ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
انتخابات خیلی نزدیک است و ما مطابق معمول و مثل دوران دانشجویی، ناگهان در شب امتحان به خودمان میآییم و برخی از ما با دیدن حجم کتاب و جزوات دچار افسردگی میشویم و برخی از ما هم خیلی سریع میخواهیم نگاهی به کتاب و جزوات بیاندازیم و از این مرحله هم با نمرهی قبولی عبور کنیم. اما مجاهدتها و مخاطراتِ شب انتخابات چیست!؟ راضی کردن دوست و آشنا و فامیل برای درک شرایط حساسی که در آن قرار داریم! تلاش برای اثبات اینکه یک رای چهقدر تاثیر دارد! حرص خوردن برای اینکه نشان بدهیم چرا نباید به عقب برگردیم! متحیر شدن از اینکه برخی مخاطبها هیچ تفاوتی بین گزینهها نمیبینند! افسرده شدن از حجم انفعالی که به چشمتان میآید! و خلاصه چندین و چند غول دیگر که میبایست برای عبور از این مرحله با آنها دست به یقه بشوید.
همین ابتدا عرض کنم که من و امثال من مقصریم. بله ما مقصریم. خارج کردن مخاطبان از انفعالی که ریشههای چندهزارساله دارد در یک شب!؟ خارج نمودن رقیبی قَدَر و چِغِر و کارکشته مثل تئوری توطئه از ذهن مخاطب در یک جلسه!؟ راضی کردن مخاطب برای خلع سلاح کردن خودش از سلاحی کاربردی مانند "غُرغُر" در یک نشست!؟ برگزاری یک دوره تاریخ تحلیلی درخصوص علل سقوط ساسانیان و نشان دادن نتایج فاجعهبار سقوط صفویه از پشت تلفن!؟ و... به قول اساتید! این کارهایی است که باید در طول ترم انجام میدادیم و ندادیم و حالا با ظهور ابرهای بارور شدهی کومولوسپوپولیستی و رسیدن به شب امتحان (امتحانی تا بدین حد سرنوشتساز) کاسه چهکنم چهکنم دست گرفتهایم و بر سر دستاوردهایمان مثل بید میلرزیم...
حالا البته زمان ناامید شدن نیست. تجربه نشان داده است که اکثر ما با همین مجاهدتهای شب امتحانی بالاخره صاحب مدارک دانشگاهی شدهایم!! منتها همینجا به خودمان قول بدهیم نتیجهی این امتحان هرچه شد، برای تجربه نکردن دوبارهی لحظاتی چنین خوفناک، در طول ترم درسمان را بخوانیم. دامنهی فعالیت را هم آنچنان گسترده نگیریم. همین اطرافیان خودمان. مثلاً گزینههای من شوهرخواهر و خواهرزاده و زن داداشم هستند. همین! و البته همین هم کار کمی نیست و ساده هم نیست. من اگر همین سه نفر را به جایی برسانم که مجبور نشوم شب امتحان به آنها آویزان شوم، نقشم از نقش امیرکبیر کمتر نخواهد بود! اگر نتوانم، باید خودم را آماده شرایطی بکنم که در آن شرایط، امیرِ کبیر و صغیرمان جلوی چشمانمان پودر شوند و باصطلاح تجدید دوره بشویم (در خوشبینانهترین حالت) و...
اما حالا بیایید فکر کنیم در همین شب امتحان چه باید بکنیم!؟ این را در قسمتهای آتی با هم به جلو خواهیم برد.
***********
حالا که در شرایط انتخاباتی هستیم یک انتخابات کتابی هم برگزار کنیم. از میان گزینههای زیر به یک گزینه رای بدهید. البته گزینههای انتخابات این دوره تشابهاتی با شرایط بیرونی دارند و من همینجا اعتراف میکنم که تمایلی به انتخاب شدن گزینههای الف و دال و واو ندارم! اما گزینهی دال همین الان 2 رای و گزینهی واو 4 رای و گزینهی الف 6 رای دارد. این آرای از قبل به صندوق ریخته شده البته توسط شواهد و قراین (تعداد چاپ و تعداد ترجمه و عناوین آنچنانی و عامهپسند بودن و شعاری بودن و...) کاملاً قابل دفاع است. حالا ببینیم شما چه میکنید! این را هم بگویم ممکن است قبل از شمارش آرا دو تا از این گزینهها به نفع یکی کنار بروند که حتماً همین طور است ولذا همین الان ضمن احترام به دانیل استیل و جوجو مویس باید بگویم ایشان 12 رای دارند!! و حتماً دوستانی که اینجا را دنبال میکنند میدانند که شاخترین گزینهها هم در انتخابات قبلی رای دو رقمی نیاوردهاند. حالا خودتان را بگذارید جای من!!
الف) آخرین نامه عاشقانه جوجو مویِس
ب) ارتش سایهها ژوزف کسل
ج) به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف
د) چگونه فولاد آبدیده شد آستروسکی
ه) خزان خودکامه (پاییز پدرسالار) مارکز
و) رویای طلایی دانیل استیل
من از این فهرست دوتایشان را بیشتر نمی شناسم و تازه یکی شان را هم فیلمش را دیده ام. بنا براین همان یکی که خوانده ام، یعنی ویرجینیا وولف.
سلام
اتفاقاً از اینهایی که خوب نمیشناسیمشون و اسمهای غلطاندازی دارند و با عناوینشان وعدههای طلایی میدهند باید ترسید
..........
ممنون از روشن کردن چراغ اول و اینکه بیتفاوت عبور نمیکنید و تاثیرگذاری خودتان را دستکم نمیگیرید.
ویرجینیا وولف 1
تنها کتابی که خوندم و می شناسم انتخاب منه. پاییز پدرسالار. در انتخابات هم همینه.


تنها انتخاب من کسیه که میشناسمش. چهار ساله که هر روز صبح که از خواب بیدار میشم تا شب که می خوابم توی ذهنمه و می بینمش و کارهاشو می بینم و دیدارهاشو و موضع گیری هاشو .......
وقتی در سازمان های جهانی صحبت می کنه شرم نمی کنم از این که بگم این رییس جمهور کشور منه.
دانشش از خود من خیییلی بیشتره و من نمی تونم خودمو جای اون بگذارم.
اگر کسی ازش حرفی زد جوابشو دارم. میگم خودت این چارسال کجا بودی و ندیدی؟ این شب امتحان درس خوندن نداره. چهار ساله که داریم می خونیمش.
سلام آقا محسن
شما مشخص است که درسهای خودتان را در طول ترم خواندهاید و الان نیازی به دوره کردن هم ندارید اما بخشی ازسوالات امتحان هم به اطرافیان ما میپردازد و به نظر میرسد در این شب امتحانی آنها که درسشان را خواندهاند میبایست دست دیگران را هم بگیرند و...
.............
ممنون از رای شما
گابریل گارسیا مارکز 1
سلام
آفرین این شب امتحانی بودن خیلی مثال جالبی بود البته نه صرفا برای انتخابات
خوب مربوط به انتخابات خودمون هم مارکز و استیل
البته رای بدیم و بخونیمشون
و رای بیارن و بنویسیدشون
مثلا ابریشم
سلام
اتفاقاً بنا داشتم هر دو را بخوانم... شب عید بود دیگر... اما در نهایت به این تصمیم رسیدم که در ایام عید کتابی را بخوانم که به خاطر حجیم بودنش در روزهای معمولی و کاری نمیتوانم با خودم همراه ببرم این بود که با کسب اجازه از الساندرو باریکو و استفانو بنی رفتم به سراغ هموطن تازه از دست رفتهی آنها، نویسندهای که کوه دانش و اطلاعات بود، یعنی اومبرتو اکو و کتاب آونگ فوکو... و خوشحالم باطلاع برسانم که دیشب آن را به پایان رساندم. البته الان آن را به شما توصیه نمیکنم و به وقتش حتماً چنین خواهم کرد. حجیم و سنگین و از جهاتی نیاز به حوصله دارد و صبر... و البته صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد. این کتاب به موقعش از واجبات است. برای ما که به توطئهاندیشی خو کردهایم از اوجب واجبات است.

چشمان کاملاً باز
و فقط یک رای بدهید
خُب دقیقهی نودی هستیم و البته نباید باشیم... اما حالا که هستیم این دقایق طلایی را نباید به بطالت بگذرانیم.
و اما انتخابات خودمان. ابریشم در انتخابات قبلی با مارگریتا دلچهویتا به یک اندازه رای آورد و من خیلی انتظار کشیدم که یک دوستی از راه برسد و گره آن انتخابات را باز کند که هیچکس از در درنیامد
و اما ابریشم را و مارگریتادلچهویتا را حتماً در نظر خواهم داشت و این فداکاری آنها را به موقع جبران خواهم کرد
به شما هم توصیه میکنم به خاطر این کوتاهی و خودرایی بنده با صندوق رای قهر نکنید و با چشمان باز رای بدهید
از یک لایه بالاتر به قضایا نگاه کنیم، و اسامی رو حذف کنیم و به جاشون آقای «الف» و آقای «ب» بذاریم، الگوهای جالبی مشاهده می شن. چندین سال طرفداران آقای الف به آقای ب گفتن که وضع کشور بخاطر ویرانه های چند سال پیش خرابه و همین که جنگ نشده بخاطر زحمت ما بوده. طرفدارای آقای ب می گفتن خرابه های کشور کار خودتونه. الان همین دیالوگ برقراره منتها جای الف و ب عوض شده. و ۴ سال دیگه هم همین خواهد بود. مساله این نیست که مردم شناخت ندارن یا دم انتخابات یاد شرایط کشور می افتن، مشکل اینه که مردم هم شدن یه تریبون تبلیغاتی و کانال خبری خود جوش برای نماینده ها. کشوری داریم که صاحبانی داره و ثروت هایی پخش می کنه. و حالا آقایانی هستن که به این ثروت می خوان دسترسی هایی داشته باشن و کارشون لنگ رای ما هست (البته در بهترین حالت). و این ثروت هم منظورم اسکناس طرح امام ره نیست. قدرت مهمترینشه...
من نه قدرت تحلیل سیاسی دارم نه مثل فک و فامیل اعداد میلیارد ریالی رو تا ریال آخر حفظم. من فقط به یه تاریخ چندساله نگاه می کنم و می پرسم: پس بالاخره کجا و به دست کی قراره درست بشه؟! این دلیل بی حس و حالی منه.
درسته... ممکنه یکی بیاد و با ورق پاره هاش اقتصاد ما رو به نابودی بکشونه و ایشالله که رای من و شما در اومدن و نیومدن این آدم تاثیر داشته باشه. ولی وقتی به لبخند رئیس جمهور بعد از مراسم تنفیذ نگاه می کنم و اتفاقات ۴ سال بعد، حس سوء استفاده بهم دست می ده!
سلام خزنده همرشتهای من
) خلاصه آن روز من در محل سخنرانی بودم و همهچیز را به چشم خودم دیدم. فردای آن روز در کیهان گزارشی از قضیه خواندم که کاملاً برعکس دیدههای من بود. اخبار تلویزیون هم به همین ترتیب... از آنجا به بعد بود که دیگه با مرحوم پدرم کلکل نکردم
(حالا داخل پرانتز بگم که همان شخص حملهگر و گروهش هنوز فعالند و در ستاد آقای ب مشغولند)
خوشبختانه یا بدبختانه چنین چیزهایی از یاد آدم نمیرود
جواب خیلی ساده بود: ما در یک مسیر دایرهای در حال حرکتیم
از اینجا میرسم به اون سوال که چه زمانی پس درست میشود و به دست چه کسی؟ وقتی که از این دور خارج بشویم و با تداوم. تداوم. تداوم.
