میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

میله بدون پرچم

این نوشته ها اسمش نقد نیست...نسیه است. (در صورت رمزدار بودن مطلب از گزینه تماس با من درخواست رمز نمایید) آدرس کانال تلگرامی: https://t.me/milleh_book

انتخاب رمان در گام‌های نخست

این روزها با توجه به برآیند سوالاتی که با آن در فضای مجازی و غیرمجازی روبرو می‌شوم احساس می‌کنم اقبال به خواندن رمان رو به افزایش است. امیدوارم که اینطور باشد. البته این افزایش اقبال، لزوماً به قرار گرفتن دایمی مطالعه رمان در سبد روزانه نخواهد شد، چرا!؟ چون بلافاصله در مرحله بعدی سؤال کلیدی «چه بخوانیم؟» طرح می‌شود. سوالی که معمولاً پاسخ متناسبی برای آن یافت نمی‌شود و عدم پاسخ متناسب، به خاموش شدن این اشتیاق منتهی می‌شود.

بسیار دیده شده است فردی که در ابتدای مسیر رمان‌خوانی قرار دارد  بر اساس شنیده‌ها و یا تابلوهای راهنمایی که در فضای مجازی به چشمش می‌خورد با هیجان به سمت کتابی رفته‌ اما نتیجه‌ی مطلوبی نگرفته است. البته بدیهی است که قهر کردن با کتاب با این بهانه، پذیرفتنی نیست و لازم است بیشتر از اینها برای انس گرفتن با کتاب تلاش کنیم اما واقعیت این است که احتمال آشتی دادن این سرخوردگان با کتاب، به میزان قابل توجهی کاهش می‌یابد. پس انتخاب‌های اول بسیار سرنوشت‌ساز است.

از این زاویه، هر زمان که در وبلاگ در مورد کتابی می‌نویسم تن و بدنم می‌لرزد! چه بسا خواننده‌ای از راه برسد و بر اساس نوشته‌ی من به سراغ کتابی برود که متناسب با شرایط او نباشد. الغوث! الغوث! خلصنا من النار یا رب!

یاد خاطره‌ای افتادم؛ در یکی از کتابفروشی‌های بزرگ در حال نگاه کردن به کتابها جهت خریدن هدیه برای برادرزاده‌ام بودم. دو نفر در کنارم مشغول مشورت با یکدیگر جهت خرید یک رمان بودند. به هر دلیلی «سه‌گانه نیویورک» اثر پل اُستر چشم یکی از آنها را گرفته بود. از یکی از پرسنل کتابفروشی در مورد این کتاب پرسیدند و ایشان هم تایید کرد که پل اُستر نویسنده خوبی است و سه‌گانه نیویورک شاهکار اوست. کتابفروش حرف نادرستی نزده بود. پیش نیامده بود که در چنین شرایطی دخالت کنم اما حس کردم که لازم است... و وقتی از ایشان پرسیدم که آخرین کتابی که خوانده و از آن لذت برده چه کتابی بوده است به درستی حس خودم پی بردم: مَثَل کسی که بعد از خواندن سینوهه بخواهد سه‌گانه نیویورک را به دست بگیرد به چه مانَد؟! تقریباً شبیه خوردن گردو با پوست سبز بعد از درآمدن اولین دندان شیری است!

«صد سال تنهایی» شاهکار است، «گفتگو در کاتدرال» معرکه است، «بوف کور» عمیق است، «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» عالی است، «خشم و هیاهو»  و... نیز به همچنین؛ اما هیچکدام از این کتابها برای کسانی که در گامهای ابتدایی مطالعه هستند گزینه‌ی مناسبی نیستند. من عاشق یوسا و اکو و سلین و بُل و ... هستم اما جرئت نمی‌کنم حتی آثار هاینریش بُل را به هر کسی توصیه کنم. روحِ مارکز شاد باد! حس می‌کنم خودش هم راضی نیست که چنین سهمی در گُرخاندن ایرانیان از مطالعه رمان داشته باشد! به او و بزرگانی چون او رحم کنیم!

اما گزینه مناسب برای این گروه چه گزینه‌ایست؟ طبعاً رمان‌هایی که در عین سادگی خواننده را به داخل داستان بکشاند و با خود همراه کند... طرح پیچیده‌ای نداشته باشد... زمان خطی باشد و... تقریباً اکثر رمان‌های کلاسیک واجد چنین شرایطی هستند. سعی می‌کنم در ادامه مطلب با توجه به تجربه خودم تعدادی از آنها را به همراه چند توصیه کوتاه بیاورم. شما هم از تجربه خودتان بگویید و با توصیه‌های خوبتان این لیست را تکمیل کنید.

.................................................................

پ ن 1: پیش از این هم در این پست در مورد گروه‌بندی رمان‌ها نوشته‌ام.

 

 

 

1) کلاسیک‌های باصطلاح تینیجری!؛ «بابا لنگ‌دراز»، «آن شرلی»، «زنان کوچک» و... در همه جای دنیا هنوز خوانده می‌شوند... به اینکه کارتون‌های ساخته شده بر مبنای این آثار را دیده‌اید اکتفا نکنید. «آوای وحش»، «سپیددندان»، «جزیره گنج»، «دکتر جکیل و مستر هاید» و «رابینسون کروزو» نیز به همچنین.

2) از نظر من بسیاری از رمان‌ها را می‌توان در رده عاشقانه جای داد! اما برای شروع «ربه‌کا»، «بر باد رفته»، «جین ایر»، «بلندی‌های بادگیر»، «غرور و تعصب» گزینه‌های خوبی هستند.

3) ویکتور هوگو؛ اگر با دیدن انواع و اقسام فیلم‌ها و سریال‌ها حس می‌کنید خواندن «بینوایان» برایتان جذابیتی ندارد (که البته به نظرم حس اشتباهی است!) به سراغ «گوژپشت نتردام»، «مردی که می‌خندد» یا «نود و سه» بروید.

4) چارلز دیکنز؛ موضوع بند بالا شامل اکثر نویسندگان می‌شود... به جای «اولیور توییست» و «دیوید کاپرفیلد» و «آرزوهای بزرگ» می‌توان به سراغ «داستان دو شهر» یا «خانه قانون‌زده» رفت.

5) آگاتا کریستی؛ اگر احساس می‌کنید اکثر قاتلین داستانهای پوارو و مارپل را می‌شناسید اشکالی ندارد، «ده سیاه کوچولو» را حتماً امتحان کنید. بطور کل رمان‌های جنایی گزینه‌های خوبی هستند.

6) مارک تواین؛ شاید به اشتباه حس می‌کنید که «ماجراهای هاکلبری فین» و «تام سایر» بیشتر به کار نوجوانان می‌آید. این پیش‌فرض‌ها را کنار بگذارید!

7) از حجیم بودن کتاب‌ها نترسید! باور کنید اکثر کتاب‌های حجیم راحت‌تر خوانده می‌شوند، ضمن اینکه این همه سرعت و شتاب در زندگی‌مان چه توجیهی دارد!؟... آرام و صبور باشیم. «ژان کریستف»، «دُن آرام»، «جنگ و صلح»، «دکتر ژیواگو» و... باور کنید بعد از سالها کتابخوانی باز هم دلتنگ این آثار خواهید شد.

8) البته شاهکارها همیشه حجیم نیستند! «مزرعه حیوانات»، «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند»، «آدلف» و... شواهد این ادعا هستند.

9) جان اشتین بک با «شرق بهشت» و «خوشه‌های خشم» و همینگوی با «وداع با اسلحه» و «زنگها برای که به صدا در می‌آید» گزینه‌های خوبی از آثار نویسندگان آمریکایی‌ میان دو جنگ هستند.

10) بالاتر از روس‌ها گزینه‌هایی ذکر شد شاید داستانهای چخوف و گوگول برای شروع ادبیات درخشان روس در قرن نوزدهم گزینه‌های خوبی باشند، ادبیات درخشانی که با داستایوسکی و تورگنیف و تولستوی ادامه می‌یابد.    

11) باقی موارد را پشت سر هم لیست می‌کنم. بدیهی است که بالا و پایین ندارد و همگی گزینه‌هایی هستند که برای سالهای آغازین مناسب‌اند: «پاپیون»، «کنت مونت کریستو»، «کشتن مرغ مینا»، «کلبه عمو تام»، «نشان سرخ دلیری»، «سالار مگس‌ها»، «خرمگس»، «خاطرات یک گیشا»، «اجاق سرد آنجلا»، «صومعه پارم»، «دختری با گوشواره مروارید»، «ژرمینال»، «کجا می‌روی؟» و...

 


نظرات 28 + ارسال نظر
مارسی سه‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 04:27 ب.ظ

اول باید در مورد سوال قبل بگم کتاب 1984 رو با ترجمه صالح حسینی دارم
..................................................
اما بعد
01 عقاید یک دلقک
02 قمار باز
ایرانی هم
03 آویشن قشنگ نیست

این اواخر هم کتابی که منو درگیر کرد تورگنیف خوانی بود
چکش کاری در کتاب ابر ابله هم منو خیلی تحت تاثیر قرار داد

سلام
برخی دوستان معتقدند که آن ترجمه جزء ترجمه‌های خوب این کتاب است.
........
و اما بعد
گمان نکنم عقاید یک دلقک برای گامهای نخست گزینه مناسبی باشد. روی دو سه تا از دوستان امتحان کردم
قمارباز برای شروع داستایوسکی خوانی شروع بدی نیست و موافقم.
آویشن را خیلی دوست دارم. از ایرانی‌ها به نظرم سووشون، مدیر مدرسه از این زاویه مناسب باشد.
............
تورگنیف‌خوانی به کار گام‌های میانی می‌آید
ابرابله هم گزینه جدید و خوبی است.
ممنون

خورشید چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:05 ق.ظ

کتابخونی من تو بچگی با ماهی سیاه کوچولو شروع شد و نوجوانی با کتابهای ژول ورن و بعضی کتابهای هوگو و... ادامه پیدا کرد هنوز هم گاهی وقتا سراغ اون کتابا میرم
و یه اتفاق جالب هم که افتاده اینه که کتابهایی که وقتی نوجوان بودم میخوندم رو به شاگردای علاقمند به مطالعه ام میدم
خوندن یه کتاب قدیمی که آثار بچگی معلمشون هم توش پیدا میشه فکر کنم هیجان انگیز باشه برای شروع ناخدای پانزده ساله و داستانهای شاهنامه رو بهشون دادم

سلام
ناخدای پانزده ساله را وقتی یازده دوازده سالم بود خواندم و دوستش داشتم. آن زمان ژول‌ورن را خیلی دوست داشتم. نمی‌دانم الان جواب می‌دهد یا نه. راستش همین کتاب را از کتابخانه برای بچه‌ها گرفتم اما استقبال شایان ذکر نبود! یعنی به اندازه زمان خودم نبود.
البته این لیستی که نوشتم بیشتر مد نظرم دوستان جوانی بود که در گام‌های نخست هستند و اضافه می‌کنم من اگر فرصتش را داشته باشم برخی از اینها را واقعاً دوست دارم دوباره بخوانم.

خزنده چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:36 ق.ظ

نکته ی کاملا بجایی هست، مخصوصا اینکه وقتی به عقب نگاه می کنیم و یادمون میاد که خودمون هم بعضی وقتها بخاطر خوندن یه رمان توصیه شده، وقتی که هنوز وقتش نرسیده بوده، چقدر در خطر درخواست تایم اوت دادن در مطالعه بودیم!

یه نکته ای هست که شاید کاملا پرت و بی معنی باشه ولی من حسش کردم. اون هم این هست که کتابهایی که یکم با دردسر بیشتری به دست میان هم با لذت بیشتری خونده می شن. مثلا من تقریبا از ۱۰ تا کتابی که دوستان برام می اوردن و می گفتن بخون، یکی شو می خوندم. ولی کتابهایی که خودم پیدا می کردم، دنبال نویسنده هاشون بودم یا منتظر نمایشگاه می شدم تا بالاخره کتاب بیرون بیاد رو با لذت بیشتری می خوندم. شاید اینکه یه نفر بعد از خوندن اولی یا دومین کتاب زندگیش، خودش هم بگرده دنبال سلایقش (البته اگه به امثال پیشنهاد های کتابفروشی مذکور برنخوره!) رابطه ی خیلی نزدیک تری با کتاب برقرار کنه

من خودم گذر از رمان های نوجوانان رو با کتاب «خانواده تیبو» شروع کردم و هنوز هم برام جالبه که چطور اون روزها تونستم بخونم. ولی کتابهای زیادی بوده که به قول شما به من بد توصیه شده و همین باعث شده دیگه هیچ وقت سمتش نرم، چون همیشه خاطره ی نصفه نیمه خوندنش توی ذهنم بوده، مثل کلیدر.

من هم با اجازه اگه بخوام به لیست شما چیزی اضافه کنم، آثاری رو میگم که غلظت داستان سراییشون خیلی بالاست و حس ماجراجویی کتاب برای خواننده جذابه. مثل «پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد»، «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها»، «خاطرات خانه مردگان» و غیره.

