وقایع رمان سالهای سگی در دبیرستان نظام جریان دارد, این مکان جایی است که هم دبیرستان است و هم پادگان, و همین به خودی خود نزدیک به فاجعه است. چند تن از دانش آموزان سال آخر می خواهند سوالات امتحان شیمی را بدزدند. قرعه کشی می کنند و کسی که می بایست نقشه را عملی کند مشخص می شود. این کار انجام می شود اما ردپایی برجا می ماند و پایه ای می شود برای اتفاقات سلسله وار بعدی و بنای داستان...
***
در بخش اول که در ادامه مطلب می آید کمی در مورد فرم روایت و حواشی کار نوشتم و در بخش دوم که به صورت مجزا خواهم نوشت به محتوا و برداشت هایم از کتاب خواهم پرداخت.
از یوسا فقط دو کتاب در لیست 1001 کتاب حضور دارد اما من تصمیم گرفتم کارهای این نویسنده را به ترتیب زمان نزول بخوانم و لذا به سراغ این کتاب که اولین کار اوست آمدم. این کتاب و مرگ در آند(اینجا) و گفتگو در کاتدرال(اینجا و اینجا) هیچ کدام در آن لیست نیستند اما در این لیست هستند!
پ ن: مشخصات کتاب من؛ترجمه احمد گلشیری, انتشارات نگاه, چاپ سوم 1386, تیراژ 3000 نسخه, 559 صفحه, 6000تومان
روایت , رمان , خاطره
بالاخره فرق است بین یوسا و خیل کسانی که سربازیشان مملو از قصه و خاطره است و البته فرق است بین رمان و بازگویی خاطرات. این کتاب متاثر از حضور دو ساله نویسنده در مدرسه نظام لئونسیو پرادو در لیما پایتخت پرو است. اتفاقات و وقایع داستان به گونه ای هست که اگر یک راوی (سوم شخص دانا یا اول شخص) آن را روایت می نمود باز هم چیز درخور توجهی از کار در می آمد ؛ این در صورتی است که واقعیت را ساده و دست یافتنی بدانیم. اما چنانچه واقعیت چند وجهی و متکثر و صعب الوصول باشد چه؟ در این صورت باز هم راویان بالا کاربرد دارند, مثلن راوی دانای کل می تواند از وجوه متفاوت یک قضیه برای ما فک بزند یا طوری روایتگری کند که حس عدم اطمینان یا دیریاب بودن واقعیت را به ما منتقل کند و یا راوی اول شخص هم به همین ترتیب...اما راهی که برخی به کار می برند استفاده از مخلوطی از راویان است تا به آن وجوه مختلف بپردازند. یوسا علاوه بر این کار برخی از راویان را در هاله ای از ابهام فرو می برد و درواقع وقتی یک اتفاق از زبان یک راوی اول شخص بیان می شود شما می بایست علاوه بر پیگیری خط سیر وقایع در پی کشف هویت راوی نیز باشید...به نوعی خواننده داستان برای خروج از ابهام, علاوه بر یار بودن باید بخشی از بار را نیز بردارد!
عمده داستان از زاویه دید سوم شخص دانا روایت می شود(از 81 پاره 43 پاره منحصرن سوم شخص و 13 پاره نیز به صورت مخلوط) اما اول شخص ها سه نفر هستند(منهای شخصیت اصلی زن داستان که در حد یک جمله راوی اول شخص می شود) که یکی از آنها در اواخر داستان قابل شناسایی است و همین جذابیت خاصی را ایجاد می کند.
ابتدا که شروع به خواندن این رمان می کنید همه چیز به نظرتان مبهم می آید و حتا گاهی به اشتباه خواهید افتاد اما به مرور هوا روشن می شود و مه صبحگاهی پراکنده می شود, پس صبر پیشه کنید تا از رستگاران باشید. البته توقع نداشته باشید که همه گره ها باز شود چون حقیقت سهل الوصول نیست؛ به عنوان نمونه راوی سوم شخص دانا درخصوص مکان لاپرلیتا و فلسفه وجودش در پادگان صرفن به یک سوال در ذهن ستوان گامبوا اکتفا می کند و باقی را می سپارد به شما...
زمان
در خصوص زمان هم نوع روایت غیر خطی است اما نه به شدت "گفتگو در کاتدرال"! رفت و برگشت ها عمدتن قابل تشخیص است و البته هرگاه روایت از سوم شخص به تک گویی های ذهنی شخصیت ها و سیالیت ذهن آنها تبدیل می شود (که در این مواقع معمولن شکاف ها و پرش های زمانی رخ می دهد) فونت حروف عوض می شود و این به خواننده کمک می کند به عنوان نمونه:
از خیابانی که چهار ردیف ماشین تویش در حرکت بود, عبور کرد و به میدان رسید. مجسمه قهرمان برنزی دیگری در وسط آنجا دیده می شد, قهرمان واژگون بود و از گلوله شیلیایی ها سوراخ سوراخ شده بود. سمبل وفاداری به میهن, به خون قهرمانان پرو, و ما داشتیم از صخره ها پایین می رفتیم تا خودمونو به ساحل برسونیم که پلاتو گفت بالا رو نگاه کن و من اونجا بود که النا رو دیدم, و همون جا سوگند وفاداری خوردیم و وزیر بینی شو گرفت و بعد اونو خاروند, و مادر بیچاره م, دیگه نه رنگ بازی رامی رو می بینه, نه جشنی, نه مهمونی نه سفری, بابا, منو ببر به دیدن بازی فوتبال, نه, این بازی مال کاکا سیاه هاست, سال دیگه می برمت مسابقه قایقرانی, اصلاً می برمت اونجا تا قایقرانی کنی, اما بعد می رفت دنبال دخترها, دنبال دخترهایی مثل تره سا. توی خیابان کولون قدم می زد, آن قدر خلوت بود که انگار توی دنیای دیگری باشد...
توضیح: آلبرتو در حال رفتن برای دیدار تره سا
ست و با دیدن
مجسمه ای در میدان که سمبل وفاداری به میهن است یاد زمانی می افتد که با
دوست دختر
سابقش سوگند وفاداری خوردند و بلافاصله یک تصویر از حضور وزیر در مراسم رژه
جلوی
چشمانش می آید! و بعد یاد مادرش که در اثر بی وفایی پدر دچار افسردگی شده و
بلافاصله یاد بدقولی های پدرش به خودش می افتد که عمدتن به خاطر کاری بود
که خودش
الان تقریبن مشغول همان کار است!
خیلی هم خوف نکنید این رمان نسبت به گفتگو در کاتدرال خیلی ساده و خطی است!
ترجمه
این کتاب دو بار ترجمه شده است, ابتدا توسط هوشنگ اسدی (با عنوان عصر قهرمان) در سال 1369 که طبیعتن به خاطر مترجمش دیگر تجدید چاپ نمی شود و بار دوم توسط احمد گلشیری...
ترجمه آقای گلشیری به نظرم ترجمه خوبی است و من به عنوان خواننده رضایت داشتم و به واسطه این رضایت باید عرض کنم که در پاره سوم از فصل پنجم یعنی در صفحات 168 الی170 هرجا که "آلبرتو" آمده است اشتباه است و می بایست "ریکاردو" باشد. با توجه به سبک کتاب تقریبن سخت است که کسی برای بار اول کتاب را بخواند و متوجه این اشتباه بشود...به ذهنم رسید شاید نویسنده رندی کرده است! ریسک رندانه!! آخه قاعدتن نباید چنین اشتباهی در ترجمه رخ دهد...تئوری توطئه در همین جاها عمق دیرپایی اش را نشان می دهد!
کمی زیاده خواهی است اما شاید بد نبود یک شرح مختصری از شهر لیما و محلات آن (البته در دهه پنجاه) در مقدمه می آمد... به درد می خورد!
بازخوردها
اشاره بیانیه جایزه دهندگان نوبل به «رسم ساختارهای قدرت و تصویرسازی نافذ او از مقاومت، شورش و شکست افراد جامعه» و از طرف دیگر اقدام فرماندهان مدرسه نظام لئونسیو پرادو در اعلام عمومی نمرات مشعشع یوسا در زمان تحصیل در این دبیرستان و خندیدن به این نمرات و سوزاندن هزار نسخه از این کتاب!!! دو واکنش قابل پیش بینی است. البته اگر گروه دوم عقلشان می رسید یک پرتره از یوسا روی زمین محل رژه سربازان می کشیدند و آدمکهایش را...به هر حال هوش همه که سرشار نیست!
لینک قسمت بعدی: اینجا
چند نکته دربارهی کشور پرو :
یک - سرزمین پرو زمانی خاستگاه تمدنهای مختلفی بود که در رشته کوههای آند ظهور پیدا کردند. از مهمترین این تمدنها میتوان به تمدن "اینکا" اشاره کرد. اینکاها در واقع بزرگترین دورهی تاریخ پرو را با ساخت معابدی بزرگ در قلب کوهستان و با احداث ده هزار کیلومتر جاده رقم زدند. جالب است بدانید که در زمان اینکاها، از عنوان (پرو) استفاده نمیشد، و مدتها بعد ( در دورهی استعمار )، این سرزمین پرو نامیده شد.
دو- حملهی اسپانیاییها در سال 1532 به این دوران ء طلایی ء تمدن و سروریء اینکاها خاتمه داد. سران اینکا اغلب به دست اسپانیاییها کشته شدند و آثار بدیع ساخته شده در زمان اینکاها نیز ویران شد.
سه - فرانچسکو پیزارو و برادراناش، مجذوب اخبار پادشاهی ثروتمند و افسانهای اینکا شدند و در سال ۱۵۳۱ به این سرزمین لشکرکشی کردند. قبایلء اینکا که سرمست و خمارء جشن بودند، در برابر این نفوذ نابههنگام غافلگیر شدند. سیطرهی اسپانیاییها با سرکوب خونین شورشهای بومی آتی به حکومت خود انسجام بخشید. جنگ داخلی بلند مدتی گسترش یافت، که در نتیجهی آن افراد پیزارو در نبرد لاس سالیناس پیروز شدند.
چهار - سال 1572 ( سال ورود "فرنچسکو دی تولدو" از اسپانیا به پرو ) اهمیت زیادی دارد. فرانچسکو دی تولدو، مقام نایب السلطنهی پرو را داشت و به حکومت بومیان در ویلکابامبا پایان داد. نایب سلطنت پرو ثروتمندترین و قدرتمندترین نایب السلطنه در کشورهای آمریکایی در قرن هجدهم بود.
پنج - پرو قریب به سه دهه تحت استعمار اسپانیا قرار گرفت. مردم پرو اما در سالهای اولیهی قرن نوزدهم علیه استعمار اسپانیا قیام کردند. قیام مردمی در نهایت منجر به وقوع جنگهای داخلی در پرو شد و در نهایت اسپانیاییها در برابر نیروهای بومی پرو شکست خوردند.
شش - "خوزه د سان مارتین" استقلال پرو را در 28 جولای سال 1821 اعلام کرد، گرچه نیروهای اسپانیایی تا سال 1824 این سرزمین را ترک نکردند.
هفت - طی سالهای 1864 تا 1866 اسپانیا مجددا برای اشغال پرو تلاش کرد ولی ناکام ماند.
هشت - پرو یکی از سه کشور آمریکای لاتین است که دارندهی بزرگترین جمعیت سرخ پوست میباشد؛ حدود چهل و پنج درصد از کل مردم پرو را سرخپوستان تشکیل میدهند. بیشتر آنها در کوههای آند جنوبی سکونت دارند.
نه - به غیر از دورگهها و آفریقاییها، همچنین حضور گستردهی آسیاییها، عمدتاً از اعقاب ژاپنیها و چینیها نیز به چشم میخورد. در آمریکای جنوبی، کشور پرو پس از برزیل دومین جمعیت بزرگ از اعقاب ژاپنیها، و نیز بیشترین جمعیت اعقاب کانتونیها (ازفلات چین) را دارا میباشد.
ده - در طول یک قرن بعد پرو درگیر جنگهای عدیدهای با تعدادی از کشورهای همسایه شد. همزمان با این جنگها در داخل پرو نیز کودتاهای متعددی به وقوع پیوست و سبب روی کار آمدن حکومتهای تحت رهبری نظامیان در این کشور شد.
یازده – تحت حکومت ژنرال رامون کاستیلا ( از 1844 تا 1862 ) و دولت های قانونی غیرنظامی در اوایل قرن بیستم پیشرفت هایی به دست آمد، ولی بیثباتی و کودتاهای نظامی نیز معمول بود. پرو در اتحاد با بولیوی وارد جنگ با شیلی ( از سال 1879) شد که منجر به از دست رفتن ذخایر نیترات در جنوب کشور گشت، در حالی که پیروزی در برابر اکوادور ( 1941 ) موجب دستیابی به قسمتهایی از سرزمینهای آمازون شد.
دوازده - اولین انتخابات دموکراتیک در پرو در سالهای اولیهی دههی 1980 برگزار و از آن زمان به بعد روسای جمهوری این کشور با رای مردم انتخاب میشوند.
سیزده - زبان رسمی مردم پرو، اسپانیایی ( یادگار استعمار)، و تعدادی هم زبان سرخپوستی ء کچوآیی ( یادگار دوران تسلط پادشاهان اینکا ) است.
چهارده - لیما، پایتخت پرو نزدیک به هفت میلیون جمعیت دارد. دین مردم پرو، مسیحی کاتولیک است.
پی نوشت: شکی وجود ندارد که تمامی مطالب بالا، از وبسایتهای مرجع اقتباس شدهاند و حتا یک کلمهاش هم اطلاعات عمومی من نیست. این را گفتم تا بدانید هدفم از آوردن مطالب بالا نه فخرفروشی، بلکه اعتراف به نادانیام نسبت به یکی از غنیترین تمدنهای تاریخ بشری بوده است. ( تازه فهمیدم جستجو و سروکلهزدن با جملات ء مشعشع، و همچنین بینظمی ء مفرط ء وبسایتهای اطلاعاتات عمومی در عرضهی مطالبشان، چه طاقتی از انسان میرباید!... گرچه منتی هم نیست، زیرا هیچکس به این کار مجبورم نکرده بود و همهاش یک کنجکاوی شخصی بود در نیمشبی مهتابی! )
راستش کنجکاو بودم ببینم تاریخ کشور پرو از کجا تا به کجاست، که دیدم عجب دریای بیانتهایی است! چنان گسترهای را شامل میشد که به زحمت توانستم ابتدا و انتهای رشته را بیابم. بهخصوص تاریخ معاصر پرو ( از دههی ۱۹۶۰ به بعد ) که چنان پیچیده و مفصل بود که خلاصه کردناش مطلقا امکانپذیر نبود و از حوصلهی یک کامنت خارج بود. درضمن، در یکی از وبسایتها نیز، به جملهای برخوردم که اشاره میکرد در کشور پرو، ( ظاهرآ از دههی ۱۹۹۰ به بعد ) خدمت سربازی اختیاری است و دیگر اجباری نمیباشد. راستش از آنجایی که در صحت ء این مطلب تردید کردم، علیرغم جالب بودناش، آن را در متن اصلی نیاوردم.(عاقلان دانند!)
(پایان مطلب)
سلام
استفاده کردم...ممنون
فکر نکنم هیچوقت قسمت بشه که پرو و بیش از 98درصد کشورای دنیا را ببینم! پس رمان هایی اینچنین غنیمتی هستند.
من از پرو غیر از برد ناگوار فوتبالشان در مقابل ما و آن بساطی که سر برزیل درآوردند با آن شبه تبانی شان با آرژانتین تنها چیزی که خارج از کتابهایم در ذهن دارم آلبرتو فوجی موری بود! همان چشم بادامی ژاپنی که رییس جمهورشان بود و به اخبار تلویزیون ما هم راه پیدا می کرد... خیلی جالب بود
ممنون از زحمتی که کشیدی
یک توضیح ضروری:
الان دوباره، ار ابتدا تا انتهای نوشتهی ارسالیام را خواندم. در بند پنجم آمده است:
( پرو قریب به سه دهه تحت استعمار اسپانیا قرار گرفت.)
با توجه به سال حملهی اسپانیا به پرو، و سال استقلال این کشور، عبارت (سه دهه) کاملا غلط است و به نظر میرسد (سه سده، یا همان سه قرن!) منظورءنظرء نویسندهی آن وبسایت بوده است.
عذرخواهی می کنم.
بله درسته سه سده
سلام
1. بدین ترتیب باید زره پولادین پوشید و به استقبل یستقبل استقبال سال های سگی رفت و مواظب بود تا بدون خوردن عرق سگی به اخلاق سگی حاصل از این کشمکش یوسایی مبتلا نگردید.
2. الان 18 تومن ناقابل است.
سلام
1- این کتاب چندان به زره نیاز ندارد در مقابل مثلن گفتگو در کاتدرال...چون بعد چهل پنجاه صفحه دست تان می آید که چی به چی است و چیزایی که دیرتر متوجه می شویم هم چیزهایی است که باید دیرتر متوجه شویم
2-
سلام
با یک داستان بروزم
موفق باشید...
سلام
سلامت باشید
سلام
اگر درست یادم مانده باشد سگ ها ی مدرسه ی نظام سال سومی ها بودند. انگار این صفت یا چیزی در ردیف آن در مورد دبیرستانی های سال سومی هم کاربرد داشته باشد.
سلام
بله درست است ...اما در کل جدیدترها برای قدیمی ها حکم سگ را داشتند.
اون قضیه را نشنیده ام...
سلام
خلاصه داستان را که خواندم گفتم کتاب مناسبی است برای پسرک ! بخرم برایش ...ولی بعد چیزهایی که درباره فرم نوشتید را خواندم دیدم بهتر است کمی دست نگهدارم. چون هنوز از دردسرهای سلاخ خانه شماره 5 خلاص نشده ام
سلام
آه... شانس آوردید رفتید به ادامه مطلب.
خلاصه که نیست تقریبن همان چند صفحه اولش است...
دردسرهای این شبیه اون نیست نترسید...اونجا زمان چند تکه شده است و به موازات هم جریان دارد اینجا نرمال است خیالتان راحت شیطان خندان نداشت آیکونها!!
سلام.
به نظرم٬ این شیوهی روایت مخلوط بهتر از جریان سیال ذهن محض برای تجربههایی از این قبیل که تلفیقی از ذهنیات و واقعیتن جواب میده و پیچیدگی امور رو بیشتر میرسونه. شاید بشه اسمش رو سبک تلفیقی روایت گذاشت.
الگوی هرمی حوزهی نظامی انگار همهجا یکسانه و غیر از درجه٬ اسمگذاریهای تحقیرآمیز هم سویهی دیگهشه. توی نیروی هوایی هم به تازهواردها میگفتن نونبربری٬ به خاطر شکل درجهشون.
سلام
با پاراگراف اول کاملن موافقم به خصوص در این داستان ما می بینیم که یک شخصیتی کاملن حیوان صفت وقتی از زاویه دیگری دیده می شود یک جورایی قابل درک می شود رفتارش و در کل خواننده فضا را کامل فهم می کنه به نحوی که انگار وسط ماجراست و نه فقط منفعل و شنونده یک قصه...
نون بربری ، ستوان سوراخی ، چیز جدید و امثالهم ...فکر می کنم ما کمتر پلشتیم!
تازه برایم شیوه روایت خودتان از سربازی جا افتاد .
نمی دونم چقدر بتونم با چنین شیوه روایتی خودمو راضی کنم به خواندن کتاب تا ته .
اگه حوصله ام سر بره میذارمش کنار . مث بازی دیروز ما که ده دقیقه آخر نیمه اول رسیدم و ده دقیقه اول نیمه دوم رو فقط ماندم . دست بچه ها رو گرفتم و برگشتم خونه .
سلام
این دیگه بستگی به حال و هوای درونی آدم داره... من دوسش داشتم.
...
واقعن سخت بود...هم دیدنش و هم ندیدنش!
این کتابو تو دوره آموزشی سربازی تو پادگان ارتش خوندم...
سلام
چه انطباق اسرارآمیزی
واقعاً خوشا به سعادت شما رفیق
چقددددددددددر خوبه این کتاب.
اصلا دلم گرفت که تموم شد.
توضیحات شما هم مثل همیشه عالی.... سیب زمینی با سس تند رو خیلی جالب گفتید!!!
سلام
یکی از کتابهایی است که به یوسا خوانان میتوان پیشنهاد کرد یکی دو نفر از دوستانی که از قبل با یوسا آشنایی نداشتند از من گرفتند و کتاب را خیلی زود و صحیح و سالم پس دادند
میخواستم سریع لینک قسمت دومش را هم برایتان بگذارم اما دیدم خودتان به سراغ سیبزمینی با سس تند رفتهاید
....
در هرصورت سبب خیر شدید و لینک را در مطلب گذاشتم. ممنون
با سلام خدپت کتاب دوستان کتاب سال های سگی کتاب جالبی است با یک سری حوادث غیر خطی و راویی که گاهی دانای کل و گاهی اول شخص می باشد اما واقعا ترجمه ی آقای گلشیری چندان جالب نیست به خصوص که در چند جایی اسم شخصیت ها را جا به جا نوشته است و به نظر می رسد که چندان به متن اصلی کتاب وفادار نبوده است.
سلام
در مورد جابجایی یکی از اسامی نظرم را نوشتهام... اما من با همین یک مورد نمیتوانم حکم به عدم وفاداری مترجم به متن بدهم.
ممنون
چقدر کتاب خوبی بود.
نمیدونم چرا هر چی بیشتر کتاب میخونم حس بهتری نسبت به نویسندگان آمریکای لاتین پیدا می کنم..اون شوق و شور و فرهنگ و قصه گویی که در نوشته هاتون هست بی نظیره.(البته به جز مارکز! خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم.)
به نظر من کتاب چه از نظر فنی چه محتوا فوق العاده بود.روایت غیر خطی مجذوب کننده بود و آدم رو درگیر داستان می کرد. تو مرگ در آند هم از فلش بک استفاده کرده بود ولی اینجا به نظر من ترکیب متفاوت زمانی و استفاده از چند راوی خیلی جذاب ترش کرده بود.
اوایل یکم گیج کننده بود ولی هر چی پیش میرفت گره ها بیشتر باز می شد.
+ من متوجه اون اشتباه آلبرتو شدم! خیلی عجیب بود چنین اشتباهی حقیقتا یک لحظه به خودم شک کردم.
+اون راوی آخر هم تقریبا قابل پیش بینی بود.به نظر من یوسا خوب خواننده رو سوق میداد به سمت حدس زدن، و من از اینکه ایتقدر فعالانه درگیر کتاب بودم لذت می بردم.
سلام آنابیس عزیز
آثار بسیار خوبی از آن خطه خواندهام....من راضی هستم ازشون
تا جایی که خاطرم مانده قبل از این کتاب عشق سالهای وبا را خواندید... درست است؟ (چون شما در آرشیو من و در رابطه با کتابهایی که قبلاً خواندهام کامنت میگذارید دنبال کردن خط سیرتان مشکل است ) ... و از آن مشکلتر این است که الان نمیدانم کدامها را خواندهاید و کدام ها را نخواندهاید
مثلاً خانه ارواح یا پدرو پارامو یا آقای رئیسجمهور یا تونل یا قهرمانان و گورها یا جنگ آخرزمان یا اعتماد یا گفتگو در کاتدرال یا ....
....
این کتاب را خیلی دوست داشتم اما به دو سه نفر که معرفی کردم بازخورد خوبی نگرفتم! گیج شده بودند البته این در مقابل گفتگو در کاتدرال واقعاً داستان سادهای است
سبکش طوری بود که هر چه پیشتر میرفتی بیشتر لذت میبردیم.
+ شما خواننده باهوشی هستید (این یک نوشابه دوطرفه است)
+موافقم.
بله قبل از این کتاب سالهای وبا رو خونده بودم. از اونجایی که من معمولا از آرشیو شما و گاهی اوقات هم سلیقه ی خودم کتاب ها رو انتخاب میکنم نمیتونم همزمان با شما پیش برم.
از کتاب هایی که نام بردید خانه ی ارواح و تونل رو خوندم.دلم میخواد قهرمانان و گورها رو هم بخونم،ولی فکر میکنم کتاب خیلی سنگینی باشه! و اینکه خب با تونل هم زیاد ارتباط برقرار نکردم.
کتاب بعدی که میخوام بخونم هم احتمالا از بین این کتاب ها باشه:
ژورمینال
سکه سازان
سرخ و سیاه
خشم و هیاهو
گرچه همشون قطور و سنگین هستند ولی فکر میکنم تابستون وقت همین کتابهاست! شما کدوم رو بیشتر پیشنهاد می کنید؟
سلام
نظر من برای کتاب بعدی از میان این گزینهها: ژرمینال
برای قهرمانان و گورها وقت هست حالا...
سلام
ممنون از این پست روشنگرانه
من کتاب رو دو روز پیش تموم کردم و باید اعتراف کنم نفهمیدم سه تا راوی داره. رابطه تره با جاگوار و آلبرتو رو نتونستم تفکیک کنم و بیست صفحه پایانی متوجه رابطه جاگوار با تره سا شدم! و فکر میکردم مردنی دوست آلبرتو هست! راست و حقیقتش لذت نبردم از خوندن کتاب.
سلام دوست عزیز
ممنون از اینکه تجربه خود را از این کتاب در اینجا به اشتراک گذاشتید.
درک میکنم چرا لذت نبردید از کتاب اما توصیه من این است که اگر بتوانید یک بار دیگر این کتاب را بخوانید... مطمئن باشید که این بار همه قطعات پازل در جای درستش قرار میگیرد و لذت خواهید برد.
سلامت و شاد باشید