ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اگر می توانید ببینید , نگاه کنید , اگر می توانید نگاه کنید , مشاهده کنید.
بعد از یک تغییر و دگرگونی در نظم اجتماعی یا تغییر یکی از خصوصیات انسان یا دگرگونی موقعیت انسانی, انسانها چگونه عمل می کنند؟ ساراماگو در این داستان استادانه چنین وضعیتی را بررسی می کند.
در یک شهر , در زمان و مکان نامشخص مردی در هنگام رانندگی در پشت چراغ راهنمایی به صورت ناگهانی کور می شود. مرد دیگری به او کمک می کند تا به خانه خود بازگردد و در عوض ماشین او را می دزدد. مرد کور به همراه همسرش به نزد دکتر می رود ولی دکتر هرچه بررسی می کند علت کوری را تشخیص نمی دهد . فردای آن روز دکتر نیز کور می شود و به ترتیب کسانی که با این افراد در ارتباط بوده اند کور می شوند. در ابتدا دولت افرادی که کور شده اند و افرادی که با آنها ارتباط داشته اند (و البته زن دکتر که خود را به کوری زده است تا همراه شوهرش باشد) را در یک تیمارستان متروک قرنطینه می کند و بالطبع یک وضعیت بدوی و بدون سازماندهی و بی قانون در آنجا پدید می آید. با ورود دسته ای جدید از کورها که افرادی شرور می باشند شکل جامعه تغییر می کند و آنها با در دست گرفتن کنترل منابع حیاتی نظیر غذا حاکم بر جان و مال و ناموس همه افراد می شوند و یک وضعیت دیکتاتوری خفن ! به وجود می آید و جماعت هم مجبورند یکی یکی به خواسته های آنها تن دهند و به قول یکی از شخصیت ها :"از تمام پله های تحقیر یکی یکی پایین رفتیم تا آنکه به خفت محض افتادیم."
شخصیت ها در این داستان اسم ندارند و همه با نشانه هایشان شناخته می شوند: مردی که اول کور شد, زن مردی که اول کور شد, مرد ماشین دزد, دکتر و زن دکتر , دختری که عینک دودی داشت و پسرک لوچ و ...و به قولی "وقتی همه کور باشند به اسم نیازی نیست."
کوری مورد نظر ساراماگو یک نوع کوری تمثیلی است و بیشتر به استفاده یا عدم استفاده از عقل اشاره دارد:
" فکر نمی کنم ما کور شدیم , فکر می کنم ما کور هستیم , کور اما بینا , کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند." و خودش در جایی اشاره می کند " این کوری ... کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمیکنیم".
در این پروسه موقعیت های متفاوتی پدید می آید که اعمال انسانها معانی متفاوتی پیدا می کند. نحوه برخورد آدم ها با یکدیگر در موقعیت های گوناگون به چالش کشیده می شود و خواننده را به تامل وامی دارد. چه چیز صحیح است و چه چیز اخلاقی است؟ اینها همه به موقعیت هایی ارتباط دارد که در آن هستیم (مثلاٌ صحنه استحمام زنان در بالکن در زیر باران که مثال ساده آن است و یا صحنه ای که افراد شرور برنامه استفاده خودشان از زنان موجود در بخش ها را اجرا می کنند و دادن غذا را منوط به این کار می کنند... دیالوگ های این بخش واقعاٌ کولاکه) در کل از این زاویه معتقد است که ملاک قطعی برای قضاوت اخلاقی وجود ندارد و فعلی که در شرایط عادی غیر اخلاقی است در شرایطی دیگر نه تنها غیر اخلاقی نیست بلکه شجاعانه نیز هست.
و زیاد پرت نیست که یاد این شعر سهراب افتادم:
و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت
و بدانیم اگر نور نبود
منطق زنده پرواز دگرگون می شد
این کتاب در بین 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند جا نداره!! البته سه کتاب دیگر این نویسنده در آن لیست هست : "تاریخ محاصره لیسبون" و "سال مرگ ریکاردو ریس" و "مرد تکثیر شده".
به هر حال مطابق سلیقه من در این لیست قرار می گیرد و در عوض کتاب بعدی که معرفی می کنم از اون لیست خارج می شود! لیست خودمه دیگه اینقدر آزادی داریم دیگه! خدایا شکرت!
اگر نمی توانیم مثل آدم زندگی کنیم دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم.
پی نوشت: این کتاب توسط سه مترجم به فارسی برگردانده شده است (البته تا کنون و تا آنجایی که من اطلاع دارم!):
خانم مینو مشیری نشر علم
آقای اسدالله امرایی نشر مروارید
آقای مهدی غبرایی نشر مرکز
پ ن 2: نمره کتاب 4.5 از 5 میباشد.
سلام
از طریق وبلاگ کیمیای همراهی با شما آشنا شدم و همه ی پست های این صفحه را خواندم.
امیدوارم در کارتان موفق باشید.
در پناه حق
کولاک کردی با این پست
کوری یکی از کتاب های مورد علاقه ی منه
و من هم با تو موافقم: اخلاقیات و همه ی آنچه به انسان و رفتارهاش مربوط میشه نسبی هستند و نمیشه حکم مطلقی درباره ی آن صادر کرد...و اصلآ ما رو چه به صدور حکم!!!
برادر آزادی در تهیه و معرفی لیست کتاب های مورد علاقه ی خودت... راحت باش!
سلام با توصیه دوست عزیزم حسین به صفحه شما اومدم. و از این پست بسیار استفاده بردم. کوری به نظر من کتابیه که میشه هزاران بار بهش رجوع کرد و لازم نیست از اول بخونی میتونی وسطش رو هم بخونی و هر بخشش ارزش چند بار خوندن داره..
ممنون از این پست
من هم این کتاب با ارزش رو خوندم و با نظرتون کاملا موافقم.
من هم تعجب میکنم که چرا بد سلیقه ای کردن و ین کتاب در بین 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند جا نداره!
برای منی که یه عالمه روز با کوری زندگی کردم بینایی یه ناامیدی کامل بود.
احیانن نگاهی بهش کردین؟
انقدر نشد باهاش ارتباط برقرار کنم که تا صفحه صدش بیشتر نشد پیش برم.
شاید به خاطر این بود که بیشتر از این حرفا از ساراماگو انتظار داشتم یا شاید چون از کتابهای سیاسی خوشم نمیاد!
سلام
نه به این نگاهی نکردم ولی الان که یه بررسی کردم علاقمند شدم که بخوانم... حالا اگه روزی روزگاری اومد تو لیست رای گیری بهش رای سفید ندی ها!
ممنون
کوری واقعاً عالی بود
ضمناً فکر کنم اگه الان بخوام بنویسم مطلب بهتری می نویسم...
حالا که شما زحمت می کشید یه نظری هم در خصوص نوع نوشتن مطالب بدهید که یه کم بهتر بشم ممنون
برای من که مث خوره افتادم به جون وبلاگ شما کاملن قابل حدس بود که این از نوشته های اولتونه ( حتا بدون این که به تاریخش نگاه کنم یا به تعداد نظرات)
باید بگم که شما خودتون انقدر دید تحلیلیتون قوی شده که سیر صعودی زوایای بررسی تون در مورد کتابا نسبت به گذر زمان کاملن قابل مشاهده است! (عجب جمله ی ریاضی دانانه ای!!)
سفر به انتهای شب و 1984 تون شدیدن عالی بود و من به هیچ وجه خودمو در این حدود نمی بینم که بخام ارائۀ نظر کنم.
من نسبت به وبلاگ شما همون نظری رو دارم که نسبت به کتابهایی که می خونم، با این تفاوت که اینجا نویسنده در دسترسه و آدم می تونه کمی از هیجاناتش رو تخلیه کنه:)
سلااااااااااااااام
ممنون خیلی فیل کیف شدم
به فکر هیجانات نویسنده هم باشید لطفاً
اختیار دارین شما هم کتاب زیاد خوندید و هم حوصله خواندنتان خوب است پس از نظراتتون استفاده می کنم
مرسی از پستتون...
واقعا کتاب فـــــــــــــــوق العاده اییه کوری...
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفتون
دو سال قبل!! یک یاداوری هم برای من شد
فکر کنم در برنامه امسالم یک کتاب از ساراماگو هستش
کوری از نظر من هم فوق العاده است...
سلام
"کوری" اولین کتابیست که ازساراماگو خوندم.
شنبه امانت گرفتم. امروز سه شنبه تمومش کردم
این نشون میده:
کتاب فوق العاده ای می باشه !
و اینکه من خیلی بیکار تشریف دارم
...
میله جان اگه وبلاگ تو نبود من این کتابهای خوب رو از کجا پیدا میکردم ؟!
سلام
من باید بگم این تنها کتابیه که از ساراماگو خواندم!!!
کتاب فوق العاده ایه از نظر من
شما اتفاقاً این چند روز خیلی هم پرکار بودید
...
لطف داری دوست من
کتاب خوب شما رو پیدا می کرد حالا با من یا بدون من
و این نشون می ده من سه سال عقبم...
خیلی تاثر انگیزناک بود کتاب با وجود اینکه خیلی راحت و با کلمات ساده ای نوشته شده بود، تونست تو من یکی خوب اثر کنه. شاید شرایط روحی نامناسبم هم باعثش بود. تمام یک شب تا طلوع صبح خوندمش. صحنه ی تجاوزها، حمام کردن زیر باران و آن جایی که یک بطری آب قیمتی و با ارزش شده بود براشان خیلی متاثرم کرد.
من ترجمه ی امرایی رو خوندم...
سلام
امیدوارم که شرایط روحی نامناسب روز به روز بهبود پیدا کنه...
این داستان هم فی الواقع در هر شرایطی پوست آدم را می کند چون قوی است...صحنه هایی که ازش یاد کردی من رو وادار می کنه که حتمن دوباره سری به کتاب بزنم ، نه این که یادم رفته باشه بلکه یه جورایی آدم رو احضار می کنه...
و این نشون می ده که بحث عقب جلو بودن مطرح نیست
کوری شاهکاره
معرکه است...
یادش به خیر...از زمان خوندن کوری تا الان سه بار اسباب کشی کردم
فکر کنم دومین کتابی باشد که در وبلاگ ازش نوشتم...جزو شهداست!!
واقعن الان خوندم مطلبم رو دیدم جزو شهدای صدر وبلاگ است
سلام
این از شهدای صدر بودن کتاب کوری بهم یاداوری کرد چقدر نچسبه دنبال نقد کتاب گشتن تو اینترنت و خوندن همه ی مطالب شبیه به هم و کپی پیست شده.
حیف که خیلی سال میگذره از وقتی که این کتابو خوندید
واقعا چرا زن دکتر انتهای کتاب نابینا شد
سلام
ایشالا بعد از سبک شدن کارها باید خواندن یکسری از شهدای صدر وبلاگیت را از سر بگیرم که قطعاً کوری به عنوان سیدالشهداء جایگاه ویژهای خواهد داشت
امان از کپی پیست
امان
امان
واقعاً برخی حیا را ... بگذریم. چه پزی هم میدهند!!!!
سلام بر میله بدون پرچم.
حال و احوالت در سال 89 چطوره ؟ خوبی ؟
به تازگی فتنه ی بس خطرناک سال گذشته را پشت سر گذاشته ای که ای کاش پشت سر نمی گذاشتی اش . نمی دانی به چه سرنوشت قوم الظالمینی دچار شدیم در این سالهای انتهایی دهه 90. بگذریم
چند روز پیش کوری را خواندم بهتر است بگویم شنیدم و آمدم یادداشتت را هم خواندم و در نوشتن یادداشت خودم ازش کمک گرفتم.
اما این کامنت آخر سوالی برام ایجاد کرد. تا اونجا که من از چند روز پیش یادمه شخصیت زن دکتر کتاب در پایان کتاب کور نشدا. آسمون رو نگاه کرد که سفید سفید بود و وحشت کرد که نکنه حالا نوبت منه و بعدشم سرشو پایین آورد و شهر به همان شکل قبل بود. این دیالوگ که معنی کوری نمیده . میده؟
من که چند روز پیش شنیدم و الان بهش دسترسی ندارم تو که چندین سال پیش شنیدی رو نمی دونم
سلام مهرداد جان
حال و احوال آن زمان ... بماند برای یک وقت مناسب!
باید حتماًّ این کتاب را دوباره بخوانم... باید از این شهدا به نوعی قدردانی کرد
به زودی
.............................
فتنه از زمانی آغاز شد که حاکمان و تصمیمگیران پوپولیست شدند و ... این سرنوشت برای ما رقم خورد. بگذریم.
من همانطور که بالاتر دیروز گفتم باید کتاب را دوباره بخوانم ولی تا جایی که یادم هست همینی بود که شما نوشتید و نشان دهنده ترس و وحشتی است که در این شخصیت و ما نفوذ کرده است
سلام من این کتابو با ترجمه زهره روشنگر خوندم و به نظرم خیلی خوب بود
درباره این کتاب باید بگم که یک جاهاییش مو به تنم سیخ میکرد و سر درد میگرفتم اما درکل کتاب خوبی بود و دوستش داشتم
البته به نظرم شما یکم نسبت به این کتاب کم لطفی کردید
پاینده باشید
سلام
کتاب بسیار خوبی را به پایان رساندید. واقعاً نظر خود من هم الان با نظر شما یکسان است. آن زمان تازه وبلاگ نویسی را شروع کرده بودم. الان اگر بود که حتماً دو سه هزار کلمه برایش مینوشتم. نمرهاش را هم کمتر از 5 نمیدادم
شک نکنید که این کتاب شاهکار است.
شاید یک روز فرصتی شد و دوباره کتاب را خواندم و مطلبی جدید در مورد آن نوشتم. خدا را چه دیدی شاید عمرم قد بدهد