سلام بر خزنده‌ی غایب
کجایی!؟ آی پی که می‌گوید سوییس به سر می‌برید
........
اگر بخاطر انتخاب نابجا کار به درخواست تایم‌اوت بکشد خوب است، خیلی بهتر از ناک‌اوت شدن است
نکته دوم هم کاملاً بجاست... من هرگاه پنج شش کتاب یکجا در دسترس بچه‌‌ها قرار می‌دهم چندان کششی در آنها ایجاد نمی‌شود اما وقتی بنحوی عمل می‌کنم که به دنبال مورد خاصی می‌گردند و بعد از گذشت زمان و کمی تلاش آن را به دست می‌آورند نتیجه بهتری می‌گیرم. این مورد هم (فراهم شدن شرایط توسط دیگران) ممکن است کسی که در گام‌های نخست است ناک‌اوت کند!
در مورد خانواده تیبو باید عرض کنم من هنوز نوجوانم یعنی هنوز گذر نکردم
کتابی که نصفه‌کاره می‌ماند مثل وزنه‌ای است که به پای آدم متصل شده و بخشی از توان حرکتی ما را می‌گیرد.
پیرمرد صدساله گزینه خوبی است. من هنوز نخوانده‌ام اما از زمانی که آن را به کتابخانه‌ام اضافه کرده‌ام تا الان پنج نفر آن را خوانده‌اند و همگی هم لذت برده‌اند.
راهنمای کهکشان را خیلی دوست داشتم و موقع نوشتن این مطلب روی کاغذ یادداشتش کردم اما در لحظات آخر با گروهی دیگر آن را کنار گذاشتم.... این هم کتاب مناسبی است .

خزنده چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:37 ق.ظ

راستی سلام مجدد بعد از مدتها غیبت

پرسه چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.parrseh.com

نکته‌ی درستی است. البته مواردی هم هست که کسی با خواندن یک رمان رادیکال، به کتاب‌خوانی علاقمند می‌شود و علاقمند می‌ماند ولی اینها به نظرم استثنا هستند.
در مورد پیشنهادهایتان - آنهایی که خوانده‌ام - با دیکنز و مارک تواین و "کشتن مرغ مینا" خیلی موافقم. اما به نظرم تولستوی و ویکتور هوگو به خاطر طولانی بودن، شاید کارکرد مورد نظر شما را نداشته باشند. طولانی نه فقط از لحاظ حجم بلکه به خاطر توصیف‌های بسیار زیاد و متکی بر جزئیات که خاصِ ادبیات کلاسیک قرن هجده و نوزده بوده. "خوشه‌های خشم" هم با ساختار یکی در میانش (داستانی و مستندگونه) شاید سخت به نظر بیاید. همینگویِ عزیز را هم معتقدم فقط باید به زبان اصلی خواند. سادگیِ اعجاب‌آور و تکان‌دهنده‌اش را نمی‌شود به این سادگی‌ها ترجمه کرد و نوشت. با دافنه دو موریه بسیار موافق هستم؛ با تمام آثارش. با امیلی برونته هم.
از بین معاصرترها، الان به ذهنم "بیلیاردباز" نوشته والتر تویس، دو رمان ترجمه شده از یو نسبو، "جاسوس‌ها" و "مترجم روسی" از مایکل فرین می‌رسد. راستی "قصر" یا "محاکمه"ی کافکا هم مناسبند. جذاب، تصویری و دارای یک‌جور طنز جالب... واقعا راجع به این موضوعی که باز کردید، می‌شود مدت‌ها گفتگو کرد.
سپاس

سلام
بله دقیقاً آن موارد استثنایی هستند و البته شاید هم کم نباشند اما غالب نیستند.
در مورد تولستوی و هوگو و امثالهم از بابت حجم توصیفات من هم مثل شما نگران بودم اما با توجه به تجربه خودم و اطرافیان دیده‌ام که جواب می‌دهند منتها به شرطی که آن شخص صبور و آرام و با حوصله باشد. واقعاً کاراکتر فردی که می‌خواهیم کتابی به او معرفی کنیم اهمیت دارد. از طرف دیگر همانطور که اشاره کردم این لیست بر اساس تجربه‌های خودم شکل گرفته است و یادم هست که وقتی در گام‌های نخست بودم (که البته هنوز هم چندان فاصله نگرفته‌ام) اصلاً نمی‌توانستم با کارهای بالزاک کنار بیایم اما همان زمان مردی که می‌خندد و نودوسه هوگو را خیلی راحت خواندم و از هر دو لذت بردم.
در میان آثار این لیست هم می‌توان چند رده قرار داد... زیرگروه اول و دوم و سوم... شاید در آینده چنین کاری کردم
مواردی که از جدیدترها اشاره کردید همگی برای من جدید هستند مرسی.
قصر را نخوانده‌ام اما محاکمه را بعید می‌دانم که برای گام‌های نخست جواب بدهد.
بله واقعاً خیلی جای بحث و گفتگو در این مورد وجود دارد.
ممنون

مهرداد چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 12:14 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
باز هم از آن پستهای پر برکت نوشتیا. ممنون.
از برکات این پست همین بس که پای خواننده ای همچون خزنده را دوباره به اینجا باز کرد، ادامه بده میله شاید باز هم شاهد حضور دوستان دیگری نظیر درخت ابدی، نیکادل، فرزانه، ققنوس خیس و باقی خوانندگانی که به نوستالژی این وبلاگ پیوسته اند باشیم.
اگر تا دو هفته پیش این یادداشت را می نوشتی به اندازه امروز که درگیر خانواده تیبو هستم درکش نمی کردم، باید قدر این کلاسیک ها را دانست ، مخصوصا در این شبهای پائیز و زمستان.
من کوچیک تر از اونم که بخوام به این لیست چیزی اضافه کنم و راستش چیزی فراتر از اینایی که گفتی هم الان به فکرم نمی رسه.
درباره دلتنگ شدن هم راست میگی هنوز دلتنگ خواندن جنگ صلحی که چند سال پیش خوندم هستم.درباره جنگ و صلح حرفی که از مداد سیاه یادم مونده این بود که می گفت دو بار این کتاب را با فاصله 30 سال خوندم و بار دوم متاسف از این که چرا زودتر از این بازخوانیش نکردم.
میله بازخوانیش رو گذاشتم برا وقتی که تو قصد خوندنش رو داشته باشی. حالا همین جا میخوام قول زوریشو ازت بگیرم. کی قولشو بهم میدی؟

سلام
امیدوارم که اینطور باشد.
بعید نمی‌دانم برخی از دوستانی که نام بردید گذرشان به وبلاگستان بیافتد و البته بعید می‌دانم که گذرشان به کامنتدونی بیافتد!
کلاسیک‌ها ارزشمند هستند و نمی‌توان به صرف گذشتن زمان روی نام آنها قلم کشید.
حتماً جنگ و صلح را خواهیم خواند. اگر کتابخانه یک نسخه جمع و جور داشته باشد که توی کیف جا بشود
تا آخر همین امسال خوبه؟! یا سال بعد؟

خورشید پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 05:42 ق.ظ

امیدوارم حداقل شاگردام خوششون بیاد از ژول ورن و بقیه کتابهایی که بهشون میدم
استقبال نشدن از این مدل کتابها نسبت به زمان ما شاید بخاطر تنوع کتابهای این دوره است
شاید ما هم اگر هری پاتر و کلی کتاب دیگه در دسترس داشتیم ازناخدای پانزده ساله خیلی استقبال نمیکردیم
ولی من خوشحالم بابت اینکه کتابای خیلی خوبی رو خوندم
یادمه شکار شهاب ژول ورن رو اولین بار کلاس پنجم خوندم و خیلی برام سنگین بود گذاشتم کنار تا اول دبیرستان دوباره رفتم سراغش ما همچین موجودات سمج و پیگیری بودیم ایا نسل جدید هم همینقدر برای خوندن یه کتاب صبور و مشتاق هستند؟
از این یادداشت نهایت استفاده رو میکنم و ممنونم بابت راهنماییتون

صد درصد همین‌طوره... برای نوجوانان کتابهای جذاب زیادی همین الان در دسترس هست که طبیعتاً اکثر کتابهای ژول ورن چندان طرفداری ندارد... ناخدای پانزده ساله را گمان می‌کردم به دلیل اینکه علمی-تخیلی نیست و باصطلاح زمانش نگذشته است می‌تواند جلب توجه کند.
بله نوجوانی ما با نوجوانان امروز کاملا متفاوت است شاید به دلیل سرعت بالاتری که زندگی در این روزگار دارد... و شاید به همین دلیل کمتر صبورتر به نظر می‌رسند. اما اشتیاق داستانش متفاوت است، می‌توان نوجوانان مشتاق کتاب را در همین دوران دید.
موفق باشید

اندکی سایه جمعه 2 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:16 ق.ظ

به نظرم این کتاب ها بیشتر به درد نوجوان ها و البته نوجوان هایی خاص بخورد چرا که نوجوان های الانی اکثرا پی کتاب های دیگرند. نمی دونم دقت کردید یا نه تو کتابفروشی ها رو کاغدهای جلب مشتری برای نوجوان ها مثلا می نویسند جلد nام پسر لاغرو یا خانه ب درختی پنجاه و چند طبقه رسید. و می دونم که گفتید بر اساس تجربه شخصی تون این ها رو پیشنهاد میدید ولی واقعا فکر می کنم یکم باید به روز بود. مثلا تو کامنت هاتون از پیرمرد صدساله... اسم بردند. برای جوان های الانی دهه هفتادی هشتادی واقعا باید این ها رو پیشنهاد داد تولستوی رمشون میده. مثلا من برا پسرم بینوایان خریدم که خلاصه هم هست تازه نه اون دوجلدی و اصلا دوست نداشت برای برادرم همینگوی پیشنهاد دادم دوست نداشت با اینکه باز همینگوی خیلی خیلی بهتر از تولستوی و داستایوسفکی هست ولی در عوض کتاب های پتر اشتام رو پسندید. خودم این روزها کتابی که تو سال ۲۰۱۵ چاپ شده می خونم و همین دیروز بود که فکر می کردم به اینکه تا کی می خواهیم بچسبیم به کتاب های قرن نوزده. ذهن نویسنده های الان خارجی دیگه از جنگ دوم رهایی پیدا کرده. یکم به روز بشیم بد نیست.

سلام
فکر کنم یک خطای برداشتی به وجود آمده است... من این کتابها را برای نوجوانان توصیه نکردم بلکه هدفم بزرگسالانی بود که در گام‌های نخست هستند وگرنه عوالم نوجوانان که کاملاً متفاوت است.
به روز بودن خیلی هم خوب است اما بعید می‌دانم به سادگی بشود روی نویسندگان قرن نوزدهمی خط کشید. هنوز این کتابها در دنیا در تیراژ خوب تجدید چاپ می‌شود با اینکه در همه کتابخانه‌ها در دسترس هستند.
توصیه کردن کتاب به طور کلی کار سختی است.

یلدا شنبه 3 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:07 ق.ظ

سلام
خواستم چندتا کتاب معرفی کنم که درنوجوانی با اینها به کتاب خوندن علاقه مند شدم. البته خیلی در رده سنی نوجوان جا نمی گیرن
1- کوئین: درباره یه دختر دو رگه در زمان برده داری آمریکا است
2- ژوزف بالسامو
3- غرش طوفان ( 7 جلد است اما با ترجمه ذبیح اله منصوری به سادگی پیش میره)
4- خانواده تیبو
5-ارباب حلقه ها

خواندن این کتاب ها رو مدیون کتابخانه غنی دبیرستانم هستم.

سلام
کتابخانه خوبی داشته است دبیرستان شما... خیلی خوب.
فکر می‌کنم از یک جایی به بعد در کامنتها به یک سمت دیگری چرخش کرده‌ایم! خیلی از ما در نوجوانی به سمت کتابهای مهمی که شما هم چند نمونه از آن را اشاره کردید شیفت کردیم و با سعی و خطا راهمان را طی کردیم... برخی از ما کتاب را رها کردیم و برخی هنوز آن را در سبد زندگی روزانه خود حفظ کرده‌ایم. هدف من توصیه کتاب برای نوجوانان نبود... خواستم هشدار بدهم که وقتی فردی در ابتدای مسیر رمان‌خوانی است ممکن است با انتخاب نادرست همه ذوق و شوقش بپرد.
..........
و اما بعد
کتابهایی که شما معرفی کردید برای آن هدفی که من داشتم گزینه‌های خوبی هستند.

شیرین شنبه 3 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام میله شروع هفته بخیر
راستش من هیچوقت یادم نمیاد چیزی به اسم رده سنی برای خواندن کتاب قائل شده باشم و خوشبختانه پدر و مادرم هیچوقت کتابی رو از دستم نگرفتند. تا قبل از تمام کردن دوره دبستان اناکارنینا، بینوایان، بربادرفته، گوژپشت نتردام، بابالنگ دراز، دشمن عزیز، هکلبری فین، تام سایر، ربه کا، خرمگس و ... را با خواهرانم خوانده بودم. کتاب ها را به هم پاس می دادیم و به هم سفارش می کردیم. آها دایی جان ناپلئون هم از ان معرکه های آن سالها بود که خواندنش را ما خواهرها به مادرم سفارش کردیم!
بعدها و دیرتر رفتم سراغ داغ ننگ، سری کتاب های اریانا فالّاچی (آنها که به فارسی ترجمه شده اند)، هرمان هسه، سالینجر ، داستایوسکی و ...
از یکی از همکاران هنرمند و فرهیخته خیلی سال قبل جلدهای با ارزش و قدیمی جان شیفته را بدست اوردم و کتابی ست که دوست دارم حتما بازخوانی کنم. آن موقع فکر می کردم رومن رولان مرا می شناخته و شخصیت آنت را آفریده. دوست دارم ببینم باز هم همان حس را خواهم داشت؟
خلاصه که فکر کنم برای بچه ها نباید حد و مرز قائل شد. حالا چه از نظر من نوعی سلیقه شان تاس کبابی باشد و برود سراغ هری پاتر و ارباب حلقه ها (بله من اسناب هستم و این ژانرها برایم سطح پایین هستند چیزی در حد آهنگهای جواد یساری) و بعضی دیگر سراغ ادبیات وزین و شکیل می روند. خواندن فی نفسه از نخواندن بهتر است گمانم.

سلام
شروع این هفته ما کمی به تاخیر افتاد!
فکر می‌کنم اشاره به گام‌های نخست در کتابخوانی همه دوستان را به دوران نوجوانی برد... اگر من می‌خواستم به نوجوانان با توجه به تجربه خودم توصیه‌ای بکنم بی‌گمان به تن‌تن اشاره می‌کردم!
از طرف دیگر به ذهنم رسید شاید همه بزرگسالان الحمدلله کتابخوان هستند و رمان را هم در برنامه کتابخوانی خود لحاظ می‌کنند و به همین خاطر گام‌های نخست در رمان‌خوانی همه را به دوران نوجوانی سوق داده است.
از این که بگذریم می‌رسیم به تجربه تقریباً مشابهی که همه ما در دوره نوجوانی گذرانده‌ایم. کتابهایی که شما از آن دوران اسم بردید همه به قول خودمان فرهیخته‌وار است اگر من می‌خواستم یادی از آن دوران بکنم حتماً یادی هم از ر.اعتمادی و پرویز قاضی‌سعید می‌کردم... یادم هست در طیقه بالای بالای کتابخانه خانه ما این کتابها قرار داشت و من برای به دست آوردن آنها باید از کتابخانه بالا می‌رفتم.... و البته در هنگامی که کسی خانه نبود... فکر می‌کنم وقتی همه این کتابها را یکی دو دور خوانده بودم برادر بزرگترم شصتش خبردار شد و این کتابها را به پسردایی‌ام هدیه داد!! اما خُب دیگه دیر شده بود!
زمان دبیرستان ما طرحی بود به نام طرح کاد... پدرم مرا به محل کارش در دانشکده ادبیات برد تا این طرح را در کارتوگرافی گروه جغرافیا بگذرانم... استاد خوبی داشتم و خیلی زود مرا روانه کتابخانه دانشکده می‌کرد و من آنجا بود که کتابخوان شدم.
و اما ارباب حلقه‌ها... کتاب‌های تالکین را به کتابخانه‌ام افزوده‌ام و حتماً روزی به سراغش خواهم رفت!

مارسی شنبه 3 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 12:47 ب.ظ

مگه باید در مورد کتاب هایی ک در نوجوانی خوندیم صحبت می کردیم؟
من ک کلی گفتم
اما در نوجوونی کتاب سرگذشت کندو هارو دوست داشتم

نه... منتها از یک جایی به بعد در کامنت‌ها این مسیر طی شد.

مدادسیاه یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 05:05 ب.ظ

من هاینریش بل و رومن گاری را برای شروع به تعداد ریادی توصیه کرده ام و اکثرا جواب داده. ساراماگو و به خصوص کوری را هم همچنین.

سلام
زندگی در پیش رو هم گزینه خوبی است.
کدام اثر هاینریش بل را پیشنهاد داده بودید؟
کوری هم گزینه خوبی است مخصوصاً برای انتقال ازنمونه‌هایی که من اشاره کردم به گونه‌های کمی پیچیده‌تر...

مدادسیاه دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 10:55 ق.ظ

زندگی در پیش رو گزینه ی خوبی است. همین طور خداحافظ گاری کوپر. از بل سیمای زنی در میان جمع و عقاید یک دلقک را پیشنهاد می کردم.

توصیه کردن کتاب اصولاً وابستگی بالایی به خصوصیات مخاطبمان دارد... من از پیشنهاد سیمای زنی در میان جمع و عقاید یک دلقک در چند مورد جواب مطلوبی نگرفتم. تا پیش از این تجربه من هم مثل شما فکر می‌کردم.

یلدا دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:06 ق.ظ

با سلام مجدد
البته منم نمی خواستم چرخشی در موضوع ایجاد کنم و پوزش می طلبم. اینکه شروع کتابخوانی جدی من از دوران نوجوانی بود تصادفی بود.
میخواستم رمانهایی که در گام نخست شاید باعث ذوق بشوند رو بگم.

سلام
کار بسیار خوبی کردید و گزینه‌های خوبی را یادآور شدید. چرخش قبل از آن ایجاد شده بود. اشکالی هم ندارد. اصولاً کامنتدونی برای این چرخش‌هاست.

مهرداد دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 12:16 ب.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
حالا قبل از اینکه چرخش های کامنتدونی باعث سرگیجه بشه بگم آقایون و خانم ها برید این حجیم ها رو بخونید که تجربه ثابت کرده خواندنشون بسیار راحت تر از کتاب های کم حجمه.حتی اگه گزینه پیش رو رمان 4 جلدی خانواده تیبو باشه که من الان جلد یکمش هستم. البته قبل خوندن برا توصیف های فراوون خودتون رو گرم کنید، باور کنید وقتی گرم شدید از این توصیفات فراوون لذت هم می برید،همیشه که لازم نیست از همون اول یپریم تو دل ماجرا، عضلاتمون تو این سرما رگ به رگ میشه آقا!
یه وصیت هم میکنم به شما اگر به پایان هفته یا تعطیلات نزدیک شدید درنگ نکنید و جلد بعدی کتاب در دستتان را از کتابخانه بگیرید حتی اگر تا پایان جلد اولش 300 صفحه باقی مانده باشد، خماری بد دردیه آقا بد دردی.
اما جنگ و صلح ، چه خبر خوبی، راستش تا پایان امسال رو نمی دونم اما بعد از تیبو درباره اش باهات حرف میزنم اگه قبش تو شروعش نکنی، راستش با مشکل عدم خوراک وبلاگ مواجه شدم و در ادامه تیبو مواجه خواهم شد
اما درباره حجمش عرضم به حضورت که فکر نکنم کم حجمشو پیدا کنی، اکثر کتابخونه ها باید نسخه قدیمی که دو جلدی گالینگور هست رو داشته باشن، اما من 4 جلدی شومیز رو دارم که عالیه از این نظر، چند تا کتابخونه رو بگرد پیدا بشه شاید، به هر حال عضویت سراسریه، بعدش فکر کنم داشتنش بی ارزه که به فکر خرید این 4 جلدیه هم بیفتی، البته منی که به وقتش 18هزار تومن خریدمش اینو میگما حالا اونی که الان می خره رو نمی دونم با من موافقه یا نه

سلام
البته اگر بگردیم کتاب‌های حجیم و سخت‌خوان هم یافت می‌شود (به عنوان مثال پوست انداختن فوئنتس یا گفتگو در کاتدرال یوسا) اما بطور کلی تعداد کتابهای حجیم راحت‌خوان از نظر من بیشتر است و این موارد استثناء هستند.
در مورد توصیف‌ها به نظرم نویسندگان قدیمی‌تر با توجه به توانایی مخاطبان خود در تخیل و تصور و با توجه به عدم وجود رسانه‌های تصویری (این همین الان به ذهنم خطور کرد! به نظرم رسید شاید قدیم‌ترها واقعاً لازم بوده است همه جزئیات توصیف شود تا خواننده بتواند یک تصویردقیقاً مطابق واقعیتی که در ذهن نویسنده نقش بسته است در ذهن خود بپروراند... البته نکته جدیدی هم نیست!...) مجبور بوده‌اند همه جزئیات را توصیف کنند.
خواندن این توصیفات به نظرم ورزش خوبی است برای ذهن ما...
به نظر می‌رسد آنقدر زندگی سرعتش زیاد شده است که فرصت خواندن این توصیفات را نداریم!
یاد ژان کریستوف و دن آرام افتادم که همین بلا سرم آمد که بعد از خواندن جلد اول مجبور شدم خماری بکشم تا جلدهای بعدی را از کتابخانه بگیرم.
فعلاً خرید را محدود کرده‌ام... گزینه اصلی کتابخانه است.

لادن دوشنبه 5 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 02:50 ب.ظ http://lahoot.blogfa.com

خیلی مطلب به درد بخوری بود من همیشه تو پیشنهاد دادن مشکل دارم و یاد خیلی کتاب ها و خاطرات خوب گذشته افتادم.
فردا نظرات هم می خونم که باید جالب باشه.
زوربای یونانی ، بابا گوریو، کتاب های ایروینگ استون مثل رنج و سرمستی یا شور زندگی هم خوبن

سلام
هم پیشنهاد دادن سخت است و هم انتخاب ... البته در آن سالهای آغازین.... بعدها که موتور مطالعه روشن شود همه افق‌های انتخاب گسترده می‌شوند.
ایروینگ استون هم خوب است... شور زندگی را دوست داشتم.

سعید چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام
ممنون به خاطر سایت خوبتون، مطالب و تحلیل کتابها و از همه مهمتر معرفی کتاب
واقعا دمت گرم
خسته نباشید

سلام
ممنون از لطف شما
سلامت باشید دوست من

نیکی چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام. نحوه کتابخوانی گروهی وبلاگتون چطوریه؟ گفتین الان نوبت کتاب گورستان پراگ هست، کتابی که من دارم ترجمه انگلیسی و حدود 550 صفحه ست. به نظرتون به بقیه می رسم؟

سلام
نحوه و شیوه خاصی برای گروهی خواندن در نظر نگرفته‌ام... برنامه‌های بعدی را همین‌جا اعلام می‌کنم (گاهی به صورت انتخابات و گاهی به صورت انتصابی!) طبیعتاً از همراهی دوستان استقبال می‌کنم.
برنامه بعدی گورستان پراگ است. کتاب حجیمی است و ترجمه فارسی آن بسیار مقبول از کار درآمده است. من دور اول خوانش آن را به پایان رسانده‌ام و از امروز مشغول دور دوم آن خواهم شد... فکر کنم از نظر زمانی مشکلی نداشته باشید (اگر مثلاً ده روز یا دو هفته خواندن آن طول بکشد)...
برنامه بعدی هم کتاب قصر شیشه‌ای اثر جینت والز خواهد بود.
البته تا زمان آماده شدن مطلب گورستان پراگ احتمالا در مورد دو کتابی که اخیراّ به پایان رسانده‌ام خواهم نوشت: «گفتمان عقب‌ماندگی نزد روشنفکران ایرانی» و «الزامات سیاست در عصر ملت دولت».

امیر شنبه 10 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 09:48 ب.ظ

سلام جناب میله ی عزیز و دوست داشتنی.

من همون معلم جوان هستم که سال 91 با خوندن وبلاگ تون علاقم به رمان خوانی ِ حرفه ای زیادتر شد و خوندن هر مطلب از شما من رو مشتاق تر می کرد.
یه مدت بود که هر چند وقت چراغ خاموش، جسته و گریخته مطالبتون رو دنبال می کردم. اینم که یه مقداری از رمان فاصله گرفتم هم به خاطر تحصیلات تکمیلی بود که واسه کنکور می خوندم اما الان که دارم توی روانشناسی غور می کنم حس می کنم هیچ چیزی به اندازه ی رمان خوب نمی تونه به آدم درک عمیق مفاهیم فلسفی و روان شناسی رو بده.
امروز که پشت ویترین کتابفروشی آقای دانشور در مشهد بودم چشمم به رمان وجدان زنو افتاد و یاد معرفی شما افتادم . کتاب رو گرفتم و این میل دوباره در من شعله ور شد که مطالب شما رو جدی تر پیگیری کنم.

من هم کتاب خونی رو در نوجوانی با ژول ورن شروع کردم، توی دبیرستان سفرنامه ها و داستان های جذابی مثل سفرنامه دیالافوا ، حاجی بابای اصفهانی، ماری آنتوانت و ترجمه های ذبیح الله منصوری رو با شوق و ذوق فراوان می خوندم. یادم نمیره رمان قطور و سهل خوان اسرار دخمه ی شاپور از دست من و برادرام روی زمین نمی افتاد. بعد احساس می کنم توی دانشگاه کنت مونت کریستو و دن آرام یه نقطه ی عطفی بودن برام و بعد از آشنایی با یه دوستی ، یالوم خوان شدم و الانم آخرین کتابش رو دارم. دراین بین هم مطالب شما تاثیر مهمی در روند مطالعاتی من داشت و سلیقه ام به یه طیف خاص رمان با تم روانشناختی و فلسفی رو جهت داد.

این که رمان رو از کجا و با چه آثاری شروع کنیم کاملا با شما هم نظرم. حتی در مورد هاینریش بل کاملا موافقم چون الانم بهم نمیچسبه! نمی دونم چرا !
اما در هر صورت یکی از نگرانی های منم اینه که اگه بخام به کسی توصیه ای بکنم، چه توصیه ای باشه که طرفم نترسه و اولین تجربش تجربه ی خوبی باشه.
این مطلب تون خیلی مفید بود.
امید که بیشتر مطالبتون رو بخونم

سلام بر معلم جوان

چطوری برادر؟ چه خوب که چراغ رو روشن کردی و گزارشی از این سالها دادی... تبریک میگم بابت همه پیشرفت‌هایی که داشتی... چه خوب که هنوز معلم جوان هستی و آرزو میکنم سال‌های سال معلم جوان باقی بمانی
وجدان زنو.... چه تصادف جذابی... یعنی از این جذاب‌تر نمیشه که با دیدن این شاهکار دوستی به یاد من و این وبلاگ بیفته...
این چیزها من رو خوشبین میکنه به آینده کتابخوانی منظورم حال و هوای درونی یک معلم جوان و انس و الفت با کتاب است.... این من رو خوشبین میکنه.
موفق باشی رفیق

مهرداد یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 10:12 ق.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام
میله دیدی گفتم این مطلیا عجیب مخاطب خاموش نماست.
معلم جوان ما هم که برگشت و چه تصادف جالبی که این روزها که کتابی از ایتالو روخوندم ایشون هم با یاد وجدان زنو برگشت.

سلام

بله جذاب بود... من هنوز فرصت نکردم مطالب جدید دوستان را بخوانم
امیدوارم هفته بعد شرایط روبراه شود و بتوانم طبق روال از وبلاگ دوستان بهره‌مند بشوم.

بندباز دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 08:48 ب.ظ http://dbandbaz.blogfa.com/

درود بر میله
درباره ی پیشنهاد دادن کتاب، به نظرم خیلی مهمه که روحیه و سلیقه ی طرف مقابل رو بدونیم. وگرنه تا حد زیادی ممکنه انتخاب خوبی نداشته باشیم.
از بین همه ی کتابهایی که نام برده شد، شاید بد نباشه که شازده کوچولو رو هم جا بدیم.
من که خودم اولین کتاب رمان جدی رو با داستانی از یک پسر سفیدپوست در میان سرخ پوستان شروع کردم. گمونم اسمش دیوید کامرون بود. بعدش هم خوب یادمه که کتاب های ایزاک آسیموف رو تند تند از کتابخونه می گرفتم و رسما می خوردم!... اون زمان اینقدر فیلم های علمی تخیلی نبود! یادمه دوستان همکلاسیم کلی رمان های عاشقانه فارسی می خوندند... الان هم همه شون نوه دار شدن یعنی میخوام بگم تاثیر رمان اینقدر مهمه. هر چند که من نه تونستم به ماه برم نه نوه دارم
دارم به این فکر می کنم که دونستن یه بیوگرافی مختصر از نویسنده، پیش از انتخاب یک کتاب، می تونه موثر باشه؟ اینکه نگرش این نویسنده به جهان چطور هست؟... حرف حسابش چیه؟... این همین الان به ذهنم رسید. نمی دونم چرا بیشتر وقت ها حس می کنم دارم با خوندن بعضی کتاب ها وقتم رو از دست میدم. لذت هم نمی برم. بلکه استرس می گیرم که الان این چیه می خونی؟ آخرینش هم زندگی پیش رو بود. که نصفه بردم پسش دادم به کتابخونه ولی یه حسی هم داشتم که چرا تمومش نکردم؟ نکنه آخرش اون چیزی رو داشته باشه که به من کمک می کنه؟!...

سلام بر بندباز
بله موافقم که شناخت روحیه و سلیقه و اشراف بر علایق و... بسیار مهم است. همچنین با توجه به اینکه عموما فردی با این مشخصات که چنین اشرافی بر علایق و سلایق ما داشته باشد در دسترس نیست این خود ما هستیم که باید به این کشف نائل بشویم! لذا باید به خودمون فرصت کشف بدهیم و از بالا و پایینهای مسیر دچار استرس نشویم.
دانستن بیوگرافی نویسندگان کمک می‌کند... اصلا زندگی برخی از آنها خودش یک داستان جذاب است. همین رومن گاری به طور مثال... چه مسیری رو طی میکنه تا به این پایه میرسه... کودکی و نوجوانبش... گنکور... اسامی مستعار... جین سیبرگ... افکارش... خواندن سه چهار صفحه بیوگرافی و معرفی آثار به نظرم کمک میکنه به انتخاب یا اینکه کمک میکنه به کنجکاو شدن ما به کشف این نویسنده... الان به عنوان امتحان همین کار رو انجام بدهید.... یک ساعت توی گوگل در مورد رومن گاری جستجو کنید... بعد ببینید چه حسی دارید در مورد ادامه دادن زندگی در پیش رو... به نظرم تلاشی که برای طی مسیر میکنیم بیشترین کمک را به ما میکنه.
یک نکته دیگر هم میخواستم در مورد گام‌های نخست بگم... معمولا علایق و سلایق ما در همین گام ها و مسیری که پس از آن طی میکنیم شکل می‌گیرد. یعنی اینطور نیست که ما یک علایق صلب پیشینی داشته باشیم و این علایق مسیر ما را ریل گذاری کنند... خود این علایق در طول مسیری که ما طی میکنیم سر و شکل می‌گیرند.
یک فرصت دیگر به زندگی در پیش رو بدهید

سحر چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 08:34 ق.ظ

برای بندباز:
نمیدونی تو کتابخونه ما یه لیست درست کردن برای کارهای جوجو مویز ... باورت میشه؟! یعنی کتابداره داره خل میشه، بس که روزی صد بار ازش میپرسن "زندگی پیش رو" رو ندارین؟!!! بعد یک بار به من گفت من نمیدونم این آشغال چیه همه دنبالشن! اینجای کتابخوانی که باشی دیگر جوجو راضیت نمیکنه ... فکر کن ترکیب کالوینو و جوجو!!
...............
حالا کمی هم افاضه بنمایم:

1. از کلاسیک ها جای "سه تفنگدار" خالی است، من در نوجوانی خیلی از این کتاب لذت بردم. اساسا کلاسیک ها در آیندۀ کتابخوان های حرفه ای خیلی موثرند ... من به پسرهایم هم آنها را پیشنهاد میدهم و با این که کمی کلنجار میروند، اما سرآخر راضی اند؛ به نظرم صحبت با نوجوانها در مورد کتاب خیلی اهمیت دارد. همین روضه ها را برای شاگردهایم هم میخوانم و دارم به راه درست هدایتشان میکنم که "تام سایر" را با "کلبۀ درختی 178 طبقه" عوض کنند!
2. از جنایی ها تمام کارهای کانان دویل و یکی دو تا مثل "خواب بزرگ" از چندلر واجبند. کتابهای جنایی کلاً خیلی خوبند! (یک مترجم بدیخت کتابهای جنایی!)
3. با این که از "پرنده خارزار" متنفرم، اما در میان عاشقانه ها جایش خالی است. وای!
4. جای نمایشنامه ها و کتابهای ایرانی خالی است. به نظرم باید مطلب جداگانه ای برایشان تهیه کنی، مدیر وبلاگ!
...............................
دارم "هرگز ترکم مکن" را به فارسی میخوانم و هر چقدر خواستم جلوی خودم را بگیرم، نشد و دانلودش گردم و از حجم سانسورها منگ شده ام!!!!

سلام
بندباز قبل از من سهم خودش را دیده است. اما در مورد باقی قضایا:
1- صحبت کردن در مورد کتاب اثرات خوبی دارد. یک پیش‌نیاز دیگر هم در مورد نوجوانان به نظرم می‌رسد؛ کودکان و نوجوانان باید ما را در حال کتاب خواندن ببینند ... آن وقت ممکن است صحبت کردن در مورد کتابها موثر باشد وگرنه که هیچ!
2- جنایی‌ها خیلی اهمیت دارند.( یک خواننده کتابهای جنایی )
3- زیاد خالی نیست
4- کاملاً خالی است
.............
کاملاً مشخص بود که حذفیاتی دارد اما همین هم که ما خواندیم خیلی اثرگذار بود.

سحر پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 01:39 ب.ظ

یه خورده سردرگم شدم!
بندباز به نظرم اشتباه کردم و کار رومن گاری را با کار جوجو مویس قاطی کردم ... از شما معذرت میخوام، فکر کن تو که رومن گاری به نظرت وقت تلف کردن بوده قطعاً جوجو مویز رو می اندازی تو آشغالدونی!!! ببخشید جسارت کردم!

یادمه اولین بار با دوستی زدیم این جوجو مویز را سرچ کنیم، ببینیم چیه همه دارن ترجمه میکنن و میخونن و بعد پای کامپیوتر اسمشو گذاشتیم جوجو (بچه مرغ) و مَویز!!!!!!!!!!! بس که احمقانه بود!

...................
نظر مدیر وبلاگ در مورد رومن گاری صائب میباشد ... با عرض معذرت مجدد!

بندباز جمعه 16 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 08:08 ب.ظ

برای سحر
فهمیدم جونم که اشتباه شده. اون جوجو رو وقتی نمایشگاه بین المللی کتاب بودم حسابی از دستش حرص خوردم. از بس که هیچ غرفه ای به شلوغی ناشر اون نبود. صف بسته بودند عینهو صف نفت زمان جنگ!

مهرداد دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 07:49 ق.ظ http://ketabnameh.blogsky.com

سلام میله ، سلامتی؟
.
برای خانم سحر
سلام
راستش درباره هرگز رهایم نکن، ندید میگم بنظرم کتابی که من خوندم حذفیات نمیتونه ضربه جدی ای بهش زده باشه، راستش همینش هم عالیه.درست و غلطش رو نمیدونم اما دیگه دربند این سانسورا نیستم ،یه زمانی خیلی غصه شو میخوردم

سلام مهرداد
خوبم ولی گرفتارم شدید! اما به زودی درست خواهد شد
کار بسیار خوبی می‌کنی که غصه‌ی این موضوع را نمی‌خوری... این غصه آفت کتابخوانی است.

سحر دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 06:50 ب.ظ

برای مهرداد:

بله، من هم اگر این مرض انگلیش خوانی را پیدا نکرده بودم زیاد در بند قضیه نمی ماندم ... اما وقتی میبینم اصلش راحت و پاکیزه در دسترس است دیگر نمی توانم جلوی خودم را بگیرم، اینو هم اول داشتم به فارسی میخوندم، اما به محض این که شک کردم و نسخۀ انگلیسی را دانلود کردم دیگر سراغ فارسیه نرفتم! که البته دارد به معضل کتابخوانی من تبدیل می شود، چون نمی فهمم ترجمه بقیه چقدر بهتر از مال خودم است!

قابل توجه ایشان

مجید مویدی شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 11:27 ق.ظ

میله ی عزیز
سلام
پست های نخونده م اینجا زیاد شده. اما فکر میکنم خودمو میرسونم. عجالتا با همین یادداشت خوب شروع کنم.
میخواستم بگم جای کارهای فارسی خالیه که دیدم سحر اشاره کرده.
پیشنهاد کتاب، کاریه که خیلی انجامش دادم. هر چند که میدونم کار خیلی پر مخاطره ای میتونه باشه، اما معمولا خطرش رو خریدارم.
به نظرم اگر مشاوره ای که میدم بدون نقص هم نباشه، بهتر از اینه که طرف رو توی حجم انبوه نویسنده ها و کتاب ها تنها بذارم.

سلام بر مجیدخان مؤیدی
اتفاقاً الان داشتم پست جدید را می‌گذاشتم که کامنت شما را دیدم... گفتم اول در این زمینه گپی بزنیم
معرفی کتاب کار سختی است. من هنوز با اطرافیان خودم که با آنها سالها زندگی کرده‌ام در این زمینه گاهی دچار مشکل می‌شوم البته گاهی اوقات...
به قول شما در همین مواردی هم که کتاب معرفی شده مورد پسند قرار نمی‌گیرد باید صبور بود چرا که باز بهتر از سردرگمی و انفعال است.

لیلا بارنگی شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام.
من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم (اسفند ۹۷) و از این آشنایی خوشحالم.
......
به نظر من کتاب "بادبادک باز" میتونه گزینه مناسبی باشه برای کسایی که در گام های ابتدایی رمان خوانی هستند. هم داستان جذاب و شیرینی داره و هم سبک ساده و هم برای مخاطب ایرانی تصویر واقعی تری از کشور همسایه اش نشون میده.

سلام دوست عزیز
من هم از آشنایی شما خوشحالم
امیدوارم این آشنایی تداوم داشته باشد. بادبادک‌باز واقعاً گزینه مناسبی برای این هدف است. ممنون.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد