هزارسال آنگونه گذشت تا رسیدیم به شکل گیری دولت صفوی که نقطه عطفی تاریخی بود به چند دلیل: اول این که بعد از مدت ها که سرزمین ایران, بخشی از اپراتوری های دیگر بود و یا تکه تکه و ملوک الطوایفی بود, یکپارچه شد و به نوعی ایران دوباره شکل گرفت. شاید به واسطه آن هزارسال (و البته سال های آتی که خواهیم دید) ناامنی و عدم آرامش, در روح و روان و خون و ژن و ناخودآگاه و صفحه گوشی ما ایرانی ها یک اپلیکیشنی قرار دارد که با کلیک روی آن و یا حتا بدون کلیک روی آن, ما حسرت یک حکومت مرکزی قوی و یا یک شاه همچین قلدر یا یک رئیس جمهور همچین مقتدر را می خوریم و ذهنمان یه جورایی قیلی ویلی می رود! دلیل دوم, مذهب دولت جدید بود که در کمتر از یک سده به اکثر نقاط ایران نیز تعمیم یافت و موجب پدید آمدن یک دولت شیعی بین همسایگان سنی مذهب گردید.
خلاصه ای از فصل دوم کتاب مقاومت شکننده در درنگ آمده است و نیازی به تکرار نیست, فقط در ادامه به برخی مواردی که بیشتر توجهم را جلب کرد اشاره می کنم. در فصل دوم, جان فوران به صورتبندی اجتماعی ایران در دهه سوم قرن هفدهم پرداخته است و در این راه تقریبن منابع موجود را خورده است!
جابجایی های خشن قدرت و آرامش پریودی
شاه اسماعیل پانزده سال اول سلطنتش را مشغول تثبیت و گسترش قدرتش بود ولذا جنگ از پی جنگ, تا اینکه در چالدران شکست خورد و رفت توی لک...ده سالی از جنگ خبری نبود تا از دنیا رفت. پسرش طهماسب فقط 10 سالش بود لذا سران قزلباش درگیر جنگ قدرت شدند و 10 سالی توی سر همدیگر زدند و نتیجه این شد که ازبک ها از شمال شرقی و عثمانی ها از شمال غربی آمدند داخل...بالاخره طهماسب کنترل اوضاع رو به دست گرفت و مشغول موازنه قوا شد و خلاصه تا خارجی ها رو بیرون کرد بیست سال دیگر گذشت.این جنگ ها به یک پیمان صلح با عثمانی ختم شد و بدین ترتیب یک 20 سالی اینجاها جنگ نبود! طهماسب از دنیا رفت ولی مدعیان متعددی از خودش به جا گذاشت و یک دوره جنگ داخلی جدید شروع شد تا بالاخره بعد از ده دوازده سال نوه اش عباس به سلطنت رسید و اونم ده سال مشغول کوبیدن بر سر عناصر خودسر بود و بعد از آن یک ده سالی هم مشغول جنگ با خارجی ها بود تا بالاخره توانست وضعیت را به همان وضعیت پیمان صلح پدربزرگش برساند. اینجا اون نقطه عطفی که اشاره شد خودش را نشان داد: بعد از این حدود یک قرن در این سرزمین جنگی رخ نداد که تقریبن چنین دوره طولانی از آرامش نسبی را نه قبلش(هزارسال) و نه بعدش, این سرزمین تجربه نکرده بود. این آرامش یک فرصت تاریخی بود و می توانست خیلی چیزها را تغییر بدهد.
در فصل دوم چه گذشت؟
فوران مطابق مدل تحلیلی فصل اولش اقدام به تبیین صورتبندی اجتماعی ایران در زمان اوج قدرتش در دوران صفویه نمود. ماهیت دولت و ساختار اجتماعی اقتصادی ایران و ...که در اینجا (همان لینک درنگ) خلاصه اش آمده است و حالا نکاتی که به ذهنم رسید:
1- طبق آمار اسکندربیک منشی در سال 1576 حدود 1500 مقام درباری که هریک بین 5 الی 50 ملازم داشته اند در دربار صفوی مشغول بوده اند که به عبارتی می شود دولتی با حجم بیست هزار نفر که حقوق آنها از طریق درآمد مالیات ارضی پرداخت می شده است.
2- در سال 1576 همه مقام های لشگری و کشوری متعلق به قبایل ترک حامی صفویه (شامل این قبایل: استاجلو, شاملو, تکللو, روملو, ذوالقدر, افشار, قاجار) بوده است و در سالهای مورد بحث(یعنی 50 سال بعد) قبایل غیر قزلباش (لرها و کردها و...) و قفقازی ها نیز از این مقام ها سهمی داشتند.
3- حاکمان ولایات, مادام العمر منصوب می شدند و حتا می توانستند منصبشان را به فرزندشان به ارث بگذارند, هرچند معمولن مغضوب می شدند و اموالشان مصادره می شد. احتمالن این موضوع سبب می شد که اولن دم را غنیمت بشمارند! و دومن تمام کوشش خود را صرف مغضوب نشدن بنمایند!!
4- وظیفه حاکمان ولایات جمع آوری مالیات, اعزام نیرو در زمان جنگ, ارسال پول و جنس به مرکز, خرج منابع در محل(حقوق زیردستان و ابواب جمعی و ارتش محلی و...) بوده است.
5- ارتش مرکزی از ارکان موفقیت شاه عباس بود که در حدود 70 الی 100 هزار نفر را شامل می شد. حتمن توجه دارید که با توجه به قدرتهای قبیله ای (اسامی قبایل حامی را که آوردم نگاه کنید...دو تا سلسله بعدن ازشون دراومد) این ارتش مرکزی چقدر در مهار قدرت قبایل و عشایر و حفظ ثبات حکومت اهمیت داشت.
6- طبق برآوردهای فوران, درآمد حکومت ایران در اوایل قرن هفدهم با درآمد انگلستان برابری می کرده است. این نکته بسیار جالبی است. جالب تر این که 83% این درآمد از انواع مختلف مالیات بر زمین بوده است.
7- دو سوم درآمد ایران صرف هزینه های ارتش(بند5) و بخش دیگری نیز صرف پررونق کردن دربار(بند 1) می شده است! خب طبیعتن وقتی رویای یک حکومت مقتدر رو در ذهنمون داشتیم درآمدهامون هم در اون سمت و سو خرج می شده است. جالب است بدانیم که در همان زمان انگلستان بخش اعظمی از درآمدهایش را صرف سرمایه گذاری بر روی ناوگان دریایی اش کرد و شد آن شد که چند دهه بعد درآمد ایران دیگر قابل مقایسه با انگلستان نبود...درآمدی که بیشتر از حقوق گمرکی و تجاری تامین می شد.
8- بخش عشایری حدود 40% جمعیت ایران را تشکیل می داده است. سلسله مراتب خاص این نوع, که در پایین انبوه اعضای عادی و در بالا سران ایل و قبیله و ابواب جمعی شان که هزینه شان از مالیات هایی تامین می شد که از پایینی ها می گرفتند.
9- بخش دهقانی هم حدود 45% جمعیت ایران را تشکیل می داده است. اینجا بحث زمین و مالکیت آن قابل توجه است.مالکیت زمین به 4 نوع تقسیم شده است: زمین های متعلق به شاه که درآمدش به خزانه شخصی شاه تعلق داشت، زمین های دولتی که درآمدش به خزانه دولت واریز و صرف پرداخت هزینه های دیوانی و ارتش می شد، زمین های وقفی که درآمدش به متولی می رسید و شامل مالیات نمی گردید، و در آخر زمین های خصوصی.
10- ملاکان بزرگ گاهی زمین های خود را وقف می کردند و خودشان یا یکی از نزدیکانشان را به عنوان متولی مشخص می کردند تا از این طریق هم مالیات ندهند و مهمتر از آن از گزند مصادره شدن در امان باشند. این کار را گاهی مردم عادی هم انجام می دادند مثلن همین روستای اجدادی ما، به دلیل احساس ناامنی چون اگر این کار را نمی کردند یهو به خودشون می آمدند و می دیدند که یک ارباب بالا سرشان سبز شده است! حفظ زمین همیشه دغدغه دهقانان خرده پا بوده است و هنوز هم رسوبات آن را می توان دید.
11- بخش شهری هم حدود 15% جمعیت را به خودش اختصاص می داد که تقریبن نصف آن در اصفهان ساکن بودند و شامل اصناف و پیشه وران و...می شدند.
12- بخش شهری هم حدود 15% جمعیت را به خودش اختصاص می داد که تقریبن نصف آن در اصفهان ساکن بودند و شامل اصناف و پیشه وران و...می شدند.
13- این طور که از نوشته های سفرنامه نویسان بر می آید قمارخانه و میخانه و شیره کش خانه و چند تا خانه دیگر! هم در پایتخت وجود داشته است. همینجوری.
14- با توجه به موارد بالا و اتکای شاه و دولت بر درآمد ناشی از زمین و نداشتن کسری بودجه، محرکی جهت تامین درآمدهای جدید (به عنوان مثال گسترش بازرگانی خارجی) وجود نداشت... بازرگانی خارجی که به نوعی موتور محرک اقتصاد امپراتوری های جدید و در حال گسترش در آن زمان بود. در قسمت بعدی به این مورد از یک زاویه دیگر نگاه می کنم. همچنین فصل دوم را به سرانجام می رسانیم!
سلام
رسیده ام به اواخر رضا شاه.
عاشق آمارهای این کتابم!
سلام بر مداد
انصافن سرعت رو پایین بیار ما هم برسیم
سلام بر میلهی تاریخی.
آقا دمت گرم که یه تنه این همه خیر می رسونی.
بند 11 و 12 تکراریِ.
بلا می سر
سلام بر هلاچین گیلانی
اشتباه لپی بود اما خب باید چرکنویس ها رو نگاه کنم ...
بد هم نیست البته
سلام. مطلب جالبی بود. آقا به روشنگریات ادامه بده...
سلام
البت من خودم نیمسوزم
ممنون رفیق
میله جان دست مریضاد، خدا قوت...
عجالتا از پست خوبت تشکر کنم. بعدا سرِ فرصت باید با دقت بیشتر بخوانم؛ حرفهایی برای گفتن دارم.. به خصوص دربارهی جنبههای اقتصادیش
سلام
پس در پست بعدی به انتظارتم....
ممنون
امیدوارم این کتاب بتونه به این سوال دیرینه من جواب بده که با توجه به جا افتادن مبانی اعتقادی و دینی اسلام در ایران آن روزگار - به تبعیت از همان آموزه ها و مبانی اعتقادی اهل سنت در کشورهای پیرامونی - چطور شد که جامعه ایران پذیرای بی قید وشرط اسلام به روایت صفویه (تشیع ) شد؟
سلام
این کتاب بعیده که به اون سوال جواب بده...
در مورد سوال یکی دو تا مورد هست: اول این که مبانی اعتقادی به واقع جا نیافتاده بود!
...
این قضیه نیاز به توضیح بیشتری دارد. به موقعش! فقط مثلن به این توجه کن که چقدر سخته که یه پرسپولیسی برود استقلالی شود و بالعکس و یا برود سپاهانی شود و ...
در مورد پذیرا شدن روایت و قرائت جدید هم نکاتی هست. این تغییر هم مشابه تغییر قبلی است.
سلام بر میله، برادر عزیز!
حق با تو بود رفیق. من اشتباه کردم... درستش "مریزاد" است.
ممنونم ازت
راستی نمیدانم چرا گزینهی خصوصی کردن پیام را نمیبینم
سلام رفیق
اختیار دارید قربان...
برای پیام خصوصی باید از گزینه تماس با من که اون گوشه دنج سمت چپ بالای وبلاگم هست استفاده کنید.
درودادروود
کلی به خودم ذوقیدم که دارم تاریخ میخونم
امیدوارم بعد از تمام شدن این کتاب ، کتابی رو دنبال کنید که نگاه پدیدار شناسانه به چرایی ِ استقبال ایرانیان از اعراب و بطور کلی از فرهنگ بیگانه داشته باشه . شما که بخونی انگار ما خوندیم
سلام
این که امیدوارید این کتاب تمام بشود خودش مایه امیدواری من است!
نگاه پدیدارشناسانه
نگاه پساساختارگراینه هم بد نیستا
جملهی اولت رو که خوندم یاد آهنگ ابی افتادم:
هزارساله که رفتی، من هنوز پشت شیشه م...!!
درود بر تو و پشتکاری که در پستهای تاریخی مقاومت شکننده داری
سلام
بله پشت شیشه ایم اما عطری که جا مونده پیش ما همچین عطری هم نیست یه چیز دیگه است
ممنون رفیق
سلام.
امپراتوریهای صفویه و بریتانیا زمانی همتراز بودن و بعد، ورق برمیگرده. اولی درجا میزنه و دومی سرمایهگذاری میکنه و اینجاست که استعمار شکل میگیره.
نقش سیاحان غربی رو هم نباید نادیده گرفت. اینا فقط توریست نبودن، بلکه عدهای ماجراجو و سوداگر و سیاستمدار بودن که اطلاعات دست اول برای کشورشون میبردن و به نوعی، سیاستهای کلان رو تغییر میدادن. اگه به فهرست سیاحان غربی نگاه کنیم، بعیده هیچکدوم به آبهای آزاد دسترسی نداشته باشن. چرا مثلا از رومانی سیاحی نیست که از شرق یا آمریکا یا آفریقا بنویسه؟ این کشورها ناوگان دریاییشون از قدیم قوی بوده.
سلام
درسته...اینجا نقطه افتراقه...ما به یه سمت دیگری رفتیم و اروپا به سمت دیگر...ما البته سمت خاصی نرفتیم و تقریبن با همان نگاه سابق در پی زنده کردن رونق دربار هخامنشیان و اسلافشان بودیم غافل از این که دنیا دیگه داره کم کم تغییر می کنه. حالا از کجا باید این شاهان صفوی و درباریان متوجه می شدند؟! واقعیت اینه که چراغ علم مدتهاست که خاموش شده بود درحالیکه اونجا تازه استارت زده بودند و کم کم موعد دروی محصولشان فرا می رسید...حالا گیریم که از مصالح اسلامی و عربی و ایرانی هم استفاده کردند که حتمن کردند.
در مورد سیاحان هم همینطور بوده است.
اصن یکی از دلایل شتاب گیری اروپا دستیابی شون به منابع مفتی بود که از آفریقا و آمریکای جنوبی و آسیا نصیبشون شد و البته سیاحان فوق الذکر اطلاعات مناسبی در اختیار کشورهای متبوعشان قرار می دادند. یعنی به نظر من چیزی که بعدها تحت عنوان انقلاب صنعتی چهره اروپا و دنیا را عوض کرد یک پایه اساسیش بر همین انقلاب تجاری که دو سه قرن قبلش رخ داد استوار است و تجارت هم نیاز به کشتی داشت و ناوگان دریایی و...
یه زمانی از همان ایام قدیم وضعیت کشتی سازی ما هم اگر نگوییم جلوتر حداقل می توانیم بگوییم هم تراز کشورهایی بود که به دریا راه داشتند اما چه شد که اینجا نشد اما اونجا شد! مسئله این است.
سلام↳
الان درباره تاریخ حرف ندارم؛ دیروز نمایشگاه رفته بودم؛ لیست پایان سالتان برای خرید هام بسیار به کار آمد ؛ اومدم اینجا تشکر ویژه کنم؛
سلام
نوش جان
زوال کلنل
...............
چیزی شنیدی؟
اگه خوندیش میشه توضیح بدی؟
آخرین کار محمود دولت آبادی
هنوز نخوندمش
1. آدم باورش نمی شود آن همه بریز و بپاش همه از مالیات بر اراضی تامین می شده است. یعنی چطوری مثلا؟ یعنی کاری را که الان پول نفت می کند، آن موقع پول زمین ها می کرد؟
2. این همه روستا نشینی و زندگی عشایری هیچ تاثیری در بازرگانی خارجی نداشته است واقعا؟
3. جمعیت ایران توی این سده هایی که بحثش است ، چقدر تخمین زده می شود؟
4. باز هم باید بنویسم باورکردنی نیست. یعنی شما تقریبا تمام مصالح پیشرفت را داشته باشی و در جا بزنی؟
5. حالا کاشکی فقط در جا می زدند!
سلام
1- سخت است ولی خب همین است...بیش از 80 درصدش از مالیات زمین بوده و این با اون تقسیم بندی "شیوه تولید" مطابقت دارد (دهقانی و عشایری) یک مقدار هم ابریشم خام و چند قلم دیگر هم صادرات داشتیم که اون ابریشم خام هم شبیه نفت خام الان بوده منتها از لحاظ درآمدی این مالیات بر زمین های کشاورزی و مراتع است که هزینه ها را پاس می کرده است.
2- بازرگانی و تجارت نیاز به امنیت و آرامش داشته است و دارد...آن هزار سال که گفتم این رشته را بسیار نحیف کرد. نه راه درست و درمانی و نه امنیت راه های موجود...ضمن این که پولدار می شدی مورد طمع حاکمان قرار می گرفتی و تکلیفت مشخص!!!
3- جمعیت در زمان مورد بحث یعنی اوایل قرن 17 درحدود هشت الی ده میلیون تخمین زده می شود.
4- همین دیگه! اینا تمام مصالح پیشرفت نیست...اتفاقن این موضوع خوبیه که باید یه جایی در موردش حرف زد. برای توسعه فقط سرمایه مالی کافی نیست. سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی هم لازمه.
5- دقیقن این کاشکی به بند 6 نیز برمی گردد.
6.ببخشید من قضیه ی این دولت مستعجل را هم نفهمیدم!
6- وقتی جلوتر برویم خواهیم دید بعد از این صد سالی که عرض کردم تقریبن آرامشی در این دیار حاکم بود و از جنگ داخلی و خارجی خبری نبود و خلاصه یه کم بازرگانی خارجی و داخلی رونق گرفت و یه کم امیدواری و اینا، دوره ای از جنگ و درگیری شروع شد که همه چیز بر باد رفت...یعنی به باد فنا رفت.
سلام
خانه خوبرویان
وقتی نوشتید خیلی حرف درموردش هست ....خیلی...
سلام
خودم هم توش گیر کردم...بار سوم رو شروع کردم
سلام و عرض ادب بسیار!
سلام بر شما