمان این شخصیت‌ها بود.

رویکرد سوم در پاسخ به سوال فوق، تأکیدی است که برخی تاریخ‌نویسان (به قول نویسنده فرهنگ‌پژوهان) بر اندیشه‌ها و اندیشمندان دارند و کوشش می‌کنند تا ثابت کنند که رویدادها زاییده تلاش فکری نویسندگان و متفکران هستند. تولستوی در تمثیلی که در قسمت قبل آوردم این رابطه را به رابطه دودی که از دودکش لکوموتیو بیرون می‌آید و حرکت آن تشبیه می‌کند! تاریخ‌نویسان معمولاً در نقش هم‌صنفان خود (از حیث نویسندگی و اشتغال به امر فکری هم‌صنف محسوب می‌شوند!) کمی غلو می‌کنند؛ غلوی که گاه مایه دردسر آن اندیشمندان هم خواهد شد و چنان طنزی تراژیک به وجود می‌آورد که آدمی را به حیرت می‌اندازد. تولستوی مثال برآمدن ناپلئون از دل انقلاب فرانسه و ارتباط آن را با اندیشه‌های ولتر می‌آورد. (در بخش بعدی ممکن است نامه‌ای حاوی مثال‌های ملموس‌تر دریافت کنم!!)

نتیجه آنکه تولستوی نه به تاریخ پادشاهان و نه به تاریخ اندیشمندان، بلکه به تاریخ زندگی مردم توجه دارد و جنگ و صلح را بر این پایه استوار می‌کند: اعمال ملت‌ها نه حاصل قدرت است و نه فعالیت فکری و نه حتی ترکیب آن دو، بلکه نتیجه تلاش همه مردمی است که در پدید آمدن پدیده سهیمند و همیشه چنان فراهم می‌آیند که آنهایی که در به نتیجه رساندن کار شرکت مستقیم بیشتری دارند کمتر مسئولند و به عکس (ص1441).

محدوده زمانی داستان حدوداً بین سالهای 1805 تا 1812 را در بر می‌گیرد هرچند در اواخر داستان گریزی به ده سال پس از آن می‌زند. بین این سالها بخش مهمی از جنگ‌های ناپلئونی (به طور مشخص نبرد استرلیتز و نبرد بارودینو و سقوط مسکو و نهایتاً هزیمت ارتش فرانسه از روسیه) واقع می‌شود. «جنگ و صلح» با رویکردی که گفته شد به این وقایع می‌پردازد و به همین دلیل کثرت شخصیت‌های داستان گریزناپذیر است و چه بسا می‌بایست بیش از اینها هم می‌بود!

نظرات 8 + ارسال نظر
سمره پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:11 ب.ظ

سلام
جالب بود

سلام

آریا جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:12 ب.ظ

ممنون از شما. متن عالی بود

سلام
ممنون از لطف شما

اسماعیل بابایی شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:05 ق.ظ http://www.fala.blogsky.com

درود حسین آقا،
سپاس بابت توضیحات درباره ی علل وقایع تاریخی و نظر تولستوی.
بهره بردم.

سلام
نوش جان

بندباز شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:19 ب.ظ https://dbandbaz.blogfa.com

سلام بر میله
نمی دونم این چه مرضی هست که دارم، هر چیزی می خونم یا می بینم یا می شنوم کافیه باعث بشه شاخک هام تحریک شده و در جا دنبال مصداق داخلی و در زمان حال وطنی بگردم... دارم به مجموع کارهایی فکر می کنم که ما مردم با انجامشون مسبب شرایط فعلی تاریخ این مملکتیم!

سلام بر بندباز
متاسفانه این روزها خیلی برنامه کاریم سنگبنه وگرنه قرار بود یک نامه دریافت کنم که مصادیق داخلی خوبی داشت
در مورد شرایط فعلی زیاد خودتان را اذیت نکنید اما حتماً به آن کارهایی که در رسیدن به این شرایط نقش داشته است فکر کنید. در کنار تک تک افراد یک زمان یا دوره مشخص، نیروهای قدرتمندی ناشی از ساختارهایی که پیشینیان از چند هزار سال قبل تا به آن زمان، در شکل گیری آن سهیم بوده‌اند نیز وجود دارد که مقداری می‌تواند بار ما را سبک‌تر کند