دنیا مثل پیاز لایهلایه است. البته ادعا و دیالوگ هایی که اشاره کردی همیشه و همهجا وجود دارد. منحصر در ایران هم نیست. منتها ما به عنوان ناظر باید به دلایل و مدعیات نگاه کنیم و چیزهایی که به عینه دیدهایم و زیستهایم... وگرنه کاملاً حق با شماست هر دو گروه یکدیگر را متهم میکنند... یاد یک خاطره افتادم. در دوران دانشجویی و در 19 مهر 1374 اتفاق ویژهای در دانشکده ما افتاد. عدهای ریختند و یک سخنرانی را به هم زدند. من اصلاً سیاسی نبودم و بواسطه مدرسهی مذهبیای که در آن درس خوانده بودم و چیزهایی که به آن باور داشتم همیشه با مرحوم پدرم کلکل میکردم! اون بنده خدا مینشست پای اخبار و گاهی تکهای میانداخت و من در نقطه مقابل به دفاع برمیخاستم (الان حواسم هست پسرم را به این نوع دفاع کورکورانه نیاندازم!
خُب یکسری واقعیتهاست که ما دیدهایم. با چشمان خودمان. برخی به مسائل اقتصادی اشاره میکنند و از حافظهی ضعیف ما و جوع قوی ما سوءاستفاده میکنند... من اما یادم نرفته است که در همان دوران دوستان آقای ب ،همسرم به مناسبتی برای من یک کتانی خرید و ما دو روز بعد رفتیم آن را عوض کنیم دیدیم قیمتش دو و نیم برابر شده است
اما یک زمانی در همین وبلاگ نوشته بودم یا بهتر است بگویم که نالیده بودم چرا ما همیشه در پیچ تاریخی حساس قرار داریم؟ بعد یک مکاشفه هندسی-مکانیکی به من دست داد
افکار ناامیدکننده را از خودمان دور کنیم و این راه را ادامه بدهیم.
.............................
در مورد همین انتخابات کتاب دقت کن... اگر من مجبور شوم دانیل استیل یا جوجو مویس بخونم تو هم مسئولیها
سلام
چگونه فولاد آبدیده شد
سلام
هنوز کتابهای سرخ طرفدار دارد
ممنون از رای شما
..........
نیکلای آستروسکی 3
بله اول ملاک انتخابم خواندن یک کتاب با شما و وبلاگتون بود اما الان به این مسئله متوجه شدم که بالاتر از این همراهی استفاده از نظریات با ارزش شما ست و اینکه وقت و ذهنتون رو برای کدوم اثر صرف میکنید و صد البته هر چه آن کتاب عمیق تر و پیچیده تر باشد بهتره و با این دیدگاه قطعا پاییز پدر سالار رو انتخاب میکنم
البته طبیعتاً من هم خیلی از اوقات سادگی و روانی اثر و پرهیز از پیچیدگی را دوست دارم و این قضیه از نمراتی که میدهم مشخص است. شوایک ساده است اما هزاربار هم نمره بدهم از 5 کمتر نخواهم داد.البته سادگی با عمق در تضاد نیست. داستان میتواند در عین سادگی عمیق هم باشد. در عین روانی می تواند عمیق هم باشد. منافاتی ندارد. پیچیدگی اتفاقاً ریسک بالایی دارد!
.........................
ممنون از رای شما
گابریل گارسیا مارکز 2
سلام
برای انتخابات آقایان بالاسری که نه، اما برای انتخابات شما.
رای من
پائیزپدرسالار
به سوی فانوس دریایی ( من این دو اثررا خوانده م)
و انگار ازارتش سایه ها فیلم ساخته شده... که خودم ندیدم.
سلام
حالا در مورد موضوع اول وقت هست
اما ضمن تشکر از حضور در انتخابات اینجا چون فقط یک رای میتوان داد آیا همان اولی را حساب کنم؟
بله فیلم ساخته شده است و لینو ونتورا نقش اول آن را بازی میکند.
سلام
خزان خودکامه
سلام رفیق قدیمی
وقتی رای دوستان قدیمی را میبینم ذوق میکنم.
حال و احوالتان چطور است؟
.................
مارکز 3
سلام میله عزیز
من به ج رای می دهم.
دوست دارم نقطه دید شما را بدانم. نمی دانم چرا نمی توانم با نوشتار وولف ارتباط برقرار کنم. البته بارو اول نیست که آثار نویسنده های مهم یا گاهی فیلمسازهای مهم برایم اینطور هستند ولی خوب ... دلم می خواهد روایتش را از فرد دیگری بشنوم بلکه راغب شدم!
سلام
اتفاقاً الان که کامنت شما را دیدم خاطرهی خانم دالووی در ذهنم زنده شد. آن هم رُمان چغری بود یعنی برای من که اینطور بود و حقیقتاً تلاش کردم تا افتاد و البته از حق نگذریم که چیزی در داستان بود که من را به تلاش وامیداشت و این نکته مهمی است. درکامنتهای مطلب قبل و همینجا اشاراتی در مورد سادگی و پیچیدگی داستانها شد الان به ذهنم رسید که این را باید اضافه کرد که پیچیدگی و ابهام به تنهایی که خواننده را پرت میکند از داستان بیرون... باید سرنخهایی و کششهایی باشد که خواننده را بکشاند داخل و وادارد به تامل و تلاش.
...............
ویرجینیا وولف 2
من بدون شک کتاب مارکز رو انتخاب می کنم، چون مارکز یکی از نویسندگان محبوبم است، اما می پذیرم عاشقانه های مویز و استیل هم طرفدارهای خاصی دارند که سلیقه ی فکری شان مثل ما نیست و این که نمی خواهند کتابهای عمیق تر بخوانند، به ما مربوط نمی شود. تدوام ما در خواندن کتابهای خوب و توصیه شان به دیگران، آنها را به کتابخوان های عمیقتری تبدیل نمی کند و اساسا تدوام به آن معنای مورد نظر شما به بازه ی زمانی خیلی خیلی طولانی تری نیاز دارد وگرنه اگر قرار بود افاضات ما ملت را کتابخوان کند، حالا این وضع وحشتناک را نداشتیم
یعنی گاهی آدم به جایی میرسد که می گوید همان مویز و دانیل استیل هم بخوانند کافی است، وولف و فاکنر پیشکش شان!
سلام
بله تداوم مورد نظر من بازههای طولانیتری دارد... کار یک سال و دو سال و چهارسال و شاید چهل سال هم نیست... شاید اگر به معجزه اعتقاد داشتم عددهای کوچکتری میگفتم. اما تداوم گاهی خودش معجزه میکند. من وقتی شروع کردم به وبلاگنویسی گاهی در طول یک روز فقط دو تا سه خواننده داشتم و اصلاً هم قادر نبودم مطلب را آنچنان که دوست داشتم بنویسم اما تداوم اینجا را به جایی رسانده است که میبینید و امیدوارم چهارسال بعد به جای بهتری برساند.
من هم در نوجوانی ر.اعتمادی خواندهام. اتفاقاً بابت خواندن کتابهای ایشان هم شرمنده نیستم و گاهی هم با افتخار آن خاطرات را مرور میکنم. نکته در این است که با اقتضائات زمان و سنوسال به پیش برویم. من اگر در دهه پنجم زندگیام کتابهای دههی دومی را بخوانم جای سوال دارد. اگر آنجا بمانم و فراتر نروم جای سوال دارد.
...................
ممنون از رای
مارکز 4
میله جان
سلام
یعنی الان که دارم به جمع بندی تلویزیون گوش میدهم، حالت تهوع بدی دارم...یعنی شرم بر ما که گزینه های انتخابی مان این ها هستند...چه انتخابی میله؟ تا کی بد و بدتر تا کی؟!...
سلام بر بندباز
ببینید... مثل بالا رفتن از کوه میماند. نباید بر اثر خستگی و ناامیدی و... در سراشیبی بدویم به سوی پایین یا خودمان را پرت کنیم پایین. در آن صورت همیشه باید از ته دره به نوک قله با حسرت نگاه کنیم.
حالا هم با طراوت در انتخابات کتاب اینجا شرکت کن و تاثیر خودت را بگذار.
من درباره انتخاباتی که در پیش هست صحبت نمی کنم اینکه مردم یک کشور حق دارند از رییس جمهور یا کسانی که در راْس قدرت هستند، انتظارات و مطالباتی داشته باشند امریست بدیهی که خوب معمولا از طریق انتخاب فرد مورد نظرشون امید دارند که به اون مطالبات دست پیدا کنند. اینکه این سازو کار چقدر تو کشور ما کار می کنه بماند من فقط یه چیزی رو که تجربه شخصی خودم هست خوب می دونم؛ متأسفانه یا خوشبختانه به واسطه ی شغلی که دارم بیش از ده سال می شه که با انواع و اقسام آدم ها از اقشار مختلف جامعه سرو کار دارم تنها چیری که با قاطعیت می تونم بگم اینه که ما مردمی هستیم پرتوقع و سهل انگار. از همه کس و همه چیز انتظار داریم خوب و بی نقص باشن. خدا نکنه یه جایی یه گوشه ای یه عیبی از کسی یا چیزی پیدا کنیم، بی وقفه زبان به انتقاد باز می کنیم و از عالم و آدم بد می گیم و همه رو مقصر می دونیم ( از مسئولین گرفته تا ترک روی دیوار) بدون اینکه یک لحظه بایستیم و به این فکر کنیم که من چه کردم ؟ منی که از همه چیز و همه کس انتظار خوب و بی نقص بودن دارم ، آیا قدمی برای بهتر شدن مملکتم، شهرم، جامعه ام یا اصلا خودم ، برداشتم.
دیدم دوست عزیزی نوشته بودن پس بالاخره کجا و به دست کی قراره درست بشه . به نظرم قرار نیست هیچ کس بیاد و یه دفعه همه چیز رو درست کنه اگه این همه انتظاری رو که از دیگران داریم از خودمون هم داشتیم، می شد دنیای بهتری برای خودمون و دیگران رقم بزنیم.
ببخشد به خاطر پرحرفی ام. با احترام به نظر همه دوستان نظر من پاییز پدر سالار
سلام

چند نکته تجربی مهم را در کامنتت اشاره کردی. من را یاد کتاب جامعهشناسی خودمانی انداخت. اگر نخواندهاید حتماً توصیه میکنم. به هرحال ورزش ملی ما قبل از کشتی با فاصله همان است که در مقدمه کتاب ذکر شده است! و در کامنت شما هم به نوعی به آن اشاره شده است. گرفتن انگشت اشاره به سمت دیگران و ندیدن خود... همیشه باید به خودمان یادآوری کنیم که لازم است کارهای کوچکی که از دستمان برمیآید را انجام بدهیم.
ترک روی دیوار
...............
ممنون از رای
مارکز 5
میان بد و بدتر، هیچ گزینه را انتخاب نکردن، و مهرتائید بر ایشان نزدن هم، خود یک انتخاب است.
پائیزپدرسالارلطفا : )
وای کاش تمام انتخابات، مانند انتخابات اینجا، به نحوی، منجربه رشد و ارتقا و تعالی آدمی می شد...
سلام
بله اگر آن هم میتوانست نوعی انتخاب باشد قابل توجه بود اما متاسفانه تجربه نشان داده است که تنها مهر تاییدی که این نوع انتخاب زده است زیر برگه گزینهی بدتر بوده است. حالا شاید جداگانه در این مورد چیزی هم نوشتم.
ضمن تشکر از لطف شما، ممنون بابت رای
مارکز 6
سلام
چندی پیش شعری از مولانا به چشمم خورد که برام جالب بود این رو برای یکی از آشنایان با آب و تاب خوندم و بهم گفت بیخیال از شاعرای اصیل ایرانی شعر بخون .
گفتم:جاااااااااااان؟
گفت مگه نمیدونستی مولانا ترکیه ایه. خودم تو کتاب خومدم. تازه گفت نخومدی؟
نصف عمرت بر فناست.بهت پیشنهاد میکنم بخونی تا اینقدر به ایرانی بودن مولانا پز ندی
ملت عشق شافاک
همین طور مبهوت و گنگ بهش نگاه میکرذم و به فکر حمله با معرفی کتابی سبک و حال و هوا عوض کن با این دوست عزیز کتاب زیاد خوان بودم تا بلکه بتونم مسیر رو عوض کنم که تیر های آخرش را با معرفی کتابهای من پیش از تو پس از تو نثارم کرد و با غروری بیش از پیش صحنه مناضره مان را ترک گفت.
باشد که بیاموزم هر سخن وقتی و هر نقطه مکانی دارد.
....
اما نمی گذارم این کابوس مویز که چه عرض کنم حتی کشمش هم اینجا گریبانگیرم شود،
سالهایی که گذشت هرچند آلوده به وبا بود اما حرفش امید بود و حرفی نا امید کننده چون آخرین نامه عاشقانه نمی زد. و یا حرف از رویاهای طلایی دست نیافتنی.
بقیه را نمیشناسم اما طی تحقیات کتاب ارتش سایه ها بنظر کتاب خوندنی میاد.
اما از آنجا که اینجا بحث رقابت است و بیرون راندن مطرح است با پوزش از ژوزف عزیز مارکز رو انتخاب خواهم کرد.
باشد که همشهریان عزیز ما را هم به راه راست هدایت کند. گویی در نیمه شعبان برخی امام زمان را در سیمای کاندیدای خود دیده اند.
موفق باشید دوست عزیز
سلام
در اینجور مواقع بهترین کار این است که از این کلاههای ایمنی دم دستت باشد تا بر سرت بگذاری و بتوانی سرت را به دیوار بکوبی
عجب دیالوگ جالبی داشتی رفیق
......
شما کامل موضوع را گرفتهاید و امیدوارم بتوانید چشمان تعداد اندکی از آن همشهریان را باز کنی و یادآوری کنی دولت کریمهی قبلی که سابق بر این هاله و سیمای یوسف و مالک و ذالک در آن دیده میشد به کجا رساند ما را و... البته که میدانم چه کار سختی است. کسی که چشمانش در ماه به دنبال عکس میگرددحتماً چیزی خواهد یافت!
.........
گابریل گارسیا مارکز 7
با طراوتش را بلد نیستم. اما همینطوری صرفا جهت تاثیرگذاری به وولف رای می دهم. پیش به سوی فانوس دریایی.
یعنی محرکی قوی تر از ترس در انتخاب انسان وجود دارد؟
یک محرک قویتر که الان به ذهنم میرسد آزادی درونی است... اگر این موتور درونی کار کند موجب میشود که در زمانی که با انواع محدودیتها روبرو هستیم باز هم دست از تلاش برنداریم. اگر فعال نباشد طبعاً کمکم خاموش میشویم و فرو میرویم.
اینجور مواقع است که ایمانم به رمان مستحکمتر از قبل میشود: تجربه کردن زندگیهای بسیار با آدمهای متفاوت... جایش در جامعه ما خیلی خالیست!
و اما ترس هم محرک مذمومی نیست. ترس و احتیاط البته نشانه عقل است و اتفاقاً وقتی محرکهای دیگر تعطیل! هستند به داد ما میرسد یا ممکن است به داد ما برسد.
.....
ویرجینیا وولف 3
به سوی فانوس دریایی:)
سلام
امیدوارم فانوس دریایی ما را از برخورد به صخرهها نجات بخشد
........
ویرجینیا وولف 4
آخرین نامه عاشقانه رو با دنیا عوض نمی کنم!!!!!!!!
اِاااااااااااااااا راستی سلام
خیلی وقته خامووووووش وبتونو می خونم ولی دلم نیومد در برابر این پست بی تفاوت باشم.
سلام

از آن طرفداران پروپاقرص
داشتم نگران میشدم چرا کسی پیداش نمیشود.
به هرحال همینکه به لطایفالحیل میتوانم گاهی خوانندگان خاموش را به حرف بیاورم خودش یه دنیاست و میشود این یه دنیا را با آخرین نامه عاشقانه عوض کرد که البته شما اهل معاوضه نیستید
بیتفاوتی در هر صورت خوب نیست
...................
جوجو مویس 7
در ابتدا اینکه رای منو ثبت کردید؟ ننوشتین زیرش ویرجینیا وولف چند رای!؟ قبول نیست .الان به کمیته نظارت بر انتخابات اعتراض مینویسم.
در ادامه ممنون بابت راهنمایی تون در باب محرک ها. البته که ترس در بیشتر حالاتش مذموم نیست.
در انتها امید داشتن بهتر از ناامیدی است.
والسلام
سلام مجدد
رایتان کاملاً ثبت شده بود. من برای اینکه هربار مجبور به شمارش آرا نشوم داخل سررسیدم رایها را با اسم ثبت میکنم. رای شما را با اسم ثبت کرده بودم ولی در زیر کامنت یادم رفته بود بنویسم. همین که اینجا نوشتید کمیته کارش را شروع کرد و اگر دیر رسیده بودم برای مسئول شمارش آرا و مسئول پاسخگویی کامنتها پروندهسازی هم کرده بودند
در مورد امید داشتن حرفهای زیادی هست که حتماً خواهم نوشت.
سلام دوست من
نمیدانم چرا از شما تصور مردی سپیدموی داشتم و حالا که میفهمم سال74 دانشجو بوده اید همه چیز میریزد بهم...
به هر حال چه سپید موی باشید چه نه.. خیلی راه هست تا به شما برسم.
خیلی خیلی بحث جالبی داشتید در مطلبتان و این دست نوشته ها، عکس ها، فیلم ها تلنگر میزند به بخش خفته یا تنبل آدم که نه از من کاری ساخته نیست... نه همه حرفها را زده اند من حالا چه بگویم.. نه چه فایده ... نه چه سود.. نه...
دست و قلمتان را می بوسم و چون وولف را دوست دارم و کتابش را هم در کتابخانه ام دارم: پیش به سوی فانوس دریایی... هر چند به نظرم سخت خوان است.
سلام جناب طوبایی

یادم هست که اصلاً با کسی حرف نمیزد. راستش حق هم داشت نسل عوض شده بود و برای او ما مریخی محسوب میشدیم... بگذریم... اگر فرض کنی که من همان ایشان باشم تصوراتتان به هم نخواهد ریخت

من عاشق این تصویرهای ذهنی هستم. حیف که گاهی با رؤیت طرف مقابل مزهاش میپرد! راستش یادم افتاد که یک همدانشکدهای داشتیم که ورودی 56 بود به گمانم... بندهخدا به انقلاب فرهنگی خورده بود و خلاصه تا توانسته بود دوباره بیاید ادامه بدهد با ما همکلاس شده بود
ممنون رفیق از رای و ... از سختخوانی نباید ترسید! دو بار میخوانیم و یا اگر شد سه بار... تداوم همین است دیگر
....................
ویرجینیا وولف 5
سلام
رای من خزان خودکامه
سلام
ممنون از رای شما
گابریل گارسیا مارکز 8
سلام و عرض ارادت عمیق
آقا انتخاب ما، "پاییز پدر سالار". به ویژه که دوست دارم نظر تو و دوستان رو هم درباره ش بخونم. تقریبا هشت نه ماه پیش بود که خواندمش.
در مورد انتخابات، اتفاقا این اولین دوره ای هست که من به جد به رفقا پیشنهاد می کنم شرکت کنن، و حتی شده از طریق حذف گزینه ها، بالاخره رای بدن.
سلام مجیدخان

اول اینکه بورخس از من خداحافظی کرد و رفت چون کار داشت
دوم اینکه اگر دوباره سری به ایتالیا زدی حتماً برو سراغ اکو و آونگ فوکو. بخصوص اگر داستان تلون اوکبر... بورخس را دوست داشته باشی و ...
و اما توصیهات را من گوش می کنم
..............
گابریل گارسیا مارکز 9
سلام.
حالا که انتخابات ادامه داره
من به الف و واو رای میدم
فقط وفقط هم برای اینکه میله دراین سن وسال ( کدام سن وسال)
بیفتدبه استیل خوانی و اون یکی چی بود؟خوانی
دراین حدمریضم من
فقط نمیدانم ازکجااین کتاب هاپیداکنم
عیب نداره اگرشمابه چالش بیفتید
من اززیرسنگ هم شده این دوتاکتاب روپیدامیکنم
سلام
و بازی خطرناکی را در پیش گرفتهای
حواستان باشد با من از این شوخیها بکنید اشکالی ندارد ولی با خودتان از این شوخیها نکنید

مدتی بود پیدایتان نبود! اما حالا که پیدایتان شده است سمرهی محرومان و گلهای قالی شدهاید
............
فقط یک رای میتوانید بدهید.
مشخص کنید کدام را من حساب کنم.
اگر رای بیاورد من هم باید بیفتم به دنبال یافتن آنها! شاید من هم مجبور بشوم به زیر سنگها مراجعه کنم.
سلام
خطرناک شد
یعنی بااین تهدیدی که کردید بیخیال بشم؟
پناه برخدا
الف رو( البته باترس ولرز) انتخاب میکنم
سلام
نه بابا چرا بیخیال شوید... به قول معروف مویس و مارکز و استیل و وولف سر و ته یه کرباسند
................
جوجو مویس 8
سلام
اینجور که مشخصه مارکز داره موفق میشه
مراقبش باش یه موقع هوس نکنه از خستگی چورتی بزنه
سلام
هنوز که نمیشود گفت پیروز شده... الان دانیل استیل به نفع مویس رفته کنار و ممکنه آستروسکی هم به همین ترتیب عمل کند
رای من پاییز پدرسالار هستش
ممنون
...............
گابریل گارسیا مارکز 10
سلام میله جان.
باعث تاسفه که از رمان اندکی دور شده ام و باسرعت کم می خوانم. البته خوشبختانه علتش خواندن کتابهای جدی است. مثلا الان دارم سه گانه ی مرتضی مردیها رو می خونم. فکر می کنم هنوز برای درک عمیق رمان سواد کمی دارم. اما همچنان به رمان علاقه دارم.
در مورد سیاست هم امیدوارم مردم این بار هم در دام پوپولیسم نیفتند. انگار در این برهه ی حساس کنونی تنها می توانیم دعا کنیم! وقتی مردم حافظه ی تاریخی ندارند و وقتی فقط شب انتخابات به فکر سیاست می افتیم، باید بترسیم و بترسانیم
سلام بر معلم جوان
البته من با شناختی که از شما دارم این را میدانم اما گفتم بنویسم که یک وقت دیگران اشتباه نکنند.
خُب خواندن کتابهای غیر رمان و جدی کار بسیار لازمی است و حتا به رمانخوانی هم مدد میدهد.
اولش جملاتت این را به ذهن متبادر میکرد که رمان از مقوله کتابهای غیر جدی است که البته بعد این شائبه از بین میرود
اگر بیفتند در این دام در دامی افتادهایم که بیرون آمدن از آن به این سادگیها نیست! یعنی همین الان نصف هیکلمان در همین دام است منتها این یکی خیلی عریانتر است. گمانم تا سالهای سال در آینده کسانی که میخواهند رای بیاورند وعدهی پول خواهند داد و این برای ملتی که 93 درصدشان برای یارانه ثبتنام میکنند یک سم یا ماده مخدر است.
مثال سادهاش همین تماشاگران فوتبال! آنقدر زر زدیم که تماشاگران فهیم و بافرهنگی داریم که... دیگه وقتی میان وسط مراسم کارخرابی هم میکنند دماغمان را میگیریم و از شعور بالای آنها سخنرانی میکنیم! فیفا و ایافسی هم با ما شوخی ندارند
دیگه آخرین زورهایمان را باید بزنیم شاید بتوانیم فرصت پیدا کنیم که بهتر از قبل ادامه بدهیم وتمرین کنیم.
رای من :به سوی فانوس دریایی
ممنون از رای
........................
ویرجینیا وولف 6
من به ه رای میدم. خواندنش برایم خیلی شیرین بود.
ممنون از رای
گابریل گارسیا مارکز 11
واقعا این چه انتخاباتیه.چرا انتخابات باید از کتابخانه ی شما باشه و از کتاب خانه ی من یا تقی یا نقی نباشه.لطفا اسمشو انتخابات نزار.
متن رو و چیزی ازش نفهمیدم.
میخواستی یهوجوری خاص بنویسی که نشد.
با تشکر...
سلام
) حرفهای من مفهوم نیست. یعنی بر اساس چیزهایی بنا میشود که برای من بدیهی است و ممکن است برای برخی دیگر اصلاً بدیهی نباشد و نیاز به استدلال و اثبات داشته باشد. اینجور مواقع و البته مواقعی دیگر متن من لنگ خواهد زد.
ممنون رفیق
اول اینکه دو تا از کتابها در کتابخانه من موجود نبود و بعید میدانم هیچگاه پایشان به کتابخانه من برسد
دوم اینکه وقتی شما به رستورانی میروید و برای شما منو میآورند و از شما میخواهند انتخاب کنید طبیعتاً شایسته نیست که به طرف بگویید چرا انتخاب غذا باید محدود به لیست غذاهای آشپزخانه شما باشد و چرا غذای تایلندی و نیوزلندی و گروئلندی توشون نیست!
سوم هم اینکه حق با شماست گاهی (البته فقط گاهی
عذرخواهی میکنم.
انگار انتخاب هاب من دارن می یارن!!

ببینیم این یکی هم به سرمنزل مقصود می رسه یا نه
+ ممنونم به خاطر تلاش هات برای نوشتن و تحلیل و روشنگری حول وضعیت جامعه و قضایای انتخابات. زنده باد.
سلام
ممنون و تبریک به شما
عنقریب پیام تبریک به منتخب ملت را در وبلاگ خواهم گذاشت
در انتخابات اینجا هم منتخب شما نزدیک به سرمنزل مقصود است
هنوز میشه رای داد ؟
1. به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف این رو خوندم و راضی بودم
2. خزان خودکامه (پاییز پدرسالار) مارکز - تعریفش رو شنیدم
3. رتش سایهها ژوزف کسل - اینم اسمش جذابه
سلام
بله هنوز درهای حوزهها رو نبستم و شروع به شمارش نکردم.
اما فقط یک رای میتوان داد... رای شماره 1 رو لحاظ کنم؟
بله . رای من به سوی فانوس دریایی است
مرسی
ویرجینیا وولف 8
درود
عجب بحث های طویلی!
فقط چون خیلی در این باره نوشته بودید گفتم منم یک اظهار نظری در این باره بکنم:
من رای دادم در این انتخابات چون از اینکه کشور به دست دیگر کاندیداها بیوفته هراس داشتم،و اینکه خط فکری کاندیدای مورد نظرم به من نزدیکتر بود.ولی باز هم این به این معنی نیست که چیزی درست میشه یا زیربنایی تغییر می کنه
چون خانه از پای بست ویران است..
سلام
بله الان به نظر شاید ساده باشد اما هفته قبل این بحثها مدام در ذهن اکثرمون تکرار میشد... تکرار و تکرار... حالا کمی سبک شده است ذهنمان! زیادی هم سبک شده است
چیزی درست نخواهد شد مگر اینکه تغییری در خودمان ایجاد کنیم... اون چیز و اون خانه بخش عمدهایش خودمان هستیم.
سلاملیکم ..خوبین عزیزان کرم کتاب ..راستش از بین این شش کاندید کتاب من فقط نویسندگان انها رو میشناسم ..انهم سه نفرشونو ..مویس ..مارکز..وولف
و از هر کدام فقط یکی دو اثر خوندم بنابرین از انجا که از خواندن خانم دلوی چیزی دستگیرم نشد زیاد و از انجا که مارکز نویسنده ی وزینی ست با اثار وزین که من فقط مجموعه داستانهای کوتاهشان رو خوندم که انهم چندان چنگی به دلم نزد یا شاید هم بشود انداخت گردن اقای گلشیری مترجم ان ..در هر حال چون فیلم من پیش از تو بر اساس رمانی با همین نام اثر جوجو مویس رو دیدم و پسندیدم پس به جوجو مویس رای میدم ...
سلام
همه خوب هستند ایشالا
خانم دلووی برای من هم در خوانش اول همینطور بود اما خُب اینجور مواقع باید کمی پافشاری کرد... بار دوم سوم خیلی برام جذاب بود. منتها درک میکنم که داستانهایی که همان بار اول همهی حرفشان را راست و مستقیم بیان میکنند بیشتر مورد پسند قرار میگیرند.
چنگ نزدن آن کتابهای نوع اول را چندان نمیتوان انداخت گردن مترجم...
............
جوجو مویس 9
گیج شدهام برای انتخاب مترجم برای گزینه ای که می خواهم رای بدهم. لطفاً اگر رای آورد اطلاع بدهید کدام ترجمه اش بهتر است.
رای من پاییز پدرسالار
سلام

در مورد ترجمه که باید بعد از خواندن نظر داد... آن هم این کتاب که توسط پنج شش مترجم چاپ شده است... یکی از آنها که من دارم خزان خودکامه است و باقی همه پاییز پدرسالار که اسم قشنگتری است... ولی در میان آنهایی که در بازار هستند اسم قدری ندیدم... فقط میتوانم بگویم در میان پاییز پدرسالاریها یک مترجم هست که من قبلاً ازش کار خواندم و خوشم نیامده است! اگر حرف من برایت حجت است که میتوانی پیدایش کنی در همین وبلاگ و در همین آمریکای لاتین
ممنون از رای
گابریل گارسیا مارکز 12
بی تفاوت نیستم
مث شما قلمم خوشگل پیش نمیره
سلام
این که بیتفاوت نیستید کم چیزی نیست. قدرش را بدانید.
ممنون
سلام بعد مدتها.. پستهای شب امتحانت رو خوندم کامل. بعد اینا دیدم یه مثال جالب زدی. نوشتی ما همینطوری با همین شب امتخان مدرک رو گرفتیم.
بعد هم نوشتی که بعد از این امتحان دیگه این کار و اون کار رو میکنید.
بعد یادم افتاد که اتفاقا همینجوری چون مدرک دانشگاهی گرفتیم کلی لنگیم مخصوصا اگر از اون کشور که همینجوری شب امتحانی مدرک گرفته باشی بری جای دیگه که شب امتحان پاسخ نمیده.
بعد باز یادم افتاد بعد از هر امتحانی و هر ترمی میگفتیم دیگه این دفعه من میدونم چطور درس بخونم. تا میان ترم خوب پیش میرفتیم و بعد روز از نو روزی از نو.
هرچند که بخیل نیستم و امیدوارم واقعا این دفعه روز از نو روزی از نو نشه و چهار سال دیگه نیازی به نوشتن پستهای شب امتحانی نباشه.
سلام رفیق سالهای دور
در مورد مدرک گرفتن گفتم که "اکثر" ما ... و البته اعتراف میکنم خودم در برخی از دروس به همین ترتیب...منتها واقعیت این است که همین مدارک دانشگاهی شب امتحانی اینجا هم جواب نمیدهد و تفاوتی از این جهت بین اینجا و آنجا نیست مگر اینکه تعریفمان از "جواب" چیز دیگری باشد.
و اما این قضیه انتخابات؛ به هر حال حداقل فرصتی فراهم میشود تا کاری بکنیم. البته اگر دست روی دست بگذاریم وهیچ کاری نکنیم و انتظار داشته باشیم دیگران کاری بکنند در بر همین پاشنه خواهد چرخید! چه کاری از دست ما برمیآید!؟ یکی از سادهترین کارها "خواندن" است. با خواندن است که متوجه میشویم برخی از اشتباهاتمان از کجا آب خورده است. با خواندن است که دچار برخی قضاوتهای احساسی و ناپخته و ... نمیشویم. اتفاقاً از نخواندن است که وضعیت استبدادی قرنهاست که تداوم داشته است.
با توصیه خواندن موافقم! البته نه فقط خواندن و لذت بردن بلکه به کار بردن!
به هرحال این وبلاگ بخاطر همان بحث خواندن اولین جاییست که هر اززحند ماهی که فرصت چرخیدن در اینترنت و فضای فارسی باشد سراغش میام. و هنوز هم کتابهای معرفی شده اش متفاوته و منم پیداشون نمیکنم
بی شک میله بدون پرچم در افزایش کتابخوانی در ایران سهم بزرگی داره، یا حداقل در حفظ ارتباطات بین کتابخوانها!
موفق باشی
به کار بردن... عمل کردن... و چند فعل دیگر... کسی را دیدهای که مدعی باشد به خواندههایش عمل نمیکند!؟

و البته تک و توکی از دوستان همراه خاموش و غیرخاموش که نمیدانم چه تاثیری داشته است. امیدوارم که داشته باشد.
ممکن است یکی هم پیدا شود که بگوید مورچه چیه که کلهپاچهاش چی باشه!!
یکی از کاربردهای خواندن متوجه ظرایف شدنهاست. مثلاً با خواندن تاریخ (تاریخ اجتماعی، تاریخ سیاسی، تاریخ عقاید و...) گاهی با برخی خطوط فکری آشنا میشویم که گاهی انحرافات بزرگی پدید آورده اند. گاهی ما با این ظرایف آشنا نیستیم و بر اساس ظواهر قضاوتهای عجولانهای میکنیم. مثلاً بد نیست آن قضیه غزالی و... را پی بگیرید.
شما البته لطف دارید به این وبلاگ ... اما اینجا تنها سهم بزرگی که داشته است نگهداری خودم در مسیر کتابخوانی بوده
اما افزایش کتابخوانی در ایران که خیلی ادعای گندهای است
سلام به همه دوستان
با توجه به شمارش چندباره آرای ریخته شده به صندوق و با توجه به جمیع ائتلافها و کنار کشیدنها به نفع این یا آن نتایج به شرح ذیل حاصل شد:
خزان خودکامه یا پاییز پدرسالار 13 رای (با احتساب رای خودم)
به سوی فانوس دریایی 8 رای
آخرین نامه عاشقانه 3 رای و با احتساب 6رایی که گفتم از قبل برایش منظور شده است میشود 9 رای
چگونه فولاد آبدیده شد 1 رای که با احتساب 2 رایی که که گفتم از قبل برایش منظور شده است میشود 3 رای و با توجه به کتار رفتن ایشان به نفع مویس رای ایشان میشود مجموعاً 12 رای
لذا در یک رقابت نفسگیر (که اتفاقاً برای برخی بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر میرسید) کتاب مرحوم گابریل گارسیا مارکز برای برنامه بعدی انتخاب گردید.
با تشکر از همه عزیزان
دبیر ستاد انتخابات کتاب وبلاگ
عجب
اینجل چه اتفاقی افتاده؟
گویی تقویم گوشی ام 8 سالی جلوست
سلام
هشت سال که نه... چهارسال
البته تا چشم به هم بزنید میگذرد...
در ضمن در یک رقابت عجیب و نفسگیر خزان خودکامه رای آورد.