قسمت اول
در ابتدای قرن بیستم دورنمایی که در تصورات اهل نظر در خصوص جوامع آینده شکل می گرفت عموماً جوامعی ثروتمند ,آزاد و قانون مدار, در رفاه نسبی و... بود ولیکن روند حوادث چنین نبود. دو جنگ خانمانسوز در گرفت و حوادث دیگر از جمله روی کار آمدن استالین و وقایع پس از آن و ... جورج اورول در چنین فضایی (اندکی پس از جنگ دوم جهانی و در طلیعه پدیده جنگ سرد) در رمان 1984 اقدام به ترسیم دورنمای دنیا در آینده نه چندان دور (چهل سال بعد) می کند; زمانی که حکومت (حکومت های!) توتالیتر و تمامیت خواه حاکم بلامنازع جهان خواهند بود.
وینستون اسمیت مردی است در آستانه 40 سالگی که در شهر لندن یکی از مراکز کشور اوشنیا (اقیانوسیه) زندگی می کند. جهان به سه قدرت عمده تقسیم شده است; اقیانوسیه شامل آمریکا و انگلیس و... اوراسیا شامل شوروی و اروپا, ایستاسیا (شرقاسیه!) شامل چین و آسیای جنوب شرقی و... باقی قسمت ها زیاد مهم نیستند و گاهی بین این قدرت ها دست به دست می شوند! ظاهراً این سه قدرت در حالت جنگ دایمی با هم به سر می برند. تصویر ارائه شده از لندن شهری جنگ زده , قحطی زده, سیاه, با ساختمان های قدیمی زهوار در رفته است. مردم هم به سه دسته تقسیم شده اند: اعضای حزب مرکزی (مرکزیت حزب؟ حزب داخلی! در برخی ترجمه ها) حدود 2% اعضای عادی حزب حدود 13% و رنجبران که 85% مردم را تشکیل می دهند.
وینستون عضو عادی حزب است و منصبی دولتی دارد. دولت به 4 وزارتخانه تقلیل یافته است : وزارت حقیقت که کارش راست نمایی اکاذیب و تحریف تاریخ است, وزارت صلح که امور جنگ را رتق و فتق می کند , وزارت فراوانی که در امور جیره بندی فعالیت می نماید و وزارت عشق که از طریق شکنجه و کنترل شدید اعمال و رفتار و افکار وظیفه برقرای نظم را به عهده دارد. وینستون در وزارت حقیقت کار می کند و اخبار و اسناد (روزنامه هایی که قبلاً منتشر شده است) را با توجه به وقایع حال (مطابق دستورات) تغییر می دهد.
این رمان نقدی هجوگونه بر حکومت های توتالیتر است و تقریباً به صورت کامل همه مشخصات و ویژگی های چنین حکومتی را بیان می کند که در ادامه سعی می کنم به این موارد اشاره کنم:
انحصار کامل قدرت ; همانگونه که در سراسر کتاب موج می زند تمام قدرت سیاسی در دست گروه حاکم قرار دارد (سیستم تک حزبی) و شخص ناظر کبیر (برادر ارشد) به عنوان رهبر در راس هرم حاکمیت قرار دارد و همه جا حضور غیر مستقیم دارد و مورد ستایش همگانی است (و می بایست باشد!). هیچ چیز یارای محدود نمودن قدرت حزب را ندارد حتا قانون! در عمل فقط یک قانون تغییر ناپذیر و لازم الاجرا وجود دارد و آن هم حفظ قدرت است, هرچیزی که با این موضوع تضاد و تداخل داشته باشد تغییر می یابد لذا هر قانونی موقتی و ناپایدار است و لذا وینستون در جایی با اشاره به اینکه نوشتن خاطرات جرمی است که مجازات مرگ دارد! می گوید: هیچ چیز غیر قانونی نبود چون قانونی وجود نداشت... بدین ترتیب همگان باید به صورت غریزی حس کنند که در هر زمان چه کاری خوب است و چه کاری بد!
در جای دیگر با اشاره به نحوه سقوط هیئت حاکمه چنین اشاره می شود: فقط با چهار روش قدرت حاکم از قدرت ساقط می شود. یا مغلوب قدرت خارجی می شود, یا با ناکارآمدی خود موجبات شورش عمومی را فراهم می نماید. یا زمینه شکل گیری یک طبقه متوسط را فراهم می نماید یا اراده و تسلط لازم را برای حکومت کردن را از دست می دهد. این عوامل به صورت جداگانه عمل نمی کنند...هر حکومتی که بتواند با هر چهار مورد به صورت مداوم مقابله نماید می تواند در قدرت بماند. مورد اول را با توضیح شرایط جهانی رنگ باخته تلقی می کند. مورد دوم نیز بیشتر جنبه نظری دارد و اشاره می کند که وقتی معیاری برای مقایسه وجود نداشته باشد (یعنی مردم نتوانند مقایسه کنند که دستگاه های حکومتی ناکارآمد هستند...توضیحات بیشتر در ادامه خواهد آمد) این مورد نیز منتفی می شود. مورد سوم هم که در نطفه خفه شده است و لذا در نهایت تنها عامل تعیین کننده طرز تفکر خود هیئت حاکمه می باشد.
نظارت همه جانبه ; در شهر و در همه جا عکس های بزرگی از ناظر کبیر نصب شده است و گویی با چشمانش همه را نظاره می کند, همچنانکه زیر عکس ها این عبارت به چشم می خورد: ناظر کبیر تو را می پاید. در خانه ها و معابر و مکان های عمومی دستگاه های تله اسکرین (تلویزیون های دوطرفه که علاوه بر انتقال صدا و تصویر به بینندگان, صدا و تصویر بینندگان را نیز به مرکز کنترل انتقال می دهد) نصب شده است.در همه جا امکان وجود میکروفون متصور است و پلیس اندیشه امکان تحت نظر گرفتن هر فردی را هر موقع اراده کند دارد (تنها دستگاه کارآمد حکومت همین پلیس اندیشه است!). بدین ترتیب عملاً چیزی به عنوان عرصه خصوصی وجود ندارد, آدم ها چیزی نداشتند جز چند سانتی متر فضا در داخل جمجمه شان! که البته هدف دستگاه های تبلیغاتی و پلیس اندیشه تسخیر همین چند سانتی متر است. البته این نیاز به نظارت دایمی مخصوص افراد عادی حزب است (یک عضو حزب از تولد تا مرگ تحت نظارت پلیس اندیشه است) و مردم عادی (رنجبران) را شامل نمی شود چرا که از جانب رنجبران هیچ خطری نظام حاکم را تهدید نمی کند. اگر به حال خود رها شوند , از نسلی به نسل دیگر, از قرنی به قرن دیگر کار می کنند, بچه به دنیا می آورند و می میرند. نه تنها انگیزه ای برای عصیان ندارند بلکه نمی توانند بفهمند که دنیایی متفاوت از دنیای فعلی می تواند وجود خارجی داشته باشد در کل به این افراد می توان آزادی اندیشه داد چون اساساً اهل اندیشه نیستند.
قالبی کردن انسانها بر مبنای ایدئولوژی (یکسان سازی) ; جهت کاهش هزینه های نظارت همه جانبه و کارآمد تر شدن آن و همچنین بیمه نمودن قضیه حفظ قدرت, حکومت توتالیتر تلاش می کند تا بر مبنای ایدئولوژی خود ,جامعه و مردم را به شکل مورد نیاز خود دربیاورد لذا نیاز به ساخت انسان جدید دارد و این مهم را عمدتاً از طریق سیستم آموزش و پرورش و رسانه های همگانی نهادینه می کند.
از مهمترین مولفه های رسیدن به انسانهایی که اصول حزب را درونی نموده و بدان اعتقاد متعصبانه داشته باشند, فرایند شستشوی مغزی و پاکسازی حافظه تاریخی است. و البته تحریف تاریخ هم جزء مواد اولیه این فرایند است. در کتاب های تاریخ مدارس ,وضعیت قبل از انقلاب را اسفناک توصیف می کردند و مواردی که لازم نبود به کل حذف می شد : گذشته پاک می شد, پاک شدن از یاد می رفت, دروغ حقیقت می شد. با فاسد نشان دادن شرایط پیشین و قطع ارتباط مردم با واقعیت گذشته و همچنین قطع ارتباط با دنیای خارج از حیطه حکومت, در اصل معیاری برای مقایسه وجود نخواهد داشت و حکومت توتالیتر می تواند ادعا کند که وضعیت روز به روز بهتر می شود. کارکرد دیگر تحریف تاریخ , پاسداری از اصل خطاناپذیری حزب است. در جای جای کتاب می بینیم که برای نشان دادن اینکه پیش بینی های حکومت یا ناظر کبیر درست بوده است آمارهای ارائه شده در گذشته و سخنرانی های گذشته آنها را تغییر می دهند! دروغ به حوزه تاریخ وارد می شد و تبدیل به حقیقت می گشت. شعار حزب می گفت هرکس گذشته را کنترل کند آینده را کنترل می کند و هر کس حال را کنترل کند گذشته را کنترل خواهد نمود...
نکات مربوط به این بخش حاوی طنز سیاهی ست که فراوانی زیادی در کتاب دارد , کاریکاتور گونه ترین مورد مربوط به جایی است که وینستون حتی اطمینان ندارد که چه سالی ست و از روی حدس سال تولدش و اینکه تقریباً مطمئن است که 39 سال دارد , حدس می زند که سال 1984 است! این روزها هیچ تاریخی را نمی شد دقیق و بدون یکی دو سال جابجایی تعیین کرد.
از دیگر ابزار یکسان سازی انسانها تغییرات در زبان و کلمات و یا اساساً ساخت زبان جدید است که هدف آن محدودیت اندیشه است و حتا توانایی از بین بردن جرم اندیشه را دارد! (وارونگی مفاهیم و حذف کلماتی خاص که موجبات جرم اندیشه را فراهم می کند). در این راستا ورژن های جدید پی در پی توسط دستگاه مربوطه تولید می شود.
ادامه دارد.
پ ن 1: در قسمت دوم باقی ویژگی های حکومت توتالیتر که از این کتاب می توان استخراج نمود ارائه می شود. (سرکوب مخالف /اصالت وجود دشمن /ایزوله کردن انسانها /وحشت دایمی /مناسک گرایی و...) و در نهایت جمع بندی رمان.
پ ن 2: کتابی که الان در حال خواندن هستم سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین است. البته به خاطر پاره ای مسائل از جمله شرکت در مسابقات شطرنج سرعت خواندن به شدت پایین است!
پ ن 3: برای کتاب بعدی تا کنون کتاب موعظه شیطان 4 رای آورده است و باقی بدون رای هستند.
پ ن 4: این کتاب هم ترجمه های متعددی دارد, شش عدد را من سراغ گرفتم. آیا بیشتر هم هست؟
پ ن 5: نمره کتاب از نگاه من 4 از 5 میباشد. (نمره کتاب در سایت گودریدز 4.1)
سلام بر شما

به به! ان شاالله که مسابقات هر چه بیشتر کش بیاد تا منم برسم
کتاب 1984رو هنوز تموم نکردم اما خودم رو به قسمت دومش می رسونم.
راستی اگه توی مسابقات چندم بشی به بر و بچه های اینجا شیرینی میدی؟
سلام

مسابقات تیمیه...اگر تیممان سوم بشود خوبه
من هم قاعدتاً باید روی میزم اول بشم ولی یک باخت بد دادم تا الان که خیلی من رو از خودم عصبانی کرده
شیرینی مجازی اگر منظور باشه که هیچم هم شدم می دم
ولی اول روی میزم هم در دسترسه هم حقمه و لایق شیرینی دادن.
راستی موعظه شیطان کدوم انتشاراته؟
در ضمن واسه کشف تعداد مترجمین رو من حساب نکنید، من افسار شتر اکتشاف رو بر دوش مبارکش رها می کنم حتی اگر تمام ذخارف دنیا را در دست چپ و راستم وانهید
سلام مجدد
موعظه شیطان رو در لینکش ببین نشر شادگانه در شهر کتاب هم هست 200 ص هم یشتر نیست حدوداً الان دم دستم نیست خونه است.
خورشید را بیاورید!!
دروغ حقیقت است. ککتابی جالبه که ارزش خواندن دارد.
مسابقه شطرنج پیروز باشی. نهایت با من هم یه دست بازی کن
سلام
ممنون... این الان کری بود!؟ یه مسابقه مکاتبه ای می زنیم سر فرصت
سلام
من فعلا نمی تونم کتاب بخونم . ولی ممنون بهم سر میزنید
دیگه تصمیم گرفتم زودتر این پایان نامرو تموم کنم برم خونمون یک دلی از عزا دربیارم
به امید خدا ماه آینده کتاب می خونم انقدر کتاب میخونم تا سیر بشم
سلام
امیدوارم پایان نامه به زودی و خوشی تموم بشه...
و هیچ وقت از کتاب خواندن سیر نشی!
سلام
اعلام حضور و در انتظار بخش دوم...
برای مسابقهی شطرنجات هم اول شدن روی میز خودت رو آرزومندم!
سلام حسین جان
احتمالاً تا فردا قسمت دوم را می گذارم
تمرکزم تحلیل رفته برادر
اول سلام تا یادم نرفت. دوم آرزوی پیروزی برای شما از جای جای خاک مادر زمین ,رهسپار میزتان.سیم با اینکه خواندن نوشتار تون فضای بی کم وکاستی از کتاب رو جلوی دیدگان باز می کنه اما هیچ از شوق خواندن کتاب کم نمی کنه .دنیا به یه روزم باشه می خونمش آرزو هم پیر و جوون نداره! چهارم آقا هنوز گوشمان از شنیدن بع بع قلعه ی حیوانات مجروحه از بس که ضجه ی آشنایی بود با پوست وگوشتمان این یکی را کجای دلمان جابدیم لا مسب بد جوری آینه اس.
سلام
دوم حاضر بودم من ببازم این تیم ملی ببره بلکه دو تا دونه لبخند صبح اول صبحی ببینم! ممنون
سیم اینکه من سعی می کنم مقدار کمی از داستان را رو کنم و لذا مطمئن باشید که خواندن مطلب چیزی از لذت کتاب رو کم نمی کنه چون خودم بدجوری به این قضیه حساسم (البته بعضی کتاب ها هستند که همه اش را هم تعریف کنند باز هم ارزش خواندن دارند)
چهارم این رو باید بفرستیم داخل مغز! دلمون دیگه ظرفیت نداره سریع چشمامون رو بارونی می کنه
در مورد شطرنج امیدوارم قهرمان شوید.
در مورد کتاب هم ترجیح می دم آخرش نظر بدم.
برویم این موعظه شیطان را بخریم و بخوانیم.
سلام
ممنون
خوشحال میشوم که همراه شوید
بابت مطلب بسیار روشنگرانه تان شدیدا ممنونم. من کتاب را خوانده بودم اما نه به این دقت که شما آن را در حقیقت شخم زدید!! جسارت نباشد. خیلی ممنون.
یکی از المان هایی که در ۱۹۸۴ بود مبارزه با عشق و زیبایی بود .بر همین اساس من در همین جا فیل تر شدن وبلاگ اردیبهشت را که فقط زیبا بود و به همین جرم هم بسته شد محکوم میکنم.
سلام
ممنون
بله مبارزه با عشق با هدف اتمیزه کردن مردم که من این را تحت عنوان تنهایی انسانها طبقه بندی کردم که در قسمت دوم به آن می پردازم.
مدتی پیش این کتابو دادم به یکی از برادران ارزشی تا شاید... یعنی شاید... خلاصه وقتی خوند کتابو اومد و گفت: لاکردار عجب مملکتی ساخته بوده!!؟
حسین جان ارادتمندیم
سلام مرتضی جان
مخلصیم
حالا این عجبی که گفت عجب مثبت بود!! یا این که پاک خودشو زده بود به اون راه!
باز هم خوبه که اهل کتاب خوندن بوده!!
سلام
بعد من گفتم شک نکن این کتابو الان در کتابخونه اش وسط صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان گذاشته. البته دو ترم بعد به این نتیجه رسیدم که احتمالا کتاب لوایتان هم در کتابخانه ی ایشون موجوده.
این کتاب رو من فقط برای این خوندم که دقیقا بفهمم نظریان مارکسیست چیه و مخصوصا نظرات میشل فوکو که انگ این کتابه. وقتی تمام وجود انسان و حتی هویت او تحت نظارت قدرت حاکم است و این جامعه است که انسان رو تعریف می کنه نه خود انسان. یادمه توی دانشگاه این کتابو که نقد می کردیم حامد یکی از همکلاسی هام دراومد گفت: استاد یعنی ایت الله خمینی هم این کتاب رو خونده بوده؟
سلام
درسته به خصوص بحث تنبیه و مراقبت فوکو و تربیت انسانهای مطیع...
نه قطعاً ایشون هیچکدام از این کتاب ها را نخوانده اند و هنر ما دقیقاً همینه که بدون تقلب از روی دست دیگران به این دستاوردها رسیدیم
باور کن
سلام
1984 را می خوانیم و می گوییم عجب ! چقدر شبیهند !
راستی الان سال چنده ؟
راستی جایزه نیکادل به دستش رسیده ؟ چرا قید زخارف جایزوی !! را برای اکتشافات بعدی را زده ؟
سلام
الان سال 89 هجری است!!
ما از اون میله ها نیستیم که جایزه برندگان را بالا بکشیم ...حتماً به دستشان خواهد رسید
رابطهها زمانی زیبا میشود که برای یاد کردن، هیچ دلیلی جز دلتنگی نباشد...
سلام
صحیح است
سلام.
این کتاب حرف نداره. تقسیمبندی خوبی کردی.
چند سال پیش، سردبیر مجله رفته بود کرهی شمالی و توصیفاتی که از این کشور فخیمه برامون کرد نشون داد که یه 1984 واقعیه. میگم کاش واسه مهرورزی هم یه وزارتخونه درست میشد.
تو مسابقات موفق باشی.
موعظهی شیطان تو کتابفروشیهای کریمخان نبود.
سلام
آره نزدیکترین جامعه به این کتاب همونجاست
اینجا ما اول و بهترین نیستیم!
ممنون
در شهر کتاب کرج هست!
سلام
1984 رو تو کانکس پلیس راه(سربازی)خوندم.
کاش جرج اورول بود و نمونه عینیت یافته Big Brother رو میدید.
راستی شطرنج هم شد فوتبال؟!!
سلام

اون بهتر از ما دیده...در خشت خام!
چرا که نه !
سلام
طبیعتا باید نشست و اظهار نظر کلی را موکول کرد به پایان نقد کتاب . اما من در هر حال 1984 را یک شاهکار می دانم . اورول سعی می کند فضای اجتماعی زندگی در نظامهای توتالیتر آنچنان خفقان آور ترسیم کند که انسان با خواندنش خود را در آن فضا تصور می کند و احساس خفگی به او دست می دهد . اما در جای دیگر وقتی وینستون با دخترک قرار می گذارد و در بیرون شهر آنهم با چه مشقتی همدیگر را می بینند "فضای آزادی " را بسیار زیبا ترسیم کرده و انگار یک اکسیژن اضافی را به خواننده تزریق می کند :
" وینستون در میان سایه روشن ، از باریکه راه بالا می رفت و هر جا که جوانه ها باز شده بودند قدم به حوضچه های طلا می نهاد . زیر درختان به جانب چپ زمین از گل های استکانی مفروش بود ، هوا انگار پوست آدم را می بوسید ... جایی در قلب بیشه آوای فاخته به گوش می رسید ..... "
سلام
حتماً همینطوره... خیلی خوب بیان کردید
ممنون و منتظرم بعد قسمت دوم
من خیلی وقته مرتب کتاب نمی خونم اما مرتب به وب لاگ شما سر می زنم اما راستش از حرفهای شما و دوستانتون سر در نمی یارم شما خیلی قلنبه سلنبه حرف می زنید بابا یه طوری حرف بزنید منم بفهمم
سلام
ممنون
تذکرتان به جاست ...البته این به این معنی نیست که من چیزی بارمه یه کم زبانم این جوریه حالا دوستان این وسط چه گناهی کردند!
البته من اول باید سعی کنم که از الفاظ بی ادبی استفاده نکنم...
سلام :)
این کتاب از بهترین کتابهایی است که به عمرم خوانده ام ... و مطمئنن بسیاری از انسانهای کره ی زمین با من در این مورد هم عقیده اند !
اورول برای نوشتن این کتاب زحمات عجیب و غریبی کشید ...
و البته فیلمی که از روی این کتاب ساخته شده ، حق مطلب را به هیچ وجه ادا نکرده است !
مخلصیم
سلام
همینکه در 1001 کتاب هست بیانگر اهمیت آن است.
ما بیشتر
سلام مجدد

فرزانه جون مرسی که املای درست زخارف رو نوشتی
گمونم مراسم جایزه گیرون رو موکول کنیم به یه مناسبت خاص.
البته اگه ایده مناسبی به ذهنم برسه و گرنه خیالت جمع، نمیذارم میله جان کتاب منو تصاحب کنه
سلام

از گلوی ما پایین نمیره!
زنده باد
1984 از اون کتابهاست
یعنی اگر قرار بشه به جای اون 1001 لیست یه لیست از 10 تا کتابی که باید تا پیش از مرگ خواند تهیه بشه قطعاً یکیش همین 1984 جناب جورج اوروله.
کتاب من (در اصل کتاب مادرم بوده که من صاحب شدم) ترجمه ژیلا سازگاره که ترجمه چندان مطلوبی نداره.
البته در نسخه ای که من دارم به جای ناظر کبیر، برادر ارشد ترجمه شده که بیشتر می پسندم.
می دونستی همین اصطلاح Big brother is watching you به عنوان یک ضرب المثل وارد زبان انگلیسی شده و کلن در ادبیات سیاسی برادر ارشد کنایه از رهبر توتالیتاره؟
سلام
بله ارزشمند است
اکثر ترجمه هاش در پیت است! متاسفانه
اورول چند تا از این ضرب المثل ها تقدیم ادبیات کرده است
نمونه : همه باهم مساویند اما برخی مساوی ترند.
ممنون
فکر نکنم کسی مثل من از نزدیک این جمله را درک کرده باشد "آدم ها چیزی نداشتند جز چند سانتی متر در داخل جمجمه شان "
حالا چرایی اش بماند .
یک اعتراف : تا حالا فکرمی کردم شما همان حسین کیمیای همراهی هستید و از بابت این کشف کلی به خودم می بالیدم
1984 را تو لپ تاپم دارم اما از خوندن کتاب این طوری خوشم نمی یاد پس به همین نوشته های شما قانع می مونم تا کتابش را پیدا کنم راستی من دارم عامه پسند نابلوفسکی رو می خونم .
راستی غار ایران رادیاتور چیز بدی نیست اگه آدم به جای شعر گفتن این همه کتاب بخونه
سلام
چراییش بماند
عجب ! شما دومین نفرید!
من انگشت کوچیکه اون حسینم...
بله نسخه چاپی ارجحه...
منتظر شرح شما بر اون کتاب هستم
فعلاً در غار مشغول شطرنجم!
ممنون
درود
درود بر شما
خوب در این که این کتاب حرف خیلی خیلی داره بحثی نیست ولی مسلما یه کتاب مارکسیستی به حساب نمیاد :)
اصلا...
و اما.. مشکلی که من بر خلاف قلعه ی حیوانات با 1984 دارم اینه که اصلا رمان نیست..
به نظر من بیشتر یه مقاله ی طولانی جامعه شناسیه و این اصلا خوب نیست..
واضح تر بگم.. خیلی خیلی لابلای کتاب نطق و موعظه و تحلیل داره و این واسه رمان اصلا پسندیده نیست.. یعنی قرار نیست نویسنده یه چیزی رو به خواننده دیکته کنه، هنر رمان نویسی الینه که بتونی حرفت رو در قالب داستانت بزنی نه اینکه بهو 10 صفحه ی پشت سر هم رو به توضیح مستقیم یه پدیده بپردازی به اسم یه نامه تو کتاب..
نمی دونم.. من از رمان توقع رمان بودن دارم و از مقاله توقع مقاله بودن و از تحلیل توقع تحللی.. حالا این چرا اینطور از آب در اومد نمی دونم :)
ولی داستان واقعا جذابه.. و در این بحثی نیست.. ایده ی خیلی خوب و داستان جذابی که می تونست با حوصله ی بیشتری روایت بشه و نشد به نظر من..
از این جهات می تونم اورول رو یه مغز برجسته به حساب بیارم ولی مششخصا تو اینکتاب نویسنده ی خوبی نیست..
از نظر من البته :)
سلام بر شما
این کتاب بیشتر ضد آرمانشهری به حساب می آید تا ضد مارکسیسم.
در بخش هایی باهات موافقم که رمان از حالت داستانی خود خارج می شود که در قسمت دوم به آن اشاره کردم...
توقعتان به جاست که از رمان توقع رمان بودن دارید... اما صرف نظر از قسمتی که وینستون کتاب گلدشتاین را مرور می کند (که البته طولانی هم هست!) باقی کتاب روان است هرچند کل کتاب برای ما که در شرایط خاصی هستیم روان است!
ممنون از ابراز نظرتان
ممنونکه سر زدین /حرف تازه من/فوتبال/ اهلش هستی سری بزن ونقدی بنویس
سلام
اهلش هستم!
میام
سلام
راجع به این کتاب چیزی ندارم بگم! بس که خودش گویاست.
وزارت حقیقت عشق و صلح رو هنوز خوب ِ خوب یادمه. مخصوصا اونجاهایی که می رفتند گذشته رو باز هم تغییر می دادند.
سلام
اینقدر به ما یادآوری میشه که از یادمون نمیره!!
خسته نباشی
من عاشق این کتابم .لطفی داره چند باره خوندنش .
نوشته کامل شما این حس رو زنده کرد .
ممنون .
سلام
لطف دارید. ممنون
مطلبت بسیار اموزنده وقابل استفاده بود/ ومن لذتش رو بردم وچیزی اموختم/
ممنون که سر زدی حرف تازه من طنزی در باره فوتبلاه/ سری بزن وچیزی بنویس
سلام
دو روز نبودم میام سر فرصت
این قسمتش که جالب بود شرایطی که برایی سقوط یه حکومت توتالیتر می گه برام جالبه
بازم سلام آقا این جمله"هرچند کل کتاب برای ما که در شرایط خاصی هستیم روان است" یعنی چی؟ شرایط خاص یعنی کجا کی ؟ منظورتون چیه؟ باز می خواهید دل یه سری از .... رو به درد بیارید؟ به در می گید تا دیوار بشنفه؟ از آخرت نمی ترسید؟
ملت در صحنه که می گن ماییم. حالا شما هی برو این کتابای انگلیسیا رو بردار بخون وجو سازی کن. یه روز میایم بالای اون میله پرچمتون هم پرچم اسلام ناب محمد رو قرار می دیم.
فعلا که زدیم لانه جاسوسی انگلیس رو هم تعطیل کردیم. بعله. اینیم
سلام

این دوست عزیز فکر کرده آقای خمینی وقت داشتند که این مزخرفات رو بخونند یا مثلا کتاب آیات شیطانی رو بخونند و بعد نویسنده ش رو به مرگ محکوم کنند. زهی خیال باطل. ایشان خودشون دست به قلم داشته اند و اصلا فرصت مطالعه این کتب ظاله رو نداشتن. شما هم برو استغفار کن برادر میله
سلام
استغفر الله ربی و اتوب الیه
معرفی و بررسی رمان 1984 نوشته جرج اورول:
http://www.mafahimbook.com/NewsItem/10
می توانید مقالات خود را جهت درج در سایت به آدرس زیر ایمیل نمایید:
info@mafahimbook.com
ترجمههای متفاوت و اکثرن نامطلوب!
برادر بزرگتر شده است ناظر کبیر! البته این واقعن مشکل نیست
کتاب خوبی بود.
ممنون از تجدید خاطره
کتاب رو با ترجمه چه کسی بخونیم بهتره؟ چون نمیخواستم نقد رو قبل از خوندن کتاب بخونم و انتهای مطلب رو هم نگاه کردم چیزی نگفته بودین.
سلام
این سوال بسیار سختی است چون این کتاب از لحاظ تعداد مترجم یک رکورددار است! گمانم همه ناشرینی که در زمینه ادبیات داستانی کار می کنند برای جور کردن جنس خود دست به انتشار این کتاب زده اند!! و بدین ترتیب تعداد زیادی از مترجمین (تازه کار و کهنه کار) آن را ترجمه کرده اندو گمانم در حال حاضر بیش از 40 ترجمه داشته باشد... لذا مقایسه و قضاوت در این باب دیگر از عهده هیچ بشری برنخواهد آمد!
اگر بخواهم بر اساس ضعف و قوت و اشتهار ناشرین و مترجمین و پارامترهای اینچنینی قضاوت کنم ترجمه های امیر امیرشاهی, احمد کسایی پور و شهرزاد لولاچی (به ترتیب ناشرین: امیرکبیر - ماهی - افق) را برای مقایسه معرفی می کنم و مطمئناً در میان ناشرین گمنام تر ممکن است ترجمه های بهتری هم باشد. الله اعلم!
دیشب این کتاب و تموم کردم.انقدر از صحنه آخر کتاب متاثر شدم
اونجا که وینستون و جولیا زیر شکنجه همدیگرو فروختن
به خودم قول دادم هیچ وقت نگم عاشق کسی هستم
خیلی غمنگیز بود
این کتاب و قلعه حیوانات چقدر در مورد کشور ما صادق متاسفانه
سلام
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
اگر دوست داشتید میتوانید کتاب "میرا" اثر کریستوفر فرانک را هم بخوانید. آن هم جالب است.
سلام و خسته نباشید.
امان از دست عزیزانِ نکته سنجی که مرا معتاد این امر کردند.
جدیدا انقدر به امر "ترجمه ی کتاب" حساس شده ام که بعید نیست چند وقت دیگر از خواب و خوراک بیفتم.
چه ترجمه ای از این اثر را خوانده اید؟. آیا پیشنهادی در خصوص ترجمه ی بهتر و خوانا تر دارید؟.
پایدار باشید میله الدوله ی عزیز.
سلامت باشید
اعتیاد به نکتهسنجی هم مثل باقی اعتیادها ممکن است موجب دردسر شود!
مثلاً همین حساسیت به ترجمه...
من ترجمه آقای صالح حسینی را خواندهام.
این لینک را ببینید:
http://kafebook.ir/بهترین-ترجمه-کتاب-1984
شاید کمک کند.
برقرار باشید
سلامی بعد از مدتها و امان از تنبلی که دیر به دیر مزاحمتان میشوم
من ترجمه صالح حسینی و ژیلا سازگار خوندم
هردو خوب هستن اما حسینی ریزه کاریهایی در متن آورده که کفه ترازو رابه نفع خودش سنگین می کند. درباره احتمال جاسوس بودن جولیا در اوایل کتاب کلمه بامزه "فضولباشی" را گذاشته که با توجه به جنسیت روانتر است و کنجکاوکننده تا مثلا خبرچین.
متن سازگار هم غلط نیست اما همانطور که عرض کردم خالی از فوت کوزه گری
بمانید و بنگارید
سلام بر رفیق قدیمی
خوشحال شدم از دیدن نظر شما و ممنون از به اشتراک گذاشتن آن...
چند روزی را به علت مسافرت دور بودم از فضای نت و کمی تاخیر افتاد در دیدن و رسیدگی به کامنتها... حال و احوال چطور است؟
سلام بر سرور گرامی
آقا حالا که دوباره بررسی کردم فقط ترجمه حسینی قابل قبول به نظر میاد. حقیقت این که ترجمه های قدیمی ما باید بازنویسی بشن
تا فرصت بعدی.........
سلام بر بینام عزیز
ممنون از شما بابت بررسی که کردید و اعلام نظرتان.
البته در مورد همه ترجمه ها که نمی شود حکم واحدی داد ... ما یک مشکلی به نام تعدد ترجمه داریم که این هم حقیقتی است و حقیقت گزندهتری هم هست. اشکال بدتر تعدد ترجمهها هم این است که عمدتاً همزمان هستند!!!!
در حالت نرمال با توجه به تطورات زبان لازم است که بعد از مدتی برخی متون بازترجمه بشوند.