مهرداد شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 08:42 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
با بیشتر نزدیک شدن به یادداشتت درباره جنگ و صلح از طرفی بیشتر ذوق می‌کنم و از طرف دیگه به خودم بیشتر نهیب می‌زنم که زودتر به سراغ بازخوانی‌اش بروم.
و با خواندن این یادداشت تا حدودی آن بخشهای فراموش شده‌ای که در پست قبل به آن اشاره کرده بودم را به خاطر آوردم. در واقع به گمانم حرف اصلی تولستوی در کتاب جنگ و صلح همین موضوع مهم باشد، هرچند من خودِ داستان را بیشتر از این حرفها دوست داشتم.
درباره کثرت شخصیت‌های این کتاب به نکته مهمی اشاره کردی که من بهش فکر نکرده بودم.
اما در مجموع فکر می‌کنم این کثرت شخصیت‌ها خیلی از خوانندگان رو پیش از خوندن کتاب میترسونه، این در صورتیه که این کتاب با وجود داشتن حدود 600 شخصیت، خوندنش از بسیاری از کتابهایی که مثلا 10 یازده شخصیت دارند هم ساده‌تر هست . چرا که شخصیت ها و ورود و خروجشون به داستان به گونه‌ایست که تقریبا در اغلب موارد نیازی نیست تا نام اون شخصیت‌ها رو برای ادامه کتاب به خاطر سپرد و نقش هایشان در بخشهای نسبتا کوتاهی به پایان میرسه و کتاب تنها چند شخصیت اصلی مهم داره که تقریبا همواره در داستان حضور دارند.

پس امیدوارم دوستان بدون ترس از این همه شخصیت به سراغ این کتاب بروند و با آنها زندگی کنند و لذت ببرند.

سلام
امیدوارم جوری جنگ و صلح را به پایان برسانم که دیگر نیاز به بازخوانی آن نباشد سالهاست به خودم قول می‌دهم چند اثر را که اتفاقاً حجم آنها به مراتب کمتر از این کتاب است را دوباره بخوانم اما... مثلاً صد سال تنهایی یا مثلاً سفر به انتهای شب و امثالهم.
یاد یکی از اقوام افتادم که وقتی مهمان می‌شد و خلاصه فریضه شام را به اتمام می‌رساند به میزبان با یک لحن خاص خودش تشکر می‌کرد و می‌گفت: بابا اومدیم خودتون رو ببینیم بله در اینجا هم خود داستان و خواندن خود داستان اولویت اول است اما خب شام و سفره غذا هم به هر حال جای خودش را دارد
خواندن کتاب بسیار ساده است. در واقع منهای آن فصل هایی که نیکلای رستف مشغول شکار بود و فصلهایی که خود تولستوی مشغول درس دادن به مخاطب بود باقی فصول به راحتی آب خوردن خوانده می‌شد.
ممنون

الهام یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 02:02 ب.ظ https://yanaar.blogsky.com/

سلام
در مورد این که تاریخ نتیجه‌ی تلاش مردمی باشد که در پدید آمدن پدیده سهیم‌اند، یک حاشیه می‌توان افزود و آن این که تجربه‌ی تاریخی بشر می‌گوید فورتونا را نباید نادیده گرفت. فورتونا نه خدا و نه شیطان و نه قهرمانان و شاهان و حتی نیروهای پیشرو، بلکه نماد و تجسم تمام احتمالاً نیروهای ناشناخته ای است که ما تصادف و شانس می‌نامیمش. من با ماکیاولی هم داستانم که: انسان‌ها می‌توانند بخت و اقبال را در اولویت دوم قرار دهند، اما نمی‌توانند با آن مخالفت ورزند... می‌توانند سبد اقبال را به شکلی که می‌خواهند ببافند، اما نمی‌توانند آن را بشکنند. انسان‌ها براستی هرگز نباید از اقبال قطع امید کنند زیرا پایانش را نمی‌دانند، چرا که اقبال به روش‌‌های ناشناخته و غیر‌مستقیم پیش می‌رود. آن‌ها همیشه ناچارند امیدوار باشند و چون امیدوارند چه در خوش‌اقبالی، چه در مشقت می‌توانند توانایی‌هایشان را کشف کنند.

در ضمن من هم با آقای مهرداد موافقم که کثرت شخصیت‌های کتاب اصلاً و ابداً خواندن کتاب را دشوارتر نمی‌کند؛ حتی ممکن است با تنوع بخشیدن به رفتارها، زهر کسالت ناشی از طولانی شدن روایت را بگیرد.

سلام
اتفاقاً تولستوی هم به این مورد اشاره می‌کند. ولی طبعاً به خوبی و شیرینی ایگنیشس این کار را انجام نمی‌دهد
یکی از بخش‌های جذاب داستان برای من اتفاقاً همین مواردی است که نویسنده تلاش می‌کند تا نشان دهد مثلاً نبوغ ناپلئون یا نبوغ کوتوزوف و امثالهم نیست که صحنه نبرد را تغییر می‌دهد بلکه گاهی خیلی تصادفی جناح چپ به جایی که باید نمی‌رسد و جناح راست حریف پیش می‌رود و شکل نبرد خیلی تصادفی تغییر می‌کند. فورتونا واقعاً مهم است
ممنون

ماهور سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 06:38 ب.ظ

سلام رفیق
خدا قوت
رویکرد تولستوی قابل قبول و منطقی است

من همه ی موارد رو و موارد دیگه ای هم حتا به این مسیر اضافه میکنم
قطعا در ایجاد یک مسیر تاریخی عوامل زیادی تاثیر گذارند
یعنی میخوام بگم حتما یه عامل نیست فقط
هر کسی هر کاری میکنه هر چند کوچک حتما تاثیر خودشو در تاریخ پ هستی میذاره

سلام
این کثرت عوامل و توجه به آن در یک حالت‌هایی ممکن است به این پاسخ منتهی شود: این واقعه رخ داد چون باید رخ می‌داد. از یک جهت حرف درستی است: وقتی همه عوامل جفت و جور بشوند رخ دادن آن اتفاق اجتناب ناپذیر است. از یک جهت هم کمی جبرگرایانه می‌شود و اندکی هم راحت‌طلبانه
در مورد کارهای کوچک ما و تاثیرش ضمن تایید باید به این تذکر هم توجه کنیم که برخی از این کارهای کوچک ما در بستری انجام می‌شود که ساختارهای جامعه آن را شکل داده است پس خیلی هم آن اراده آزاد انسان نامحدود نیست. حد و حدودی دارد.
سلامت باشید

مدادسیاه چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:25 ق.ظ

چند سال پیش که برای بار دوم جنگ و صلح را خواندم و این بار بیش از بار اول توجهم به دیدگاههای تولستوی در مورد تاریخ جلب شد و مواردی را هم یادداشت کرده ام. یادم نیست در داستان اسمی از کارلایل برده شده یا نه اما تولستوی چنان که دیده ای در جای جای داستان و گاه بتا تفصیلی به مراتب بیش از حد انتظار خواننده تلاش می کند دلایل او را که معتقد است تاریخ را قهرمانان می سازند رد کند.
در مورد ارتباط نظر تولستوی با کثرت اشخاص داستان به نظرم نمی رسد نشان دادن این که مثلاً گاه یک سرباز ساده می تواند سرنوشت یک جنگ را تعیین کند نیازی به چنین صحنه پردازی و شخصیت پردازی عظیمی داشته باشد که از جمله امتیازات جنگ و صلح است.

سلام بر مداد گرامی
بله مطمئناً اگر روزی بخواهم دوباره این رمان را بخوانم من هم به این وجه بیشتر توجه خواهم کرد. البته همین نوبت هم این قسمتها بیشتر وقتم را به خود اختصاص داد.
بله دقیقاً اسمی از کارلایل نمی‌آورد ولی گوشه چشمی به نظرات ایشان در باب تاثیر قهرمانان دارد و از قضا داستان را در تقابل با آن روایت می‌کند.
اگر چنین صحنه‌پردازی‌ها و شخصیت‌پردازی‌هایی را نمی‌کرد دیگر آن رویکرد وجهی نمی‌داشت. تولستوی از آن کمال‌گراهایی است که برای اثبات چنین امر مهمی که در ذهنش دارد دستش به کم نمی‌رود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد